نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - عبدالحمید سالاری
چهارشنبه هفتم مهرماه 1395 در گلزار شهدای بندرعباس
مداحی محمد سالاری فرزند خردسال شهید مدافع حرم عبدالحمید سالاری در حضور جمع کثیری از پیرغلامان حسینی از سراسر کشور، حال و هوایی خاصی به این مراسم بخشیده بود. قابل ذکر است چهاردهمین اجلاسیه بین المللی تجلیل از پیرغلامان و خادمان حسینی در تاریخ هفتم و هشتم مهرماه در بندرعباس برگزار گردید .
کد خبر: ۳۹۱۴۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۰

مصاحبه
از نحوه آشنایی و ازدواج خودش با شهید برام گفت و خاطرات روزهای با هم بودن و فراز و نشیب زندگی اش . خیلی جالب بود بهم گفت که قبل از ازدواجش همیشه دردلش آرزو داشت همسرشهید باشد. از روزهای تولد محمد امین و زهرا و ... چند ساعتی که در کنارش بودم با بغض و اشکهایش و حالی که نشان از دلتنگی شدید این روزهایش به او داشت از نحوه رفتن شهید به سوریه و دفاع از حریم حرم بی بی زینب (س) و حضرت رقیه (س) گفت و خبر شهادت همسرش و تشییع با شکوه پیکرگلگونش . گفت که بعد از شهادت امید(عبدالحمید) آنها به دیدار رهبر رفته بودند و این هم از آرزوهای همیشگی اش بود که به آن رسیده بود . ازحلاوت این دیدار شیرینی لبخند را بر لبانشان می دیدم
کد خبر: ۳۸۷۰۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۰۴

به قلم فرزند شهید عبدالحمید سالاری
این یادگار شهید می نویسد: وقتی می گویم بابا انگار همه را دارم. این یعنی تو هستی. پس درست شنیده بودم . بابا هایی که شهید می شوند زنده اند، پس برای این است دلم هنوز گرم بودنت است ، بابای مهربونم ! زهرا دلش برایت بی تاب است...
کد خبر: ۳۸۶۸۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۲/۲۷

دلنوشته دختر اولین شهید مدافع حرم استان هرمزگان
6 سال است که درس می خوانم و تو هیچ وقت پای تمرین ریاضی ، علوم و اجتماعی من نبودی اما همین که حال، نیستی ، همین که از تمام داشتنت حق من و داداشم شده یک قاب عکس ، یک درس را خوب بهم آموختی نه به من به همه همکلاسی هایم به مدرسه مان ، به شهرمان و به خیلی ها تو حرف نزدی و عمل کردی تو به ما آموختی ، می شود آرام و بیصدا بود اما قهرمان شد و امروز بابای ساکت و آروم من شد قهرمان کشورم . بابای خوبم بیا بیا که اندازه ده تای بچگی هایم با تو حرف دارم امروز دیگر من شرمنده (حضرت)رقیه (س) نیستم . صدای هل من ناصر حسین (ع) که هنوز همه عالم را گرفته ، تو بودی که لبیک گفتی . زیارتت قبول زائر بی بی زینب (س). تو با اسلحه رفتی ایستادی تا آجر از آجر حرم عمه سادات تکان نخورد . من و مادرم می ایستیم چادر را محکمتر می گیریم و برادرم قلم علم بر انگشتانش می فشارد تا با معرفت از کشور و اسلام دفاع کنیم . شهادتت مبارک پدر مهربانم
کد خبر: ۳۸۶۸۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۲/۲۶