غریبانه های شهدای آزاده (15)؛ محاکمه ای در بیدادگاه بعث
دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۱:۱۸
تا وقتی که یکی از جاسوسان «محمد رضایی » را لو نداده بود کسی نمی دانست که او در جبهه چه بر سر بعثی ها آورده! وقتی او را لو دادند به سراغش آمدند.
تا وقتی که یکی از جاسوسان «محمد رضایی » را لو نداده بود کسی نمی دانست که او در جبهه چه بر سر بعثی ها آورده! وقتی او را لو دادند به سراغش آمدند.
سر تا پایش را زیر ضربه های کابل قرار دادند. بعد، پیراهنش را درآوردند و او را روی خورده شیشه ها غلطاندند. از همۀ بدن محمد رضایی خون می ریخت. تا ظهر طول کشید؛ وسط محوطه، جلوی چشم همه. قانع نشدند. او را کشاندند زیر آب یخ حمام. صدای ضربه های کابل را می شنیدیم. نال ههای جان سوزش، بعثی ها را وحشی تر می کرد.
یکی دو ساعت بعد، آمدند بیرون. خورد و خسته شده بودند. چند نفر را صدا کردند. آ نها هم با یک پتو جسم بی رمق محمد را بیرون آوردند. سر تا پایش خو نآلود بود؛ برس سیمی به بدنش کشیده بودند.
رفتیم بالای سرش. آخرین نفس ها را م یکشید. چند دقیقه بعد، بچ ههای اردوگاه 11 تکریت، معنی غربت را بیشتر فهمیدند.
جسد دوستی افتاده بود که نمی شد غسلش داد؛ نه ترکشی خورده بود و نه تیری.
نظر شما