خواهر شهید حسن باقری در گفتگو با نوید شاهد:
سه‌شنبه, ۰۹ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۰۰:۲۷
خواهر شهید می گوید: یادم می آید روزی که حسن زخمی شده بود و او را به بیمارستان آوردند، من با دیدنش روی تخت بیمارستان پقی زدم زیر گریه. با همان لحن صمیمی رو کرد به من و گفت: «نمی فهمی دیگه، نمی فهمی که من اگر شهید می شدم چقدر خوب بود. نمی دانی شهادت چقدر خوب است.»

ظرفها را خودش می شست تا دستهایم یخ نزند/ زدم زیر گریه؛ گفت نمی دانی شهید شدن چه خوب است/ مثل یک نور از بغلم پر کشید

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ زمانی که درباره شهدا مطلبی می خوانیم یا می نویسیم سعی می کنیم به نقش موثری که در آن بازه زمانی در جنگ، انقلاب و یا رویداد مهمی که شهید در آن نقش آفرینی کرده است بپردازیم و کمتر به شخصیت و جایگاه او در نهاد «خانواده» پرداخته می شود.

برای نمونه همیشه درباره شهید حسن باقری خوانده ایم که ایشان «فرمانده» بوده است یا همیشه از او به عنوان «خبرنگار جنگی»، «نابغه اطلاعات عملیات سپاه پاسداران » و «مغز متفکر اطلاعات نظامی ایران»  یاد می شود اما کمتر کسی می داند که شهید حسن باقری همدم رازهای خواهر بزرگترش بوده، اینکه درس و مدرسه را از چه زمانی جدی گرفت و وقتی در منزل بود برای آنکه دستان خواهرش از سرمای آب آشپزخانه یخ نکند، خودش ظرفها را می شست و رفتارش با سایر اعضای خانواده چگونه بود. در گپ و گفت صمیمانه ای که با خواهر شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری) انجام شده است با دیگر وجوه شخصیت این فرمانده شهید آشنا می شویم.

 

خانم افشردی کمی خودتان را برایمان معرفی کنید.

من بتول افشردی خواهر شهید حسن باقری هستم. من فرزند اول خانواده بودم و حسن 4 سال از من کوچکتر بود. در واقع من از زمان کودکی شهید، نوجوانی او و تا زمانی که به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد، در کنار او بودم.

 

آنگونه که شنیده ام ارتباط عاطفی عمیقی میان شما و شهید حسن باقری بود؛ یعنی چیزی بالاتر از اینکه شما خواهر بزرگتر باشید و شهید برادر کوچکتر.

بله. حسن برای من حکم دوست خیلی صمیمی را داشت. کسی که محرم رازهای من بود و اگر هر حرفی را نمی توانستم به کسی حتی به پدر و مادرم بگویم، آن را به حسن می گفتم. اگر هر اتفاقی می افتاد اولین کسی که از آن مطلع می شد، ما بودیم. من خواهر ندارم اما رابطه من و حسن حتی از دو خواهر صمیمی هم بالاتر بود. حسن بیشتر برای من نقش راهنما را داشت. همیشه درباره مسائلی که برایم پیش می آمد با او مشورت می کردم. او با دلم راه می آمد ولی در نهایت می گفت تصمیم با خودت است. فکر کن که آینده ات چگونه خواهد شد با این تصمیم. البته ایشان با همه اعضای خانواده ارتباط صمیمی و مهربانانه ای داشت.

ظرفها را خودش می شست تا دستهایم یخ نزند/ زدم زیر گریه؛ گفت نمی دانی شهید شدن چه خوب است/ مثل یک نور از بغلم پر کشید

 

خاطره ای دارید که بیشتر این عطوفت را در میان شما نشان دهد؟

زمانی که منزل ما در میدان خراسان قرار داشت؛ آشپزخانه منزل انتهای حیاط بود. زمانی که صرف غذا تمام می شد، اولین کسی که سفره را جمع می کرد، حسن بود. در آن زمان آشپزخانه آبگرم نداشت. او همیشه به من می گفت با آب کمی که گرم شده است، تو ظرفها را بشور، من آب می کشم. تو دستانت یخ می کند. همه خاطراتی که از غلامحسین به یاد دارم باعث می شود زمانی که یادش می افتم حال خاصی داشته باشم. در واقع مهربانی او حدی نداشت. حواسش به همه اعضای خانواده جمع بود.

 

از دیگر ویژگی های شهید چه بود؟

به صورت کلی حسن بسیار درد دیگران برایش مهم بود. در سال 45 ما در منزلمان تلویزیون و یا حتی رادیویی که موسیقی پخش کند، نداشتیم. فقط ضبط صوتی داشتیم که برادرم نوار قرآن در آن می گذاشت و ما به شنیدن صوت زیبای قرآن در خانه عادت داشتیم.

حسن همیشه با وضو بود. بسیار اهل مطالعه کتب دینی و مذهبی بود. در محله ما مسجد صدریه در کوچه قائمیه قرار داشت. برادرم آنجا در تمام مراسم مذهبی شرکت می کرد. حالا نیز سر کوچه عکس شهید اقدامی، شهید حسن باقری و یک شهید دیگر زده‌اند.

ظرفها را خودش می شست تا دستهایم یخ نزند/ زدم زیر گریه؛ گفت نمی دانی شهید شدن چه خوب است/ مثل یک نور از بغلم پر کشید

 

در برخی از خاطرات از زبان مادرتان نقل شده که ایشان در یک سالهایی خیلی درس و مشق را جدی نمی گرفت اما بعد در ادامه می خوانیم که ایشان در رشته ها و دانشگاه های خوبی پذیرفته شدند، در شهید تحولی رخ داد؟

 

در واقع حسن در دوران کودک و اوایل نوجوانی خیلی اهل درس و مشق نبود تا اینکه می رسیم به سالی که من دانشگاه در رشته جغرافیا نفر 27 ام قبول شدم، به دلیل اینکه خبر در روزنامه صبح اعلام نمی شد حسن به دانشگاه من مراجعه کرده و جواب را گرفته بود. به خانه آمد و خبر را به من داد. من تصور می کنم بعد از این اتفاق گویی حسن به خودش آمد و از آن روز شروع به درس خواندن کرد. مادرم برای پنج یا شش نفر غذا درست می کرد و همه بچه های درسخوان محل را جمع می کرد از صبح تا شب همه بچه ها با حسن بودند و درس خواندند و همین باعث شد حسن در رشته حقوق قضایی تهران رتبه 104، ریاضی دانشگاه تربیت معلم و دامپروری دانشگاه ارومیه پذیرفته شد که در نهایت در همین رشته تحصیل کرد.  

می توانم به جرات بگویم حسن بسیار مراقبت می کرد که وقت تلف نکند و مطالعه و یادگیری را اولویت کارهایش قرار داد.

 

چگونه وارد حرفه خبرنگاری شد؟

حسن در آن زمان در روزنامه جمهوری اسلامی کار می کرد؛ یک عکسی هم از او منتشر شده است که تلفن کنارش است و در حال نوشتن متن است. زمانی که حمله آمریکا به طبس اتفاق افتاد، اولین کسی بود که بعنوان خبرنگار  در آنجا حضور داشت؛ عکس و خبر تهیه کرد و خودش نیز در کنار یکی از عکسهای سوخته هواپیماهی آمریکایی عکس دارد. در زمانی هم در جنوب لبنان برای تهیه گزارش رفت.

ظرفها را خودش می شست تا دستهایم یخ نزند/ زدم زیر گریه؛ گفت نمی دانی شهید شدن چه خوب است/ مثل یک نور از بغلم پر کشید

 

در زمانی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید شهید باقری چند ساله بود و مادر برای رفتن ایشان به تظاهرات و درگیری ها مخالفتی نمی کرد؟

حسن متولد 1334 بود و در آن زمان که انقلاب به پیروزی رسید تقریبا 24 ساله بود. به یاد دارم حسن در تمام فعالیتهای مربوط به آن زمان و در تمام راهپیمایی ها شرکت می کرد.

و به یاد ندارم که مادرم هرگز مخالفتی با فعالیتهای اجتماعی و انقلابی شهید داشته باشد. در واقع ایشان همه ما را بسیار مستقل بار آورده بود تا کاری که درست است انجام شود.

ظرفها را خودش می شست تا دستهایم یخ نزند/ زدم زیر گریه؛ گفت نمی دانی شهید شدن چه خوب است/ مثل یک نور از بغلم پر کشید

 

پس از آنکه جنگ تحمیلی آغاز شد شهید باقری به عنوان خبرنگار سر از جبهه درآورد؟

بله. روز دوم جنگ، حسن که در روزنامه جمهوری اسلامی کار می کرد، به مدیرمسئول روزنامه گفته بود من دیگر نمی توانم اینجا بند شوم. باید بروم ببینیم در خوزستان چه می گذرد. روز دوم راهی جبهه شد و تا آخرین روز زندگی اش در آنجا ماند. در طول این دو سال و نیم فقط یک بار برای ازدواجش و بار دیگر هم زخمی شده بود که مجبور شد به مرخصی بیاید.

 

یادم می آید روزی که زخمی شده بود و او را به بیمارستان آوردند، من با دیدن او روی تخت بیمارستان پقی زدم زیر گریه. با همان لحن صمیمی رو کرد به من و گفت: «نمی فهمی دیگه، نمی فهمی که من اگر شهید می شدم چقدر  خوب بود. نمی دانی شهادت چقدر خوب است.»

روزهای آخر به دلیل اینکه مشغله هایش بسیار زیاد شد کمتر با منزل تماس می گرفت.

حسن به همراه همسر و تنها فرزندش نرگس در اهواز زندگی می کرد. نرگس 4 ماه داشت که پدرش به شهادت رسید.

چگونه خبر شهادت ایشان را شنیدید؟ عکس العمل خانواده چه بود؟

زمانی که حسن به شهادت می رسد، برادر کوچکم محمد با پدر تماس می گیرد تا حال او را بپرسد. پدر اصرار می کند که می خواهم با حسن حرف بزنم اما محمد در جواب می گوید که او شهید شده است و ما فردا به تهران می آییم. مادر هم بعد از شنیدن خبر به ما گفت به هیچ عنوان حق ندارید گریه کنید و پیرهن سیاه بپوشید. ما در آن زمان همسایه ای دیوار به دیوار داشتیم که یکی از فرزندانش عضو گروهک منافقان بود. مادرم دست من را گرفت و گفت ابدا گریه نمی کنید ما نباید بگذاریم دشمن از دیدن ناراحتی ما خوشحال شود.

 

با توجه به صمیمیتی که بین شما بود آیا هنوز خواب شهید را می بینید؟

من خیلی زیاد خواب شهید را می دیدیم. برای مثال اگر بیماری یا مشکلی برایم پیش می آمد شهید به خوابم می آمد. من پس از شهادت حسن همیشه روزهای جمعه سر مزار او حاضر می شدم. فرزند دومم که به تازگی به دنیا آمده بود نتوانستم به او سر بزنم. آیاتی از قرآن خواندم و به او هدیه کردم و پس از طلوع آفتاب خوابیدم. بعد به خوابم آمد و در حالی که پیرهنی بسیار زیبا بر تن داشت گفت ببین به من چه هدیه زیبایی داده اند. به پیرهنم دست بزن. من او را در آغوش گرفتم و مانند نوری از میان دستانم پر کشید.

بار دیگر در خواب از او پرسیدم اگر من بمیرم شفاعتم را می کنی؟ پاسخی نداد. چند شب بعد دوباره خوابش را دیدم و به او گفتم حسن دفعه دوم است که از تو می پرسم. شفاعت من را می کنی؟ و او پاسخ داد به من این اجازه داده شد. بار سوم چند شب بعد دوباره همین سوال را پرسیدم که راستش را بگو شفاعتم را می کنی؟ و او پاسخ داد بله البته اگر نمازت را اول وقت بخوانی.

روزهای پس از شهادت صمیمی ترین دوست و برادرتان چگونه می گذرد.

من مطمئن هستم که شهادت حسن رحم و محبت پروردگار بود. من هیچ جا بیان نمیکنم که خواهر شهید هستم اما الان از اینکه با مردم چشم در چشم می شوم احساس افتخار میکنم از اینکه خواهر شهید هستم. همه دوستان و شاگردانم که مرا می شناسند نیز همیشه به من می گویند خوشا بر احوالتان که خواهر شهید هستید.

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده