شهید با غیرت ارمنی که با خون خود وطن دوستیاش را ثابت کرد
به گزارش خبرنگار نوید شاهد، «واروژ یسائیان» برادر شهید «واهیک یسائیان» گفت: برادرم متولد سال 1345 و فرزند نخست خانواده ما بود. با آنکه بعد از دیپلم تجربی، در رشته مهندسی دانشگاه آزاد قبول شده بود اما بعد از دو سال از دانشگاه انصراف داد و گفت که الان هنگام جنگ است و میخواهم به سربازی بروم.
وی یادآور شد: خانواده ما از او خواستند که تحصیلاتش را تمام کند و بعد از آن به جبهه برود اما راضی نشد. حرفش این بود که برای دفاع از مملکت و ناموسم باید به جبهه بروم. خانواده هم که اصرار او را دیدند، مانعش نشدند و او پس از سه ماه دوره آموزشی سربازی به کرمانشاه، سرپل ذهاب اعزام شد. وی حتی به دلیل شرایط جنگی 4 ماه هم بیشتر از مدت معمول خدمت کرد و عضو «یگان موشکی سهند» بود.
واروژ یسائیان درباره خصوصیات اخلاقی برادرش توضیح داد: برادرم 15 سال از من بزرگتر بود و از بچگی به خاطر دارم که نسبت به حفظ نوامیس مردم بسیار حساس و اصطلاحا خیلی با غیرت بود و این ویژگی او در خانواده زبانزد بود. با افرادی که ضعیفکُش بودند، به شدت برخورد میکرد.
این برادر شهید اظهار کرد: به یاد دارم که یک روز ما و دوستانمان در فصل تابستان قصد داشتیم برای تفریح به خارج از شهر برویم. چون در فصل تابستان بودیم، همه دوستان لباس خنک تابستانی و آستین کوتاه پوشیده بودیم. یک لحظه چشمم به واهیک افتاد و دیدم لباس آستین بلند و با یقه بسته پوشیده است. گفتم داداش چرا لباس آستینبلند تنت کردهای؟! هوا گرم است. لباس خنک و راحت میپوشیدی! مکثی کرد و به من گفت: «نه داداش! او لباس سختمه و راحت نیستم. داریم میریم بیرون و دلم نمیخواهد جوری باشم که راحت نباشم.»
وی در بیان خاطره دیگری از برادر شهیدش گفت: او همواره حواسش بود که کسی مزاحم خانمها نشود و حرف زشت و نامربوطی به آنها نزند. یک روز که در محله بودیم، یک آقایی به دختر خانمی حرف ناپسندی زد و قصد اذیت او را داشت. برادرم با دیدن این صحنه با آن مرد درگیر شد و به او گفت که چرا با حرفت موجب آزار این دختر شدی؟ جالب است که وقتی آن آقا عذرخواهی کرد واهیک باز هم راضی نشد و با آنکه خانواه دختر خانم میگفتند ببخشید و اجازه بدهید که بروند؛ برادرم باز هم میگفت نه، در این محل نباید همچین اتفاقی بیفتد.
واروژ یسائیان ادامه داد: برادرم در اواسط خدمت سربازی با دختر خانمی آشنا شده بود و تازه نامزد کرده بودند اما متاسفانه با شهادت برادرم این وصلت، به ازدواج ختم نشد. آخرین باری که به مرخصی آمده بود، داشتم بدرقهاش میکردم که نگاهی به من کرد و گفت: داداش حواست به خانواده باشد. من گفتم باشه حواسم هست. اما دوباره گفت. نه داداش، شاید این دفعه برنگردم. گفتم که اگر اینطور فکر میکنی، نرو. گفت که نه، باید بروم. بعد از من سعی کن بیشتر حواست به خانواده باشد.
وی در بیان نحوه شهادت واهیک توضیح داد: واهیک در کرمانشاه تیر خورده بود و برای منتقل کردنش به بیمارستان حدود 7 یا 8 ساعت طول کشید. بعد از رسیدن به بیمارستان، چون خون زیادی از او رفته بود، به شهادت رسید. ما هم در ابتدا فکر میکردیم مجروح شده است. پدر و مادرم برای عیادت از او به کرمانشاه رفته بودند که دوباره زنگ زدند و گفتند برای شناسایی شهید باید به کرمانشاه بیایید. پدر و مادرم اطلاعی نداشتند و صبح فردا که از کرمانشاه بازگشتند، با دیدن پرچمهای سیاه در کوچه متوجه شدند که واهیک به شهادت رسیده است.
این برادر شهید تاکید کرد: شهید بودن به دین، ملل، ارمنی یا مسلمانبودن نیست. مهم این است که فرد جانش را در راه ناموسش، وطن، و ارزشهای آن فدا کرده باشد. من فکر میکنم همه شهدا نزد خداوند مقام بالایی دارند. ما باید مراقب اعمالمان باشیم چون در معرض خطر هستیم.