نوید شاهد: صليب سرخ كه براي سركشي مي آمد مي گفت: يك جمهوري اسلامي كوچكي اينجا تشكيل شده...
نويد شاهد:با بچه هاي ديده بان، اتاقك يك ساختمان بلند را كه نزديك اروند بود براي ديدگاه انتخاب كرده بوديم. رد و بدل شدنِ آتش در منطقه، خصوصاً در حوالي اسكله كه عراقي ها ديد بهتري داشتند، سنگين بود...
حاج احمد در يكي از عمليات ها مجروح مي شود، به اصرار رزمنده ها به پشت خط مي آيد تا پايش را پانسمان كند.وقتي به بيمارستان مي رسد، مي گويد:«به هيچ وجه كسي حق نداردبگويد اين فرمانده است. بگوييد اين سرباز وظيفه است كه مجروح شده.»
نويد شاهد:ديگر كارم تمام شده است صبح از خانه بيرون آمدن و تا ساعت 3ـ4 بعدازظهر، اسير كوچه و خيابان و بازباني كف كرده، گلويي خشك، گرسنه و ناتوان از گفتن كلمه اي با ايستادن بر ستون پاها، از اين بيمارستان و از اين سردخانه به آن سردخانه رفتن ...
نويد شاهد:آقا مجيد قد متوسط داشت و لاغر بود؛ نمي شد تصور كرد كه اين آقا مجيد روزي روزگاري يك فرد نظامي درست و حسابي از آب در بيايد. همه ي ما هم متعجب بوديم كه او با اين خصوصيات چطور بسيجي شده و به منطقه آمده؛ مجيد با طناب و تخته و اين جور چيزها بلد بود هزار وسيله ي سرگرمي كوچك و بزرگ درست كند. با دو تكه تخته، يك وسيله اي درست كرده بود شبيه دمپايي ژاپني ها كه تق تق صدا مي داد؛ منتها فرقش با دمپايي ژاپني ها اين بود كه ژاپني ها آن را توي پا مي كردند و مجيد آن را توي دست مي كرد. مجيد با اين وسيله صداي همه چيز را در مي آورد...
نويد شاهد:بعد از عمليات كربلاي 5 بيمارستان هاي تهران مملو از مجروحين عميات مي شود. سعيد علاميان با تعدادي از خبرنگاران براي تهيه خبر و گزارش به بيمارستان بقيه الله مي روند. يكي از مجروحين به طرز وحشتناكي مجروح شده است. صورتش تركش خورده و فك پايين او كاملا از بين رفته است، ولي از روحيه اي قوي برخوردار است...