نگاهی به زندگی نامه شهید حمید پادار
نوید شاهد: حميد پادار در نهم خرداد 1313 در شهرستان اروميه و در محله سيد حسين خانباغى به دنيا آمد. پدرش رضا از اهالى همدان و مادرش حليمه خاتون نام داشت. در كودكى به نوعى بيمارى مسرى مبتلا شد كه مانع از پذيرش وى در مدرسه گرديد اما با كنجكاوى كودكانه روزها به كنار كلاس درس مى رفت تا صداى معلم و بچه ها را از پشت در بشنود. اولياى مدرسه همين مسئله را نيز تحمل نكردند و او به ناچار تحصيل را رها كرد.
چند سالى را در بازار مشغول به كار بود. در شانزده سالگى پدرش را از دست داد. در سال 1329 به علت فقدان بضاعت مالى و امكانات تحصيل و علاقهمندى به امور نظامى به استخدام نيروى زمينى ارتش درآمد و در كادر درجه دارى مشغول به كار شد. پس از استخدام فرصت تحصيل يافت و در كنار خدمت نظام در دوره شبانه به تحصيل پرداخت و موفق شد سال ششم ابتدايى نظام قديم را به پايان برساند. در سال 1331 در هيجده سالگى با خانم وجيهه اردويىآذر ازدواج كرد.
يگان خدمتى او در نيروى زمينى ارتش واحد مرزبانى بود كه وظيفه حراست از مرزها را عهده داشت. به همين سبب سالها خانه به دوشى را به همراه خانواده در مرزها و سرحدات كشور تجربه كرد و بيشتر در سرحدات شمال غربى و غرب كشور به خدمت مشغول بود. گروهبان حميد پادار، فردى معتقد به مبانى دينى بود و تلاش می کرد حدود شرعى را رعايت كند، به همين خاطر وقتى با اين مسئله مواجه شد كه دخترش براى ادامه تحصيل مى بايست به مانند ساير دختران ترك حجاب نمايد، فرزند را از مدرسه بازداشت تا اينكه فرصت مناسبى فراهم شد و او در مدرسه ديگرى با رعايت حجاب اسلامى به تحصيل پرداخت. در سال 1344 در پى ادغام تشكيلات مرزبانى نيروى زمينى ارتش در ژاندارمرى، وى به هنگ ژاندارمرى مهاباد انتقال يافت.
صداقت و امانتدارى وى در ميان نيروهاى ژاندارمرى آن روز زبانزد بود به همين جهت مسئوليت انبار و زاغه مهمات و همچنين آموزش تيراندازى هنگ به عهده او گذاشته شد. با شروع اين مرحله از زندگى از خانه به دوشى در مناطق مرزى فراغت يافت و فرصتى يافت تا در فعاليتهاى اجتماعى و مذهبى شركت جويد كه در دو محور عمده قابل توجه است:
1. تأسيس هيئت عزاداران اروميه
حميد پادار كه در منطقه سنى نشين مهاباد خدمت می کرد شاهد اختلافات و تفرقه هاى شديد مذهبى بود. على رغم وجود محدوديت هاى شغلى، در تأسيس و فعاليت هيئت عزاداران اروميه پيشقدم شد و به تشكيل و راه اندازى آن اقدام كرد. تا سال 1352 مسئوليت اداره هيئت مذكور را برعهده داشت و هميشه سعى می کرد در هيئت عزادارى حضرت سيدالشهدا عليه السلام براساس معيارهاى اصيل اسلامى عمل شود. به همين خاطر در انتخاب افراد هيئت دقت و وسواس بسيارى به خرج مىداد.
2. تأسيس نهادى براى كمك به محرومين و مستمندان
حميد در طى سالهايى كه در مهاباد سكونت داشت با ايجاد تشكلى عام المنفعه، گامى در جهت كمك به مستمندان و محرومين جامعه برداشت. با مساعدت افراد خير و داوطلب، به جمعآورى كمك هاى نقدى و غيرنقدى از صنوف بازارى و ادارى پرداخت. او ضمن شناسايى افراد مستمند و بى بضاعت در سطح شهر و طبقه بندى نيازهاى آنان صرف نظر از اينكه فرد مورد نظر اهل تسنن است يا تشيع، نيازهاى ضرورى آنان را از طريق معرفى به اصناف تأمين می کرد.
استوار حميد پادار با بيست سال سابقه خدمت در نيروى زمينى و ژاندارمرى شرايط خدمت در ژاندارمرى را نامناسب ديد و با پى بردن به سياستهاى ضداسلامى رژيم حاكم به فكر استخلاص از خدمت در ژاندارمرى افتاد و با بهانه هاى مختلف از زير بار مسئوليت شانه خالى می کرد. تا زمينه را براى بازنشستگى پيش از موعد فراهم كند. چون سوابق پزشكى مربوط به ديسك كمر و سياتيك پا را هم داشت با رأى مثبت كميسيون پزشكى مبنى بر "عدم توانايى انجام خدمت" با بيست و سه سال خدمت در سال 1352 بازنشسته شد. پس از بازنشستگى به اروميه بازگشت و به مشاغل آزاد روى آورد و تا اوايل سال 1357 اين وضعيت ادامه يافت.
با شروع نهضت اسلامى به رهبرى حضرت امام خمينى (ره) او نيز به صف انقلابيون پيوست و با برقرارى ارتباط مستمر با روحانيون مبارز تبعيدى به شهرهاى آذربايجان و با هدايت آنان به پخش اعلاميه هاى حضرت امام خمينى(ره) در سطح شهر اروميه و شهرهاى همجوار پرداخت. در درگيريها و تظاهرات خيابانى عليه رژيم پهلوى تا زمان پيروزى انقلاب اسلامى حضورى فعال داشت و همچنين در تهيه اسلحه و سازماندهى نيروهاى حزب اللهى فعاليت قابل توجهى داشت.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى با فعاليت در پايگاه هاى خودجوش مردمى به حراست از دستاوردهاى انقلاب اسلامى و مقابله با توطئه هاى نيروهاى ضدانقلاب پرداخت. با آغاز غائله كردستان و حمله عناصر مسلح حزب دمكرات به منطقه سرو، نيروهاى ژاندارمرى مستقر در منطقه، روحيه لازم براى مقابله با ضدانقلاب را نداشتند تا اينكه حميد پادار به دليل تجربيات گذشته با سخنان مهيج آنان را تهييج كرد و به كمك آنان به نيروهاى ضدانقلاب حمله بردند و منطقه را آزاد كردند. در سال 1358 براى سركوبى عوامل ضدانقلاب در نقده كه قصد تصرف شهر را داشتند به نقده رفت و در درگيريهاى معروف به جنگ نقده شركت فعال داشت. بعد از خاتمه اين نبرد به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامى كه به تازگى تأسيس شده بود، درآمد در حالى كه بالغ بر چهل وپنج سال از عمر او گذشته بود. در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى با توجه به تجارب نظامى گذشته در واحد اطلاعات سپاه مشغول به خدمت شد. در سال 1358 كه احزاب و گروههاى سياسى با هدف تجزيه كردستان شعار خودمختارى كردستان را سر داده بودند و عليه نظام جمهورى اسلامى به مبارزه مسلحانه در مناطق كردنشين - استانهاى كردستان، آذربايجان غربى و کرمانشاه - دست زده بودند، حميد پادار داوطلبانه از سپاه اروميه براى پاكسازى به مناطق درگيرى اعزام شد. او در پاكسازى و مقابله با ضدانقلاب در شهرستانهاى مهاباد، اشنويه، نقده، پيرانشهر و مناطق مرزى اروميه نقش مؤثرى ايفا كرد. با آغاز جنگ تحميلى عراق عليه ايران در نيمه دوم 1359 حميد به اتفاق احمد فيروزى (دامادش) و چند تن ديگر عازم منطقه عملياتى آبادان شد و پس از چند ماه حضور در آن منطقه، هنگامى كه براى مرخصى به اروميه آمده بود سپاه پاسداران اروميه از بازگشت وى به جبهه جلوگيرى به عمل آورد؛ چرا كه وى را به خاطر تجربيات نظامى براى آموزش نظامى نيروها در نظر گرفته بودند.
در سال 1360 على رغم ميل باطنى به مدت چند ماه مسئوليت واحد مبارزه با مواد مخدر سپاه پاسداران اروميه را عهده دار شد. پس از كنارهگيرى ازاين مسئوليت در كنار شركت در عمليات پاكسازى و آزادسازى منطقه از عوامل ضدانقلاب به آموزش نظامى نيروهاى بسيجى در پادگان آموزشى سپاه واقع در حاشيه درياچه اروميه پرداخت. اما همواره به خاطر عدم حضور در جبهه غبطه مى خورد و مى گفت: «چرا بايد اين جوانان كه داراى تجربه تاكتيكى چندانى نيستند به جبهه بروند و من كه سالها در اين زمينه تجربه اندوخته ام و وجودم در جبهه مى تواند مثمرثمر واقع شود در پشت جبهه مانده و مسئولين مانع رفتنم شوند.»
سرانجام، پادار در شهريور سال 1360 به عنوان فرمانده نيروهاى اعزامى، به منطقه جنگى گيلانغرب رفت و اين زمانى بود كه نيروهاى بسيجى اعزامى به جبهه ها هنوز فاقد سازماندهى معمول در نيروهاى نظامى بودند.
فرزند وى مى گويد: در آذرماه سال 1360 در تبريز بودم كه خبردار شدم پدرم پس از چند ماه حضور در جبهه، براى اعزام نيرو به اروميه بازگشته است. شب تلفنى به من خبر دادند كه پدرم در جمع نيروهاى بسيجى در مسجد شهداى تبريز است . با عجله به ديدار وى كه به اتفاق جمعى از بسيجيان در مسجد بيتوته كرده و در انتظار اعزام بودند، شتافته و ساعتى چند در كنار او نشسته و گفتگو كرديم. چون چيزى به آخر شب نمانده بود تقاضا كردم جهت استراحت، شب را به منزل بيايد، ولى هر چه اصرار كردم، نپذيرفت و گفت: «پسرم مسئوليت اين نيروها را به عهده دارم، بايد به آنها سركشى كرده و مشكلات آنها را برطرف نمايم و شب را در كنار آنها باشم.»
پس از رسيدن خبر شهادت همرزم و دامادش - احمد فيروزى - دخترش را به صبر و شكيبايى و ايمان به خدا دعوت كرد. دخترش می گويد: پدرم كه از جبهه براى تشييع جنازه احمد آمده بود براى دلدارى به منزل ما آمد و به من گفت: «دخترم تا حالا ناراحت بودم از اين كه تصور می کردم احمد اسير و در دست دژخيمان و بعثيون است ولى حالا خيلى خوشحالم از اينكه او شهيد شده و از درگاه خداوند بهرهمند است و به درجه تقرب رسيده است.» و سپس آيه شريفه "و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياءٌ عند ربهم يرزقون" را تلاوت كرد.
حميد پادار چنان به جبهه دلبسته بود كه على رغم آن كه از ناحيه پا و سر زخمى شده بود براى آنكه از جبهه دور نشود، حاضر به بسترى شدن در بيمارستان نبود. برادرش در اين باره مىگويد:
يك بار از ناحيه پا زخمى شد. هر كارى كرديم كه او را در بيمارستان بسترى كنيم قبول نكرد و مىگفت اگر بسترى شوم فرصت دوباره به جبهه رفتن از من سلب خواهد شد.»
نكته مهم ديگر آن كه حتى پس از مجروحيت، براى تعيين درصد جانبازى به مراجع مربوطه مراجعه نكرد.
در حالى با تمام وجود در خدمت انقلاب و دفاع از ميهن اسلامى بود كه خانواده اش از لحاظ مالى و معيشتى در شرايط نامساعدى به سر مى برد؛ منزل مسكونى اش به خاطر واقع شدن در طرح تعريض خيابان توسط شهردارى تخريب شده بود و همسر و پنج فرزندش در منزل استيجارى زندگى می کردند. قناعت و عزتنفس وى به گونهاى بود كه در شرايط سخت در جبهه ها آرامبخش نيروها بود. نقل است "در يكى از جبهه هاى غرب كشور چند روز مواد غذايى به نيروها نرسيد و نيروها بى تاب شدند. او نانهاى خشك را جمع كرد و با ايراد سخنرانى در مورد قناعت و تحمل در قبال مشكلات زندگى، شرايطى را به وجود آورد كه همگى به همان نانهاى خشك اكتفا كردند."
همسرش مى گويد: در آخرين مرخصى، حالت روحانى و معنوى خاصى در چهره اش نمايان بود گويى ديگر برنخواهد گشت؛ طرز برخورد و نماز خواندنش به مراتب تغيير كرده بود.
حميد پادار در جريان عمليات آزادسازى منطقه شياكوه در گيلانغرب فرمانده محور منطقه بود و در اثر اصابت تركش زخمى شد. هفت روز جراحت خود را در خط مقدم مداوا كرد و به فرماندهى نيروهايش ادامه داد. بعد از هفت روز در ايام عزادارى حضرت سيدالشهدا عليه السلام در حالى كه لباس عزادارى بر تن داشت در روز شانزدهم دى ماه 1360 دراثر اصابت گلوله مستقيم دشمن به شهادت رسيد. او هنگام شهادت چهل و هفت ساله بود.
جنازه شهيد حميد پادار بعد از تشييع در قبرستان باغ رضوان اروميه به خاك سپرده شد. از او فرزندانى به نامهاى ابراهيم و بتول به يادگار مانده است.