همروی بالگرد 214
سهشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۰۲
بسیاری از آدمها در مقام حرف یکهتاز هستند و ساعتها سخرانی میکنند؛ اما در مقام عمل پایشان میلرزد. یکی از مأموریتهایی که با کشوری همراه بودم یا بهتر بگویم شانس حضور پیدا کردم تا بتوانم درسی از آن بزرگوار بیاموزم، مأموریتی در حوالی صالحآباد و مهران بود.
بسیاری از آدمها در مقام حرف یکهتاز هستند و ساعتها سخرانی میکنند؛ اما در مقام عمل پایشان میلرزد. یکی از مأموریتهایی که با کشوری همراه بودم یا بهتر بگویم شانس حضور پیدا کردم تا بتوانم درسی از آن بزرگوار بیاموزم، مأموریتی در حوالی صالحآباد و مهران بود. در این عملیات سه فروند بالگرد 214 میباید برای فراهم شدن مقدمات عملیاتی علیه دشمن، تعدادی تجهیزات و مهمات میبردند و دو فروند بالگرد کبرا هم وظیفه حفاظت ما را به عهده داشتند که خلبان یکی از کبراها با فرمانده، احمد کشوری بود.
محل انتقال مهمات و تجهیزات ارتفاعی بود که پشت آن ارتفاع دیگری قرار داشت و عراقیها در پشت آن ارتفاع مستقر بودند و اگر ما کمی اوج میگرفتیم، دشمن ما را میدید. بههمین خاطر میباید همزمان، همة گروه پروازی شامل سه فروند بالگرد 214 و دو فروند بالگرد کبرا با هم روی منطقه میرفتیم و به ترتیب در پایین آن ارتفاعات مینشستیم و کبراها علاوه بر حفاظت از ما، در قسمت غرب منطقه دور میزدند تا جهت را به ما نشان دهند و ما را هدایت کنند. رفتن بالگردهای 214 هم تکتک صورت میگرفت، یعنی یک فروند مهماتش را خالی میکرد و برمیگشت، بعد بالگرد دیگر میرفت. من خلبان اولین بالگردی بودم که انجام وظیفه کرد. مأموریت دومین پرنده هم با موفقیت انجام شد. سومین بالگرد برای انجام مأموریت عازم شد، اما محل مورد نظر را گم کرد و سامانة رادیوییاش هم از کار افتاد. هرچه تلاش کردیم با هیچ رادیویی نتوانستیم با خلبانش تماس بگیریم. بالگرد هم با سرعت در ارتفاع پایین در حال پرواز بود و اگر همینطور ادامه میداد با یک کالیبر دشمن ساقط میشد. ایما و اشاره ما هم تأثیری نداشت و او همچنان به مسیر خود ادامه میداد. در آن لحظه کشوری با جسارت و شجاعت تمام، مسیرش را تغییر داد و با سرعت خود را به نزدیکی بالگرد 214 رساند و به دشمن پهلو داد و طوری قرار گرفت و جلو او را سد کرد تا به خلبانش بفهماند که مسیر را اشتباه میرود. خلبان 214 هم سریع تغییر جهت داد و برگشت. در یک لحظه دیدیم از بالگرد احمد دود بلند میشود. بچهها ناراخت شدند و با تأسف فکر کردند که احمد را زدند!
اما دیدیم خوشبختانه بالگرد کشوری تیر نخورده، بلکه آن دود مربوط به موشکی بوده که احمد سمت دشمن شلیک کرده بود و ما اشتباه دیده بودیم. کشوری هرچه مهمات داشت بر سر دشمن ریخت و نه تنها آن بالگرد و خلبانهایش را نجات داد، بلکه به دشمن خساراتی نیز وارد کرد. از صمیم قلب میگویم که در آن روز با تمام وجودم رشادت و شهامت بینظیری را از یک فرمانده لمس کردم و از آن پس هروقت اسمی از جسارت وشهامت میشنونم، ناخودآگاه ذهنم متوجه کشوری میشود. [1]
چای آخر. صفحه 129
[1] . راوی: سرهنگ خلبان، محمدتقی آقاسیان.
محل انتقال مهمات و تجهیزات ارتفاعی بود که پشت آن ارتفاع دیگری قرار داشت و عراقیها در پشت آن ارتفاع مستقر بودند و اگر ما کمی اوج میگرفتیم، دشمن ما را میدید. بههمین خاطر میباید همزمان، همة گروه پروازی شامل سه فروند بالگرد 214 و دو فروند بالگرد کبرا با هم روی منطقه میرفتیم و به ترتیب در پایین آن ارتفاعات مینشستیم و کبراها علاوه بر حفاظت از ما، در قسمت غرب منطقه دور میزدند تا جهت را به ما نشان دهند و ما را هدایت کنند. رفتن بالگردهای 214 هم تکتک صورت میگرفت، یعنی یک فروند مهماتش را خالی میکرد و برمیگشت، بعد بالگرد دیگر میرفت. من خلبان اولین بالگردی بودم که انجام وظیفه کرد. مأموریت دومین پرنده هم با موفقیت انجام شد. سومین بالگرد برای انجام مأموریت عازم شد، اما محل مورد نظر را گم کرد و سامانة رادیوییاش هم از کار افتاد. هرچه تلاش کردیم با هیچ رادیویی نتوانستیم با خلبانش تماس بگیریم. بالگرد هم با سرعت در ارتفاع پایین در حال پرواز بود و اگر همینطور ادامه میداد با یک کالیبر دشمن ساقط میشد. ایما و اشاره ما هم تأثیری نداشت و او همچنان به مسیر خود ادامه میداد. در آن لحظه کشوری با جسارت و شجاعت تمام، مسیرش را تغییر داد و با سرعت خود را به نزدیکی بالگرد 214 رساند و به دشمن پهلو داد و طوری قرار گرفت و جلو او را سد کرد تا به خلبانش بفهماند که مسیر را اشتباه میرود. خلبان 214 هم سریع تغییر جهت داد و برگشت. در یک لحظه دیدیم از بالگرد احمد دود بلند میشود. بچهها ناراخت شدند و با تأسف فکر کردند که احمد را زدند!
اما دیدیم خوشبختانه بالگرد کشوری تیر نخورده، بلکه آن دود مربوط به موشکی بوده که احمد سمت دشمن شلیک کرده بود و ما اشتباه دیده بودیم. کشوری هرچه مهمات داشت بر سر دشمن ریخت و نه تنها آن بالگرد و خلبانهایش را نجات داد، بلکه به دشمن خساراتی نیز وارد کرد. از صمیم قلب میگویم که در آن روز با تمام وجودم رشادت و شهامت بینظیری را از یک فرمانده لمس کردم و از آن پس هروقت اسمی از جسارت وشهامت میشنونم، ناخودآگاه ذهنم متوجه کشوری میشود. [1]
چای آخر. صفحه 129
[1] . راوی: سرهنگ خلبان، محمدتقی آقاسیان.
نظر شما