نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
قسمت نخست خاطرات معلم شهید «شعبان سجادی»
برادر شهید «شعبان سجادی» نقل می‌کند: «تابوت شعبان جلو می‌رفت روی دست‌های مردم. بیشتر روحانیون در مراسمش حضور داشتند. یاد آخرین وصیتش افتادم: مرا مثل داماد‌ها تشییع کنید!»
کد خبر: ۵۵۳۱۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۰

تصاویر شهید معلم و فرهنگی؛
پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد بوشهر، مجموعه تصاویر سردار شهید مفقودالاثر «مجید بشکوه» از شهدای فرهنگی و معلم استان بوشهر را منتشر کرد.
کد خبر: ۵۵۳۰۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۹

««عروسک چوبی»، یکی از کتاب‌هایی بود که پدرم برای من خریده بود و خیلی از شب‌ها خودش داستانش را به هنگام خواب، برایم می‌خواند. داستانی که شخصیت اصلی آن، دختری هم نام خودم، «زینب» بود ...» ادامه این خاطره از شهید رضا رجبی را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۳۰۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۹

قسمت دوم خاطرات کارگر شهید «نعمت‌الله رادمند»
مادر شهید «نعمت‌الله رادمند» نقل می‌کند: «گفتم: خدایا! توی این جمعیت چطور زیارت کنم؟ چطور برگردم؟ در همین حال، یک مرتبه دیدم جمعیت غیبشان زد و صحن خلوت شد. به مقام ابراهیم که رسیدم دیدم کسی خوابیده و پارچه‌ای که شبیه پارچه روی کعبه است روی خود انداخته و فقط سرش بیرون است. گفت: هرچی دلت می‌خواد طواف کن!»
کد خبر: ۵۵۳۰۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۰

شهید «خداداد قشقايی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «امروز 24 خرداد ماه 1364 آخرين جمعه ماه مبارک رمضان و يوم القدس بود. برادر آهنگران هم آمده بود. نوحه‌ی عربی خواند و ما سينه زديم. آخر سر هم روحانيون سنی و امام جمعه بعلبک سخنرانی کردند و...» متن کامل خاطره پنجم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۳۰۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۴

شهید «خداداد قشقايی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «ساعت نزديک به یک است. حُر و حسين خوابيده‌اند. پهلوان‌نژاد رفته زينبيه. حبيب هم دارد دعا می‌خواند چون امشب هم يکی از ليالی قدر است و...» متن کامل خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۳۰۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۹

روایتی زیبا و دلنشین از همکلاسی شهید "حبیب بهنام"
«آخرین روز مدرسه در صف صبحگاهی گفت: انشاءا... به فرمایشات امام راحل لبیک گفتم و به جبهه حق علیه باطل عازم شدم و انشاءا... به امید خداوند متعال و با دعای مستجاب شده شما، راه کربلا آزاد می شود و می آیم تا همه شما را به زیارت حضرت سیدالشهداء(ع) ببرم.» متنی که خواندید خاطره ای از  آقای عباس مریخی همکلاسی شهید بود که تقدیم شما مخاطبان عزیز می گردد.
کد خبر: ۵۵۳۰۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۹

به مناسبت روز معلم منتشر می‌شود:
همسر شهید معلم «احیامحمد خانکلابی» گفت: هنگامی که شهید در جبهه بودند خواب دیدم برگی از سند ازدواجم جدا شد وقتی قضیه را برای مادر شوهرم تعریف کردم گفت؛ احیامحمد شهید می‌شود.
کد خبر: ۵۵۲۹۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۱

شهید خداداد قشقايی در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «امروز پاس(نگهبان) اول بودم برای همين بعد از سحری تا ساعت 5:30 که موقع پاس (نگهبانی) بود خوابيدم. بعد از بيدار شدنم با سليمان جعفرزاده رفتيم مسجد برای نماز جمعه. مسجد تقريباً پر بود جای نشستن نبود...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۲۸۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۷

قسمت نخست خاطرات شهید «گل‌وردی ابوالی»
برادرزاده شهید «گل‌وردی ابوالی» نقل می‌کند: «گفت: توی صحرا بودم که میش سیاهه حالش بد شد. معلوم بود که قرار است بچه‌اش به دنیا بیاید. وقتی این صحنه رو دیدم، از خدا خواستم که اگه بچه‌اش سالم به دنیا اومد، اون رو برای خرج امام حسین (ع) بکشیم.»
کد خبر: ۵۵۲۸۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۶

«چند جا برایش خواستگاری رفتیم. هر جا که می‌رفتیم، می‌گفت من می‌خواهم بروم جبهه و این‌جور حرف‌ها و طرف هم جواب منفی می‌داد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «حجت‌الله صنعتکارآهنگری‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۲۸۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۶

اندر خاطرات اسارت؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطره‌ای از دوران اسارت می‌گوید: شاید کسی باور نکند یک عده اسیری که تحت نظارت کامل دشمن و شدیدترین فشار‌های جسمی و روحی بودند، این همه تشنه تعلیم و تعلم باشند و از هر فرصتی برای فرهنگ‌سازی و ترویج مبانی و آموزه‌های دینی خودشان و نشر و گسترش علوم مختلف تلاش کنند. در ادامه این خاطره دوران اسارت منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۵۲۸۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
طاهره علی‌ملتی مادر شهید «اکبر حدادی» می‌گوید: «به حجاب خیلی مقید بود و به خواهرانش توصیه می‌کرد حجابشان را رعایت کنند.»
کد خبر: ۵۵۲۸۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵

خاطره شهيد برومندی «2»
شهيد «صفر برومندی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «داخل سنگر تنها نشسته ام و سنگر هم در اثر بارش زياد سقف آن چکه می کند و من براثر تنهايی با ضبط صوت کوچکی که بچه ها آورده‌اند می‌خواستند تا موقع درگيری مزدوران بعثی صدای خمپاره‌ها و تانک‌ها و تيرهای آسمان خراشی را برای يادبودی ضبط نمايند. و...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۲۸۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵

«نگهبان‌های عراقی با کابل کنار هم ایستاده بودند و حدود ده، دوازده نفر از بچه‌ها باید از کنار آن‌ها رد می‌شدند. حالا دیگر هر چند تا کابل می‌خوردند نوش جانشان! یکی از برادران بسیجی ما حدود شانزده و هفده سال بیشتر نداشت ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۲۸۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵

به کوشش اداره‌کل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران
نرم‌افزار چندرسانه‌ای « شهید ابراهیم وکیل‌زاده » به کوشش اداره‌ کل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران تولید شد.
کد خبر: ۵۵۲۸۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۱

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
سردار شهید «هدایت صحرایی» مسئول اطلاعات سپاه دهلران از جمله شهدای دفاع مقدس است که در طی عملیات والفجر ۳ در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همسر شهید می‌گوید: همیشه روسری‌ام را پشت گوش‌هایم می‌بستم یک روز خواهر شهید به من گفت چرا تو هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوی این طور روسری‌ات را می‌بندی! گفتم هر لحظه احساس می‌کنم باید منتظر خبر شهادت هدایت باشم. در ادامه این مصاحبه تصویری منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۵۲۷۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵

به مناسبت سالگرد شهادت شهید «فرشاد فولادی»، ویژه‌نامه این شهید گران‌قدر شامل زندگی، وصیت‌نامه، خاطرات، مناجات، اسناد و دست‌نوشته، تصاویر و مصاحبه با شهید برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۵۲۷۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵

اندر خاطرات دوران اسارت؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطره‌ای از دوران اسارت می‌گوید: برخلاف نگهبان‌های دیگر که خیلی قاطی بچه‌ها نمی‌شدند، علی انبری بیشتر بین بچه‌ها وول می‌خورد و یکی‌یکی در صورت افراد نگاه می‌کرد و اولین نفری که حواسش نبود و چشمش به جمال نامبارک او می‌افتاد را صدا می‌زد. با انبردست آنقدر لاله گوش آن بینوا را فشار می‌داد تا خون ازش بچکد. در ادامه این قصه تلخ اسارت منتشر می شود.
کد خبر: ۵۵۲۷۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴

«حمید دوست داشت هر شب مهمان داشته باشیم و با هم رفت‌وآمد کنیم و گفت مهمان حبیب خداست. این رفت‌وآمد‌ها محبت ایجاد می‌کنه. در خونه ما به روی همه بازه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «حمید سیاه‌کالی‌مرادی» است که همزمان با سالروز ولادت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۲۷۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴