شهیدی که در شب نوردهم ماه رمضان به اغما رفت و شب بیست و یکم به شهادت رسید
به گزارش نوید شاهد ایلام؛ روحانی شهید محمدعلی صالحی (کندوله) دی ماه سال ۱۳۴۰ در شهر ایلام دیده به جهان گشود فراگیری علم و دانش را در همین شهر آغاز کرد. صداقت و پرهیزکاری و علاقه مندی به احکام و روایات از همان آغاز در سیمایش نمودار بود. شهید کندوله قبل از انقلاب در اکثر تظاهرات و راهپیماییها علیه رژیم منحوس پهلوی شرکت مستمر و فعالی داشت و اعلامیهها و پوسترهای حضرت امام را تکثیر و توزیع مینمود.
پاسداری از دستاوردهای انقلاب رویارویی و مقابله با عوامل گروهکها در روزهای آغازین پیروزی نهضت، بخش دیگری از کارنامه درخشان وی است. شهید کندوله دوران خدمت در عملیات ظفرمند فتح المبین شیمایی شد پس از پایان خدمت با همان روحیه بسیجی و روحانی از دانشگاه جبهه راهی حوزه نور شد.
تحصیلات حوزوی را در حوزه علمیه آشتیان آغاز کرد و در همین زمان نیز ازدواج کرد. سپس برای ادامه تحصیل در سال ۱۳۶۴ به حوزه علمیه یزد رفت، روح او با معنویت سنگر عجین بود.
وی بارها راهی جبهه های حق علیه باطل شد تا اینکه در هفتم خرداد ۱۳۶۵ برابر شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در منطقه عملیاتی موسیان پس از پایان عملیات در هنگام آماده شدن برای نماز در حال وضو، مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به شدت زخمی شد.
شهید کندوله در شب نوزده رمضان پس از خواندن نماز و حلالیت طلبیدن از خانواده و پزشکان و قرائت چند سوره با بیان اینکه من شهید میشوم و دیگر با شما سخنی نمیگویم به حالت اغماء میرود تا اینکه در صبحدم بیست و یکم رمضان سال ۱۳۶۵ (دهم خرداد ۶۵) به فیض عظمای شهادت نایل آمد.
متن وصیت نامه شهید:
از شما مردم عزیز خواهش میکنم که به جان امام و رزمندگان دعا کنید.
این وصیت را در حالی مینویسم که این کلمهها از اعماق دلم نقش بر روی این صفحه کاغذ میبندد که این جملهها با سوزی پر از درد و ناله همراه است چرا که، چون واقعاً شرمنده هستم که نتوانستم خدمتی برای این انقلاب انجام دهم و با چشمی گریان و رویی خجل از خانواده شهدا که یک عمر فرزندان خود را بزرگ کردند و روانه جبهه کردند و این عزیزان با خون سرخ خود ریگزارهای جنوب و غرب را شستند و درخت تنومند انقلاب را آبیاری کردند.
چطور دلخوش باشم و گریان نباشم از آنکه خون دهها هزار نفر مخلص در راه این انقلاب ریخته شده و شرمنده پروردگار هستم که با کوله باری از معصیت میخواهم نزدش بروم، دیگر خسته شدم نمیخواهم در این دنیا بمانم میخواهم پرواز کنم به سوی مولایم، آقایم. میخواهم پشت به دنیای بی وفا کنم و ان شاء الله دیگر نزدیک است که خداوند توفیق شهادت را در راهش به من عنایت کند. این دنیای رهگذر گاهی است و زمان همانند ابرهای آسمان زودگذر.