قسمت پنجم خاطرات شهید «حسین عابدینی»
مادر شهید «حسین عابدینی» نقل میکند: «مثل مرغی که سرش را کنده باشند، بالبال میزد. با هزار زحمت انداختنش توی ماشین و بردنش بیمارستان فاطمیه. بین راه از همسرش خواسته بود: بگو من رو ببرن دیباج پیش بابات. پدر رقیه دیباج دفن بود. انگار میدانست که دیگر وقت سفر آخرت رسیده است.»
کد خبر: ۵۷۸۰۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۴
قسمت اول خاطرات شهید «محمدعلی هنرمند»
برادر شهید «محمدعلی هنرمند» نقل میکند: «آخرین اعزامش بود. موقع خداحافظی برق زیبایی در چشمانش موج میزد. گفت: این آخرین دیدار ما است. دارم میرم و دیگه برنمیگردم! همینطور هم شد.»
کد خبر: ۵۷۵۱۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۱۳
قسمت سوم خاطرات شهید «نوروزعلی اکبریچاشمی»
دوست شهید «نوروزعلی اکبریچاشمی» نقل میکند: «وقتی به بیحجابی برمیخورد، خودش را به او نزدیک میکرد و مؤدبانه میگفت: خواهر جان! تو رو به خدا حجابت رو حفظ کن! شما دارین زحمت شهدا رو هدر میدین.»
کد خبر: ۵۷۳۱۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳
قسمت نخست خاطرات شهید «عطاءالله ریاضی»
فرزند شهید «عطاءالله ریاضی» نقل میکند: «توی کهنآباد حضورش را حس میکنم. هنوز صدای خندههایش را میشنوم. هنوز او را میبینم که از پشت پنجره رد میشود. چند روز مرخصی را وقف ما میکرد. انگار آمده بود خستگی جنگ را از تن و جانش بزداید.»
کد خبر: ۵۷۰۶۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
قسمت دوم خاطرات شهید «یدالله عبدالشاهی»
همرزم شهید «یدالله عبدالشاهی» نقل میکند: «نمازم را تمام کردم، یدالله هنوز توی قنوت بود. اشک پهنای صورتش را خیس کرده بود. با تضرع و التماس پشت سر هم میگفت: اللّهُمَّ ارْزُقْنا توُفیقَ الشَّهادَهِ فی سَبیلِکْ. همیشه دعای دستش این بود؛ هنوز لذت مناجاتش را از یاد نبردهام.»
کد خبر: ۵۷۰۵۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۷
قسمت نخست خاطرات شهید «یدالله عبدالشاهی»
خواهر شهید «یدالله عبدالشاهی» نقل میکند: «گفت: دکتر میخواست دستم را قطع کنه. مادر گفت: کاش قطع میشد تا دیگه جبهه نمیرفتی! یدالله گفت: بدونین اگه دو تا دستهام هم قطع میشد، باز هم میرفتم. مادر گفت: پس باید دعا کنم جنگ تموم بشه! یدالله بدون معطلی جواب داد: اون وقت میرم فلسطین!»
کد خبر: ۵۷۰۴۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۶
قسمت نخست خاطرات شهید «علیاکبر مقدسی»
همرزم شهید «علیاکبر مقدسی» نقل میکند: «گفتم: اکبر! چرا برای خانم و بچههات نامه نمیدی؟ گفت: من عاشق شهادتم! میترسم اگه به خانوادهام نامه بنویسم، صحبت اونها باعث بشه در رفتنم سست بشم و برگردم سر خونه و زندگیام.»
کد خبر: ۵۷۰۰۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰
قسمت نخست خاطرات معلم شهید «رحیم صباغیان»
دوست شهید «رحیم صباغیان» نقل میکند: «گفت: تولد مادرمه. اگه الان سمنان بودم، کادوی تولد مادرم رو همون لحظه بهش میدادم. اونطوری لطف بیشتری داشت. گفتم: قربون شکلت! همین که تولد مادرت یادته کلی میارزه. با افسوس گفت: نمیدونی شادی دل مادرم چقدر برام مهمه.»
کد خبر: ۵۶۷۵۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
قسمت دوم خاطرات معلم شهید «ایوب صادقی»
همرزم شهید «ایوب صادقی» نقل میکند: «قبل از عملیات والفجر هشت، ایوب ازدواج کرده بود. نمیخواستیم او را با خودمان ببریم خط مقدم. قبول نکرد و گفت: آدم وقتی در شرایط سخت بتونه کارهای مهمتر رو انجام بده، مورد لطف خدا قرار میگیره.»
کد خبر: ۵۶۷۳۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۲
قسمت پنجم خاطرات شهید «علیاکبر ابراهیمی»
شهید «علیاکبر ابراهیمی» نقل میکند: «چشمانش برق خاصی داشت. شاد و رضایتمند بود. انگار او را قربانی کرده بود، قربانی برای خدا. گفت: خودش میخواست شهید بشه. امانت میبایست به صاحب اصلیاش برمیگشت، اینطور بهتره. او انتخاب شده بود. شهادت انتخاب است نه اتفاق.»
کد خبر: ۵۶۷۱۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۹
به مناسبت سالروز شهادت شهید «علیاکبر ابراهیمی»، تصاویر این شهید گرانقدر برای علاقهمندان منتشر میشود.
کد خبر: ۵۶۷۰۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۸
شهید لاجوردی کم هزینهترین مسئول نظام بود. در هزینه کردن بیتالمال حساسیت نشان میداد. یادم هست اوایل انقلاب، زمانی که دادستان انقلاب بود، وارد دفتر کار او شدم. دیدم در گوشهای از اتاق محل کارش یک آجر و یک پتوی سربازی قرار دارد.
کد خبر: ۴۲۵۶۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۶