مقام «امیرکبیر» در آیینه کتاب
نوید شاهد، بیتردید میرزا تقیخان فراهانی، مقلب به امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار یکی از سرشناسترین چهرههای تاریخ ایران است. از زمان شهادت امیرکبیر تا امروز، کتابهای بسیاری درباره زندگی و سرگذشت محمدتقیخان فراهانی نوشته شده است. در این گزارش برخی آثار را که با محوریت «امیر کبیر» منتشر شدهاند، تورق کردهایم.
کتاب «منشات قائم مقام فراهانی»
منشات قائم مقام فراهانی اثری است به قلم شخصیت برجسته سیاسی و ادیب ایرانی، «سید ابوالقاسم قائم مقام» که به کوشش «سید بدرالدین یغمائی» و توسط انتشارات «نگاه» به چاپ رسیده است. این اثر که شامل برخی دست نوشتههای صدراعظم بزرگ ایران، «قائم مقام فراهانی» است، نخستینبار به تدبیر شاگرد وی، «حاج فرهاد میرزا معتمدالدوله قاجار» جمعآوری شد و به چاپ رسید. «منشآت قائم مقام فراهانی» در عصری منتشر شد که نهضت بازگشت ادبی پدیدار شده بود و اهالی قلم، درازگویی و نگارش مصنوع را که از زمان صفوی در نگارش ایران رایج شده بود، به تدریج رها میکردند؛ لذا این اثر نیز، از نثری ادبی و باشکوه اما روان و قابل درک برخوردار است.
«قائم مقام فراهانی» فراخور شغل دیوانی خود، نامهها و متنهای زیادی را به رشته تحریر درآورده بود که اکثرا به زبان ساده و نزدیک به زبان محاوره و حتی آغشته به مضامین طنز نوشته شده بودند. مجموعه این یادداشتها و نامهها که به زعم برخی از کارشناسان ادبیات فارسی، با الهام از گلستان سعدی به نگارش درآمده، «منشآت قائم مقام فراهانی» را تشکیل میدهند.
کتاب «منشآت قائم مقام فراهانی» هم از نظر ارزش ادبی و هم از نظرگاه اعتبار تاریخی، اثری حائز اهمیت و برجسته به حساب میآید. به کارگیری نثری ساده توسط «قائم مقام فراهانی» و کاستن از عبارتهای دشوار و متکلفانه، یکی از دلایل ارزش ادبی این کتاب است و نوشتن از وقایع زمان قاجار، بدون سوگیری و به شکلی واقع گرایانه، موید این امر است که «منشآت قائم مقام فراهانی» یک تاریخ نگاری درخشان و معتبر است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «با بخت همی گفتم کای روی سیه آخر تا کی ز تو من باشم درمانده و دروا/ گفت: این گنه از تو است که گویند ترا نیست در گفت بد از عرض خود اندیشه و پروا/ گفتم: به ملک گفتند؟ گفت: آری. گفتم: آوخ که شدم کشته به کام دل اعدا/ گفت: از چه هراسی که شه عادل، هرگز بی حجت قاطع نکشد تیغ بیاسا/ گفتم: نهراسم ز کس الا تو وگرنه نطق من و تقریر هجا گوئی و حاشا/ گفت: از من اگر بیم همی داری بگریز. گفتم: به کجا؟ گفت: به خاک در دارا»
این کتاب را انتشارات «نگاه» در 424 صفحه، در قطع وزیری، در سال 1401 منتشر کرده است.
کتاب امیرکبیر و ایران اثر فریدون آدمیت
کتاب «امیرکبیر و ایران» مربوط به توضیحاتی در مورد زندگی نامه امیرکبیر از تولد تا سلطنت رسیدن اوست. در این کتاب به شرح زندگی امیرکبیر از تولد تا زمان مرگ او می پردازد. اقدامات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی امیرکبیر و اصلاحات و تفکرات این والا مقام از ویژگی های مهم بخش هایی از این کتاب است. برای اینکه امیرکبیر را بشناسیم این کتاب بهترین منبع موثق است.
در قسمتی از کتاب امیرکبیر و ایران میخوانیم: «بینینگ مینویسد امیر در جوانی اهل کشتی بوده و اندام قوی و درشت وی هم موید همین مطلب است. از پهلوانی امیر اطلاعی در دست نیست اما ورزش زورخانه در زمان وی رایج ترین ورزش بود. لباس امیر جبه بود و به منشیانش نیر دستور داده بود جبه به تن کنند. امیر کلاه بلندی بر سر می گذاشت و موهای وی بلند و از نوع به اصطلاح پاشنه نخواب بود. وزیر مختار انگلیس در یکی از گزارش هایش می نویسد پول دوستی که صفت بارز ایرانیان است به هیچ وجه در امیر راهی ندارد. همه وی را فردی مورد اطمینان و غیر قابل فساد می دانستند. دکتر پلاک اتریشی می نویسد: پولهایی که به امیر می دادند و نمی گرفت همگی خرج کشتنش شد.»
این کتاب را انتشارات «خوارزمی» در 791 صفحه، در قطع رقعی در سال 1397 منتشر کرده است.
کتاب «میرزا تقی خان امیرکبیر»
کتاب میرزا تقی خان امیرکبیر، نگاهی به زندگی و زمانه امیرکبیر تالیف «مینا چوپانی» درباره یکی از صدراعظمهای بزرگ و نامدار ایران در دوره ناصرالدین شاه قاجار، امیرکبیر است.
این کتاب درباره زندگی پسر کربلایی قربان، آشپز است که ظرف مدت کوتاهی به دلیل فراست و هوش سرشارش، مورد اعتمادترین شخص برای ناصرالدینشاه، صدراعظم و امیرکبیر ایران شد و تحولات فرهنگی و اجتماعی بزرگی را در این سرزمین ایجاد کرد. امیری که دشمنان و بدخواهان ایران و تشنگان زور و ثروت و قدرت امانش ندادند و چنان که رسم استبداد و خودکامگی است، دست این امیر فرزانه را درست زمانی که در اوج محبوبیت و اقتدار خود بود ظالمانه و کوته فکرانه از دیوار سازندگی مملکت کوتاه کردند.
در بخشی از کتاب میرزا تقی خان امیرکبیر میخوانیم: «دوست داشت درس بیاموزد، اما آقازاده نبود. طَبَق به دست، غذای آقازادهها را میبرد. روزی قائم مقام از پسرانش درس میپرسید و در پاسخ، جز سکوت چیزی نمیشنید. محمد تقی در گوشهای پاسخها را زمزمه میکرد. تقی، کجا آموختی؟ به هنگام آوردن غذای آقازادهها، در پشت در میایستادم و درس میآموختم. کیسهاش را باز کرد تا انعامی دهد، اما تقی زد زیر گریه - من انعام نمیخواهم، بگذارید معلم به من هم بیاموزد.»
این کتاب را انتشارات «میراث اهل قلم» در 72 صفحه، در قطع رقعی در سال 1394 منتشر کرده است.
کتاب «امیر کبیر»
«امیرکبیر» به قلم و پژوهش عباس شادلو( -۱۳۵۲)، پیرامون زندگی و کارهای میرزا محمدتقیخان امیرکبیر از وزیران کاردان و موثر دوره قاجار است.
این کتاب افزون بر شرح زندگی و فعالیتهای سیاسی و اقدامات امیرکبیر در دوران صدارتش، به داستانها و روایتهایی که توسط مردم درباره او ساخته شد پرداخته است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «امیر هنگامی که در معیت شاه از بازارهای اصفهان میگذشت وقتی با ازدحام و احساسات مردم روبرو میگردید بی آنکه وجود شاه را در مد نظر داشته باشد، خود در مقام پاسخگویی برمیآمد و گاهی همعنان اختیار از کف میداد و در حرکت اندکی از شاه جلوتر میرفت و همین عدم رعایت و بی توجهی که دور از حزم و احتیاط بود سبب آن گردید که بهانهها و دستاویزهائی تحریک آمیز به دست دشمنان امیر بدهد و آنها از این موضوع برای ادامه سعایت و بدگوئی و توطئه علیه وی بهرهگیری زیرکانهای نمایند. در این سفر و سیر و گردش در خیابانها و بازارهای اصفهان، سعایت کنندگان و فتنهانگیزان در موقع مقتضی و در خفا و آشکار به شاه میگویند که: چون اعلیحضرت هنگام حرکت در اجتماعات از امیرکبیر عقبتر بودند هر کسی از تماشاچیان مضمونپرداز از دیگری سؤال مینماید این جوان کیست که عقبتر از امیرکبیر راه میرود، بعضی نمیدانستند چه پاسخی بدهند ولی برخی با لحنی کنایهآمیز میگفتند: او برادر زن امیر، صدر اعظم ایران است! قهراً این سخنان نیشدار در وجود شاه جوان تأثیرات نامطلوبی بر جای مینهاد و ابرهای تاریک سوء تفاهم و کدورت را روح حساس وی به حرکت در میآورد.»
این کتاب را انتشارات «وزرا» در311 صفحه با قطع رقعی در سال 1391 منتشر کرده است.»
کتاب «امیر کبیر میرزا تقیخان»
کتاب امیرکبیر نوشته «عباس اقبال آشتیانی» سرگذشت نامه میرزا «محمدتقی خان فراهانی» معروف به امیرکبیر، که از جمله چهرههای مهم و تاثیرگذار در تاریخ چندصد سال گذشته ایران محسوب شده است را روایت میکند.
اقبال آشتیانی در کتاب پیش رو، با روایت و لحنی تاریخی، اتفاقات عصر قاجاریه از زمان محمدشاه تا پایان زندگی امیرکبیر را روایت کرده است.
در بخشی از کتاب امیرکبیر میخوانیم: «محمدخان امیرنظام زنگنه پسر حاجى علىخان و از فرزندزادگان شیخعلىخان زنگنه وزیر شاه سلیمان صفوى است. محمدخان در ایام نیابت سلطنت عباسمیرزا از کرمانشاه به تبریز آمد و در سلک ملازمان او داخل شد و چون مردى کافى و دانا بود روز به روز در خدمت ولیعهد ترقى کرد و مورد ستایش و توجه او قرار گرفت تا آنجا که عباسمیرزا او را به امارت نظام کل عساکر آذربایجان برگزید و امیرنظام در دوره دوم جنگهاى ایران و روس در خدمت ولیعهد مصدر خدمات مهم گردید و به شرحى که دیدیم در مأموریت به پطرزبورگ (از شوال 1244 تا رمضان 1245) به معیت خسرو میرزا و سفر به ایروان (رجب 1253) به همراهى ناصرالدین میرزا ریاست واقعى نمایندگان ایران با او بود و از هر دو مأموریت که در اولى امیرکبیر به سمت مستوفى نظام و در دومى با مقام وزارت نظام التزام خدمت او را داشت با توفیق و نیکنامى به ایران برگشت و قدر و عزتش افزون گردید.
یک سال بعد از آنکه محمدخان امیرنظام از سفر پطرزبورگ برگشته بود چون عباس میرزا نایبالسلطنه از طرف فتحعلىشاه مأمور نظم ولایات شرقى ایران و سرکوبى طاغیان آن حدود شد اداره امور آذربایجان یکسره در کف کفایت امیرنظام قرار گرفت و در تمام مدتى که نایبالسلطنه در آن حدود بود (از سال 1246 تا 1249) محمدخان امیرنظام آذربایجان را به خوبى اداره مىکرد و پیوسته اسلحه و سپاه از این ایالت به مشرق ایران به خدمت ولیعهد مىفرستاد و از او و از وزیرش میرزاابوالقاسم قائم مقام دستور مىگرفت و اوضاع حوزه محوله به خود را مرتباً به اطلاع ایشان مىرساند و اگرچه اسم حکومت آذربایجان و نیابت از عباس میرزا با فریدون میرزا پسر پنجم او بود لیکن زمام واقعى کارها را امیرنظام در دست داشت و عباسمیرزا در این باب او را مختار مطلق ساخته بود.»
این کتاب را انتشارات «نگاه» در سال 1390، در 424 صفحه و در قطع رقعی منتشر کرده است.
کتاب «فراز و فرود اصلاحات در عصر امیرکبیر»
«فراز و فرود اصلاحات در عصر امیرکبیر» پژوهشی به قلم «دکتر محمد امیر شیخ نوری»، پیرامون دستاوردها و اصلاحات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی امیرکبیر در دوران صدراعظمی وی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «میرزا تقیخان امیرکبیر، تربیت شده دستگاه عباسمیرزا و قائممقام بود. طبیعتاً وقتی صدراعظم شد خواهان اجرا کردن اندیشههایی بود که با آنها رشد و پرورش یافته بود و میخواست ایران را از حالت بدوی و عقبمانده نسبت به دول اروپایی نجات دهد. به همین منظور خواهان محدود کردن قدرت سلطنت بود و اجرا کردن قانون در کشور. در حقیقت میرزا تقیخان و میرزا ابوالقاسم، بهرغم تفاوتهایی که در شخصیت و نیز آموزش و پرورش آنان وجود داشت، از تبار وزیران مدیر و مدبّر عصر زرین فرهنگ ایران بودند و دانش سیاسی زمان خود را با بینش سیاسی وزیرانی مانند خواجه نظامالملک طوسی و رشیدالدین فضلالله همدانی درآمیخته بودند. قائممقام و امیرکبیر، با دریافتی که از سرشت دوران جدید و الزامات آن پیدا کرده بودند، کوشش کردند، در شرایطی که دیری بود که نهاد سلطنت از نمایندگی مصالح ملی باز ایستاده بود، وزارت را به نهادی تبدیل کنند که بتواند پاسدار حوزۀ مصالحی باشد که از قلمرو نهاد سلطنت بیرون رفته بود. با آغاز دوران جدید تاریخ ایران، دگرگونیهایی عمده در سرشت نهاد سلطنت و دربار پدید آمد، و تأمین مصالح ملّی جز در حوزۀ «مجلس وزارت» امکانپذیر نمیشد. بدیهی است که در این دوره، وزیرانی مانند قائممقام و امیرکبیر استثناهایی بیش نبودند و عاقبت نامیمون آن دو نشان داد که تعارض میان دو نهاد سلطنت و وزارت به درجهای رسیده است که تأمین مصالح ملی جز در حوزۀ نهاد وزارت ممکن نخواهد شد.»
این کتاب را انتشارات «سازمان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی» در 512 صفحه، در قطع رقعی در سال 1390 منتشر کرده است.