ناگفته های جنگ(38)؛ وانصرنا علي القوم الكافرين
دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۵۹
نوید شاهد: عمليات بعدي، عمليات محرم بود. عمليات محرم در دهم آبان سال 1361 شروع شد و حدود شش روز هم به طول انجاميد. مأموريت نيروهاي رزمنده ي ارتشي و سپاهي اين بود که ارتفاعات قسمت جنوبي حمرين ، جبل فوقي و سواحل رودخانه دويرج را در خاک عراق، تأمين شود.
عمليات بعدي، عمليات محرم بود. عمليات محرم در دهم آبان سال 1361 شروع شد و حدود شش روز هم به طول انجاميد. مأموريت نيروهاي رزمنده ي ارتشي و سپاهي اين بود که ارتفاعات قسمت جنوبي حمرين ، جبل فوقي و سواحل رودخانه دويرج را در خاک عراق، تأمين شود. در صورتيکه عمليات موفقيتآميز بود، قرار بود کار را به سمتي ادامه بدهيم. اين مأموريتي بود که قرارگاه عملياتي کربلا در جنوب ابلاغ کرده بود.
عمليات با رمز يا زينب(س) شروع شد. يادم ميآيد شبي که ميخواست عمليات شروع شود، از منطقه ي غرب ميخواستم به جنوب بيايم. سوار جت فالکون شديم. و به هواي بد برخورديم. به طوري که نه ميتوانستيم برگرديم و نه ميتوانستيم برويم جلو. حتي در منطقه ي خوزستان، حدود چهل پنجاه دقيقه بين اهواز و دزفول سرگردان بوديم. رعد و برق شديدي ميزد و مه غليظي همهجا را گرفته بود. خلبان هم تلاش ميکرد يکي از اين دو راه را انتخاب کند: مسير تهران را برويم -از کرمانشاه آمده بوديم- يا در دزفول بنشيند.
چون دزفول عقبه ي عمليات محرم بود، ميتوانستيم به سرعت خودمان را به قرارگاه برسانيم. در قرارگاه مشترک ارتش و سپاه کارها را از قبل تنظيم کرده بوديم. همه آماده بودند ولي ميخواستم به شب عمليات برسم.
بالاخره، به لطف خداي متعال، هواپيما توانست بنشيند. واقعاً معجزهآسا نجات پيدا کرديم. نشستيم و به سرعت خودمان را به قرارگاه رسانديم. عمليات ساعت ده شب شروع شد و من تقريباً نه و نيم شب رسيدم. عمليات ضربتي بود. جناح راست عمليات موفقيتآميزتر از چپ عمل کرد. در جناح راست، تپهاي بود که لشکر هشت نجف و يکي از واحدهاي ارتش هماهنگ با هم عمل کردند و توانستند آن را دور بزنند. واحد عراقي و فرماندهي تيپ -يا فرماندهي گردان- را اسير کردند. بعدها معلوم شد که شيعه بوده و زمينه تسليمشدن داشته است. او کلي اطلاعات در اختيار رزمندگان ما گذاشت.
در جناح چپ که شيار بجليه بود، بايد عبور ميکرديم و ميرفتيم جبل فوقي را ميگرفتيم. نتوانستيم از شيار بجليه آنطرفتر برويم و عملياتمان در جناح چپ در همان شيار متوقف شد. آنجا لشکر 14 امام حسين(ع) عمل کرد. يکي از واحدهاي ارتشي هم بود. تلفيق اينها به ذهنم نميآيد.
از ارتش: يک تيپ از لشکر 21 حمزه شرکت داشت، تيپ 84 خرمآباد و تيپ سه از لشکر 16. بقيه ي لشکر 16 هم در يک محور ديگر عمل ميکرد. لشکر 92 زرهي با سه تيپ شرکت داشت. لشکر 30 زرهي سپاه نميدانم شرکت داشت يا نه؟ سپاه فجر سپاه پاسداران شرکت داشت که در آن لشکر 8 نجف و لشکر 14 امام حسين(ع)، تيپ قمر بنيهاشم و چند واحد ديگر بودند.
نکته ي قابل توجه عمليات اين بود که به خطالراس ارتفاع حمرين که رسيديم، کاملاً به منطقه ي آن طرف مسلط بوديم. کل اسيري که گرفتيم 3400 نفر بود و حدود 200 کيلومتر مربع از خاک خودمان آزاد شد و 200 کيلومتر مربع هم از خاک عراق. کشتهها و زخميهاي دشمن 5000 نفر برآورد شد. نود و هفت دستگاه تانک به غنيمت درآمد و حدود دويست دستگاه خودرو منهدم شد. عمليات محرم تا اندازهاي موفقيتآميز بود ولي به اهدافي که پيشبيني کرده بوديم، نرسيديم. حدود 60 درصد از اهدافمان عملي شد ولي اگر جبل فوقي را ميگرفتيم، عمليات به طور کامل انجام شده بود و براي خيز بعدي به سهولت ميتوانستيم به طرف العماره پيشروي کنيم.
نکته ي قابل توجه در اين عمليات، اولين عبور از خط تا آن موقع را داشتيم. قبلاً عبور از خط نداشتيم، عبور از خط واژهاي است که در تاکتيک از مشکلترين اقدامات است. تيپ قمربني هاشم(ع) -اين تيپ تازه تشکيل شده بود و فرماندهاش هم از بچههاي بسيار مخلص سپاه است، برادر کريم نصر که قطع نخاع است- با سه گرداني که داشت، توانست ضربتي عبور از خط کند و ما را در جناح چپ تقويت نمايد به طوري که بالاخره توانستيم منطقهاي را که گرفته بوديم، تثبيت کنيم.
مواضع ما در اين عمليات، مواضع سختي شد. از شيار بجليه گرفته تا شرهاني و زبيدات و رودخانه تيب ، منطقهاي بود که تلفات ما را زياد کرد و تا مدتها تلفات ميداديم. از طرفي، چون عقبه ي ما، براي پشتيباني، به ارتفاعات حمرين ميخورد، پشت سرمان سراشيبي بود و براي عقبنشيني هم حرکت سختي داشتيم؛ چون عقبنشيني روي ارتفاع مشکل بود.
جادههاي تدارکاتي در ديد دشمن بود و دائماً رويشان آتش داشت. رويهمرفته ، اين عمليات ميتوانست تکيهگاهي براي عمليات بعدي شود که ما روي آن خيلي حساب ميکرديم.
عمليات مسلمبنعقيل و عمليات محرم اين فرصت را به ما داد که نيروهاي بسيجي عمدهاي وارد صحنه شوند. سراسر منطقه ي فتحالمبين را که در آن عمليات کرده بوديم و دست خودمان بود، کمپها و اردوگاههاي مربوط، پر از نيروهاي بسيجي بود. سراسر منطقه ي چنانه و ارتفاعات سايت و رقابيه و طرف ارتفاعات عليگرهزد و سپتون تپه ي بلتا از نيروهاي بسيجي پر بود. دورنماي اين دو عملياتي که انجام شد، نشان ميداد که ما ميتوانيم با توان عمدهاي که در دست داريم، يک عمليات گسترده را طرحريزي کنيم.
پزشکي، در همان عمليات محرم، از اصفهان آمده بود. فرزند او هم در جبهه بود. آمده بود براي جراحي که خبر دادند فرزندت شهيد شده. او ديد فرزندش شهيد شده و جنازهاش را همآوردند عقب. متأثر شده بود ولي خودش را کنترل کرد. ديده بود شرايط، شرايطي نيست که بچهاش را بردارد و برود. 24 ساعت يا 48 ساعت که لازم بود، ماند. در اتاق عمل بود و جراحيهايش را کرد. بعد، جنازه بچهاش را گذاشت پشت ماشينش و رفت به طرف اصفهان. اينگونه با تعهد کار کرد و اخلاص داشت. اين روحيه و انگيزهاي که در وجودش بود، جز توفيق الهي چيز ديگري نميتوانست باشد. او توانسته بود اين مرحله را به انجام برساند.
عمليات والفجر مقدماتي، عملياتي بود که يک شبه وضعيتش مشخص شد. تا ساعت هفت، هشت صبح معلوم شد که عمليات ناکام مانده و ادامه ي آن امکانپذير نيست. اين بود که با يک جلسه فوري و فوقالعاده در قرارگاه کربلا، به دنبال عمليات بعدي رفتيم و اسمش را هم والفجر يک گذاشتيم. والفجر يک از سري طرحهاي کربلاست. اين عمليات، منطقهاش از نظر عرض وسيع بود. از شرق رودخانه تيب شروع ميشد تا فکه. عمق عمليات را بصورتي پيشبيني کرده بوديم که ارتفاعات جبل فوقي را بگيريم و به طرف بزرگان و چاهاي نفت برويم و برحسب موفقيت، تک را به طرف جنوب -العماره- و رودخانه ي دجله ادامه بدهيم.
قرارگاه را سازمان داديم. تا آنجايي که يادم هست، سه قرارگاه سازماندهي شد. اين سه قرارگاه احتمالاً کربلاي يک، دو، سه بود که زير نظر قرارگاه کربلا کار ميکردند. عمليات را بايستي با يک سازمان رزمي متشکل از ارتش و سپاه انجام ميداديم. از ارتش اين يگانها شرکت کردند: لشکر 21 حمزه، تيپ 55 هوابرد، تيپ 58 ذوالفقار، تيپ 84 پياده خرمآباد، تيپ 37 زرهي، لشکرهاي 77 و 16 زرهي و لشکر 92 زرهي هم در جناح چپ، پشت رودخانه دويرج پدافند ميکرد و آماده بود که تک را به دستور، از جناح خود ادامه دهد.
از سپاه پاسداران، دو تا سپاه شرکت کرده بود. اولينبار بود که سپاه از رده ي سپاه هم استفاده ميکرد. بعد از لشکر، رده ي سپاه داريم. سپاه هفت شرکت داشت و سپاه يازده قدر. قرارگاهها واحد بودند. يعني ارتش و سپاه با هم بودند.
بررسي شد که عمليات را چطور انجام بدهيم. برحسب ذوعارضه بودند زمين بايد از ارتفاعات حمرين عبور ميکرديم. البته آنجا را قبلاً در عمليات محرم گرفته بوديم. از طرفهاي زبيدات و شرهاني و سمت راستش تا رودخانه تيب سرازير هم شده بوديم. از آنجا بايد تک را ادامه ميداديم. اگر از اين ارتفاعات رد ميشديم، ميرسيديم به دشت که به طرف دجله ميرفت. ذوعارضه يعني پستي و بلندي داشت. پستي و بلنديهايش مرتفع نبود ولي همان هم قابل توجه بود، چون قابل عبور با خودرو نبود. بعضي جاها بريده بريده بود. من خيلي به آنجا سرزدم و از جاهايي بود که زير فشار بوديم.اين عمليات براي ما لازم بود تا وضعيت خط را درست کنيم. چون عمليات محرم در جاي خوبي تثبيت نشده بود.
عمليات را بررسي کرديم. ديديم به سبکي که در جاهاي ديگر تک کرديم، در اينجا امکانپذير نيست. بررسي کرديم و خوشبختانه به طرح جالب و جديدي رسيديم؛ برخلاف عمليات گذشته که با استفاده از اصل غافلگيري، ميدان را باز و عبور ميکرديم و به دشمن حمله ميبرديم، به علت تراکم ميدان مين از يک طرف و نزديکي به خط دشمن، اين حرکت امکانپذير نبود. دشمن روي ارتفاعات مسلط بود و بايد از روش ديگري استفاده ميکرديم. به اين طريق که برخلاف اصل غافلگيري، در يک لحظه، آتش را روي دشمن باز کنيم. چون ارتفاع داشت، ميشد زير آتش حرکت کرد. طرح جسورانهاي بود که با آتش شديد يگانها، از تير مستقيم تانک گرفته تا تفنگ 106 و حتي تفنگهاي 57 سابق و تير مستقيم سلاحهاي سبک، موازي زمين به طرف سنگرهاي دشمن تيراندازي کنند و از زير آتش حرکت کنند. بر مبناي اين، توپخانه هم به طرف عمق تيراندازي ميکرد. لازم بود نيم ساعت تا يك ساعت هم تيراندازي کنيم. مسألهاي نبود. در عوض سنگرهاي دشمن از بين ميرفت و به راحتي عبور ميکرديم.
براي اين برنامه، يازده مانور پيشبيني کرديم. زمين شيبدار بود. نيروهاي خودي ميتوانستند خزيده بروند. يعني در حدود نيم متر فضا داشت تا يک نفر خزيده جلو برود و به دشمن برسد. ضمن اينکه به نزديک دشمن که ميرسيد، آتش را قطع ميکرديم يا آتش را به عقبتر هدايت ميکرديم.
يازده مانور تنظيم کرديم، براي يازده يگان که از اين روش بتوانند استفاده کنند. زمين را آرايش داديم، مانند خط دشمن. فقط دشمن آن طرف نبود. هدف را هم تقريباً شبيه هدف اصلي گرفته بوديم. با اين آتش سنگين، يازده شب تا صبح تمرين انجام داديم. يادم هست، خودم در تمام يازده مانور شرکت کردم. اين مانورها از دشت عباس شروع ميشد تا منطقه شيخ قوم و عين خوش و ممله و تا نزديکيهاي دهلران.
همه را راهنمايي کرده بوديم، موقع مانور ميرفتيم آنجا و اغلبشان هم موفقيتآميز بود. يعني در يازده مانور، شايد چند تا مجروح سطحي بيشتر نداديم.
شب عمليات رسيد، 21 فروردين سال 62، عمليات ساعت يازده شب شروع شد و رمزش هم: بسمالله الرحمن الرحيم. ياالله ياالله ياالله وانصرنا علي القوم الکافرين بود. پيشروي شروع شد. از هشت محور حمله شش محور باز شد و بچهها رسيدند به خط دشمن. زدوخورد شروع شد. دو محور اصلاً باز نشد. با اينکه عمليات يک هفته به طول انجاميد و فشار آورديم ولي به ترتيب محورهاي ما از دست رفت تا رسيد به يکي دو محور در ارتفاعات جبل فوقي که تيپ 55 هوابرد و لشکر 31 عاشورا با هم عمل ميکردند. بهترين جايي بود که مانده بود و هنوز استقرار داشتيم. نيروها يک مقدار هم موفق شده بودند، پيشروي کنند. بالاخره آنجا هم از دستمان رفت و در نتيجه، دوباره يگانها برگشتند به خط اولشان.
قابل توجه است که، با آن همه زحمتي که براي آموزش کشيديم و با آن همه پيشبينيهايي که در طراحي کرديم، چطور عمليات به شکست انجاميد. توي ذهنم هست در تدبير جديدي که براي اين عمليات در نظر گرفتيم، به مرور کنترل آن از دست فرماندهي عمليات خارج شد. يعني قرارگاه کربلا نتوانست آن تدبير را ادامه دهد.
معمولاً تک هايي که ميکنيم، يا تک جبههاي است که بايد رودررو با دشمن بجنگيم يا تک رخنهاي است که به يک نقطه فشار ميآوريم ، نقاط ديگر را حفظ ميکنيم- رخنه ايجاد ميکنيم و از نظر عرض و عمق، رخنه را گسترش ميدهيم. با استفاده از موقعيت، به نيروهاي پرتوانمان مأموريت ميدهيم با رخنه در دشمن، شکاف ايجاد کنند و به طرفين گسترش پيدا کنند تا دشمن منهدم شود. اين هم يک راه که البته هر کدام در جاي خاصي انجام ميشود. مانور ديگر احاطهاي است که در مانور احاطهاي ممکن است دوطرفه يا يک طرفه باشد. دوطرفه يعني از دو بازو استفاده شود، دشمن محاصره شود و بازوها به هم الحاق پيدا کنند. يک طرفه، از يک طرف است و بستگي دارد که شرايط چه باشد. اينها هر کدامش امتيازاتي دارد.
در اين عمليات، ما نوع رخنهاي را در نظر گرفته بوديم. يعني گفتيم بهجاي تلاش در يک جبهه ي عريض، بياييم فشار را از يک جا بياوريم و عمق را بيشتر کنيم. جاهاي ديگر فقط مقاومت کنند يا تظاهر به تک کنند. در عوض، از نيروهاي عمدهمان در اين محور استفاده کنيم، برويم جلو و در خط دشمن رخنه کنيم.
بچهها در حالت روحي خاصي بودند. زير بار نميرفتند که مثلاً در شب اول حمله نکنند و بمانند در شبهاي بعدي عبور از خط کنند و نيروي پشتيبان باشند. بچههاي سپاه حالتي داشتند که مايل نبودند جزو نيروي احتياط باشند. اين حالتها موجب شد که طرحهاي ما را توي قرارگاه به زانو درآوردند. چون طراح که عملکننده نيست. او طرح ميدهد و بعدش هم به تصويب ميرسد. واحد عملکننده و يگانهاي رزمي هستند که جلو ميروند.
در ابتدا، دو رخنه در نظر گرفته بوديم. اين دو تا شد سه تا. سه تا شد چهار تا، رسيد به هشت تا. يعني تک از شکل رخنهاي درآمد و تبديل شد به جبههاي. جبههاي هم معنياش اين بود که در همهجا ممکن بود پرتوان حمله کنيم ولي چون عمق نداشت، همان يگاني که حمله ميکرد، تا آخر نميتوانست برود جلو. فوقش خط اول را از بين ميبرد و يک رخنه کوچک ايجاد ميکرد. نيروي تازه نفس بايد عبور از خط ميکرد. عبور از خط يکي از مراحل بسيار ظريف تاکتيک است. در اين مرحله ديگر نيروي تازه نفس نداشتيم. هرچه گفتيم، بالاخره هشت، رخنه شد.
در آخر يک رخنه براي ما ماند. هفت روز نبرد براي گسترش رخنه ي جبل فوقي طول کشيد ولي نتوانستيم آن را نگه داريم. چون توانمان به پايان رسيد. تلفات سنگين بود. دشمن هم وقتي فهميد رخنه زياد شده و رخنه به سرعت گسترش پيدا نکرد، آنها هم سريع، رخنه را سد کردند. دشمن متوجه شد و در مقابلش تمرکز نيرو داد، تمرکز آتش داد؛ چون خيالش از جاهاي ديگر راحت بود.
ما هم از همان اول نشان داديم که در همهجا حمله کردهايم. حملاتمان حالت تظاهر به تک داشت؛ در صورتي که اصل عمليات انجام شده بود. اين رخنه هم که ايجاد شده بود، دشمن آن را سد کرد و ما برگشتيم عقب.
خاطره ي خوب همين بود که توانستيم به يک نکته ي قوي آموزشي برسيم. خاطره ي بد هم اين بود که در تاکتيک، ابتکار عمل از فرمانده بريده شد. فرماندهي عمليات که در قرارگاه کربلا داشتيم، ابتکار عمل را از دست داديم و در نتيجه نتوانستيم به اهدافمان برسيم. هيچگونه پيشرفت زمين نداشتيم. حدود سيصد نفر اسير از دشمن گرفتيم، يک تعدادي هم خودمان تلفات داديم. تلفات دشمن را حدود چهارهزار نفر برآورد کردهاند ولي اين آمار دقت زيادي ندارد.
نظر شما