در کلام یاران (10)؛ خدمت به زائران امام (ره) را وظيفه خود مي دانست
دوشنبه, ۱۵ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۳۶
سيد محمد مقلد و مريد امام خميني (ره) بود. او جواني بود كه دوران انقلاب را شناخت و به همراه ياران و دوستانش در به ثمر نشاندن انقلاب ايفاي نقش نمود و در همان دوران يكبار دستگير و زنداني شد.
نوید شاهد: علي اصغر داورزني؛ همرزم شهيد
داورزني مي گويد: سيد محمد براي پيروزي در جنگ تحميلي زحمات زيادي كشيد. زماني كه در بيمارستان بستري بود چيزي كه آرامش مي كرد؛ يادآوري خاطرات دوران جنگ بود.
وي درباره شهيد صنيع خاني مي گويد:
سيد محمد مقلد و مريد امام خميني (ره) بود. او جواني بود كه دوران انقلاب را شناخت و به همراه ياران و دوستانش در به ثمر نشاندن انقلاب ايفاي نقش نمود و در همان دوران يكبار دستگير و زنداني شد.
بعد از پيروزي انقلاب در كميته انقلاب منطقه 13 تهران مشغول خدمت شد. بعد از آن به عضويت سپاه پاسداران درآمد. با شروع جنگ يكي از مسئولان و فرماندهان اصلي سپاه شد.
اوايل جنگ سيد محمد مسئول اعزام نيرو به منطقه بود، بعد از مدتي مسئوليت ترابري سنگين سپاه را بر عهده گرفت.
من در پادگان امام حسين (ع) مسئول آموزش نيروها بودم و به همين خاطر با سيد محمد ارتباط نزديكي داشتم. هرجا كه مشكلي پيش مي آمد، او پيش قدم مي شد.
ترابري سنگين يكي از اركان اصلي جنگ محسوب مي شد و براي جابجايي نيروها و تجهيزات از اهميت فوق العاده اي برخوردار بود. او در كوتاه ترين زمان با مهارت و مديريت خاص خودش اين كار را انجام مي داد.
اوايل جنگ تجهيزات و امكانات كم بود با تلاش شهيد صنيع خاني و همكارانش امكانات و نيروهاي مورد نياز در مناطق جنوب و غرب كشور مستقر گرديد.
شهيد صنيع خاني با تلاش شبانه روزي انسجام و سازماندهي خوبي را در ترابري ايجاد كرده بود.او به مناسبت هاي مختلف مراسم هايي را در جبهه برگزار مي كرد و اين كار باعث تجديد قوا و روحيه رزمنده ها مي شد.
اين همرزم شهيد خاطره اي از آن دوران مي گويد:
قرار بود عملياتي در جزيره مجنون انجام شود. اما جاده اي براي تردد ماشين آلات وجود نداشت. به همت نيروهاي رزمي جهاد جاده احداث شد.
يك روز قبل از عمليات من و سيد محمد به همراه چند رزمنده برا ي شناسايي جاده رفتيم . جاده در تيررس دشمن بود و مدام آتش بر سر ما مي ريخت.
بچه ها مي گفتند كه برگرديم اما سيد اصرار مي كرد كه تا آخر كار را ادامه دهيم تا مسير ماشين ها را مشخص كنيم.
سيد محمد شجاع و نترس بود و با سخنانش، ترس را از بچه ها دور مي كرد.
بعد از ساعتها تلاش و كوشش بالاخره ساعت 12 نيمه شب يك كاروان از ماشينهاي سنگين و توپ و تانك به منطقه اعزام شد. فرمانده جلوتر از همه ماشينها حركت مي كرد كه اگر اتفاقي رخ داد به نيروها آسيبي وارد نشود.
تا طلوع آفتاب با تلاش و همت رزمندگان تمام نيروها در منطقه مستقر شدند. در اين عمليات بچه هاي ترابري زحمات زيادي را متحمل شدند وبا تلاش و همت آنها عمليات با موفقيت انجام شد.
وي از دوران بعد از جنگ مي گويد:
بعد از جنگ با ايشان در ارتباط بودم. يك روز دوستان خبر دادند كه سيدمحمد در بيمارستان بستريست، به ملاقاتش رفتم.عوارض مجروحيت شيميايي در بدنش شديدتر شده بود.
او روحيه بالايي داشت. براي ادامه درمان به لندن اعزام شد و تحت شيمي درماني قرار گرفت. شبي كه از لندن برگشت با دوستان به فرودگاه رفتيم. او روي برانكارد خوابيده بود، وقتي نزديك شد روي تخت نشست، چهراش تغيير كرده بود وتمام موهاي سرش ريخته بود. با لبخندي كه هميشه بر لب داشت با ما روبرو شد.
سيد محمد به بيمارستان ساسان منتقل شد. آنجا شده بود ميعادگاه دوستانش. هر روز با دوستان و همرزمان قديمي دور تختش جمع مي شديم و خاطرات دوران دفاع مقدس را مرور مي كرديم.
محمد در ساخت حرم و حسينيه امام خميني (ره) زحمت زيادي كشيد. هر سال در سالگرد رحلت امام مسئوليت ايستگاه هاي صلواتي را بر عهده مي گرفت. هميشه مي گفت:خدمت به زوار امام وظيفه من است
اين همزرم شهيد از روز شهادت فرمانده اش مي گويد:
روزي كه سيد محمد به شهادت رسيد با تلاش دوستان مراسم باشكوهي را برگزار كرديم.
چند هزار نفر جمعيت در مراسم حضور داشتند. وقتي بدنش را غسل مي داديم، همه با هم زيارت عاشورا مي خوانديم . پيكرش را تا حرم امام (ره) تشييع كرديم واو كه عاشق امام بود درحرم مرادش آرام گرفت.
نظر شما