شهید علیدادی حتی در بستر بیماری هم به نیازمندان کمک میکرد
نوید شاهد: «در دوران شیوع ویروس کرونا پسرم داوطلبانه برای ضدعفونی کردن «خودروها»، «معابر»، «مساجد»، «هیئتها» و «بیمارستانها» میرفت. مصطفی حتی ذرهای ترس در وجودش نبود و میگفت خودم را به خدا سپردهام.» بخشی از صحبتهای پدر شهید «مصطفی علیدادی» را خواندید. به مناسبت فرارسیدن بیستوهفتم مهرماه سالروز شهادت این شهید مدافع سلامت با «غلامرضا علیدادی» پدر او گفتوگو کردهایم.
مصطفی عشق و علاقه عجیبی به اهل بیت (علیهم السلام) داشت
پدر شهید در ابتدای گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد با بیان اینکه مصطفی از کودکی حضور فعالی در مسجد و هیئت محله داشته، روایت کرد: وجود و قلب مصطفی با عشق به اهل بیت (علیهم السلام) گره خورده بود. همیشه اهالی محل، مسجدیها و هیئتیها برای رفتار پسندیده مصطفی از من تشکر میکردند. پسرم از همان کودکی باعث سرافرازی من بود و به خاطر داشتنش شکرگزار خدا بودم. خوشرویی و خوشرفتاری در وجودش موج میزد و آنقدر با کودکان مهربان بود که کودکان فامیل به سختی از او جدا میشدند. مصطفی نمونه تمام عیار فرزند صالح بود.
تهیه خانوادگی ماسک و توزیع در بیمارستانها
وقتی ویروس کرونا سروکلهاش پیدا شد، بیشتر مردم برای در امان ماندن از شر این بیماری و دردسرهایش از هم دوری میکردند و به خانههایشان پناه برده بودند. جهادگری در این دوران با بقیه جهادگریها تفاوت اساسی داشت. اما شهید در این دوران مردانه پای کار ماند و عقب نکشید.
پدر شهید در این باره گفت: در دوران شیوع ویروس کرونا پسرم داوطلبانه برای ضدعفونی کردن «خودروها»، «معابر»، «مساجد»، «هیئتها» و «بیمارستانها» میرفت. مصطفی حتی ذرهای ترس در وجودش نبود و میگفت خودم را به خدا سپردهام.
وی با بیان اینکه وقتی به او میگفتم «احتیاط کن این بیماری خطرناک است» با لبخندی شیرین پاسخ میداد «خدای منم بزرگه، مردم نیاز به کمک دارند و نباید تنهایشان بگذارم.» ادامه داد: در دوران کرونا مصطفی بانی شده بود و تمام اعضای خانواده دوخت و دوز ماسک را بر عهده گرفته بودیم. هر وقت تعداد اینها به بیش از هزار عدد میرسید. مصطفی آنها را به بیمارستانها میبرد و تحویل میداد.
حضور فعال برای مقابله با فتنهگرانِ آبان 1398
شهید علیدادی در نیروی انتظامی خدمت میکرد و حضور فعالی در مواجهه با فتنهگرانِ آبان 1398 داشت. پدر شهید در این باره تعریف کرد: مصطفی نیروی ستادی بود اما به کمک بسیجیان برای مقابله با آشوبگران و اغتشاشگران میرفت. در حین درگیری در محله خانی آباد با آشوبگران به شدت آسیب دید و پای راستش شکست. اغتشاشگران موتور سیکلتش را از او گرفته بودند و آتش زدند.
کمک به نیازمندان از طرف «آقای ایرانی»
شهید، گروه جهادی به نام «جهادگران گمنام» را راهاندازی کرده بود و با شناسایی خانوادههای نیازمند از آنها حمایت میکرد. پدر شهید، کمک به نیازمندان را بخش اصلی زندگی مصطفی توصیف کرد و در این باره گفت: نیازمندان را شناسایی و برای هر کدام از آنها پرونده جداگانه با نیازمندیهایشان تشکیل داده بود. خیلی دقت میکرد که کرامت نیازمندان حفظ شود. وقتی برای تحویل بسته معیشتی به خانه کسی میرفت بعد از اینکه درِ منزل را مینواخت، خودش کمی دور میشد و همسرش میماند. اگر همسرش نبود هم از کودکی که در آن اطراف مشغول بازی بود کمک میگرفت و به او میگفت بگو که اینها را «آقای ایرانی» فرستاده است.
شاید برای شما این سوال پیش آمده باشد که چرا «آقای ایرانی»؟ پدر شهید در این باره تعریف کرد: مصطفی میگفت میخواهم به هموطنم کمک کنم و گمنام بمانم. برای همین خودش را اینطور معرفی میکرد. برای بعضی از آنها که زنان سرپرست خانوار بودند چرخ خیاطی خریده بود و میگفت «پولش را در آینده از شما میگیرم». اما هر وقت قصد داشتند پول چرخ خیاطی را پس بدهند به بهانهای بحث را عوض میکرد. حتی روزهای آخر وقتی در بیمارستان بستری بود هم دست از کمک به نیازمندان برنداشت و پول کارت به کارت میکرد تا گره از زندگی گرفتاری باز کند. در مواردی که نیازمندان نیاز به کالای خاصی مانند بخاری یا کپسول اکسیژن داشتند از من میخواست که آنچه نیاز دارند را با عزت و احترام به دستشان برسانم.
پزشک مصطفی میگفت «مصطفی پسر من است»
خوشرویی و خوشرفتاری شهید باعث شده بود تا وقتی به بیمارستان رفت خیلی زود در قلب کادر درمان جا باز کند و همه دوستش داشته باشند. پدر شهید در این باره گفت: در آن دوران به اصرار پرستاران اتاق مصطفی نزدیک ترین فاصله را تا محل استقرارشان داشت تا از این طریق اگر مصطفی نیازی داشت خیلی زود برطرف کنند. هر وقت از پزشک بیمارستان میپرسیدم «پسرم چطور است؟» به من میگفت «مصطفی پسر من است. بگو پسرت چطوره» در آن 50 روز کادر درمان علاقه فرراوانی به مصطفی پیدا کرده بودند و البته پسرم هر جا میرفت همه وابسته او میشدند.
متبرک کردن فضای بیمارستان با پرچم حرم امام رضا (ع)
شهید در دوران شیوع ویروس کرونا به بیمارستانهایی که بیماران کرونایی در آنجا بستری بودند میرفت و پرچم متبرک حرم امام رضا (ع) را میبرد. علیدادی روایت کرد: مصطفی میگفت «میخواهم با این کار نور امید را در دلشان زنده کنم تا با توسل به امام مهربانیها سلامتیشان را به دست بیاورند.» مصطفی برای کادر درمان و بیماران کرونایی آب هویج میبرد تا قوت بگیرند.
بعد از شهادت به آرزویش رسید و مدافع حرم شد
مصطفی علاقه داشت مدافع حرم شود اما به این آرزو بعد از مرگ رسید. علیدادی تعریف کرد: هر وقت تصاویر تکفیریها را میدید که چه جنایتهایی میکنند، حسابی به هم میریخت و میگفت«نباید دست روی دست بگذارم و باید برای دفاع از حرم اهل بیت (علیهم السلام) کاری کنم.» مدام در پی راهی بود که به سوریه یا عراق برود و از حرم اهل بیت (علیهم السلام) دفاع کند. اما فردای شهادت مصطفی برادرم خواب دید که در چند قدمی حرم حضرت زینب (س) داخل سنگر مشغول نبرد با تکفیریها است.
فرزند مصطفی سه روز بعد از شهادتش به دنیا آمد
یک پسر به نام «محمد هادی» از شهید به یادگار مانده است. علیدادی در این باره گفت: نوهام سه روز بعد از شهادت مصطفی به دنیا آمد و این پدر و پسر هیچوقت همدیگر را ندیدند. پسرم ارادت زیادی به امام هادی (ع) داشت و همیشه در شهادت او نذری میداد. بعد از اهانت «شاهین نجفی» به ساحت مقدس امام هادی (ع) تصمیمش را گرفت که نام فرزندش «محمد هادی» باشد.
غریبههایی که بعد از شهادت مصطفی با او دوست شدند
مزار شهید در قطعه 231 بهشت زهرا (س) قرار دارد و محل حاجت روا شدن افرادی است که خانواده شهید تا بهحال آنها را ندیدهاند. پدر شهید روایت کرد: بارها پیش آمده وقتی به مزار مصطفی میروم آدمهایی را میبینم که غریبه هستند اما با شهید درددل میکنند و خالصانه اشک میریزند. وقتی متوجه میشوند که من پدر شهید هستم ابراز محبت میکنند و از علاقهای که به مصطفی دارند میگویند.
علیدادی ادامه داد: بیشتر آنها به طور اتفاقی با مصطفی آشنا شدهاند و از این طریق حاجتشان برآورده شده است. اما حالا آنقدر به شهید دلبسته شدهاند که دوستیشان ناگسستنی است. شوق شهادت مصطفی را به شیدایی کشیده بود.