رهبر حزبالله از كودكي تا اوج شهرت
نوید شاهد: سيد حسن نصرالله، دبير كل جنبش حزبالله لبنان، در مورد زندگي و از شکلگيری انديشه و مبارزاتش سخن میگويد. او مردی مؤمن، متعهد، انقلابى و خستگی ناپذير و در عين حال انسانی خوش برخورد با روحيهاى چون فولاد آبديده است. زندگي او با تهديدهای جدی و دائمی كه يك انسان معمولی يک روز هم تاب و توان تحمل آن را ندارد، همراه بوده است. خدا میخواست که او فراز و نشيب های جنگ های داخلی لبنان را از سر بگذراند و مقاومت لبنان را رهبری کند. سيد حسن نصرالله چند بار از اقدامات تروريستی عوامل اسرائيل جان سالم به در برده است. اسرائيلیها پيشتر در عملیاتی توانستند سيد عباس موسوی، دبيرکل پيشين حزبالله را به وسيله هليكوپتر و در يکی از جادههای خلوت جنوب لبنان ترور كنند. سيد حسن نصرالله در جريان درگيری با اشغالگران صهيونيست در جبهه جنوب لبنان با چهره گشوده و روحيۀ بالا و با آغوش باز از شهادت پسرش استقبال کرد.
آنچه در پی میآید، گزارشی از زندگی اوست که بر اساس گفته های وي و منابع مختلف تنظیم شده است.
خانواده و تولد
سيد حسن نصرالله در 31 اوت سال 1960 در محله فقير نشين کرنتينا در بخش شرقی بيروت متولد شد. پدر او سيد عبد الکريم نصرالله 9 فرزند (4 پسر و5 دختر) دارد که حسن بزرگترين آنهاست. سید حسن نصرالله در این باره میگوید که چهار تن از خواهرانش به نامهای زینب، زکیه، امینه، سعاد متأهل هستند و فاطمه با پدر و مادر زندگی میکند.
برادرانش حسین و محمد شغل آزاد دارند، اما برادر چهارم او، جعفر کارمند رسمی دولت است. چهار خواهر دبیرکل حزبالله در بخشهای خدماتی و اجتماعی حزب فعالیت دارند.
سيد حسن تحصيلات ابتدايی را در مدرسه خصوصی النجاح در شرق بيروت و بخشي از تحصيلات متوسطه را در دبيرستان التربويه در محله مسيحینشين سن الفيل گذراند. در 13 آوريل سال 1975 و با آغاز جنگهای داخلی لبنان، سيد حسن همراه خانوادهاش به روستای بازوريه، زادگاه پدرش در جنوب لبنان منتقل شد و تحصیلات دبيرستانی را در شهر صور ادامه داد.
پيش از آغاز جنگهای داخلی لبنان، بافت جمعيتی برخی از محلههای شهر بيروت آميخته از مسلمانان و مسيحیان بود. اين جنگ به خروج اقليتهای مسلمان و يکنواخت شدن جمعيت برخی از محلههای مسيحینشين شرق بيروت کمک کرد. محلههای کرنتينا، برج حمود و النبعه در شرق بيروت، اين گونه بودند. پدرش عبدالكريم در محله کرنتينا مغازه بقالی داشت و فرزندان پسرش از جمله سيد حسن به او كمك میكردند. سيد حسن برای كمك به پدر به آنجا رفت وآمد داشت.
ویژگیهاي اخلاقی
بر ديوار مغازه پدر، عكس امام موسی صدر، رهبر پيشين شيعيان لبنان، آويزان بود. سيد حسن در دوران نوجوانی، رو به روی عكس مینشست و به آن خيره میشد و تا آنجا كه به ياد دارد بيشتر وقتها در رؤياهای شيرين فرو میرفت و به افقهای دور خيره میشد. هر چه بيشتر به عكس مینگريست، بيشتر شيفته امام موسی صدر میشد و آرزو داشت كه روزی همانند او شود.
سيد حسن، مثل ساير بچههای محله نبود که فوتبال بازی میكردند و برای شنا به دريا میرفتند. او به مسجد میرفت و در نماز جماعت مسجد کرنتينا شرکت میکرد. اگرچه مسجد النبعه، آن روزها پايگاه علامه سيد محمد حسين فضلالله بود، اما سيد حسن نصرالله نوجوان با هيچ يك از علمای دينی آن روز ارتباط نداشت. او همواره احساس میکرد که الهام عرفانی در درونش جوانهزده است. هرچند هيچ يک از افراد خانوادهاش روحانی نبودند، ولی سيد حسن به رعايت مسائل دينی بسيار علاقمند بود و اين علاقه از محدودۀ انجام فرايض معمول دينی مانند نماز و روزه فراتر میرفت.
سيد حسن به علت حجب و حيا و نه به دليل انزوا و گوشهگيري هنوز برای شيعيان ساکن محله های كرنتينا و النبعه شناخته شده نبود. صداقت او نشان میداد که در سنين جوانی تحت تأثير رفتار و سخنان امام موسی صدر قرار گرفته است.
سيد حسن، بنا به قول نزديكانش، در سن 9 سالگی به محله البرج در مرکز شهر بيروت و ميدان شهدای کنونی میرفت تا از دستفروشها كتاب دست دوم خريداری کند. دستفروشان كتابهايشان را روی سنگفرش خيابانها و پيادهروها پهن میكردند و يا روی گاری دستیشان در کنار خيابان منتظر خريدار مینشستند و از سود ناچيز آن امرار معاش میكردند. سيد حسن كتابهای اسلامی و سياسی را ميخريد و اگر گاهی كتاب علمی و فکری خاصی را به دست می آورد و نمیتوانست محتوای آن را درک کند، آن را ميخريد و كنار میگذاشت تا وقتي بزرگ شد آن را بخواند.
عضویت در جنبش امل
وقتی سيد حسن در محله كرنتينا در شرق بيروت سکونت داشت، با آن كه چندين سازمان و تشكيلات لبنانی و فلسطينی در آن منطقه فعاليت داشتند، نه خودش و نه هيچ يك از اعضای خانوادهاش به حزب يا گروه سياسی وابسته نبودند، اما هنگامی كه به روستای بازوريه بازگشت، به صفوف جنبش امل پيوست. اين پيوستن ميل قلبی او بود، چون مانند همه مردم جنوب لبنان به امام موسی صدر بنيانگزار جنبش امل علاقه فراوان داشت. در حقيقت واژه «امل» مخفف «افواج المقاومه اللبنانيه» يا گردان های مقاومت لبنان است. اين گردان ها شاخه نظامی جنبش محرومان لبنان هستند. سيد حسن پانزده ساله بود كه از محله کرنتينای بيروت به روستای بازوريه بازگشت. اين روستا در آن روزها همچون ساير مناطق محروم لبنان، جولانگاه روشنفكران چپگرا، به ویژه هواداران حزب كمونيست لبنان يا گروههای فلسطينی بود. به هرحال ديری نپاييد که سيد حسن و برادرش سيد حسين با آن که جوان بودند، مسئوليت جنبش امل در روستای بازوريه را به عهده گرفتند.
نصرالله در نجف اشرف
چند سالی نگذشته بود که سيد تصميم راسخ گرفت به حوزه نجف اشرف در عراق برود و به فراگيری علوم دينی بپردازد. علاوه بر حوزه علميه قم، حوزه علميه نجف از نظر شيعيان جهان جايگاهی رفيع و برجسته دارد و برای فراگيری علوم دينی بهترين جا شمرده میشود.
سيد در آن هنگام شانزده ساله بود و برای عزيمت به نجف، به امکانات مالی و راهنمايی بزرگان دين در لبنان نياز داشت. از آنجا كه خدا يار او بود، در مسجد شهر صور با حجتالاسلام والمسلمین سيد محمد غروی که از طرف امام موسی صدر در مساجد شهر صور به تدريس اشتغال داشت، آشنا شد. سيد محمد غروی از دوستان صميمی و نزديكان مورد علاقه شهيد آيتالله العظمی سيد محمد باقر صدر بود. آقای غروی به محض اين که از علاقمندی سيد حسن نوجوان برای عزيمت به نجف و تحصيل علوم دينی آگاه شد، نامهای برای آيتالله العظمی شهید سيد محمد باقر صدر در شهر نجف نوشت و سيد حسن را به ايشان معرفی کرد.
سيد حسن نصرالله با كمك پدر و برخی از دوستان، توشه سفر و كمی پول فراهم کرد و چند روز بعد به سوی بغداد روانه شد و از آنجا با اتوبوس به شهر نجف رفت. سيد حسن پس از ورود به حوزه علميه نجف، سراغ برخی از طلاب لبنانی را گرفت و آنان او را به سيد عباس موسوی که در حوزه آیتالله العظمی سيد محمد باقر صدر درس میخواند، راهنمايی کردند. سيد حسن نصرالله در ملاقات با سيد عباس موسوی ابتدا گمان کرد که او يک طلبه عراقی است، زيرا چهره مرحوم سيد عباس بسيار گندمگون بود و به چهره طلاب عراقی شباهت داشت. سيد عباس به ميهمان خود گفت، «نگران نباش. من هم يک طلبه لبنانی از روستای نبی شيت در بقاع هستم.»
اين ديدار سرآغاز روابط دوستانه و صميمانه ميان سيد حسن نصرالله و سيد عباس موسوی بود. در حقيقت سيد عباس نه فقط دوست و برادر بزرگتری برای سيد حسن بود، بلکه استاد و رفيق راه او نيز بود.
آيتالله سيد محمد باقر صدر پس از دريافت نامه آقای غروی، به سيد عباس توصيه کرد تا نيازهای سيد حسن را تأمين کند و مسئوليت آموزش و تعليم او را به عهده گيرد. شهيد صدر هنگام دريافت نامه غروی از سيد حسن پرسيد، «آيا پولی همراهتان هست؟» سيد حسن در پاسخ گفت، «خير، پولی باقی نمانده است!» سيد محمد باقر صدر از سيد عباس موسوی خواست، ضمن رسیدگی به ميهمان خود، پول، اتاق، مدرسه، لباس، کتاب و حقوق ماهيانهاي را برای او تأمين نمايد و مسئوليت او را به عهده بگيرد.
شهيد سيد عباس موسوی پس از دريافت رهنمودهای شهيد صدر، در حق دوست جديدش، سيد حسن نصرالله از هيچ چيز کوتاهی نکرد. برای او در يکی از خوابگاههای حوزه علميه در نزديکي خانه مسکونی خود اتاقي تهيه کرد، زيرا او متأهل بود و طلاب متأهل بر خلاف طلاب مجرد، در خانههای شخصی زندگی میکردند. در اتاق خوابگاهها، دو يا سه طلبه زندگی و از مراجع بزرگ تقليد در حوزه آن روز، همچون آيات عظام امام خمينی، صدر، خويی، حکيم و شاهرودی (ره)، حقوق ماهانه دريافت میکردند.
سيد عباس موسوی که چند سال پيش از سيد حسن نصرالله به حوزه علميه نجف آمده بود، توانسته بود مرحله سطح و بحث خارج را با موفقيت به پايان برساند و اين مراحل را برای طلاب جديد که سيد حسن نصرالله يکی از آنان بود، تدريس کند.
موسوی در تدريس، معلمی قاطع و جدی بود. شاگردانش با شیوه تدریس او توانستند مرحله پنج ساله تحصیلات مقدماتی را طی دو سال به پایان برسانند. شاگرادان او خود را از تعطیلات ماه مبارک رمضان و سفر حج و تعطیلات آخر هفته محروم میکردند و درس میخواندند.
سید حسن نصرالله در سال 1978 مقدمات را با موفقیت به پایان رساند. او نميخواست استادش سید عباس موسوی را که دوست صمیمی او شده بود از دست بدهد. دراین سال فشار رژیم حزب بعث عراق بر طلاب حوزه علمیه نجف اشرف شدت یافت و بسیاری از طلاب خارجی از عراق اخراج شدند.
حضور طلاب لبنانی، رژیم عراق را به شدت وحشتزده کرده بود، زيرا بسیاری از طلاب لبنانی از جمله فرزندان روحانیون، از محافل دینی متدین سنتی به نجف نیامده بودند. حوزه علمیه نجف در دهه هفتم قرن بیستم، شاهد حضور چشمگیر جوانان فرهیخته و تحصیلکردهای بود که به طلاب سنتی شباهتي نداشتند. با توجه به این که لبنان گرفتار جنگهای داخلی بود و رژیم عراق نیز به برخی از گروههای جنگجو کمک میرساند، از حضور طلاب لبنانی در حوزه نجف بسیار واهمه داشت. حزب بعث عراق آنان را به وابستگی به جنبش امل وحزب الدعوه یا طرفداری از حزب بعث سوریه متهم میکرد. بدتر از همه کار به جایی رسیده بود که عراقیها برخی از طلاب لبنانی را به همکاری با سازمان امنیت سوریه متهم میکردند. بنابراین برخی از طلاب لبنانی که چند ماه زندانی شده بودند، درسال 1978 همراه صدها طلبه خارجی از عراق اخراج شدند.
بازگشت سید حسن به لبنان
در یکی از روزهای همان سال، مأموران صدام به حوزه علمیه نجف و خانه مسکونی شهید سید عباس موسوی یورش بردند. سید عباس به لبنان رفته بود و تنها افراد خانوادهاش در خانه بودند. شاگردانش به او خبر دادند که مأموران عراقی در تعقیب و جستوجوی او هستند و آنها از او خواستند که از بازگشت به نجف خودداری کند. چند روزی نگذشته بود که همه طلاب لبنانی دستگیر و از عراق اخراج شدند.
آن روز، شانس سید حسن نصرالله را یاری کرد، زیرا هنگام یورش مأموران عراقی، خارج از حوزه نجف به سر میبرد. او با شنیدن خبر بازداشت اساتید و همکلاسیهای خود، متواری و مخفيانه از مرز خارج شد و به لبنان بازگشت، زيرا حکم بازداشت او هنوز به نقاط مرزی عراق مخابره نشده بود.
سید حسن نصرالله پس از بازگشت به لبنان، قبل از هر چیز علاقه داشت که تحصیلات حوزوی خود را ادامه دهد. مدتی نگذشته بود که سید عباس موسوی با همکاری تعدادی از علمای دینی لبنان، حوزهای را در شهر بعلبک دایر کرد که تاکنون فعال است. سید حسن نصرالله در این حوزه، هم در سطوح بالاتر درس میخواند و هم به طلاب جدید درس میداد و در عین حال فعالیت سیاسی در صفوف جنبش امل را دنبال ميكرد. سید حسن در سال 1982 به عضویت کمیته سیاسی جنبش امل برگزیده شد و در پی آن مسئولیت سیاسی جنبش امل در منطقه بقاع را به عهده گرفت.
جدایی از جنبش امل
در سال 1982 و در پی یورش ارتش رژیم صهیونیستی به لبنان، اختلافات سیاسی در جنبش امل بالا گرفت. این اختلافات بر سر موضوع جنبش امل در برخورد با تحولات سیاسی و نظامی لبنان و پیامدهای تهاجم و یورش اسرائیل به لبنان و اشغال شهر بیروت به عنوان دومین پایتخت عربی که پس از بیت المقدس به اشغال نظامیان صهیونیست درآمده است، پيش آمدند و نقطه عطفی برای سید حسن نصرالله و دوستان متدین و متعهد او در جنبش امل بودند.
در پی سقوط بیروت، پنج تن از سیاستمداران لبنانی به دستور الیاس سرکیس رئیسجمهور وقت لبنان که ماه های آخر دوره ریاست جمهوری خود را میگذراند، جبهه نجات ملی را تشکیل دادند تا با فیلیپ حبیب و رژیم صهیونیستی مذاکره کنند. اعضای این کمیته عبارت بودند از:
1. شفیق الوزان، نخست وزیر
2. فواد بطرس، وزیر امور خارجه
3. بشیر جمیل، رهبر شبه نظامیان فالانژ و همپیمان اسرائیل
4. ولید جنبلاط، رهبر حزب سوسیالیست دروزی
5. نبیه بری، رئیس جنبش امل
این کمیته مذاکره با فیلیپ حبیب فرستاده لبنانیتبار آمریکا را آغاز كرد. در نتیجه این مذاکرات، طرح صلح حبیب پذیرفته شد و به موجب آن مقرر گردید که میان رژیم صهیونیستی و لبنان، صلح برقرار شود و مبارزان فلسطینی در سیزده مرحله از تاریخ 30 مرداد تا 12 شهریور1361 از لبنان خارج شوند.
توافق کمیته نجات ملی با فیلیپ حبیب با اعتراضات گسترده میان مسلمانان، به ویژه شیعیان لبنان همراه بود. رشید کرامی نخست وزیر پیشین و از چهرههای سرشناس سنی لبنان، این توافق را محکوم کرد و آن را تلاشی سرنوشتساز بر ضد منافع لبنان و فلسطین دانست. مشارکت نبیهبری در کمیته نجات ملی و توافق با طرح فیلیپ حبیب، انعکاس وسیعی میان شیعیان و جنبش امل داشت و باعث نارضایتی شدید آنان گردید، به گونهای که برخی از کادرهای جنبش امل به ویژه سیدحسن نصرالله به مخالفت با نبیهبری برخاستند و هواداران جنبش به صورت خودجوش مقاومت علیه ارتش رژیم صهیونیستی را ادامه دادند.
مخالفان شیعی رئیس جنبش امل، مشارکت او در کمیته نجات ملی و موافقت با طرح فیلیپ حبیب را مغایر با خط مشی جنبش و تصمیمات چهارمین کنگره داخلی آن و مخالف با اسلام دانستند. به این ترتیب، مقدمات انشعاب در جنبش امل فراهم گردید و سید حسین موسوی (ابوهشام)، نایب رئیس جنبش امل همراه با تعدادی از کادرهای اصولگرای این جنبش با صدور بیانیههایی، مواضع سازشکارانه کمیته نجات ملی را محکوم کردند و ضمن استعفا از سمتهای خود، نبیهبری را به انحراف از خطمشی جنبش كه همانا مبارزه با اسرائیل و تحریم همکاری با آن بر اساس افكار امام موسی صدر بود، متهم کردند.
حجتالاسلام سید علیاکبر محتشمیپور، سفیر وقت ایران در دمشق، داوری میان کادرهای جنبش امل را بنا به تقاضای آنان بر عهده گرفت و سرانجام از ابوهشام اعلام حمایت کرد. هنگامی که نبیهبری قضاوت آقای محتشمی را رد كرد، ابوهشام نیز بهطور رسمی از جنبش امل جدا شد و موجودیت جنبش امل اسلامی را در شهر بعلبک اعلام کرد.
سید ابراهیم الامین، نماینده وقت جنبش امل در تهران نیز از دیگر مخالفان مشارکت نبیهبری در کمیته نجات ملی بود. همزمان با اعلام تأسیس جنبش امل اسلامی، سید ابراهیم الامین با برپایی کنفرانس مطبوعاتی در تهران، جدایی خود را از جنبش امل اعلام نمود.
ابوهشام دلایل خود برای ترک جنبش امل و تأسیس امل اسلامی را این گونه بیان کرده است، «روشی که نبیهبری در پیش گرفت و در کمیته نجات ملی که با نظارت امریکا و اسرائیل شکل گرفته بود، شرکت کرد، احساسات اعضاي کمیته سیاسی جنبش امل را جریحهدار کرد.»
ابوهشام با صراحت
اعلام کرد که انقلاب اسلامی ایران و رهنمودهای امام خمینی(ره) ملاک حرکت آنان است،
زيرا رهبری ایران کمیته نجات ملی را غیراسلامی توصیف کرده است.
از کناره گیری سید از جنبش امل تا تأسیس حزبالله
در سال 1982، در پی این اختلافات، سید حسن نصرالله همراه با تعداد بسیاری از کادرهای درجۀ اول جنبش امل همچون سید عباس موسوی، سید حسین موسوی (ابوهشام)، شیخ صبحی طفیلی و سید ابراهیم الامین از این جنبش کنارهگیری کردند و هسته اولیه حزبالله را به وجود آوردند. این تشکیلات (حزب الله) در سال 1984 با انتشار بیانیه سرگشادهاي به نام «پیام به مستضعفین جهان» موجودیت خود را به طور رسمی اعلام کرد.
حزبالله با شناختی که از تحولات لبنان و توطئههای امریکا و اسرائیل داشت، بر این باور بود که کمیته نجات ملی درصدد است پس از پایان دوره ریاست جمهوری الیاس سرکیس، بشیر جمیل فرمانده نیروهای مسیحی لبنان (نیروهای فالانژ) را به ریاست جمهوری برساند. روابط جمیل با رژیم صهیونیستی برای همه لبنانیها آشکار بود. او به روشنی مواضع خود را اعلام کرده و گفته بود که پس از راهیابی به کاخ ریاست جمهوری، موافقتنامه صلح را امضا خواهد کرد. این برنامه بشیر جمیل برای سازمان نوپای حزبالله بسیار سنگین بود.
جوانان حزبالله که از جنبش امل بریده بودند، تماسهای خود را با نمایندگان، احزاب و سازمانهایی چون حزب الدعوه، روحانیون مستقل، مساجد و انجمنهای فعال اجتماعی، فرهنگی و سیاسی لبنان آغاز و شاخه حزب الدعوه در لبنان را متقاعد کردند که خود را منحل کند و به حزبالله بپیوندد. شعار حزبالله از ابتدای تأسیس، دگرگونی وضع موجود، محرومیتزدایی از شیعیان لبنان، مبارزه با اسرائیل و تلاش برای آزادی فلسطین بود. حزبالله همچنان این شعارها را در اولویت اهداف و برنامههای خود قرار داده است.
نکته قابل توجه این است که سید حسن نصرالله برادری به نام سید حسین دارد که همچنان وابستگی تشکیلاتی خود را به جنبش امل حفظ کرده است. سید حسین مدتی مسئول ناحیه شیاح در جنبش امل بود و هم اکنون از این مسئولیت کنارهگیری کرده است. محله شیاح میان حومۀ جنوبی بیروت و محله مسیحینشین عینالرمانه واقع شده است. جرقه جنگهای داخلی 15 ساله لبنان در خیابان حد فاصل محلۀ شیاح و عینالرمانه زده شد.
مسئولیت در حزب الله
به موازات فعالیتهای نظامی رزمندگان مقاومت اسلامی و پیش از صدور بیانیۀ رسمی اعلام موجودیت، تلاش سران و بنیانگزاران حزبالله برای سازماندهی تشکیلات خود و یافتن یک چهارچوب سیاسی که بتواند در آینده روحانیون و شخصیتهای سیاسی مبارز را هماهنگ و منظم کند، ادامه یافت. در این زمینه «کمیتهای نه نفره» از علمای بزرگ شیعه و شخصیتهای مستقل تشکیل شد و با انتشار بیانیهای تعهد خود را به ولایت فقیه و جنگ با اسرائیل اعلام کرد. این کمیته، هیئتی پنج نفره را به نام «شورای لبنان» به ریاست شهید سید عباس موسوی تشکیل داد و آن را برای ملاقات با امام خمینی(ره) و کسب تکلیف شرعی از محضر ایشان به تهران اعزام کرد. این هیئت در دیدار با امام اهداف و برنامههای خود را شرح داد و سپس با ایشان بیعت کرد.
امام خمینی(ره) به عنوان ولی امر مسلمین، این شورا را تأیید کردند و از اعضای آن خواستند که راهشان را ادامه دهند. شورای پنج نفره پس از بازگشت به بیروت، کار ساماندهی و تهیه پیشنویس اساسنامه حزبالله و هماهنگي همه بخشها و گروههای وابسته را آغاز کرد. همه فعالیتها و برنامهها در قالب حزبالله و خدمت به رزمندگان مقاومت و عملیات مسلحانه ضد صهیونیستی متمرکز شد.
از ابتدای تأسیس حزبالله و آغاز مقاومت اسلامی در لبنان، سید حسن نصرالله در این حزب نقش اصلي ایفا کرد. او در کنار مبارزات سیاسی، تحصیلات علمی خود را نیز در حوزه علمیه بعلبک ادامه داد و در سال 1985 به سمت مسئول حزبالله در منطقه بقاع برگزیده شد. نصرالله پس از گذشت دو سال به بیروت انتقال یافت و به عنوان معاون مسئول حزب در آن شهر منصوب شد.
هنگامی که هسته اولیه حزبالله تشكيل شد، سید حسن نصرالله بیش از 22 سال سن نداشت. او ضمن اینکه وظایف، تشکیلات و بخشهای مهم درون حزبی را تدوین ميكرد، واحد بسیج داوطلبان شرکت در مقاومت را نیز تشكيل داد.
به مرور زمان، تشکیلات و سازمان حزبالله در سراسر لبنان گسترده تر و مسئولیت های سیاسی از تشکیلات سازمانی جدا شدند. در پی جداسازی برخی از بخشهای سازمانی، سید حسن بخش سیاسی حزب را انتخاب کرد و مسئولیت شهر بیروت به او واگذار شد. دیری نپایید که شورای اجرایی حزب تشکیل و در سال 1987 مسئولیت آن به عهده سید حسن نصرالله واگذار شد.
عزیمت به قم
به رغم تعهدی که سید حسن نصرالله به حزب داشت و بیشتر وقت خود را صرف پویایی و گسترش آن میکرد، اما علاقه داشت که تحصیلات علوم دینی را ادامه دهد، زيرا از دوران نوجوانی به فراگیری علوم دینی عشق میورزید. با آن که او پس از حمله اسرائیل به جنوب لبنان در سال 1982، تحصیلات خود را متوقف کرده بود تا همه تلاش خود را وقف حزبالله و مقاومت کند، اما در سال 1989 احساس کرد که میتواند تحصیلات علوم دینی خود را از سرگیرد، بنابراین با موافقت شورای مرکزی حزب، عازم حوزه علمیه قم شد تا تحصیلاتی را که در حوزه علمیه نجف و حوزه امام علی (ع) بعلبک آغاز کرده بود، ادامه دهد.
آمدن سید حسن
نصرالله به حوزه علمیه قم شایعات بسیاری را برانگیخت. برخی از افراد وانمود کردند
که نصرالله با کادرهای حزبالله اختلاف پیدا کرده و به قم آمده است. در پی تشدید
بحران در روابط حزبالله و جنبش امل و بروز درگیریهای پراکنده در مناطق اقلیم
التفاح در جنوب لبنان، سید حسن نصرالله با اصرار شورای رهبری ناچار شد که به بیروت
بازگردد. بازگشت او به بیروت باعث شد که بار دیگر از ادامه تحصیل علوم دینی محروم شود.
نصرالله هنگام اقامت در قم مسئولیت اداره شورای اجرایی حزبالله را به معاون خود
شیخ نعیم قاسم واگذار کرده بود. پس از بازگشت به بیروت ضمن این که عضویت خود را در
شورای رهبری حفظ كرد، مسئولیت های دیگری نیز به عهده او گذاشته شد. هنگامی که سید
عباس موسوی به دبیر کلی حزبالله انتخاب شد، شیخ نعیم قاسم را به عنوان معاون خود
برگزید و سید حسن نصرالله به مسئولیتهای خود در شورای مرکزی حزبالله ادامه داد.
انتخاب به عنوان دبیر کل حزب الله
در 16 فوریه سال 1992 سید عباس موسوی دومین دبیر کل حزبالله که از مراسم سالگرد شهادت شیخ راغب حرب از شهرک جبشیت به بیروت باز میگشت، در میان راه و در نزدیکي روستای تفاحتا مورد حمله هلیکوپترهای ارتش رژیم صهیونیستی قرار گرفت و به شهادت رسید. در این اقدام تروریستی همسر و دو تن از فرزندان سید عباس موسوی نیز شهید شدند.
در پی این حادثه، سید حسن نصرالله، به اتفاق آرای اعضای شورای مرکزی حزب و در حالی که تنها 32 سال داشت، به دبیر کلی حزبالله انتخاب شد.
سید حسن زمانی که ریاست شورای اجرایی را برعهده داشت، روابط گسترده ای با نیروهای مردمی و طرفداران حزب برقرار کرده بود. این روابط میتوانست یکپارچگی حزب را پس از شهادت سید عباس موسوی حفظ کند.
دبیرکل حزبالله در تشریح احساس خود پس از این انتخاب چنین میگوید، «در آن روز که به دبیر کلی حزب انتخاب شدم، به شدت دچار اضطراب و سراسیمگی شده بودم، زيرا سن من از همه اعضای شورای مرکزی کمتر بود. پیش از انتخاب به دبیر کلی، مأموریت من صرفاً جنبه تشکیلاتی و سازمانی و درون حزبی داشت. روابط خارجی حزبالله هیچ سنخیتی با مسئولیتهای اجرایی نداشت، اما برادران شورای مرکزی پافشاری کردند این سمت را بپذیرم. ابتدا با این پیشنهاد مخالفت کردم و اصرار داشتم که شخص دیگری را انتخاب کنند. شورای مرکزی در پی مخالفت من جلسه دیگری تشکیل داد و بار دیگر بر لزوم واگذاری دبیر کلی به من مهر تأیید زد و سرانجام آن را پذیرفتم.»
مقاومت اسلامی لبنان در زمان دبیرکلی سید حسن نصرالله، در برابر تجاوزهای مستمر رژیم صهیونیستی به حاکمیت سیاسی و تمامیت ارضی لبنان ایستادگی کرد و صحنههای درخشانی از شجاعت و پایداری در برابر متجاوزان را به نمايش گذاشت. جنگ تسویه حساب در ژوئیه سال 1993 و جنگ خوشه های خشم در آوریل سال 1996 از مهمترین حملههای اسرائیل به لبنان بود.
حزبالله و عرصۀ سیاست
در جریان جنگ خوشههای خشم، مقاومت بینظیر رزمندگان حزبالله به امضای تفاهمنامه آوریل منجر شد. به موجب این تفاهمنامه، حزبالله به عنوان یک سازمان مقاومت ملی که برای آزادسازی سرزمینهای اشغالی جنوب لبنان میجنگد، به رسمیت شناخته شد. رزمندگان مقاومت اسلامی در ادامه ضربات کوبنده خود بر اشغالگران صهیونیست، در روز 25 مه 2000 توانستند جنوب لبنان را آزاد کنند.
یکی دیگر از
دستاوردهای حزبالله لبنان در زمان دبیرکلی سید حسن نصرالله، حضور فعال و چشمگیر حزب
در فعالیتهای سیاسی داخلی لبنان بود. حزبالله در سال 1992 برای اولین بار در
انتخابات پارلمانی این کشور شرکت کرد و 12 نامزد این حزب موفق شدند به مجلس لبنان
(پارلمان) راه یابند. این انتخابات نخستین انتخاباتی بودند که پس از توقف جنگهای
15 ساله داخلی لبنان برگزار ميشدند. نمایندگان حزبالله، در پی ورود به پارلمان، «فراکسیون
وفاداری به مقاومت» را تشکیل دادند.
شهادت سید هادی نصرالله
سید هادی نصرالله، فرزند ارشد سید حسن نصرالله، در 13 سپتامبر 1997 در رویارویی با اشغالگران صهیونیست در ارتفاعات جبل الرفیع در جنوب لبنان به شهادت رسید. نظامیان صهیونیست پیکر او را ربودند و به فلسطین اشغالی منتقل کردند. پيكر شهيد سيد هادي در جریان مبادلۀ اسیران میان حزبالله و اسرائیل به لبنان بازگردانده شد.
سيد حسن به عنوان پدري داغدار در برابر شهادت فرزند ارشد خود بردباری نشان داد و هنگام استقبال از تسليتدهندگان، انتظار تبريك و تهنيت آنان را داشت تا تسلي خاطرش باشد.
همان گونه كه اطرافيانش و شرکت کنندگان در مجلس ترحيم در اين باره گفتهاند، سيد حسن هيچ ادعايی نداشت. ايمان اين مرد آن قدر قوی بود كه به هنگام شنيدن خبر شهادت سيد هادی، هيچ واکنش منفی كه نشان از حزن و اندوه باشد، در چهرۀ او مشاهده نشد. شهادت فرزند ارشد برای نصرالله مانند شهادت ديگر رزمندگان مقاومت بود.
سيد هادی، چند سال در كنار ديگر همرزمانش در صفوف مقاومت اسلامی با اسرائيل جنگيد. پدرش حضور او را شرافتمندانه و مايه سرافرازی همه انسانها و انسانيت تعبير میکرد و شهادت، در رويارويی با دشمن غاصب را امتياز و افتخار میدانست و از اين كه سید هادی خاك مقدس ميهن را با خون خود رنگين كرده بود، اظهار خرسندی میکرد.
او همواره میگفت که فرزندش با ساير فرزندان مقاومت تفاوتی ندارد. ايمان راسخش به او الهام بخشيده بود كه هادی روزی به لقاءالله میپيوندد و رستگار میشود. سيد حسن و پسرش را از دريچه ايمان به رضايت و تقدیر الهی نگاه میکرد. دبير کل حزبالله نيز هميشه خود را در معرض تهديد جدی اسرائيل میپندارد و معتقد است که هدفي متحرك برای عوامل موساد است، همان گونه كه سراسر سرزمين لبنان هميشه و هر لحظه هدف دشمن بوده و خواهد بود. در واقع آنچه كه مورد تأييد و عشق و محبت سيد حسن نصرالله است، از جمله كادرها و رزمندگان شجاع حزبالله، مورد تهديد جدی اسرائيل است.
سید حسن نصرالله، براساس اعتقادات اسلامی، باور دارد كه خداوند پاداش نیکوکاران را در آخرت میدهد و مرگ پلی بين دنيا و آخرت است. برخی از افراد با تحمل درد و رنج و دشواری و برخی نیز به راحتی و آسانی از این پل میگذرند. بنابراین شهادت بهترین شیوه گذر از دنیا به آخرت و دستاوردی برای انسانهای پاک و نیکوکار است. هرگاه انسانی با شهادت از دنیا میرود به بهترین پاداشها نایل میشود. این دیدگاه همه مسلمانان است و حتی ملتهای دیگر جهان وآنها که به خدا ایمان ندارند، برای افرادی که در راه ملت و میهن ایثار و فداکاری میکنند و جان میدهند، احترام قائل هستند. بنابراین، به اعتقاد او، سید هادی که جانش را در راه میهن و آرمان اسلامی خود نثار کرد، اکنون در کنار اولیا و صالحان در بهشت زندگی میکند. سید حسن ضمن ابراز خرسندی از شهادت فرزندش تأکید میکند که روزی با یکدیگر دیدار خواهند کرد.
نصرالله در میان خانواده
سید حسن نصرالله در سال 1978 و در سن 18 سالگی با بانو فاطمه یاسین از روستای العباسیه واقع در شهرستان صور ازدواج کرد. پس از شهادت سید هادی نصرالله در سن 18 سالگی، اکنون سید حسن نصرالله سه فرزند به نامهای محمد جواد، زینب و محمد علی دارد. سید حسن هنگامی که به خانه وارد میشود، همه مسئولیتهایش را کنار میگذارد و مانند یک همسر و پدر معمولی به زندگی خانوادگی خود میپردازد. او در خانه اوقات فراغتش را صرف مطالعه کتابهای سیاسی و خاطرات سران رژیم صهیونیستی همچون آريیل شارون و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیران پیشین آن رژیم ميكند تا شناخت بیشتری از اهداف دشمن به دست آورد.
دیدگاه های سید حسن نصرالله
دبیر کل حزبالله معتقد است که این حزب یک جنبش مقاومت نیست، زيرا علاوه بر پیروی از اصول و تعالیم اسلام پویا، اهداف و برنامههای سیاسی دراز مدتی را دنبال میکند. او میگوید که اسلام تنها در برگیرنده عبادات و آیینهای مذهبی نیست، بلکه رسالتي الهی برای همه انسانها دارد و میتواند همه نیازهای شخصی و اجتماعی و عمومی انسان را تأمین کند. اسلام دینی پویا و انقلابی است و قدرت به وجود آوردن دولت و نظام سیاسی را دارد.
سید حسن نصرالله در یکی از گفت وگوهای گذشته خود، تلاش برای برپایی جمهوری اسلامی در لبنان را به شرط فراهم شدن شرایط نفی نمیکند. او دراین باره میگوید، «اجازه دهید با صداقت و منطقی سخن بگویم. حزبالله در تئوری و عمل، یک حزب اعتقادی است و به برپایی نظام جمهوری اسلامی اعتقاد راسخ دارد.» همچنین اعضا و هواداران حزبالله برپایی حکومت اسلامی را بهترین راه حل برای مشکلات جامعه کنونی لبنان میدانند، اما حزبالله درصدد تحمیل جمهوری اسلامی با زور و قدرت بر هیچ گروهی نیست.
دبیر کل حزبالله نقش مردم را در سرنوشت خود تعیین کننده میداند و دراین باره میگوید این مردم هستند که براساس اکثریت مطلق آرا تصمیم میگیرند. بنابراین برپایی جمهوری اسلامی در شرایط کنونی لبنان مطرح نیست.
کادرها و هوداران حزبالله بر این باورند که امام خمینی(ره) تنها شخصیت بزرگ و بلامنازع قرن بیستم بوده است. آنان پس از ارتحال امام خمینی(ره) به آیت الله خامنهای به عنوان جانشین بنیانگزار انقلاب اسلامی روی آوردند. حزبالله هم اکنون آیتالله خامنهای را مرجع تقلید شیعیان جهان میداند و به دستورات ایشان عمل میکند. سید حسن نصرالله در این زمینه معتقد است که اندیشهها و دیدگاههای سایر علمای اسلام در گذشته و حال محترم است.
گزیده ای از عملیات حزب الله
کادرهای حزبالله و رزمندگان مقاومت اسلامی، مبارزۀ خود را از شهرک خلده واقع در ورودی جنوبی شهر بیروت و نیز حسینیهها و مساجد بیروت و اردوگاههای آموزش نظامی در منطقه بقاع آغاز کردند.
در آغاز، عملیات ضد صهیونیستی به شیوه ساده و نامنظم، مانند کارگذاشتن مواد منفجره یا پرتاب بمب دستی به سوی واحدهای گشتی ارتش اسرائیل انجام میشد. در این شرایط برخی از احزاب سیاسی لبنان که با نیروهای شبه نظامی خود در جنگهای داخلی لبنان شرکت داشتند، پس از حمله اسرائیل به لبنان و خروج مقاومت فلسطین از این کشور، پراکنده و متلاشی شدند و عملیات مسلحانه را متوقف کردند، بنابراین رزمندگان مقاومت اسلامی وابسته به حزبالله تنها نیروهایی بودند که با اسرائیل میجنگیدند. مقاومت اسلامی راهی را دنبال میکرد که هدف آن بیرون راندن اشغالگران صهیونیست است و نقشی در جنگهای داخلی لبنان نداشت. ارتش اسرائیل نیز نمیدانست که چه گروهی این عملیات را انجام میدهد و در پی حملههای پیدرپی رزمندگان مقاومت اسلامی در بیروت، جنوب و استان جبل لبنان، به مراکز احزاب چپگرای سیاسی و اردوگاههای آوارگان فلسطینی یورش میبرد و اسلحه و مهمات آنان را جمعآوری می کرد.
در چنین شرایطی، امین جمیل رهبر حزب مسیحی فالانژ توسط پارلمان به ریاست جمهوری لبنان انتخاب شد و زمینه برای امضای قراداد صلح میان اسرائیل و لبنان با موافقت دولتهای عربی فراهم گردید. این قرارداد صلح عملاً روز هفدهم ماه مه سال 1983 به امضا رسید و خشم و انزجار مردم لبنان را برانگیخت.
ارتش اشغالگر در نتیجه عملیات مقاومت سرگردان شده بود و نمیتوانست مجریان و دستور دهندگان این عملیات را شناسایی کند. ناگهان در روز بیستم آبان سال 1361 انفجار مهیبی مقر فرماندهی نظامی اسرائیل در شهر صور در جنوب لبنان را با خاک یکسان کرد. در این انفجار76 افسر و سرباز صهیونیست به هلاکت رسیدند. رافائیل ایتان، رئیس ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی، این عملیات را فاجعهآمیز خواند و کابینه اسرائیل برای بررسی این موضوع کمیته تحقیق تشکیل داد. در نتیجه بررسیهای فراوان در تلآویو، انفجار مقر فرماندهی ارتش اسرائیل در صور، عملیات شهادتطلبانه تشخیص داده شد.
این نخستین عملیات شهادتطلبانه رزمندگان مقاومت اسلامی بود که توسط شهید احمد قصیر روی داد. قصیر جوانی مؤمن و متعهد از روستای دیر قانون النهر بود که چند صد کیلوگرم مواد منفجره را در اتومبیل پژوی خود جاسازی و آن را به داخل مقر فرماندهی نظامیان اسرائیل هدایت کرد و منفجر ساخت. هرچند مقاومت اسلامی مسئولیت این عملیات را به عهده نگرفت، اما این عملیات بیسابقه و کیفی نشان داد که یک تشکیلات قوی و سازمان یافته مجری آن بوده است. در پی این عملیات، اسرائیلیها بار دیگر به مراکز احزاب چپگرای سیاسی لبنان و اردوگاههای آوارگان فلسطینی یورش بردند و موج بازداشت را آغاز کردند، اما هرگز سرنخی از مسئولان این عملیات پیدا نکردند.
علاوه بر این، برخی از واحدهای ارتش لبنان و نیروهای شبه نظامی به منظور جلوگیری از عملیات ضد صهیونیستی به مساجد و حسینیههای شیعیان در بخش جنوبی بیروت و منطقه بقاع حمله میکردند. در سال 1362، گروههای مقاومت ضد صهیونیستی لبنان با برپایی نخستین راهپیمایی روز جهانی قدس در شهر بعلبک کنترل اوضاع برخی از مناطق بقاع را به دست گرفتند. راهپیمایان وارد پادگان نظامی شیخ عبدالله در شهر بعلبک شدند و نیروهای ارتش لبنان بدون مقاومت آنجا را تخلیه کردند و به نیروهای مقاومت سپردند.
راهپیماییها و عملیات مسلحانه نامنظم و عملیات شهادتطلبانه رزمندگان مقاومت اسلامی، توطئهها و برنامههای صهیونیستها را در لبنان بر باد داد. حزبالله با استفاده از روحیه ایثارگرانه جوانان و آموزشهای سخت نظامی آنان و آمادگیشان برای شهادت، توطئه آمریکا و صهیونیسم و دولت وقت لبنان را نقش برآب کرد.
سید حسن نصرالله و همبستگی ملی
سید حسن نصرالله از سال 2000 تا کنون در بدترين و بحرانيترين شرايط لبنان نقش بهسزایی در تحکیم همبستگی ملی و همزیستی مسالمتآمیز در میان فرقههای لبنان این کشور بازی کرده است. در پی ترور رفیق حریری نخست وزیر پیشین لبنان که این کشور را دچار بحران داخلی كرد، دبیر کل حزبالله نقش مهمی در آرام کردن اوضاع داشته است. او با خردمندی و آگاهی سیاسی و حسن تدبیر توانست قطعنامه 1559 شورای امنیت سازمان ملل متحد را که برای خلع سلاح مقاومت صادر شده است، از محتوا تهی کند. او به رغم اتخاذ تصميم مستقل بر اساس منافع کشورش، همواره با ایجاد تفرقه و اختلاف میان سوریه و لبنان مخالفت ورزیده است.
او در دو سال اخیر با همۀ توطئه ها برای ایجاد درگیریهای فرقهای و سیاسی به مبارزه برخاسته و با تشکیل نشستهای گفتوگوی ملی، به عنوان مهمترین شخصیت طرفدار وفاق و همبستگی ملی مشارکت فعالانهای در آن داشته است.
در جنگ اخیر هم یکی از موفقیت های اصلی سید حسن نصرالله، حضور و سخنرانیهای سنجیده و تلاش برای حفظ وحدت ملی بوده است که در این زمينه نیز کارنامۀ بسیار موفقی از خود ارائه داده است، به گونهای که همۀ توطئههای دشمن را در ایجاد شکاف در جامعۀ لبنان بر هم زده و مایۀ شگفتی همۀ آگاهان در کشورهای منطقه را فراهم آورده است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 11
در همین زمینه بخوانید:
دشمنان به دره سقوط غلتيدند و تو در انديشه عمل برتري يافتي