نقش شهید علی هاشمی در عملیات خیبر
نوید شاهد: خرداد
سال 61 اوج شادی و افتخار ملت ایران بود در این روز خرمشهر با تلاش و شهادت
رزمندگان ایران از لوث وجود ارتش عراق پاک گردید. این اتفاق شادی را برای جبهه
ایران و ترس و عبرت و دستپاچگی را برای جبهه عراق به ارمغان آورد. رژیم بعث با آن
همه امکانات و تجهیزات نظامی هرگز تصور نمی کرد که خرمشهر را از دست بدهد. کشور
های غربی و آمریکا هم که از یک سو با تحریم ایران و از سوی دیگر با مجهز کردن ارتش
عراق به پیشرفته ترین محصولات نظامی خود، امیدوار بودند که عراق پیروز این جنگ
باشد. با از دست دادن خرمشهر امیدشان به یاس تبدیل شد. و با نگاهی سرشار از شک
وتردید نسبت به صدام اوضاع جنگ را مورد بررسی قرار دادند. هم پیمانان آمریکایی و
غربی عراق چاره ای جز حمایت از عراق نداشتند. آنها تصمیم گرفتند این کمر شکسته و
پاهای قلم شده را باز سازی کنند لذا کارشناسان نظامی به همراه تجهیزات بسیار به
عراق سرازیرکردند. عراق خطوط پدافندی خود را تقویت کرد و با آمادگی مضاعف در برابر
ایران تحریم شده قد علم کرد.
دشمن خطوط پدافندی
خود را در مرز فشرده کرد و از چندین رد استحکامات اعم از انواع میادین مین، چندین
رده سیم خاردار، خاکریز، کانال های متنوع و پر از سیم خاردار و خورشیدی و سایر آهن
های به هم متصل شده استفاده کرد. چندین کشور دنیا در ایجاد این استحکامات با حضور
مستقیم کارشناسان و شرکت های نظامی به عراق کمک کردند. در برخی مناطق تا 17رده موانع بوجود آوردند که هر گونه امکان
رد شدن هر نوع نیروی نظامی پیاده و حتی زرهی را غیر ممکن می کرد. پشت سر این موانع
یگان های جیش الشعبی (که شامل تیپ های که از نیروهای مردمی تشکیل شده بود و ارتش
ملی خلق عراق نام داشت. و از کیفیت کمتری نسبت به نیروهای سازمان اصلی ارتش
برخوردار بودند.) موضع گرفته بودند. که عملیات تاخیری را هنگام هجوم رزمندگان
انجام دهند. و تا رسیدن تیپ و لشکرهای اصلی ارتش عراق باید مقاومت می کردند. تا
قبل از فتح خرمشهر ارتش عراق به دلیل گستردگی مناطقی که اشغال کرده بود و نداشتن
نیروی احتیاط کافی یگان های اصلی خود را در خط نگه می داشت و در اولین حمله
رزمندگان و با نفوذ و دسترسی به عقبه تیپ و لشکرها، سازمان و سیستم فرماندهی آنها
متلاشی می شد و آنها دیگر نیرویی نداشتند که جایگزین کند. لذا عراق از تجربیات
شکست در برابر رزمندگان اسلام استفاده کرد و یگان های اصلی خود را در حالت احتیاط
قرار داد و از دسترس رزمندگان دور نگه داشت. به عبارتی هنگام عملیات، رزمندگان
اسلام در صورت عبور از تمام این موانع و استحکامات (که تقریبا غیر ممکن شده بود.)
و انهدام تیپ های جیش الشعبی، دیگر رمقی برای مبارزه نداشتند، و تازه جنگ از سمت
عراق با گسیل یگان های قدرتمند از راه رسیده خود و تازه نفس آغاز می شد. و
فرماندهان نیروی احتیاط کافی برای جایگزینی و ارسال نیرو به خط نداشتند. قطعا
نتیجه چنین جنگی مشخص است.
عراق دست ما را
خوانده بود و دیگر روش های قبلی پاسخ گو نبود سیستم های اطلاعاتی دنیا به عراق
هشدار داده بودند که سیستم پدافندی خود را ترمیم کند و نقاط آسیب پذیر را به او
نشان داده بودند.
در حالیکه ایران
امید داشت در سال سوم جنگ و بعد ازفتح خرمشهر اوضاع جنگ را در دست بگیرد. حمایت
کشورهای غربی و آمریکا تحقق این مسئله را دشوارکرد. فرمانده سپاه وقت سردار محسن
رضایی اوضاع بعد از فتح خرمشهر را اینگونه تشریح می کند: ((در ابتدای سال سوم جنگ،
ما به بن بست رسیدیم و هر جا حمله می کردیم شکست می خوردیم. باید فکری می کردیم
چون هر جا تک جبهه ای (حمله از روبرو) انجام می دادیم راه باز نمی شد در عملیات
رمضان به نتیجه ای نرسیدیم، والفجر مقدماتی هم به نتیجه نرسیدیم.((
بعد از عدم فتح
عملیات رمضان و والفجر مقدماتی حتی عملیات والفجر 1که هم نتیجه ای در بر نداشت و
عملا ایران نتوانست در جبهه جنوب کاری از پیش ببرد. و برای مدتی عملیات های محدود
در جبهه غرب متمرکز شد، با بروز این مشکلات موازنه قوای ایران و عراق شکل تساوی به
خود گرفت این مسئله نگرانی مسئولین و فرمانده هان وقت را در پی داشت اگر اوضاع به
همین منوال می گذاشت احتمال بروز ضعف و سستی در جبهه ایران زیاد بود و عراق هم از
این خلا بوجود آمده در جهت تقویت هر چه بیشتر استحکامات خود بر می آمد. جنگ
فرسایشی به هیچ عنوان به نفع ایران نبود. باید چاره ای اندیشیده می شد. آقای رضایی در این باره می گوید: ((باید
جایی را برای عملیات انتخاب می کردیم که دشمن اعتقاد و باوری به عملیات ما در آن
مکان نداشته باشد و اگر هم متوجه شد نتواند در مدت کوتاه وضعیت منطقه را تبدیل به
تک جبهه ای بکند یعنی از یک حالت مطلوب وضعیت را به حالت نامطلوب تبدیل نکند.((
دشمن به روشهای جنگ
ایران اشراف پیدا کرده و سیستم های اطلاعاتی دنیا هم رژیم بعث را در این راه یاری
می کردند و اطلاعات نظامی و عملیاتی ایران را در اختیارش قرار می دادند، این باعث
شد تا عراق هر چه بیشتر خطوط پدافندی خود را مستحکم نماید و همین علت عدم فتح در
عملیات ها بود. در این شرایط فرماندهان به دنبال راه حلی غیر متعارف بودند و می
خواستند از مسیری بن بست موجود در جنگ را بشکنند که دشمن غافلگیر شود.
الهامات الهی کار
خود را کرد و فرمانده سپاه وقت در حین همان عملیات ها به یک راه حل احتمالی پی
برد. آقای رضای می گوید: ((این سرزمین را در همان عملیات والفجر مقدماتی و انتهای
عملیات رمضان پیدا کرده بودیم. منطقه هور الهویزه با آبگرفتگی وسیع و باتلاقی
بزرگ در حدود 100 کیلو متر طول و 30-40 کیلومتر عرض، نیزارهایی که مرز ایران و
عراق از میان آنها می گذشت و نقطه دیگر مناطق کوهستانی و ارتفاعات غرب کشور بود.
که البته منطقه غرب مناسب نبرد نیرو های ما بود. اما باوراندان اینکه می شود در
هویزه و نیزار ها و باتلاق ها عملیات انجام داد برای دوستانی که در دشت های خاکی به
دشمن حمله کرده بودند و فرهنگ جنگ های زمینی را در خود رشد داده بودند کاری بسیار
دشوار بود. زمین درب های خود را به روی ما بسته بود و ما مصمم بودیم که از باتلاقها
به دشمن حمله کنیم. همه نگا ه ها به آسمان بلند شده بود. یادم می آید که من و شهید
بزرگوار حسن باقری و شهید مجید بقایی سوار هلی کوپتر شدیم و در سپاه سوسنگرد پیاده
شدیم. البته من به بچه های اطلاعات گفته بودم که شناسایی هایی در جنوب جاده چزابه
به العماره در منطقه هور الهویزه آغاز کنیم منتها من دیدم به دلیل همان عدم باور
دوستان این حرف را جدی نگرفتند.((
قبول عملیات در
منطقه هور الهویزه برای فرماندهان سخت بود چرا که انجام عملیات در این منطقه خلاف
قواعد نظامی بود. طرحی با این وسعت نیاز به شرکت چندین لشکر داشت و این خود
ملزوماتی در پی داشت از جمله آشنایی نیروها و فرماندهان با عملیات در هور، آشنایی با
فضای هور و آشنایی با عملیات و حضور در آب های راکد، انتقال تجهیزات سنگین برای ایجاد
استحکامات نظامی و صدها اما و اگر دیگر ... آقای رضایی برای باوراندن این مسئله به
فرماندهان خود وارد عمل شد ایشان می گویند: ((به طوری که من خودم و شهید حسن باقری
و شهید علی هاشمی سوار قایق شدیم و به همان منطقه هور الهویزه (هور العظیم) وارد
شدیم و وارد منطقه آبهای العزیر (واقع در شمال هور) شدیم و قصدم هم این بود که
اراده خودمان را ببینند دوستان ما براساس اعتماد و اقناع شدن کار می کردند و سلسله
مراتب نظامی در بین ما معنا نداشت. شهید باقری و شهید هاشمی مرتب در قایق به من می
گفتند که شما فرمانده سپاه هستید نباید وارد آبهای عراق شوید و اگر شما اسیر شوید
چطور خواهد شد و از این گونه حرف ها و من گفتم تا جایی که ممکن است ما باید به جلو
برویم و آنها مرتب به من می گفتند که نباید در آبهای عراق می آمدید و آیا شما از
امام اجازه گرفته اید به دوستان ثابت شد که مسئله جدی است اما به هر صورت
نتوانستیم از هور در عملیات والفجر مقدماتی استفاده کنیم.)) علیرغم عدم تحقق خواست
فرمانده کل سپاه و منتفی شدن موضوع درست در همین زمان، پایه های اولیة فکری ایجاد
قرارگاهی مستقل برای شناسایی هور گذاشته شد؛ قرارگاهی که بعدها ((قرارگاه نصرت))
نام گرفت.
آقای محسن رضایی:
((بعد از والفجر مقدماتی در جنوب غربی شهر هویزه و نزدیکی آبگرفتگی ها قرارگاهی را
زدیم که بر محوریت آقای علی هاشمی بود قرار گاه سری نصرت، فرماندهی می خواست که هم
بینش عملیاتی داشته باشد و هم بینش اطلاعاتی و این فرمانده علی هاشمی بود. مرتب
برای کسب گزارش به قرار گاه نصرت می رفتم اما هیچ کس ازاین قرارگاه مخفی، اطلاعاتی
نداشت. حدود 7 تا 8 ماه بعد از تاسیس قرار گاه نصرت من در ملاقاتی خدمت حضرت امام
(ره) عرض کردم که ما داریم کار مخفیانه ای انجام می دهیم و حضرتعالی برای ما دعا
بفرمائید 9 ماه و 10 ماه بعد به مسئولین اصلی کشور اطلاع دادیم که منطقه ای را
برای عملیات آماده کرده ایم. سر نگه دارچنین راز بزرگی در جنگ آقای علی هاشمی و
جوانان غیرتمند و وفادار دشت آزادگان بودند. این چنین مسئله مهم و بکلی سری را با
آقای علی هاشمی داشتیم و در واقع پیچیده ترین طرح و پیچیده ترین قرارگاهی در جنگ
چنین راز و رمزی داشت.((
سردار علی ناصری:
((به یک معنا، اندیشه ی اولیه ی تاسیس قرارگاه نصرت، حاصل هم اندیشی محسن رضایی و
علی هاشمی بود. علی هاشمی در مدت کمی، با قدرت سازماندهی بالایی که داشت موفق به
جذب نیروهای بومی و خصوصاً عشایر عرب منطقه شد و همین افراد در ماه های بعد بار
اصلی کارها را بر دوش کشیدند و طرح عبور از هور را از حرف به عمل مبدل کردند؛
مردان گمنام و بدون ادعای عشایر عرب که از جان مایه گذاشتند و ناممکن ها را به
ممکن مبدل کردند. مردانی که نامشان در هیچ کتاب و دفتری ثبت نشده اما بازیگران اصلی
ماجرا بودند. عبور از هور، تمام محاسبات دشمن را به هم ریخت؛ زیرا دشمن و طراحان استراژیست
او، عبور نیروهای ایرانی از هور را در مخیلة خود هم تصور نمی کردند و آن را کاری
ناممکن می دانستند. اگر ما موفق به این کار می شدیم، می توانستیم دشمن را حسابی
غافل گیر کنیم و برگ برنده را به دست گیریم.)) بدین ترتیب علی هاشمی با همکاری بچه
های بومی دشت آزادگان و محله آخر آسفالت و حصیرآباد وبچه های مسجد جزایری اهواز با
همان هایی که سپاه حمیدیه و تیپ 37 نور را تشکیل داد و بعد به سپاه سوسنگرد آمده
بودند قرارگاهی را تشکیل داد که سری ترین قرارگاه جنگ نام گرفت که ((قرارگاه
نصرت)) بود. او به این تعداد نیرو اکتفا نکرد و عرب های ایرانی بومی هور حتی عراقی
های که از شر رژیم صدام در هور پناه گرفته بودند را به کار گرفت. آنها و خانواده هایشان را به سوسنگرد
منتقل کرد و در آنجا برایشان کمپ زد و حقوق برایشان تعیین کرد. چون رژیم بعث برای
کسانی که با ایران همکاری می کردند مجازات های سختی را مقرر کرده بود و حتی
خانواده آنها را اعدام می کرد.
از آنجایی که وسعت
هور فوق العاده وسیع است و از جغرافیای پیچیده آن هیچ کس جز بومی ها اطلاع نداشت و
شرایط سازگاری با جغرافیای آنجا کار مشکلی است و نیازمند مهارت و حوصله خاصی است،
آنها به عنوان راهنما و بلدچی با رزمندگان قرارگاه نصرت مخلصانه همکاری می کردند.
سردار علی ناصری
:((بومی های هور پای ما را به آنجا باز کردند آنها به ما جرأت دادند که تا به عمق
هور برویم و کار شناسایی را انجام دهیم. اگر آنان نبودند ما موفق به این کار نمی
شدیم. از مجاهدان عراقی و عراقی هایی که با خلوص نیت در خدمت ما بودند نیز عده ای
شهید یا اسیر شدند. ما در آغاز حتی بلد نبودیم سوار بلم های چوبی بشویم. هنگام
سوار شدن تعادل ما و بلم به هم می خورد یا بلم واژگون می شد یا ما در آب می
افتادیم. بومی های عرب منطقه با صبر و حوصله گام به گام کارها را به ما یاد دادند؛
از طرز سوار شدن به بلم تا پارو زدن، و حرکت در آب های هور، عبور از نیزارهای مخوف
و شناسایی منطقه.((
مشکل دیگر زندگی در
بلم بود. گاه پیش می آمد که بچه ها دو سه روز تمام، به خصوص در زمستان، مجبور
بودند در بلم بمانند و در همان جا قضای حاجت کنند. کافی بود آب موج بردارد و کمی
داخل بلم شود. در آن سرما واقعاً آزار دهنده بود. در مه و سرما، خیس هم باشی،
معلوم است چه عشقی می کنی! گاه، اول شب آب سوار قایق می شد و نیروها از شدت سرما و
خیسی تا صبح می لرزیدند و خواب نمی رفتند. کمر درد، پا درد و گرفتگی مفاصل، درد
شایع و رایجی بود. شوخی نیست؛ سه چهار روز در قایق کوچکی باشی و بعد بخواهی بلند
شوی و راه بروی. راه رفتن واقعاً مشکل و درد آور بود. خیلی ها دیسک و رماتیسم گرفتند.
بعد از مدتی، برای
اینکه نیروها را برای زندگی در هور آماده کنیم، در منطقه ی تبور، یک پایگاه آموزشی
تأسیس کردند. البته این کار در اواخر بود و در اوایل غالباً کارها را بر اساس
تجربه ی شخصی پیش می رفت. آموزش حدود 30 تا 45 روز طول می کشید.
بیشتر نیروها را از
طریق مساجد جذب می شدند. مساجد برای ما منبع اصلی تأمین نیرو بودند. بیشتر نیروها خوزستانی ( عرب، بختیاری،
دزفولی، شوشتری و بهبهانی) بودند. نیروی شمالی هم بود.
علی هاشمی در کار
مدیریت خیلی دقیق بود. سخت هوای نیروهایش را داشت و مراقب زندگی خصوصی شان هم بود.
سردار علی ناصری
نحوه آغاز کار را چنین توضیح می دهد: ((اواخر بهار یا اویل تابستان 1362 بود که ما به طور رسمی کار شناسایی قرار
گاه نصرت آغاز کردیم. برای آنکه لو نرویم و دشمن و نفوذی هایش ندانند ما در هور
مشغول چه کاری هستیم، سعی کردیم از قایق های ساخت عراق استفاده کنیم؛ قایق هایی که
به آن ((بصری)) می گفتند. قایق های بومی اعراب ایرانی با قایق های اعراب عراقی
قدری متفاوت بود. ما برای حفظ امنیت کارمان، هم از قایق های عراقی استفاده می
کردیم و هم لباس های بومی و محلی می پوشیدیم و هم به عربی حرف می زدیم وکارمان را
در پوشش صیاد و ماهی گیر انجام می دادیم.(( ما در جایی با یک جغرافیا و فرهنگ خاص
باید کار می کردیم جغرافیایی که پشت سر آن حساس ترین مراکز و نقاط عراق وجود داشت
که تصرف آن از نظر نظامی وسیاسی فوق العاده مهم بود:
چیزی که در هور
واقعاً آزار دهنده بود، هوای مرطوب و خفقان آور، و از آن بدتر، پشه های سمج با
نیشهای بلند بود. اغلب نیروهای غیربومی که در آنجا کار می کردند، دچار مشکلات
پوستی شده بودند. بر اثر نیش پشه، بدن ها پر از دملهای چرکین شده و در جاهایی مثل
زیر بغل، کشاله ی ران و جاهای دیگر له شدگی به وجود آمده بود. گرما و شرجی در هور
بیداد می کرد. برای کسانی که عادت زندگی در هور نداشتند، به خصوص در ابتدای کار،
ماندن و کار کردن انصافاً دشوار و در برخی موارد نزدیک به محال بود؛ اما بچه ها با
انگیزه ی قوی معنوی که داشتند، صبورانه کار می کردند.
نقطة قوت سپاه
دشمن، برتری زرهی آتش توپخانه و هوایی و سرعت عمل در بسیج تانک و نفربر بود که در
هور این توان او به کلی سلب می شد. وجود آب و باتلاق، هر گونه تحرک زرهی را
غیرممکن می کرد و نقطة قوت دشمن به نقطة ضعف مبدل می شد. توپخانة دشمن نیز کارایی
اش را در هور به طور چشمگیری از دست می داد؛ زیرا همه جا آب بود و بیشتر گلوله ها
در آب فرو می رفت و آسیبی به نیروهای ما نمی رسید. مجموع این عوامل باعث شد تا
قرارگاه نصرت تشکیل شود و عبور از هور در دستور کار سپاه در جنوب قرار گیرد. پایه گذاران اصلی قرارگاه نصرت، اینها
بودند: علی هاشمی که فرماندهی قرارگاه را برعهده داشت بچه های مسجد جزایری به
رهبری حاج حمید رمضانی بخشی از بچه های لشکر قدس و بچه های سپاه سوسنگرد و حمیدیه.
در آغاز علی هاشمی،
هم مسئول سپاه سوسنگرد و هم فرمانده قرارگاه نصرت بود؛ اما پس از مدتی چون کار
قرارگاه خیلی زیاد شد و می بایست یک نفر تمام وقت آنجا را اداره می کرد، از سپاه
سوسنگرد تودیع شد و به طور تمام وقت فرماندهی قرارگاه نصرت را عهده دار شد.
در آغاز، مقر
قرارگاه نصرت در منطقه رفیع بود. پس از مدتی قرار شد محل مناسب دیگری برای قرارگاه
پیدا شود؛ مقری در مرکز هور؛ جایی که هور 110 کیلومتری را به دو قسمت مساوی تقسیم
کند. از این رو بهترین جا، مقر فرماندهی لشکر 6 زرهی عراق بود که عراقیها قبل از
عملیات بیت المقدس آن را بسیار محکم و خوب ساخته بودند. از هویزه که عبور می کردی،
جاده ی هویزه، به طرف پاسگاههای مرزی خاتمی و برزگر می رفت. بین این دو پاسگاه و
روبه روی پاسگاه کیان دشت، سمت راست جاده به فاصله ی2300متر، مقر فرماندهی لشکر 6
زرهی عراق قرار داشت که پس از آزادسازی منطقه و اخراج دشمن، بی استفاده مانده بود
و آن را به مقر اصلی قرارگاه نصرت تبدیل کردند. جای محکمی بود. دیوارها و سقف آن همه از بلوک و سیمان
محکم بود. سقف را با ریلهای غارتی از راه آهن خرمشهر ساخته بودند. خوبی قرارگاه
این بود که در جاده ی اصلی نبود و در دید هم قرار نداشت و به راحتی می شد مخفیانه
در هور کار کرد بدون آنکه توجه کسی جلب شود .
دو سالن بسیار بزرگ با اتاقهای بسیار داشت. اطراف
ساختمان نیز اتاقهای چندی بود که به کارهای ستادی و تبیلغات اختصاص داده شد. یک
سنگر زیرزمینی هم بود که مخابرات قرارگاه در آن مستقر شد. البته لجستیک قرارگاه را
رو به روی کوره ی آجر پزی نزدیکی هویزه قرار گرفت. علت هم این بود که می بایست به
شهر هویزه نزدیک باشد تا از برق آنجا استفاده شود. بین مقر قرارگاه با لجستیک شاید
حدود سی کیلومتر فاصله بود.
مهندسی قرارگاه نیز
نرسیده به شط علی مستقر شد. ستاد اطلاعات در مقر اصلی قرارگاه بود؛ اما دسته های
اطلاعاتی در جوار هور و منطقه ی شهید بقایی مستقر شدند . دسته ها در مناطق بقایی،
شط علی، تبور، رفیع، حوضچه، بستان، چزابه و پاسگاه زید پراکنده شده و هر کدام برای
خود حوزه ی استحفاظی درست کرده بودند و روزانه کار شناسایی و اطلاعاتی می کردند و
گزارشهای آن را به ستاد واقع در مقر قرارگاه ارسال می کردند. اطلاعات رسیده جمع بندی و طبقه بندی می شد و سپس بر اساس
آن گزارش نهایی تنظیم و به فرماندهی قرارگاه نصرت تحویل می شد. پس از استقرار دسته
های اطلاعاتی و مشخص شدن مرزهای هر کدام، کارهای شناسایی و اطلاعات آغاز شد. همه ی
افراد شناسایی به نحوی درگیر این کار شدند؛ از عضو ساده ی دسته تا علی ناصری و
حمید رمضانی.
دکتر محسن رضایی در
مورد نقش حفاظتی افراد این قرارگاه وفاداریشان به انقلاب اینطور می گوید: ((دوستان
و برادران قرار گاه نصرت کاملا مورد اعتماد بودند و جالب است بدانید که اکثر این
دوستان از برادران عرب ما در استان خوزستان بودند، شهید علی هاشمی، آقای عباس
هواشمی آقای علی ناصری و البته شهید رمضانی که ایشان اهوازی بودند اکثرا از
برادران عرب خوزستان بودند و نشان دادند که محرم ترین و سر نگه دارترین افراد نظام
در طول هشت سال دفاع مقدس بودند. نیرو های بومی دشت آزادگان حق بزرگی بر گردن دفاع
مقدس دارند به همین دلایل بار اصلی اطلاعات و عملیات و مهندسی عملیات خیبر و بدر
که در منطقه قرار گاه نصرت صورت گرفت زیر نظر آقای علی هاشمی و دوستانش بود. سپاه از
توانایی های بومی مردم، در شناسایی ها استفاده می کرد. شاید هیچ عملیاتی به اندازه
عملیات خیبر و بدر اینقدر محرمانه نبود. ما برای شکستن بن بست در جنگ، قرار گاه
نصرت را تشکیل دادیم و ثمره آن تلاش ها فتح فاو و عملیات پیروزمند کربلای 5 شد. ما
هم در فاو و هم حمله به پنج ضلعی و شلمچه از تجربه هور و قرارگاه نصرت استفاده کردیم.
آقای علی هاشمی در به کارگیری نیروهای بومی تخصص فوق العاده ای داشت یعنی از
نیروهای بومی ماهیگیر توانسته بود عناصر اطلاعاتی زبر دستی را آموزش دهد. ((
ایشان همچنین در مورد نقش علی هاشمی در ابتکار و خلق روشهای جدید می گوید: ((ساختن چنین سازمانی با چنین شیوه های نبردی متکی به انسان هایی خلاق سازمان دهنده است که آقای علی هاشمی بخشی از ساخت سازمان سپاه و دستیابی به نوع نبرد های سپاه را به عهده داشت، ایشان و سایر فرماندهان نیروهای موسس بودند و تنها مدیریت نمی کردند. در تاسیس نوع نبرد و خلق تاکتیک ها و ابتکارات رزم و همچنین در مسئله سازماندهی ابتکاری و رزمی و نظامی نقش موثری داشتند. ایشان در ایده های عملیاتی که بدست آورده بود و در نحوه سازماندهی بسیجیان خیلی نقش موثری داشتند. این ها یک روز هم در دانشکده های نظامی درس نخوانده بودند، ولی مثل یک ژنرال چهار ستاره طرح و برنامه می دادند. ژنرال های جوان جنگ بوند.((
علی هاشمی از دو
طرف در فشار بود؛ از یک طرف با خستگی و گاهی بریدگی نیروها طرف بود و از آن طرف با
خواسته های رو به فزونی فرماندهان ارشد سپاه. جالب آنکه خودش هم در مواقعی درست و
حسابی نمی دانست که مثلاً در ذهن محسن رضایی چه می گذرد و او چه نقشه هایی برای
هور دارد. پنهان کاری در بالاترین حد بود. او هم بسیاری از چیزهایی را که می
دانست، به ما نمی گفت؛ چون ما در معرض خطر بودیم و ممکن بود هر لحظه اسیر دشمن
شویم.
ما کلیه ی نیروهای
خود را به دسته های متعدد تقسیم کرده و هر دسته را مأمور منطقه یا جای خاصی کرده
بودیم. یک دسته معمولاً بیست و پنج سی نفره بود. معمول کار این بود که جاهایی در
هور، در عمق مواضع دشمن یا در مرزهای خودی، از قبل برای شناسایی مشخص می شد.
محسن رضایی چندین بار با دست خط خودش چند
جا را برای شناسایی مشخص کرد یا در جلساتی که با علی هاشمی داشت، به طورشفاهی نام
برد. در مرحله ی بعدی، نیروها جلساتی را به ریاست علی هاشمی تشکیل می شد و مسائل
به طور خیلی ریز و کاربردی طرح، بررسی و تحلیل می شد. فرمان های لازم صادر می گشت
سوژه ی مورد نظر به دسته ها معرفی می شد تا آنان گروه ها و تیم هایی تدارک ببینند
و برای شناسایی اعزام کنند. بعد تیمها می رفتند و کلیه ی اطلاعات مورد نیاز را جمع
آوری می کردند.
تیم های شناسایی
معمولاً چهار تا شش نفره بودند که سوار دو بلم یا قایق می شدند. در هر مأموریت دست
کم دو بلم اعزام می شد علت آن این بود که ممکن بود برای یک بلم اتفاقی رخ دهد و
بلم دومی بتواند کمک کند یا فرار کند و برای قرارگاه خبر بیاورد. بلم ها چوبی
بودند وآنها را نیروهای بومی با مردی و پارو به حرکت در می آوردند.
در این مرحله، عکس
های هوایی بسیار به کار آمد و ما با خواندن آنها توانستیم آبراه ها و کانال هایی
را که حتی نیروهای بومی از ترس پر خطر بودن منطقه گزارش نکرده بودند، کشف و
شناسایی شد. گروه های شناسایی به منطقه اعزام می شدند. در بازگشت اگر اطلاعات تکمیلی
نیاز بود، باز یکی دو گروه دیگر به منطقه اعزام می شدند. شناسایی ها که کامل می
گشت، گزارش مکتوبی تهیه و برای قرارگاه نصرت ارسال می شد. این گزارش در جلسات
متعدد با حضور علی هاشمی و مسئولان اطلاعات قرارگاه بررسی، تحلیل و نقد می شد و پس
از حصول اطمینان کامل، به مقام های بالاتر و در رأس آنها محسن رضایی تقدیم می شد.
بر اساس همین گزارش ها تصمیمات نظامی در منطقه گرفته می شد. به طور معمول هر روز
تیم یا تیم هایی را برای شناسایی به مناطق گوناگون هور اعزام می شدند بسیاری از
شناسایی ها فیلم برداری می شد.
این ابتکار از
قرارگاه نصرت شروع
شد. چون در آغاز،
اطلاع درستی از هور و به خصوص آبراه ها و کانال های داخل وجود نداشت. و عکسهای
هوایی نیز چندان دقیق نبودند، یکی از اقدامات این بود که بر اساس شناسایی های
انجام شده کالک و نقشه ی هور را ترسیم کردند.
هر تیم مأمور بود
از بدو حرکت از مقر تا بازگشت، هرچه را می بیند، یادداشت کند. بر اساس این یادداشت
ها و مشاهدات، طی مراحل خسته کننده و زجرآوری و پس از ماه ها کار و تلاش شبانه
روزی نیروهای قرارگاه نصرت موفق شدند نقشه ی کل هور را ترسیم کنند.
مرحله ی طرح نقشه
نیز چنین بود که بر اساس یادداشت های دسته ها، در اتاق نقشه و وضعیت، در آغاز
کروکی کشی می شد و بر اساس آن کروکی ها، کالک تهیه می گردید. برای به دست آوردن
مقیاس نیز دست به ابتکار جالبی زده شد. از لحظه ای که با قایق حرکت می کردند، ساعت
می گرفتند و معلوم می شد که قایق با پارو فلان مسیر را در چند ساعت طی کرده است.
بر همین اساس، مقیاس نسبتاً دقیقی از فواصل منطقه به دست آمد. و در نقشه ثبت شد.
مقیاس نقشه ما نیز پنجاه یا صد هزارم بود. شاید حدود پنج ماه طول کشید تا نقشه ی
مقبولی از منطقه ترسیم کنند. این نقشه در مراحل عملیات خیبر بسیار به کار آمد و
کارآیی اصلی اش را در آنجا نشان داد.
دکتر محسن رضایی: ((برادران
قرارگاه نصرت سوار بلم ها می شدند و چهل، پنجاه کیلو متر را در آب های عراق می
رفتند و کنار دجله نیروهای شناسایی را پیاده می کردند. حتی آبراه های دجله را متر
می کردند که اگر قرار شد نیرو ها از جایی از دجله عبور کنند، عرض دجله را در نظر
بگیرند. اتوبان بغداد- بصره را فیلمبرداری می کردند و اطلاعات تهیه می کردند)).
علی هاشمی در مورد
تهیه ی نقشه حساس بود و با وسواس همه ی مراحل کار را از آغاز تا پایان دنبال می
کرد. کالکها معمولاً روی کاغذهای مخصوص کاملاً رنگی ترسیم می شد؛ طوری که به لحاظ
هنری هم بسیار چشم نواز بودند. خاک را قهوه ای، نیزارها را نخودی و آب را آبی رنگ
می کشیدیم و همین زیبایی خاصی به کالکها و نقشه ها می داد.
آقا محسن نامه ای
به مراکز سپاه بوشهر، بندرعباس و شمال نوشت و اعلام کرد که علی هاشمی هر چه قایق و
کرجی می خواهد، در اختیارش قرار بدهید. بلافاصله علی هاشمی ستادی تشکیل داد و از
سرتا سر ایران شروع کرد به جمع آوری لنج و قایق و کرجی. موفق شد شمار زیادی قایق
کوچک و بزرگ جمع آوری کند و طی سه شب بدون کمترین جلب توجه، آنها را به هور منتقل
کرد. به دلیل فشردگی نی ها، کمبود وقت و نداشتن شناسایی دقیق بردن سه گردان رزمی
بسیار مشکل بلکه ناممکن بود و از این رو می بایست برای آماده کردن منطقه برای
عملیات، دست به کاری اساسی زده می شد و تغییرات زیادی در آبراه ها و محل عبور
ایجاد می کردند. همچنین می بایست تشکیلات مستقلی ایجاد تا در وهلة اول کل هور را
شناسایی کند و سپس دست به دگرگونی و آماده سازی منطقه برای انجام عملیات بزند.
مسئول اطلاعات
قرارگاه نصرت حاج حمید رمضانی(شهید) بود. حاج حمید از ارکان قرارگاه نصرت بود و
کلیه شناسای ها زیر نظر ایشان بود او و حاج علی هاشمی یک روح در دو جسم بودند. آن
دو با همفکری یکدیگر به صورت فوق العاده دقیق و تمام امور را پیش می بردند. بچه های اطلاعات قرارگاه تمام منطقه هور
را شناسایی کردند. یک بخش برون مرزی در قرار گاه وجود داشت که زیر نظر واحد
اطلاعات بود و کسی از وجود آن خبر نداشت مستقیما زیر نظر شهید رمضانی بود. نیروهای
برون مرزی تمام استان های جنوبی را با دقت شناسایی می کردند.
مطلبی که برای خیلی
ها مبهم کانده این است که نیروهای قرارگاه نصرت چگونه این اطلاعات نظامی را از
یگان های ارتش عراق کسب می کردند؟ و محل اسکان آنها در شهرهای عراق کجا بود؟ چه
کسانی به آنها پناه می داد؟ اطلاعات را چه کسانی به آنها می داد ؟ مدارک سری ارتش
عراق چگونه به دستشان می رسید؟ چه کسانی این خدمات را به رزمندگان ایرانی می داد؟
در مرکز اطلاعات
قرارگاه نصرت واحدی بود که کار اصلی اش جعل اسناد دشمن بود، جعل گواهی نامه، کارت
پایان خدمت، شناسنامه، برگ مرخصی، برگ تردد. این کار با تردستی و مهارت بسیار
بالایی انجام می گرفت طوری که جعلی با اصل یکسان بود. در عراق هر جبهه ای برگ تردد
خاص داشت که رنگ آن با جبهه دیگر فرق می کرد. این برگ هر یکی دو ماه نیز مرتب
تغییر می کرد تا امکان جعل آن وجود نداشته باشد. اما در قرارگاه نصرت زیر نظر مستقیم
حمید رمضانی افراد خبره ای را گرد آمده بودند که کارشان جعل انواع اسناد بود. در
داخل ارتش عراق هم کسانی بودند که مرتب اسناد جدید و اصلی را برایمان می آوردند.
در چند نوبت کارت سازمان امنیت عراق را به دست آوردند که خیلی به درد خورد.
شهیدان سید ناصر
سید نور و عبد المحمد سالمی اولین عناصر اطلاعاتی بودند که تا عمق خاک دشمن نفوذ
کردند و مناطق حساس دشمن را شناسایی کردند آن دو ماموریت های زیادی به استان
العماره، بصره، ناصریه، و حتی کربلا، نجف، و خود بغداد انجام دادند. گزارش های دست
اول و جالبی را برای ما آوردند.آنها با مدارک جعلی وارد عراق می شدند و هر کجا که
می خواستند، می رفتند. در ماموریت ها تا دل بغداد پیش می رفتند و از آنجا اطلاعات
می آوردند چیزی که در مخیله دشمن هم نمی گنجید.
نیروها کوچکترین
مسائل امنیتی را رعایت می کردند. حتی مجاز نبودند قوطی کنسرو یا کمپوت را در هور
رها کنند موظف بودند آنها را به عقب بازگردانند.
هرچه به زمستان62
نزدیک تر می شدیم گروه های شناسایی با فیلم برداری به آبراه ها، معابر، سیل بندها
و جزایر مجنون و جاده ها و اتوبانهای عراق اعزام می شدند.
در زمستان 62 کار
در هور به سرانجام رسید و در قرارگاه نصرت با حضور فرماندهان لشکرها تشکیل شد.
آقای محسن رضایی در ابتدا در مورد مسائل حفاظتی و امنیتی و حفظ اسرار قرارگاه
تاکید زیادی کردند. بعد از آن علی هاشمی به طور مفصل مراحل کار در هور راشرح داد.
بعد از آن هم حمید رمضانی توضیحاتی را داد. فرماندهان توجیه کامل شدند و اطلاعات
لازم در اختیارشان قرار گرفت.
کارهای اطلاعاتی با
ضریب اطمینان خیلی بالا صورت می گرفت به طوری که افراد قرارگاه فرمانده لشکرها را
به عمق خاک دشمن برای شناسایی بردند که دکتر رضایی اینطور وصف می کند: (( آنقدر
علی هاشمی و دوستانش بر هور مسلط شده بودند که یک هفته قبل از عملیات خیبر تصمیم
گرفتیم همه فرماندهان جنگ را با لباس مبدل عربی و دشداشه و چفیه سوار بر بلم ها
کنیم و فرستادیمشان به کنار دجله تا آنها به زمینی که قرار بود بسیجی ها چند روز
بعد عملیات بکنند دست بزنند و اوضاع را بررسی کنند. کافی بود یکی از فرماندهان
لشکر اسیر می شد. آقای مرتضی قربانی، آقای محمد باقر قالیباف، شهید احمد کاظمی،
شهید حسین خرازی، شهید مهدی باکری، شهید محمد ابراهیم همت همه اینها سوار بلم ها
می شدند و لباس عربی به تن می کردند و با هدایت علی هاشمی و برادران قرارگاه نصرت
از این دریای عظیم هور عبور می کردند و از صبح تا شب کنار دجله می نشستند و یادداشت
برداری می کردند خط حد تعیین می کردند که گردان به گردان نیروها در کجا قرار
بگیرند. حتی شهید باکری و شهید کاظمی را در جزایر (مجنون) مستقر بود. این مهارتهای
اطلاعاتی آقای علی هاشمی و دوستانش فوق العاده بالا بود و مساله ساده ای نبود و
مسئله بسیار بزرگی بود، یکبار من وآقای علی هاشمی و دوستانش چند روز مانده به
عملیات خیبر سوار قایق ها شدیم و کیلومترها رفتیم تا نزدیک جزیره شمالی به طوری که
سیل بندهای جزیره شمالی را می دیدم. نیروها ی بومی که آقای علی هاشمی سازماندهی کرده
بود ما را به خوبی در منطقه بردند و برگرداندند و بعد هم از لو رفتن عملیات جلوگیری
کردند که فکر نمی کنم در هیچ ارتشی چنین مهارتی برای فرماندهان آنها حاصل شده باشد)).
چون بیشتر نیروهای
عمل کننده در هور با منطقه آشنا نبودند و آبراه ها و کانال های تو در توی هور را
نمی شناختند و ممکن بود شب عملیات گم شوند، قبل از عملیات خیبر یک سری علایم
راهنمایی به شکل تابلو کشیده و در جاهای حساس سر راههای اصلی و فرعی نصب شد.
تابلوها شب نما بودند. مسئول این کار سیامک بمان مسئول عملیات قرارگاه نصرت بود. و
برای اینکه هلی کوپترها شب بتوانند خوب عمل کنند و مسیر را گم نکنند، قرار شد یک
سری میله های شش هفت متری در جادههای حساس نصب کنند و سطلهای قرمز رنگی که در
بالای میله ها بگذارند و داخل سطلهای قرمز فانوس روشن کنند تا هلی کوپتر از آن بالا
مسیر اصلی را تشخیص دهد. این کار کمک خیلی زیادی به هلی کوپترها کرد.
در یکی از عقبه ها
بین پاسگاه برزگر و پاسگاه خاتمی بین دو نماز ظهر و عصر امام جماعت در مورد تلاش
ها و زحمات برادران سخنرانی کرد. سپس برای مجاهدان عراقی عربی سخنرانی کرد که آنان
به وجد آمدند و چنان به شوق آمدند که یزله کردند. پا بر زمین می کوبیدند و شعار می
دادند. صحنه پر هیجان و تکان دهنده ای بود. گویی رقص مرگ می کردند. با دیدن این
صحنه بچه ها به گریه افتادند و مجاهدان عراقی را در آغوش گرفتند و بوسیدند.
صدای هلی کوپتر های
هوانیروز که نیروها را به به جزیره شمالی هلی برد می کردند به گوش می رسید علی
هاشمی در اولین هلی کوپتر بود که در جزیره شمالی فرود آمد آری علی هاشمی اولین کسی
بود که وارد جزایر شد و قریب به 6 سال شبانه روزی در آنجا و هور کار کرد و آخرین
نفری بود که از هور خارج شد.
بدین ترتیب می توان
به نقش عظیم و راز گونه علی هاشمی و قرارگاه نصرت در بن بست شکنی جنگ پی برد.