خاطرات جنگ (1)
سه‌شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۲۲
اينجا همه چيز برعكس است. شهر دزفول را مي‌گويم؛ زنان اين شهر نيز با همه جا فرق مي‌كنند.
زنان دزفول

نوید شاهد: هر وقت هواپيماها ميآيند آنها به جاي آنكه به سنگر بروند از خانهها بيرون ميريزند و با مشتهاي گره كرده به سوي آسمان، شعار ميدهند. زنهايي هم كه خانههايشان نزديك ضد هوايي است، سربازان را تشويق به تيراندازي ميكنند. گلولههاي هواپيما بر پشتبامها ميخورد ولي مردم انجا را هم ترك نميكنند. زنها در جا شهيد ميشوند و تو گوي يخضاب خون قصه نا تمام زنان دزفول است.

روزي كه در اوايل جنگ كارخانه برق را زدند يك هفته تمام نه آب بود و نه برق ولي باز زنان ميگفتند: ميمانيم و مقاومت ميكنيم و شهر را ترك نميكنيم.

آنها به كنار رودخانه ميرفتند و لباسهايشان را در آنجا ميشستند آب هم از همانجا برميداشتند، وقتي هم كه ميگها ميآمدند و در كنار رودخانه زنان را به راكت ميبستند آنها با مشتهاي گره كرده اين شعارها را ميدادند:

اللهاكبر، خميني رهبر، مرگ بر امريكا

راوی: فاطمه حسينزاده

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده