زندگینامه شهید محمود کریمی
نوید شاهد: محمود كريمي، فرزند احمدعلي و ايران ، در شانزدهم تير ماه سال1341 در شهرستان آبادان به دنيا آمد. پدرش طلبه و روحاني و به عنوان رابطي بين قم و آبادان، اعلاميه هاي امام را از قم به آبادان مي برد. در سنين خردسالي- هنگامي كه در شهر قم ساكن بودند- به آب انبار افتاد و زن همسايه او را نجات داد. از همان دوران كودكي همراه با پدرش در سخنراني ها شركت مي كرد. محمود به جاي آمادگي كلاس اول رفت و يك سال زودتر مدرسه را شروع كرد. تكاليفش را خيلي خوب انجام مي داد و بسيار منظم بود.
بيشتر كتاب هاي مذهبي را مطالعه مي نمود. رابطه اش با خويشاوندان و همسايگان خوب بود و بيشتر وقت خود را با پدر در مسجد و دانشگاه مي گذراند. ضمن تحصيل عضو كميته انقلاب هم بود.
از خصوصيات شخصي محمود، اخلاص و قناعت او مورد توجه بود . او به مسائل عبادي اهميت مي داد و هر جا صداي اذان بلند مي شد، ايشان به نماز مي ايستاد. به نماز شب هم خيلي توجه مي كرد. سوره واقعه و زيارت جامعه كبيره را هم هر شب مي خواند.
در هنگام گرفتاري به خدا و امامان توسل مي كرد و نيز دعاي توسل مي خواند. سيدعبدالجواد هاشمي، دوستش، مي گويد:« در سخت ترين شرايط شوخي مي نمود ومي خنديد و پناه به قرآن مي برد و به ما هم سفارش مي كرد و مي گفت: قرآن دواي همه دردهاست.»
بعد از اخذ ديپلم درس طلبگي را شروع كرد و بعد از طلبه شدن به فكر ازدواج افتاد. محمود كريمي در 16 سالگي با خانم فريبا حاجي مانيان ازدواج كرد و مدت زندگي مشترك آنها 9 سال بود . حاصل اين ازدواج دو فرزند مي باشد. فريبا حاجي مانيان، همسرش، مي گويد:« به خاطر اين كه من علاقه زيادي به طلبه ها داشتم، تصميم به ازدواج با ايشان گرفتم . چهره اي صميمي و پاك داشت او هميشه با صحبت و نصيحت فرزندانش را متوجه اشتباهاتشان مي كرد. به فرزندانش مي گفت:« با افرادي دوست شويد كه انقلابي باشند.»
او در مورد حفظ حجاب، دوري از تجملات، تربيت فرزندان و نماز اول وقت تأكيد بسياري مي نمود.
بنفشه كريمي، خواهرش، مي گويد: «هميشه از حجاب و نماز خواندن برايمان صحبت مي كرد وسفارش مي نمود: با هر كسي رفت و آمدنكنيد و در كوچه و خيابان، مواظب رفتارتان باشيد.» او مخالف هر گونه ظلم و ستمي از سوي اجانب به كشور بود. پيرو و مطيع امام خميني بود. به خانواده اش توصيه مي كرد: « به امام و انقلاب پشت نكنيد و راه امام را ادامه دهيد.» از كساني كه در مورد انقلاب بد مي گفتند، بدش مي آمد. همچنين از افراد بي نماز و كساني كه به مسايل و احكام ديني پايبند نبودند، بيزار بود. به تجملات اهميت نمي داد. به افراد مومن، مسجد، آقا امام زمان(عج) ، قرآن و جبهه علاقه مند بود. از افراد ساده و صميمي خوشش مي آمد و با آنها رفت و آمد مي كرد. با شروع جنگ تحميلي، براي اداي تكليف و وظيفه و اطاعت از امر امام راهي جبهه شد. انگيزه اش فقط رضاي خدا و پيروي از دستورات امام بود، مي گفت:« اگر روزي جنگ تمام شود، من به فلسطين و لبنان مي روم تا ريشه كفر و ظلم از بن كنده شود.»
پدر ايشان مي گويد:« من مشوق ايشان براي رفتن به جبهه بودم و حدود 13 ماه با هم در منطقه جنگي آبادان بوديم در سال 1360 به اصفهان منتقل شديم و ايشان با جلب موافقت من و مادرش به لشكر امام حسين(ع) اعزام شد و ابتدا در شكست حصرآبادان، شركت نمود.
همچنين مي گويد:« آخرين دفعه كه به جبهه برگشت حدود دو ماه به مرخصي نيامد و در حلبچه اواخر سال 1366 يعني اوايل اسفند ماه بدون اطلاع از ايشان احتمال شهادت را مي داديم و گمان شهادت او مي رفت و21 فروردين ماه به خانواده اطلاع داد كه زنده است و جوياي حال او شدم و گفتم: كجايي؟ محمود گفت: ماه رمضان برمي گردم و مي خواهم در دعاها شركت كنم و منتظر برگشت او بوديم و او تقاضاي مرخصي مي كند و برگه مرخصي او در جيبش بوده ولي همان روز اول ماه رمضان از طرف فرماندهي اعلام مي شود كه تيپ زرهي را به سمت فاو حركت دهيد و محمود وقتي به سمت فاو رفته بود، سردار قرباني به او گفته بود مگر قرار نبود شما به مرخصي برويد، او گفته بود كه من خودم تصميم گرفتم بيايم.»
فرماندهي تيپ را بر عهده داشت و مدت هفت سال در جبهه حضور داشت. چندين بار مجروح شد. در عمليات والفجر 8، مجروح و به بيمارستان شوشتر منتقل شد. بعد از بهبودي عازم جبهه گرديد وبه خانواده اش در مورد مجروحيت چيزي نگفت.
در جبهه، هرگاه رزمندگان امام جماعت نداشتند . او را امام جماعت مي كردند و خودشان پشت سر او مي ايستادند.
او از هر فرصتي براي مطالعه و خواندن قرآن و مفاتيح استفاده مي كرد. با تلاوت قرآن، آرامش پيدا مي نمود . از خداوند كمك و ياري مي خواست كه هميشه بر مشكلات پيروز شود.
همه از تواضع و فروتني او صحبت مي كردند . اگر در مجلسي حاضر مي شد، فضاي معنوي خاصي به جلسه مي داد. حتي بعضي از افراد كه مسايل مذهبي را رعايت نمي كردند در مقابل او شرمنده مي شدند و اصول اسلامي را رعايت مي كردند.
بزرگترين آرزويش شهادت بود. هر وقت از جبهه برمي گشت مي گفت :«من هنوز خالص نشده ام و تمام دوستانم شهيد شدند و من از كاروان عقب مانده ام. دعا كنيد شهيد شوم و به آرزويم برسم.»
خانم فريبا حاجي مانيان، همسرش، مي گويد:« آخرين باري كه به جبهه رفت با هم به خريد رفتيم و بعد از خريد از من حلاليت طلبيد و به جبهه رفت.»
محمود كريمي در 1367/1/29 که فرماندهی تیپ زرهی 25 کربلا را بر عهده داشت - در منطقه فاو بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مجيد مرتضوي از افراد تحت فرماندهي محمود درباره نحوه ي شهادت او مي گويد: در زمان شليك آرپي جي با محمود كريمي با هم بوديم كه يك دفعه يك تركش گلوله به صورت من خورد و تركش بزرگتري به كمر محمود كريمي اصابت كرد و من بيهوش شدم و محمود كريمي نيز به شهادت رسيد.
محمود كريمي در وصيت نامه اش آورده است: « شهيد از خود دو روايت به يادگار مي نهد: خون و پيام. با خون خود درخت اسلام را آبياري مي كند، و پيامش مبلغ اسلام است. كه در سوره توبه آيه 112 آمده است.
خدا جان و مال اهل ايمان را به بهاي بهشت خريداري كرده است، آنها در راه خدا جهاد مي كنند، يا دشمن دين را مي كشند يا خود كشته مي شوند. اي اهل ايمان شما به خود در اين معامله بشارت دهيد كه سعادت و پيروزي در آن است و از خدا باوفاتر كيست؟»
در جاي ديگر مي گويد: « بنده با ايمان كامل به جهاد و شهادت و مقام شهيد به اين مكان مقدس شتافتم تا بتوانم به اسلام و حيثيت انقلاب اسلامي و دفاع از كشور عزيزمان به اندازه توانائيم خدمت كنم.
اي كسانيكه اين پيام را مي خوانيد . دست از ياري امام برنداريد كه سرپيچي از دستورات امام همانند سرپيچي از دستورات امام زمان (عج ) و پيامبر اكرم (ص) است. از همسر، فرزندان، پدر، مادر، خواهران و برادرانم مي خواهم كه اگر خواستيد گريه كنيد، براي شهيد كربلا گريه كنيد و در حد توان با صدقه و قرائت قرآن به روح من آرامش دهيد.
پدر شهيد مي گويد: « زماني كه در فاو به شهادت رسيد بطور معجزه آسايي از طريق دعاي پدر جنازه او بدست خانواده اش رسيد.»
پيكر مطهرش پس از تشييع در گلستان شهداي اصفهان به خاك سپرده شد.
پي نوشت ها
1 - پرونده كارگزيني شاهد - فرم اطلاعات فردي شهيد
2 - كريمي، احمدعلي - سرگذشت پژوهي، ص 3
3 - همان، ص 5
4 - همان، ص 4
5 - همان، ص 5
6 - همان، ص 8
7 - همان، ص 9
8 - حاجي مانيان، فريبا - سرگذشت پژوهي، ص 18
9 - هاشمي، سيدعبدالجواد - سرگذشت پژوهي، ص 30
10 - كريمي، احمدعلي - سرگذشت پژوهي، ص 10
11 - هاشمي، سيدعبدالجواد - سرگذشت پژوهي، ص 30
12 - كريمي، بنفشه - سرگذشت پژوهي، ص 25
13 - كريمي، احمدعلي - سرگذشت پژوهي، ص 11
14 - حاجي مانيان، فريب ا - سرگذشت پژوهي، ص 15
15 - پرونده كارگزيني شاهد - فرم اطلاعات فردي شهيد
16 - حاجي مانيان، فريب ا - سرگذشت پژوهي، ص 15
17 - كريمي، سميه - سرگذشت پژوهي، ص 22
18 - حاجي مانيان، فريب ا - سرگذشت پژوهي، ص 17
19 - كريمي، بنفشه - سرگذشت پژوهي، ص 27
20 - حاجي مانيان، فريب ا - سرگذشت پژوهي، ص 18
21 - كريمي، افشين - سرگذشت پژوهي، ص 27
22 - همان، ص 26
23 - كريمي، احمدعلي - سرگذشت پژوهي، ص 8
24 - كريمي، سميه - سرگذشت پژوهي، ص 23
25 - حاجي مانيان، فريب ا - سرگذشت پژوهي، ص 16
26 - كريمي، افشين - سرگذشت پژوهي، ص 26
27 - كريمي، احمدعلي - سرگذشت پژوهي، ص 13
28 - حاجي مانيان، فريب ا - سرگذشت پژوهي، ص 16
29 - هاشمي، سيدعبدالجواد - سرگذشت پژوهي، ص 30
30 - حاجي مانيان، فريب ا - سرگذشت پژوهي، ص 18
31 - كريمي، احمدعلي - سرگذشت پژوهي، ص 12
32 - سرگذشت پژوهي - مشخصات شهيد، ص 2
33- پرونده كارگزيني شاهد - طرح احياء
34 - سرگذشت پژوهي - مشخصات شهيد، ص 2
35 - هاشمي، سيدعبدالجواد - سرگذشت پژوهي، ص 31
36 - هاشمي، سيدعبدالجواد - سرگذشت پژوهي، ص 31
37 - كريمي، سميه - سرگذشت پژوهي، ص 25
38 - همان، ص 23
39 - حاجي مانيان، فريب ا - سرگذشت پژوهي، ص 17
40 - همان، ص 18
41 - مرتضوي، مجيد - خاطرات
42 - پرونده فرهنگي شهيد - وصيت نامه
43 - كريمي، احمدعلي - خاطرات
44 - پرونده كارگزيني شاهد - فرم اطلاعات شهيد
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان اصفهان