ويژه نامه حاج احمد متوسليان - زندگينامه حاج احمد متوسليان- سردار محمدحسن محققي
چهارشنبه, ۱۴ تير ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۵۷
زندگينامه حاج احمد متوسليان-
سردار محمدحسن محققي
سال 1332 و مقارن با كودتاي سياه آمريكايي در محله امامزاده سيداسماعيل خيابان مولوي تهران نوزادي چشم به جهان گشود كه ولادتش كاشانه كوچك مؤمن و زحمتكش «متوسليان يزدي» را غرق در نور و سرور مي كند. در گوش نو رسيده كوچك اذان و اقامه مي خوانند و او را احمد مي نامند.
مادرش مي گويد:
احمد كلاَ بچه ساكتي بود. مثل پسربچه هاي همسن و سال خودش نبود؛ شر و شوري نداشت. از همان كوچكي خيلي گوشه گير بود و هميشه يك گوشه اي تنها براي خودش مي نشست.
احمد متوسليان دوران تحصيلات خود را در دبستان اسلامي «مصطفوي» سپري كرد. از همان كودكي ضمن اشتغال به درس و مدرسه به رغم نارسايي قلبي و ضعف توان جسمي در مغازه شيريني فروشي پدرش، قنادي متوسليان يزدي واقع در بازار تهران كارگري كوشا و زحمتكش بود.
احمد دهساله بود كه قيام توفنده مدرم مسلمان تهران در پانزدهم خرداد 1342 در دفاع از رهبر رشيد نهضت حضرت امام خميني و سركوبي وحشيانه مردم توسط چكمه پوشان رژيم ستمشاهي را به نظاره نشست.
پس از پايان تحصيلات مقطع ابتدايي در هنرستان صنعتي اخباريون، ثبت نام كرد و در كلاس شبانه اين هنرستان مشغول به تحصيل در رشته برق صنعتي شد.
پس از پايان تحصيلات متوسطه به سال 1351 احمد در سن نوزده سالگي موفق به اخذ مدرك ديپلم فني گرديد و در يك شركت خصوصي تأسيسات فني استخدام و مشغول به كار شد. همزمان، با تشكل هاي مكتبي و سياسي پيرو خط امام (ره) نيز رابطه تنگاتنگي برقرار كرد. عمده فعاليت هاي او در اين دوران. مشاركت در پخش مخفيانه اعلاميه ها و پيام هاي پير در تبعيد و امام انقلاب، حضرت روح الله در سطح محلات جنوبي شهر تهران بود.
در بهار سال 1375 احمد به بهانه مأموريت شغلي در خارج از مركز راهي شهرستان خرم آباد شد و براي عادي سازي تحركات خود در سطح استان لرستان و سهولت فعاليت نيمه مخفي خود به عنوان كارگر برق آغاز به كار كرد. مادر بزرگوارش مي گويد:
در يك شركت خصوصي كار مي كرد و رفته بود خرم آباد. آنجا درگير پخش اعلاميه بود كه او را با دو نفر ديگر از دوستانش مي گيرند. آن دو نفر زن و بچه داشتند و به همين دليل به محض دستگيري، احمد تمام مسئوليت چاپ و تكثير اعلاميه ها را به گردن گرفت تا پرونده آنها را سبكتر كند.
در زندان فلك الافلاك خرم آباد و در زير سخت ترين شكنجه ها احمد مقاومت كرد و دم بر نياورد. با روي كارآمدن دولت ازهاري و ترفند جديد رژيم، مبني بر آزادي زندانيان سياسي اسم احمد جزو اسامي زندانياني بود كه قرار بود آنها را آزاد كنند، بالاخره در هفتم آذر 1357 احمد از زندان رهايي يافت.
به محض آزادي از زندان به خدمت زير پرچم احضار شد. پس از اعزام به خدمت در مركز زرهي شيراز دوره تخصصي تانك را با موفقيت طي كرد و پس از پايان دوران آموزشي با درجه گروهبان دومي و رسته سازماني فرمانده تانك به شهر مرزي سرپل ذهاب در غرب كشور اعزام شد. به رغم فضاي سراسر خفقان حاكم بر ارتش طاغوت، گروهبان دوم زرهي احمد متوسليان از كمترين فرصت ها براي افشاي ماهيت ضداسلامي و اجنبي پرست رژيم در بين سربازان همرديف خود به نحو احسن استفاده مي كرد. با فرار ذلت بار شاه و همزمان با گسترش تظاهرات مردمي و فرار روزافزون نظاميان مسلمان از پادگان ها احمد در اوايل بهم 1357 به تهران بازگشت و بلافاصله نقش رابط و هماهنگ كننده تظاهرات مردمي در محلات جنوبي شهر تهران را برعهده گرفت.
در جريان درگيري هاي مسلحانه روزهاي سرنوشت ساز 21، 22 بهمن سال 1357 هميشه مي شد احمد را ديد كه بي پروا و خستگي ناپذير رهبري كننده مصاف مردم مسلح بانيروهاي روحيه باخته ساواك و گارد مردور شاهنشاهي است. مادرش مي گويد:
انقلاب كه پيروز شد احمد در خانه نبود. صبح تا شب در پادگان درگير كارهاي سپاه و مسائل انقلاب بود. ما هم كه مي ديدميم اين بچه دارد براي اسلام كار مي كند چيزي به او نمي گفتيم. خود احمد مي گويد: بعد از سربازي وقتي مراحل نهايي انقلاب طي شده با به ثمر رسيدن نهضت وارد سپاه شدم. دوره سوم آموزش نظامي سپاه را در سعدآباد تهران گذراندم و از همان تاريخ به فض پروردگاه در سپاه مشغول به فعاليت بودم.
در بهار سال 1358 و آغاز درگيري هاي گنبد احمد به آن ديار شتافت تا با دشمنان انقلاب به مبارزه برخيزد. در بازگشت از درگيري گنبد و تشكيل گردان هاي رزمي سپاه، فرماندهي گردان دوم سپاه به احمد واگذار شد.
در همين زمان امپريالسيم جهاني با ايجاد درگيري در كردستان به جنگ با انقلاب برخاست و احمد و رزم آوران همراهش در وهله نخست عازم بوكان شدند. شهري كه حكم ستاد پشتيباني و لجستيك ائتلاف ضد انقلاب را داشت. احمد به مدد لياقت و تدبير و قدرت فرماندهي خود توانست اين شهر را آزاد و اشرار مسلح را متواري كند. سپس روانه مهاباد شد، شهري كه ضدانقلاب آن را دژ شكست ناپذير خود مي ناميد. وي با يك نقشه حساب شده و استعانت از پروردگار، اين شهر را نيز آزاد كرد.
مقصد بعدي احمد شهر سقز بود. اين شهر نيز در پي انقلاب مقدس سبزپوشان سپاه و رزم آوران ارتش جمهوري اسلامي ايران از لوث وجود ضدانقلابيون پاكسازي شد.
ضدانقلاب كردستان كه سنندج را در اختيار داشت، سرمست از اين توفيق عربده مي كشيد و نيروهاي انقلاب را به رويارويي فرا مي خواند. ديگر زمان صبر و سكوت سپري شده بود. براساس همين ضرورت، احمد به اتفاق معاون سلحشور خود شهيد محمد توسلي همراه با جمعي از رزمندگان سپاه و ارتش و با هدايت شهيد بروجردي به سنندج يورش بردند. و پس از جنگي مردانه و دادن صدها شهيد اين شهر را نيز آزاد كردند.
زمستان سال 1358 احمد از طرف شهيد بروجردي مأموريت يافت كه ضمن پاكسازي جاده پاوه كرمانشاه، حلقه محاصره اي را كه ضدانقلاب بر گرد شهر پاوه كشيده بود در هم بشكند.
ضد انقلاب با استفاده از امكانات و تجهيزات اهدايي ابرقدرت ها كه زندگي را بر مردم شريف و مسلمان پاوه تنگ كرده بود، با آتش كور خود از ارتفاعات مشرف به شهر، خانه ها، مدارس، مساجد، و معابر عمومي را بي وقفه مي كوبيدند. احمد با اتخاذ طرحي نظامي توانست محاصره پاوه را بشكند و مردم مظلوم آن ديار را از زير سلطه ضدانقلابيون نجات دهد.
پس از فتح پاوه به حكم سردار بروجردي احمد به سمت فرماندهي سپاه پاوه منصوب شد و طي عمليات هاي مختلف توانست ارتفاعات و مناطق حساس منطقه را پاكسازي كند.
احمد با مديريت نظامي موفق خود صرف نظر از مواقع درگيري عمليات و آموزش ها بسيار مقيد بود كه حتي اوقات غيركاري خود رانيز در جمع نيروهايش سپري كند. همه مي دانستند كه برادر احمد اصلاَ روحيه برج عاج نشيني و خور و خواب دور از بچه ها را قبول ندارد. به همين جهت نيز او را يكي مثل خودشان مي دانستند و برادرانه دوستش مي داشتند.
ارديبهشت 59 سردار قهرمان سنگرهاي غرب بار ديگر كوله بار سفر بست و رو به راه نهاد. مقصد بعدي مسافر رشيد ما مريوان بود. شهري كه مأموريت آزادسازي آن از سوي سردار محمد بروجردي به احمد واگذار شده بود. خود احمد مي گويد:
مريوان تا آن زمان مركز عمده فعاليت ضدانقلابيون كومله بود. چون جاده هاي منتهي به مريوان از ابتداي غائله كردستان در تصرف ضدانقلاب بود احمد سوار بر هلي كوپتر هوانيروز راهي مريوان شد تا كار شناسايي را انجام دهد. پس از فرود، احمد ضمن سازماندهي نيروها با يورش سهمگني و برق آسا توانست ارتفاعات سوق الجيشي پيرامون شهر مريوان را از تصرف ضدانقلاب آزاد كند. عمليات مزبور از آزادسازي ارتفاعات تا ورود نيروهاي سپاه به داخل شهر 13 روز به طول انجاميد.
يكي از همرزمان حاج احمد مي گويد:
به هر صورت مريوان آزاد شد و برادر احمد هر يك از مسئوليت هاي اجرايي شهر را به برادران واگذاشت.
از طرفي هم ضدانقلاب بيكار ننشست و هر روز با حمله به شهر و ترور مردم مسلمان سعي درناامن كردن شهر را داشت. به دنبال تثبيت وضعيت امنيت داخلي شهر مريوان، احمد به اتفاق همرزمان رشيدش دست به چند رشته عمليات پاكسازي مواضع ضدانقلابيون زد و از طرفي هم مردم مسلمان و مؤمن منطقه را با عنوان سازمان پيشمرگان مسلمان كرد مسلح كرد.
احمد در مريوان آن مدينه فاضله اي را كه همه در آرزويش بودند به وجود آورده بود. يكي از همرزمان او مي گويد:
در ابتداي شهر مريوان، قله اي مشرف بر اين شهر بود كه اسم آن را گذاشته بوديم قله روح الله. در ايامي كه ستون نيروهاي سپاه مريوان راهي مأموريتي مي شد كه به هر دليل احمد نمي توانست همراه آنها برود، مي ديديم از احمد خبري نيست. سرانجام به راز اين غيبت واقف شدم. اين سردار رشيد اسلام مثل مولا و سرورش حضرت رسول اكرم (ص) كه براي مناجات به غار حرا مي رفتند در چنين مواقعي به قله روح الله مي رفت درآنجا نماز مي خواند. با سوز دروني با خدا راز و نياز مي كرد و براي سلامت و موفقيت نيروهايش به درگاه خدا استغاثه مي كرد.
داغ از دست دادن همرزم و يار ديرين حاج احمد در مريوان، محمد توسلي، در آن زمان قلب احمد را سوزاند. با وجود كارشكني هاي مكرر بني صدر و خيانت هيئت حسن نيت، احمد عمليات هاي موفقي را در منطقه انجام داد كه از آن جمله مي توان به فتح دزلي و چندين ارتفاع مهم و سوق الجيشي منطقه و عمليات بزرگ روح الله اشاره كرد.
پاييز سال 1360 احمد به همراه تني چند از سلحشوران جنگ و از جمله شهيد همت به سفر روحاني حج مشرف شدند كه در بازگشت از اين سفر تحفه اي تبرك يافته به نام نامي حضرت خاتم الانبيا را به ارمغان آورد و در تقارن 27 رجب المرجب عيد مبعث خواجه لولاك، تيپ 27 محمد رسول الله (ص) را بنا نهادند.
اين تيپ با ياراني از مريوان و پاوه و همدان شكل گرفت و حاج احمد به فرمانهي اين تيپ منصوب شد و در صبحدم سرد يكي از آخرين روزهاي ديماه 1360 حاج احمد پس از وداعي گرم و پرشور با باقيمانده نيروهاي سپاه مريوان راهي ديار جنوب شد.
پادگان دو كوهه با ساختمان هاي نيمه سازش، پذيراي سيل نيروهاي بسيجي بود كه براي تشكيل گردان هاي تيپ محمد رسول الله (ص) سرازير شده بود.
روز اول فروردين 1361 عمليات فتح المبين آغاز شد و تيپ محمد رسول الله (ص) به فرماندهي حاج احمد علاوه بر مأموريت هايي كه داشت مأمور گرفتن گلوگاه و نبض دشمن يعني توپخانه عراق شد، كه با هدايت و فرماندهي حاج احمد اين امر صورت گرفت و فتح المبين بزرگي به وقوع پيوست.
عمليات بيت المقدس دومين عملياتي بود كه حاج احمد و تيپ نوپايش در ان شركت داشتند كه در اين عمليات نيز اين تيپ و فرمانده مقتدرش نقش بزرگي داشتند و داستان جنگ نابرابر آنها در دژ شلمچه بيشتر به افسانه شباهت داشت تا واقعيت.
در جريان يورش ظالمانه اسرائيل به جنوب لبنان در سال 1361 اطلاع دادند كه بيروت محاصر شده و ساناد سفارتخانه جمهوري اسلامي ايران در معرض خطر است. آقاي موسوي كاردار سفارت ايران از حاج احمد خواست براي آوردن اسناد ا ز سفارتخانه اقدام كند.
صبح روز چهاردهم تيرماه 1361 حاج احمد آماده حركت شد. همگي اصرار داشتند كسي ديگر به جاي ايشان به اين مأموريت اعزام شود اما حاج احمد اصرار داشت كه خودش اين مأموريت را انجام دهد. در ساعت 30/12 دقيقه ظهر روز 14 تير سال 1361 اتومبيل سفارت جمهوري اسلامي ايران در لبنان هنگام عزيمت به بيروت در يك پست ايست و بازرسي موسوم به حاجز باربرا به فاصله 40 كيلومتري بيروت متعلق به شبه نظاميان ماروني (حزب كتائب) متوقف شد و چهار سرنشين آن به رغم داشتن مصونيت ديپلماتيك توسط تروريست ها جيره خوار رژيم تل آويو به گروگان گرفته شدند. در پايان به منظور آشنايي بيشتر شما با روحيه ظلم ستيزي اين رزمنده دلاور متن دفاعيات ايشان در بيدادگاه رژيم سابق را تقديم كرد.
نظر شما