نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
شهید سید مرتضی نظم بجنوردی به روایت برادر (قسمت دوم)
نوید شاهد _ برادر شهید مرتضی نظم بجنوردی در بخش دوم خاطرات خود چنین بیان می‌کند: برکه‌ای در محل عملیات بود که سید مرتضی در آن محل از ماشین پیاده شد به او گفتن چه می‌کنی؟ گفت برکه‌ای در این نزدیکی هست می‌خواهم غسل کنم. من می‌دانم که شهید می‌شوم، می‌خواهم غسل شهادت کنم. برکه یخ‌بسته بود. یخ را شکستیم و سید غسل کرد. برگشتیم و چند ساعت بعد عملیات شد و سید مرتضی هم شهید شد. "
کد خبر: ۵۱۵۵۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۶

شهید سید مرتضی نظم بجنوردی به روایت برادر (قسمت اول)
نوید شاهد _ به روایت برادر شهید: .شهید سید مرتضی در زمان شهادت 17-18 سال بیشتر نداشتند. من هم مانند برادرم در دبستان سنایی و مدرسه راهنمایی ابوریحان و در دبیرستان حسن‌آباد درس خواندم. معلم‌های من برادرم را می‌شناختند و می‌گفتند که ایشان ازنظر درسی اعجوبه بودند و در ابتدایی و راهنمایی که شاگرداول بودند خاطرات برادر شهید را در ادامه بخوانید."
کد خبر: ۵۱۵۵۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۵

خاطره‌ای از پدر شهید «علی اکبر شعبانی»
نوید شاهد - پدر شهید علی اکبر شعبانی در خاطره ای از خبر شهادت فرزند خود و خوابی که دیده است نقل می کند. در ادامه مطلب این خاطره را مطالعه خواهید کرد.
کد خبر: ۵۱۵۵۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۴

روایتی از زندگی شهید مهدی قزازانی؛
نوید شاهد - پدر شهید مهدی قزازانی در توصیف فرزند شهیدش روایت می کند: «مهدی بسیار قانع بود. با اینکه من خودم خیاط بودم، وقتی برایش لباس نو می‌دوختم تا زمانی که لباس قبلی اش قابل استفاده بود، لباس جدید را نمی‌پوشید و آن را به دوستان بی‌بضاعت هدیه می‌داد».
کد خبر: ۵۱۵۵۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۴

نوید شاهد - شهيد "احمدرضا کشميری" در نامه ای به خانواده خود می نویسد: «همسرم عزيزم هيچگونه ناراحت نباش فقط برای اسلام و مسلمين دعا کن بيشتر نماز شب بخوان. نماز جماعت و نماز جعفر طيار بپا داريد...» متن کامل نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۵۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۴

نوید شاهد - همسر شهید "احمدرضا کشميری" در خاطره ای روایت می کند: «پس از چند ماه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شدت مجروح شد. احمدرضا را پس از بیمارستان های آبادان و تهران به شیراز آوردند. خاطرات ی از زمان مجروحيتش به ياد دارم که...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۴۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۴

نوید شاهد - همسر شهید "احمدرضا کشميری" در خاطره ای روایت می کند: «آذر سال 1359 با احمدرضا ازدواج کردم. زندگی کوتاهی را با او گذاندنم ولی صدها خاطره از او برجای ماند...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۴۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۴

نوید شاهد - همسر شهید "احمدرضا کشميری" در خاطره ای روایت می کند: «یک روز جهت تحویل مدارک به مدرسه ای که احمدرضا در آن تحصیل می کرد رفتم. در مدرسه متوجه بخشنامه ای شدم مبنی بر اینکه...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۴۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۴

نوید شاهد - همسر شهید "احمدرضا کشميری" در خاطره ای روایت می کند: «در مراسم تشییع یکی از دوستانِ احمدرضا به نام «علی سلطانی» را دیدم که به شدت گریه و بی تابی می کرد و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۴۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۳

زندگی نامه شهید حسن دمور؛
نوید شاهد - شهید حسن دمور از شهدای والامقام شهرستان فیروزه، عضو بسیج روستای نصر آباد بود و مسئولیت تدارکات و تبلیغات بسیج را به عهده داشت و در آبادانی روستا بسیار می‌کوشید. او در روز اعزام به جبهه تا ساعت ۱۲ ظهر در ساخت مسجد روستا کمک می‌کرد. اولین آجر مسجد را او به دست بنّا داد و در حالی که با همگی وداع می‌کرد به اهالی سفارش نمود که کار بنای خانه خدا را رها نکنید.
کد خبر: ۵۱۵۴۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۳

گفتگوی تصویری با پدر شهید "بهزاد قاسمی آزادخانی"؛
نوید شاهد - پدر شهید "بهزاد قاسمی آزادخانی" می‌گوید: «فرزندم بسیار مهربان، دلسوز و چهره‌ای بسیار مظلوم داشت اهل نماز و عبادت و بی‌شک لایق و شایسته شهادت بود.»
کد خبر: ۵۱۵۴۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۳

نوید شاهد - «بعد از شهادت حسن، کسانی را در مراسم تشییع پیکرش دیدیم که همچون خواهر و برادر، داغدار حسن بودند و گریه می‌کردند. علتش را که پرسیدیم، فهمیدیم که این افراد از نظر مالی توسط حسن سر و سامان داده می‌شدند ...» ادامه این خاطره از زبان برادر شهید "حسن حسین‌پور" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۴۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۳

روایتی خواندنی از«سید بیژن موسوی» همرزم شهید «محمد طاهر صحرایی»
«سید بیژن موسوی» می گوید: « شهید نگران بود که جنگ دارد تمام می شود و به آرزویش نرسیده به او اطمینان دادم که به شهادت می رسد و همان طور هم شد.»
کد خبر: ۵۱۵۴۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۳

نوید شاهد_مادر شهید«هاشم امیری»از آخرین دیدار پسرش اینگونه روایت می کند:«در حیاط خانه نشسته بودم که هاشم آمد به من گفت مادر جان من راهی جبهه هستم و در این سفر شاید برگشتی نباشد میخواهم من را حلال کنی...»ادامه این مصاحبه را در متن خبر بشنوید.
کد خبر: ۵۱۵۴۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۳

روایتی از همرزم شهید " عزت الله فتاحیان"؛
نوید شاهد- همرزم شهید " عزت الله فتاحیان"می گوید: « شهید شال سیاهی را در آخرین عملیاتش به کمر بسته بود که بعد از شهادتش با آن کفن شود شال را از گرفتم به خیال اینکه جلوی شهادتش را می گیرم اما او رفت و ما ماندیم و این شال برایم یک عمر حسرت شد.»
کد خبر: ۵۱۵۳۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۲

نوید شاهد - بتول مهرعلی مادر شهید «علیرضا آخوندی» بیان می‌کند: «به همرزمانش گفته بود زمانی که به شهادت رسیدم به پدر و مادرم بگویید، علی با لبی خندان و چشمانی باز به شهادت رسید.»
کد خبر: ۵۱۵۳۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۳

نوید شاهد - عشرت تاجیک مادر شهید «مهدی فرد‌آرزومندی‌عراقی» می‌گوید: «در سپاه مشغول به کار شده بود. روزی به من گفت: مادر نذر کرده‌ام اولین بار که لباس سپاه را بپوشم و حقوق سپاه را گرفتم، سفره حضرت ابوالفضل العباس(ع) پهن کنم.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۱۵۳۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۴

نوید شاهد - پدرم همیشه به اطرافیان سفارش می‌کرد که خود را از انقلاب اسلامی جدا ندانند و یار و یاور این انقلاب باشند و گول تبلیغات واهی ضد انقلاب را نخورد.
کد خبر: ۵۱۵۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۲

شهید "رستم نوری" :
نوید شاهد – شهید "رستم نوری" در آذرماه 1339 در زابل متولد شد، نظامی بود، پس از رشادت‌های فراوان در شهریور 62 در منطقه شرهانی به آرزوی دیرینه‌اش رسید و به درجه شهادت نائل آمد. در ادامه قسمتی از خاطرات شهید معزز را از زبان همسرش میخوانیم.
کد خبر: ۵۱۵۳۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - عصمت پوراکبری مادر شهید «سیدجمال علایی» می‌گوید: «هر بار که می‌خواست به جبهه برود، در دلم غوغایی برپا می‌شد. سیدجلال می‌گفت: مادر نمی‌گذاری به شهادت برسم. یک روز در حال خواندن زیارت عاشورا بود که صدای گریه‌اش در خانه طنین انداز شد. به اتاقش رفتم. پرسیدم، پسرم چرا گریه میکنی؟ اتفاقی افتاده است! گفت: نه. برای جدم حسین گریه می‌کنم.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۱۵۳۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۲