خورشيد ولايت در صحنه هاي جنگ
يکشنبه, ۰۷ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۲۹
نوید شاهد: حضرت آيتالله خامنهاي از ابتداي شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران، همراه شهيد دکتر مصطفي چمران، حضوري نزديک و فعال در جبهه ها داشتند، حضوري نزديک و فعال در جهبهها داشتند، اسلحه به دوش ميگرفتند و شبها نيز در عملياتهاي شناسايي شرکت ميکردند. ايشان رزمندگان اسلام را حمايت مينمودند و به آنان روحيه ميدادند.
خاطراتي از حضور حماسي رهبرمعظم انقلاب در جنگ
روحيه
حضرت آيتالله خامنهاي از ابتداي شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران، همراه شهيد دکتر مصطفي چمران، حضوري نزديک و فعال در جبهه ها داشتند، حضوري نزديک و فعال در جهبهها داشتند، اسلحه به دوش ميگرفتند و شبها نيز در عملياتهاي شناسايي شرکت ميکردند. ايشان رزمندگان اسلام را حمايت مينمودند و به آنان روحيه ميدادند. در اواخر جنگ سال 1367 که وضعيت جبههها حساس شد و برخي روحيه خود را از دست داده بودند معظم له با اين که در آن موقع عهده دار مقام رياستجمهوري بودند، لباس رزم پوشيدند و با يک برنامه منظم، به جبهه آمدند. حضور آقا در جبهه، در روحيه رزمندگان بسيار موثر بود، تا آن جا که مدافعان واقعي انقلاب توانستند با انسجام و تداوم رزم، تجاوزهاي دشمن بعثي را خنثي کنند و جنگ را به نفع جمهورياسلامي ايران پايان دهند.
سردار سرتيپ عبدالله عراقي
جنگ خرّمشهر
نزديک به چهل روز در خرّمشهر مقاومت کرديم تا نگذاريم شهر به اشغال عراقيها درآيد. در اين مدّت، رهبر معظم انقلاب با شجاعتي کم نظير، به مواضع دشمن بعثي يورش ميبرد، آرايش تانکهاي آنان را به هم ميزد و مانع پيشروي عراقيها ميشد. معظم له گاه در گروههاي 3 و 5 نفره، تا اعماق نيروهاي دشمن پيش ميرفتند و با شناسايي دقيق منطقه عملياتي، اطلاعات نابي را بهدست ميآورند، تا هنگام ملافات با امامخميني(ره)، بهترين و جديدترين اطلاعات را به ايشان بدهند.
حجتالاسلام والمسلمين ذوالنور
شناسايي
در روزهاي آغازين جنگ، در ستاد جنگهاي نامنظم فعاليت ميکرديم و کارمان شناسايي دشمن بود. روزي براي شناسايي عراقيها به منطقهاي رفتيم که قبلاً دشمن در آنجا استقرار داشت. در آن محدوده، يک جوي آب به نام جوي سيدحسن بود که دو طرف آن را انبوهي از درختان پوشانده بود. هر طرف جوي که ميايستادي، طرف مقابل به علت ازدحام درختها، قابل رويت نبود. تصور ما اين بود که عراقيها در برابر ما در آن سمت جوي قرار دارند. يا حالت آماده باش، از سمت راست جوي به طرف جلو حرکت ميکرديم. ناگهان با سر و صداي زيادي مواجه شديم، فکر ميکرديم دشمن رو به روي ماست. آنها نيز در مورد ما همين تصور را داشتند. با رعايت اصول حفاظتي، به آن طرف جوي پريديم. در همان اثنا، نگاهمان به چهره رهبر معظم انقلاب افتاد. در آن زمان، ايشان نماينده حضرت امام(ره) در شوراي عالي دفاع بودند. معظم له به اتفاق چند نفر ديگر قبل از ما براي شناسايي منطقه رفته بودند. کارشناسايي آنان تمام شده بود و داشتند برميگشتند. ديدن آقا در آن مکان براي ما خيلي جالب بود. ما از آن ديدار، روحيه گرفتيم. سلاحهايمان را به حالت عادي درآورديم و از محبت گرم آيتالله خامنهاي بهره برديم. آقا با تک تک ما دست دادند و يکايک ما را بوسيدند.
سردار سرتيپ پاسدار علي فدوي
همراه با رزمندگان
حضرت آيتالله خامنهاي در دوران جنگ که رئيسجمهور بودند به مريوان تشريف بردند و با مردم ديدار کردند. پس از ديدار، همراه ايشان به سوله رفتيم. بچههاي ارتش، سپاه، بسيجيان و جهادگران، همه جمع بودند. در راهروي سوله سفرهاي بزرگ انداختند. به آقا عرض کرديم، چون سوله شلوغ است، غذاي شما را به يک سوله ديگر ببريم و حضرت عالي در آن مکان غذايتان را صرف کنيد. ايشان فرمودند: نه! کنار همين بچّهها غذا را ميخوريم. جمعيت خيلي فشرده بود. رهبر معظم انقلاب در آن جمع فشرده و درميان رزمندگان اسلام نشستند و بچّهها در خدمت آقا غذايشان را خوردند. براي من خاطره آن روز بسيار به ياد ماندني بود، خاطرهي که هرگز از ذهنم پاک نميشود.
اميرسرتيپ احمد دادبين
ستون محکم
ما در آغاز جنگ تحميلي، مشکلات زيادي در جبهههاي جنوب داشتيم. هر وقت ميخواستيم سختيها و غربت خود را بيان کنيم، به رهبر معظم انقلاب- که نماينده امام (ره) در شورايعالي دفاع بودند- پناه ميبرديم. ايشان به علت حضورشان در جنوب، ستون محکمي براي ما به حساب ميآمدند. ما نيز به صورت منظم و هميشگي، با معظم له جلسه داشتيم و مشکلات خود را به ايشان منعکس ميکرديم و کمک ميخواستيم. آيتالله خامنهاي نيز مشکلات ما را براي حضرت امام (ره) نقل ميکردند و تا آنجا که مقدور بود، از جبههها پشتيباني بهعمل ميآورند.
امير درپايان علي شمخاني
لباس نظامي
رهبر معظم انقلاب به من فرمودند: من در زمان جنگ، هميشه با لباس نظامي در جبههها حاضر ميشدم، امّا ترديد داشتم که آيا مصلحت در همين است که من لباس پيغمبر(ص) را کنار بگذارم و اين لباس تنگ نظامي را بپوشم يا با همان لباس روحاني به جبهه بيايم؟ ايشان هنگام مراجعت به تهران، لباس روحانيت را روي همان اونيفرم نظامي ميپوشيدند و پس از تقديم گزارش به حضرت امام(ره)، به نمازجمعه ميآمدند و نماز وحدت آفرين جمعه را ميخواندند. ايشان در ادامه فرمودند: روزي که براي دادن گزارش از جبهه، به جماران رفتم، امام(ره) پشت پنجره ايستاده بودند. من مشغول باز کردن بند پوتينها شدم و اين کار مدّتي طول کشيد. حضرت امام(ره) ايستاده بودند و با لبخندي، خيره خيره مرا نگاه ميکردند. پس از آن که وارد اتاق شدم، دست امام ار بوسيدم. معظمله دستي به پشت من زدند و فرمودند: زماني پوشيدن لباس سربازي در عرف ما، خلاف مروت بود، ولي الآن ميبينم چه برازنده شماست! آيتالله خامنهاي فرمودند: با اين کلام دلرباي امام، ترديد از دلم بيرون رفت و از آن روز به بعد، هميشه از پوشيدن لباس نظامي لذت ميبرم!
حجتالاسلام والمسلمين ذوالنور
اصرار
پس از انتخاب آيتالله خامنهاي به رياستجمهوري، حضرت امام رفتن ايشان به مناطق جنگي را ممنوع کردند. پس از مدتي، معظم له با اصرار فراوان، رضايت حضرت امامخميني (ره) را براي حضور دوباره در جبهه، جلب کردند و بار ديگر از نزديک، گام به جبهههاي نبرد گذاشتند. معظم له به عنوان امام جمعه تهران، قبل از آمدن به جبهه، پيامي براي همه ائمه جمعه و جماعت، صادر نمودند و آنان را براي حضور و در حبههها دعوت کردند. اين حرکت انقلابي و مهم ايشان باعث تحوّل عظيمي در جبههها شد. معظم له در آن دوران، به هم لشکرها سرکشي ميکردند، وضعيت يگانهاي رزم را بررسي مينمودند و مشکلات را از زبان تک تک زرمندگان ميشنيدند. آقا چون هميشه، مثل يک پدر با بچّهها برخورد ميکردند و با مهرباني حرفهايشان را گوش ميدادند. اين حضور و رفتار، اثر عجيبي در روحيه رزمندگان گذاشت، اثري که آنان را تا شکست کامل دشمن، در صحنه نبرد نگاه داشت.
سردار سرتيپ پاسدار محمّد کوثري
روحيه
حضرت آيتالله خامنهاي از ابتداي شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران، همراه شهيد دکتر مصطفي چمران، حضوري نزديک و فعال در جبهه ها داشتند، حضوري نزديک و فعال در جهبهها داشتند، اسلحه به دوش ميگرفتند و شبها نيز در عملياتهاي شناسايي شرکت ميکردند. ايشان رزمندگان اسلام را حمايت مينمودند و به آنان روحيه ميدادند. در اواخر جنگ سال 1367 که وضعيت جبههها حساس شد و برخي روحيه خود را از دست داده بودند معظم له با اين که در آن موقع عهده دار مقام رياستجمهوري بودند، لباس رزم پوشيدند و با يک برنامه منظم، به جبهه آمدند. حضور آقا در جبهه، در روحيه رزمندگان بسيار موثر بود، تا آن جا که مدافعان واقعي انقلاب توانستند با انسجام و تداوم رزم، تجاوزهاي دشمن بعثي را خنثي کنند و جنگ را به نفع جمهورياسلامي ايران پايان دهند.
سردار سرتيپ عبدالله عراقي
جنگ خرّمشهر
نزديک به چهل روز در خرّمشهر مقاومت کرديم تا نگذاريم شهر به اشغال عراقيها درآيد. در اين مدّت، رهبر معظم انقلاب با شجاعتي کم نظير، به مواضع دشمن بعثي يورش ميبرد، آرايش تانکهاي آنان را به هم ميزد و مانع پيشروي عراقيها ميشد. معظم له گاه در گروههاي 3 و 5 نفره، تا اعماق نيروهاي دشمن پيش ميرفتند و با شناسايي دقيق منطقه عملياتي، اطلاعات نابي را بهدست ميآورند، تا هنگام ملافات با امامخميني(ره)، بهترين و جديدترين اطلاعات را به ايشان بدهند.
حجتالاسلام والمسلمين ذوالنور
شناسايي
در روزهاي آغازين جنگ، در ستاد جنگهاي نامنظم فعاليت ميکرديم و کارمان شناسايي دشمن بود. روزي براي شناسايي عراقيها به منطقهاي رفتيم که قبلاً دشمن در آنجا استقرار داشت. در آن محدوده، يک جوي آب به نام جوي سيدحسن بود که دو طرف آن را انبوهي از درختان پوشانده بود. هر طرف جوي که ميايستادي، طرف مقابل به علت ازدحام درختها، قابل رويت نبود. تصور ما اين بود که عراقيها در برابر ما در آن سمت جوي قرار دارند. يا حالت آماده باش، از سمت راست جوي به طرف جلو حرکت ميکرديم. ناگهان با سر و صداي زيادي مواجه شديم، فکر ميکرديم دشمن رو به روي ماست. آنها نيز در مورد ما همين تصور را داشتند. با رعايت اصول حفاظتي، به آن طرف جوي پريديم. در همان اثنا، نگاهمان به چهره رهبر معظم انقلاب افتاد. در آن زمان، ايشان نماينده حضرت امام(ره) در شوراي عالي دفاع بودند. معظم له به اتفاق چند نفر ديگر قبل از ما براي شناسايي منطقه رفته بودند. کارشناسايي آنان تمام شده بود و داشتند برميگشتند. ديدن آقا در آن مکان براي ما خيلي جالب بود. ما از آن ديدار، روحيه گرفتيم. سلاحهايمان را به حالت عادي درآورديم و از محبت گرم آيتالله خامنهاي بهره برديم. آقا با تک تک ما دست دادند و يکايک ما را بوسيدند.
سردار سرتيپ پاسدار علي فدوي
همراه با رزمندگان
حضرت آيتالله خامنهاي در دوران جنگ که رئيسجمهور بودند به مريوان تشريف بردند و با مردم ديدار کردند. پس از ديدار، همراه ايشان به سوله رفتيم. بچههاي ارتش، سپاه، بسيجيان و جهادگران، همه جمع بودند. در راهروي سوله سفرهاي بزرگ انداختند. به آقا عرض کرديم، چون سوله شلوغ است، غذاي شما را به يک سوله ديگر ببريم و حضرت عالي در آن مکان غذايتان را صرف کنيد. ايشان فرمودند: نه! کنار همين بچّهها غذا را ميخوريم. جمعيت خيلي فشرده بود. رهبر معظم انقلاب در آن جمع فشرده و درميان رزمندگان اسلام نشستند و بچّهها در خدمت آقا غذايشان را خوردند. براي من خاطره آن روز بسيار به ياد ماندني بود، خاطرهي که هرگز از ذهنم پاک نميشود.
اميرسرتيپ احمد دادبين
ستون محکم
ما در آغاز جنگ تحميلي، مشکلات زيادي در جبهههاي جنوب داشتيم. هر وقت ميخواستيم سختيها و غربت خود را بيان کنيم، به رهبر معظم انقلاب- که نماينده امام (ره) در شورايعالي دفاع بودند- پناه ميبرديم. ايشان به علت حضورشان در جنوب، ستون محکمي براي ما به حساب ميآمدند. ما نيز به صورت منظم و هميشگي، با معظم له جلسه داشتيم و مشکلات خود را به ايشان منعکس ميکرديم و کمک ميخواستيم. آيتالله خامنهاي نيز مشکلات ما را براي حضرت امام (ره) نقل ميکردند و تا آنجا که مقدور بود، از جبههها پشتيباني بهعمل ميآورند.
امير درپايان علي شمخاني
لباس نظامي
رهبر معظم انقلاب به من فرمودند: من در زمان جنگ، هميشه با لباس نظامي در جبههها حاضر ميشدم، امّا ترديد داشتم که آيا مصلحت در همين است که من لباس پيغمبر(ص) را کنار بگذارم و اين لباس تنگ نظامي را بپوشم يا با همان لباس روحاني به جبهه بيايم؟ ايشان هنگام مراجعت به تهران، لباس روحانيت را روي همان اونيفرم نظامي ميپوشيدند و پس از تقديم گزارش به حضرت امام(ره)، به نمازجمعه ميآمدند و نماز وحدت آفرين جمعه را ميخواندند. ايشان در ادامه فرمودند: روزي که براي دادن گزارش از جبهه، به جماران رفتم، امام(ره) پشت پنجره ايستاده بودند. من مشغول باز کردن بند پوتينها شدم و اين کار مدّتي طول کشيد. حضرت امام(ره) ايستاده بودند و با لبخندي، خيره خيره مرا نگاه ميکردند. پس از آن که وارد اتاق شدم، دست امام ار بوسيدم. معظمله دستي به پشت من زدند و فرمودند: زماني پوشيدن لباس سربازي در عرف ما، خلاف مروت بود، ولي الآن ميبينم چه برازنده شماست! آيتالله خامنهاي فرمودند: با اين کلام دلرباي امام، ترديد از دلم بيرون رفت و از آن روز به بعد، هميشه از پوشيدن لباس نظامي لذت ميبرم!
حجتالاسلام والمسلمين ذوالنور
اصرار
پس از انتخاب آيتالله خامنهاي به رياستجمهوري، حضرت امام رفتن ايشان به مناطق جنگي را ممنوع کردند. پس از مدتي، معظم له با اصرار فراوان، رضايت حضرت امامخميني (ره) را براي حضور دوباره در جبهه، جلب کردند و بار ديگر از نزديک، گام به جبهههاي نبرد گذاشتند. معظم له به عنوان امام جمعه تهران، قبل از آمدن به جبهه، پيامي براي همه ائمه جمعه و جماعت، صادر نمودند و آنان را براي حضور و در حبههها دعوت کردند. اين حرکت انقلابي و مهم ايشان باعث تحوّل عظيمي در جبههها شد. معظم له در آن دوران، به هم لشکرها سرکشي ميکردند، وضعيت يگانهاي رزم را بررسي مينمودند و مشکلات را از زبان تک تک زرمندگان ميشنيدند. آقا چون هميشه، مثل يک پدر با بچّهها برخورد ميکردند و با مهرباني حرفهايشان را گوش ميدادند. اين حضور و رفتار، اثر عجيبي در روحيه رزمندگان گذاشت، اثري که آنان را تا شکست کامل دشمن، در صحنه نبرد نگاه داشت.
سردار سرتيپ پاسدار محمّد کوثري
نظر شما