نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - یوسف
یوسف هادی:
یوسف هادی از شهدای گرانقدر استان البرز است که با وجود سن کم راهی جبهه و جنگ شد و در اسفند ماه سال 66 بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید. وصیت نامه این شهید عزیز را با هم می خوانیم:
کد خبر: ۳۹۸۹۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۱۴

جانشین اطلاعات منطقه باقر العلوم، شهدای استان (255)
در ماه محرم سالی که جنگ آغاز شد، در روز ملي عاشورا و تاسوعا چنان شوري در هيئت آفريد كه جوانان هيئت همه كفن پوشيده و در مراسم شركت كردند و بعد تعداد كثيري از آنها به جبهه هاي جنگ اعزام شدند.
کد خبر: ۳۹۸۶۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۰۸

عهد و پيمان صادقانه
-ولي من هنوز بوي نفس رحمت‌الله را كه مرا بوسيد، احساس مي‌كنم. مگر فراموشم مي‌شود!
کد خبر: ۳۹۸۰۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۳۰

معرفی شهدای استان (246 )
حتی زمانیکه در ارتش خدمت می کرد، در لباس شخصي در راهپيمايي ها و تظاهرات خياباني شركت می کرد و همگام با مردم بود و فرامين امام خميني (ره) را لبيك میگفت.
کد خبر: ۳۹۸۰۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۲۸

صحبت آن روز با آن کیفیت را پس از شهادت طالبی و اصالت، یادت هست؟ درست یک روز پیش از شهادتت بود ولی خوشحالم که از تو ، همان موقع قول شفاعت گرفتم .
کد خبر: ۳۹۷۹۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۲۷

در کلام یاران/
در عالمی دیگر الهی العفو می گفت! آنقدر اشک از دیدگانش جاری شده بود که خاک زیر سرش گل شده بود.
کد خبر: ۳۹۷۹۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۲۶

شهید«سید یوسف کابلی» فرمانده تیپ ذوالفقار، یکی از شهدای فرهیخته و تحصیلکرده دروان دفاع مقدس است که در سالگرد شهادتش خاطراتی از وی توسط مرکز اسناد ایثارگران منتشر شده است.
کد خبر: ۳۹۷۵۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۲۰

تصویری از خاطرات شهید یوسف اجاقی با موضوع نماز
نمازش قضا نشده بود اما از این که ممکن بود قضا شود بسیار اندوهگین بود. سه ماه بعد به شهادت رسید.
کد خبر: ۳۹۶۳۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۰۳

شهدای دی ماه
دلم پر است چه بگويم قلم برداشتم و بر روى كاغذ درد دلم را مى‌نويسم اگر خداوند ما را به نوكرى قبول كرد و ما را طلبيد و لياقت شهيد شدن را داشتم و اسم شهيد را بر من نهادن آن وقت خواهم گفت الهى براستى كه رستگار شدم .همانطور كه على (ع) در موقع شهادت فرمود
کد خبر: ۳۹۶۱۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۲۹

برادر این را هم برایت اطمینان خاطر می دهم این راه، راه خداست و ما هم برای خدا و دین اسلام و به خاطر رهبر انقلاب، امام خمینی به این راه قدم می گذاریم.
کد خبر: ۳۹۶۰۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۲۷

معرفی شهدای استان (218)
یوسف آن عاشق دلباخته که با پیروی از سرورش حضرت سيدالشهدا (ع)، آرام نمي نشيند و با عشق به شهادت و دلي سرشار از مهر و محبت به سرورش حضرت اباعبدا... و رهبرش امام خميني راهي ميادين نبرد می شود.
کد خبر: ۳۹۶۰۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۲۶

زندگینامه «شهید یوسف دقت» در هرمزگان مستند می‌شود.
کد خبر: ۳۹۵۹۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۲۵

رئیس سازمان بسیج رسانه هرمزگان در جمع خبرنگاران:
رئیس سازمان بسیج رسانه هرمزگان گفت: مستند زندگینامه شهید یوسف دقت براساس خاطرات به جا مانده از ایشان در دست تولید قرار دارد.
کد خبر: ۳۹۵۹۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۲۵

معرفی کتاب؛
کتاب «رنج شیرین» عنوان کتاب خاطرات اسیر آزاده شده ی ایرانی، احمد یوسف زاده است.
کد خبر: ۳۹۵۴۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۲

کتاب ستاره‌های نبرد هوایی، نوشته امیر سرتیپ2 خلبان دکتر احمد مهرنیا، کتابی سریالی است در قطع رقعی با بیش از 500 صفحه که در حال حاضر دو جلد آن در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۳۹۵۱۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۱

حق آن هایی که خودشان را وقف جبهه و جنگ کرده اند، فقط با شهادت ادا می شود.
کد خبر: ۳۹۵۱۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۴

شهدای امروز یکم دی ماه
در دوران انقلاب در تظاهرات شرکت می کردند بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایشان هم در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شرکت مستمر داشتند در این دوران ایشان ازدواج کردند و ثمره ازدواجشان دو فرزند اناث می باشد
کد خبر: ۳۹۴۹۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۱

خاطرات شهید محمد اصغریخواه به روایت داستان
کتاب «منتظر یوسف باش» به قلم سیده نسا هاشمیان از سوی نشر شاهد منتشر شده است. این کتاب راوی خاطرات نویسنده و همسر شهیدش در دوران زندگی خودش از تولد تا زندگی با همسرش از قبل و بعد از جنگ است.
کد خبر: ۳۹۴۴۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۱۷

حمید را یادت هست ننه، چند بار او را دیده ای. هر بار که می آمد مرخصی، نامه های بچه ها را می آورد. خانه شان دو سه کوچه پایینتر از ما بود. آخرین بار نامه من و قاسم را که برایت آورده بود، یک سیب رسیده تعارفش کرده بودی.
کد خبر: ۳۹۴۲۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۱۴

برق چشم هاش توی جانم هول انداخت. دستم رفت طرف دستگیره در پریدم بیرون. جاده کمی پهن تر شده بود. شروع کردم به دویدن. یک لنگه پوتین توی پایم لق می زد. چند قدم نرفته، کسی توی سرم گفت تنهایش نگذارم.
کد خبر: ۳۹۴۲۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۱۴