دو روايت از فرمانده سلحشور ناوچه پيكان
شنبه, ۰۷ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۰۳
دست سرنوشت شهيدهمتي را به ناوچه پيكان پيوند مي زند.همزمان با تحصيل او در فرانسه ،ناوچه پيكان به سفارش ايران در اين كشور ساخته مي شود و او با همين ناوچه به ايران باز مي گردد..
نوید شاهد: ناوچه تحت فرماندهي دريادار محمد ابراهيم همتي در روز هفتم آذر ۵۹ در عمليات مرواريد، هدف موشك قرار گرفت و در آبهاي نيلگون خليج فارس آرام گرفت.ناوچه پيكان در اين عمليات با به آتش كشيدن اسكله هاي نفتي "البكر” و "الاميه” مانع از صادرات نفت عراق از طريق خليج فارس و درياي عمان شد اما پس از اين عمليات، ناوچه پيكان در مسير بازگشت هدف موشك قرار گرفت و پيكان نامي ماندگار در تاريح نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران شد.در نبرد سخت دريايي هفتم آذر ۵۹ به سرفرماندهي ناوچه سرافزار پيكان، دو فروند ناوچه موشك انداز از نوع "اوزا” و ۱۳ فروند از هواپيماهاي جنگنده ارتش بعثي عراق به قعر آب هاي خليج هميشه فارس فرستاده شد و تعدادي از تكاوران دريايي عراق كشته شدند و تعدادي نيز به اسارت درآمدند.پايانه هاي "البكر” و "الاميه” از بزرگترين مراكز صدور نفت عراق است كه در شمال خليج فارس، در دهانه خور عبدالله، نزديك جزيره بوبيان كشور كويت قرار گرفته كه از شاهرگ هاي حيات اقتصادي عراق از طريق دريا محسوب مي شدند.
روايت اول: شهيد همتي با ناوچه پيكان به ايران برگشت
شهيد محمد ابراهيم همتي در آخرين ماه زمستان سال 1329 به دنيا آمد.او به مدرسه رفت و در سال 1348 بعد از اخذ ديپلم از دبيرستان رودكي با وجود اينكه در رشته مهندسي دانشگاه تهران قبول شده بود به دليل علاقه اي كه به دريا داشت ،نيروي دريايي را برگزيد و جهت طي دوره هاي ناوبري و فرماندهي كشتي به آلمان اعزام شد و در آنجا نيز در بين دانشجويان 70 كشور جهان ،رتبه اول را به خود اختصاص داد و به تهران باز گشت.
پس از بازگشت از آلمان جهت تكميل مهارتها و تخصصهاي دريا نوردي مجددا به كشور هاي سوئد و فرانسه اعزام شد و تا سال 1357 در آنجا به تحصيل مشغول بود .پس از اتمام دوره هاي تخصصي به ايران باز گشت و در منطقه دوم دريايي بوشهر مشغول به خدمت گرديد .
دست سرنوشت به گو نه اي باور نكردني شهيدهمتي را به ناوچه پيكان پيوند مي زند چرا كه همزمان با تحصيل در فرانسه ،ناوچه پيكان به سفارش ايران در اين كشور ساخته مي شود و شهيد همتي با همين ناوچه به ايران باز مي گردد ودرپيكان ناوچه مشغول خدمت مي گرديد .
بيش از دو سال از آمدنش به ايران مي گذشت و او در بوشهر و بر روي ناوچه پيكان خدمت مي كرد كه جنگ آغاز شد .روز 31 شهريور سال 1359 كه حمله نيروهاي عراقي به كشور آغاز شد محمد ابراهيم در مرخصي به سر مي برد و تهران بود. بعد از ظهر كه به فرودگاه مهر آباد حمله شد ويورش نيروهاي عراقي از طريق راديو و تلوريون اعلام گرديد ،بلافاصله براي تهيه بليط هواپيما از خانه بيرون رفت اما چند ساعت بعد با نا راحتي به خانه بر گشت و گفت :به علت حمله به فرودگاهها تمام پرواز ها لغو شده و هيچگونه پروازي صورت نمي گيرد .
آرام و قرار نداشت و اصرار داشت كه شبانه به سوي بوشهر حركت كند چرا كه مي گفت :در بوشهر به كمك او نياز دارند ،بلافاصله همان شب لباس هايش را جمع كرد و با اتوبوس به شيراز رفت و از آنجا با سواري خود را به بوشهر رساند . سه ماه بعد در هفتم آذر سال 1359 در عمليات مرواريد ناوچه اش هدف موشك قرار گرفت و او به همراه ناوچه پيكان در آبهاي خليج فارس ماوا گرفت .(خاطرات پدر شهيد)
روايت دوم: فرمانده عمليات مرواريد در آخرين ماموريت
او فرماندهي لايق و جسور بود و در همان ماههاي ابتدايي جنگ حجم بسيا ر بالايي از ماموريت هاي دريايي را به وسيله ناوچه پيكان به انجام مي رساند ،اخلاق خيلي خوبي داشت و با پرسنل در مواقع ضروري مشورت مي كرد .
عمليات مرواريد به پايان رسيده بود و ما از اسكله هاي البكر و الاميه عراق دور مي شديم كه شهيد همتي مرا صدا زد تا بر روي عرشه بروم،48 ساعت از آغاز عمليات گذشته بود و من چون افسر مخابرات و مسئول رادار ناوچه بودم در طول اين 48 ساعت استراحت نكرده بودم .از من تشكر كرد و با دست بر روي شانه ام زد و موفقيت ناوچه و عمليات را به من نسبت داد .در اين حين ناگهان صداي فرياد بچه هاي ناوچه بلند شد كه موشك به سمت ما مي آيد ،انتظار حمله را نداشتيم .شهيد حفيظي كه معاون شهيد همتي بود به سمت سكان دويد و آن را به طور كامل به سمت چپ تكان داد اما متاسفانه موشك به قسمت انتهايي ناوچه اصابت كرد و من به داخل آب پرتاب شدم .زماني كه به خود آمدم ناوچه در حال غرق شدن است و هواپيماهاي دشمن با شليك خود به سمت ناوچه آن را مورد اصابت قرار داده بودند.
شهيد همتي را در آخرين لحضات بر روي ناوچه كه در حال غرق شدن بود ديدم اما هيچوقت پيكر محمد ابراهيم پيدا نشد و به مانند پيكان در قعر آبهاي خليج هميشه فارس ،ماوا گرفت و روحش پاكش آسماني شد. (مجتبي مسيحي همرزم شهيد)
روايت اول: شهيد همتي با ناوچه پيكان به ايران برگشت
شهيد محمد ابراهيم همتي در آخرين ماه زمستان سال 1329 به دنيا آمد.او به مدرسه رفت و در سال 1348 بعد از اخذ ديپلم از دبيرستان رودكي با وجود اينكه در رشته مهندسي دانشگاه تهران قبول شده بود به دليل علاقه اي كه به دريا داشت ،نيروي دريايي را برگزيد و جهت طي دوره هاي ناوبري و فرماندهي كشتي به آلمان اعزام شد و در آنجا نيز در بين دانشجويان 70 كشور جهان ،رتبه اول را به خود اختصاص داد و به تهران باز گشت.
پس از بازگشت از آلمان جهت تكميل مهارتها و تخصصهاي دريا نوردي مجددا به كشور هاي سوئد و فرانسه اعزام شد و تا سال 1357 در آنجا به تحصيل مشغول بود .پس از اتمام دوره هاي تخصصي به ايران باز گشت و در منطقه دوم دريايي بوشهر مشغول به خدمت گرديد .
دست سرنوشت به گو نه اي باور نكردني شهيدهمتي را به ناوچه پيكان پيوند مي زند چرا كه همزمان با تحصيل در فرانسه ،ناوچه پيكان به سفارش ايران در اين كشور ساخته مي شود و شهيد همتي با همين ناوچه به ايران باز مي گردد ودرپيكان ناوچه مشغول خدمت مي گرديد .
بيش از دو سال از آمدنش به ايران مي گذشت و او در بوشهر و بر روي ناوچه پيكان خدمت مي كرد كه جنگ آغاز شد .روز 31 شهريور سال 1359 كه حمله نيروهاي عراقي به كشور آغاز شد محمد ابراهيم در مرخصي به سر مي برد و تهران بود. بعد از ظهر كه به فرودگاه مهر آباد حمله شد ويورش نيروهاي عراقي از طريق راديو و تلوريون اعلام گرديد ،بلافاصله براي تهيه بليط هواپيما از خانه بيرون رفت اما چند ساعت بعد با نا راحتي به خانه بر گشت و گفت :به علت حمله به فرودگاهها تمام پرواز ها لغو شده و هيچگونه پروازي صورت نمي گيرد .
آرام و قرار نداشت و اصرار داشت كه شبانه به سوي بوشهر حركت كند چرا كه مي گفت :در بوشهر به كمك او نياز دارند ،بلافاصله همان شب لباس هايش را جمع كرد و با اتوبوس به شيراز رفت و از آنجا با سواري خود را به بوشهر رساند . سه ماه بعد در هفتم آذر سال 1359 در عمليات مرواريد ناوچه اش هدف موشك قرار گرفت و او به همراه ناوچه پيكان در آبهاي خليج فارس ماوا گرفت .(خاطرات پدر شهيد)
روايت دوم: فرمانده عمليات مرواريد در آخرين ماموريت
او فرماندهي لايق و جسور بود و در همان ماههاي ابتدايي جنگ حجم بسيا ر بالايي از ماموريت هاي دريايي را به وسيله ناوچه پيكان به انجام مي رساند ،اخلاق خيلي خوبي داشت و با پرسنل در مواقع ضروري مشورت مي كرد .
عمليات مرواريد به پايان رسيده بود و ما از اسكله هاي البكر و الاميه عراق دور مي شديم كه شهيد همتي مرا صدا زد تا بر روي عرشه بروم،48 ساعت از آغاز عمليات گذشته بود و من چون افسر مخابرات و مسئول رادار ناوچه بودم در طول اين 48 ساعت استراحت نكرده بودم .از من تشكر كرد و با دست بر روي شانه ام زد و موفقيت ناوچه و عمليات را به من نسبت داد .در اين حين ناگهان صداي فرياد بچه هاي ناوچه بلند شد كه موشك به سمت ما مي آيد ،انتظار حمله را نداشتيم .شهيد حفيظي كه معاون شهيد همتي بود به سمت سكان دويد و آن را به طور كامل به سمت چپ تكان داد اما متاسفانه موشك به قسمت انتهايي ناوچه اصابت كرد و من به داخل آب پرتاب شدم .زماني كه به خود آمدم ناوچه در حال غرق شدن است و هواپيماهاي دشمن با شليك خود به سمت ناوچه آن را مورد اصابت قرار داده بودند.
شهيد همتي را در آخرين لحضات بر روي ناوچه كه در حال غرق شدن بود ديدم اما هيچوقت پيكر محمد ابراهيم پيدا نشد و به مانند پيكان در قعر آبهاي خليج هميشه فارس ،ماوا گرفت و روحش پاكش آسماني شد. (مجتبي مسيحي همرزم شهيد)
نظر شما