زندگی نامه شهید محمدرضا سلطانی تیرانچی
نوید شاهد: محمدرضا سلطاني تيرانچي، فرزند قنبرعلي و شاه بيگم، در اول فروردين ماه سال 1341در شهرستان خميني شهر، روستاي تيرانچي به دنيا آمد.
مادر محمدرضا هنگام شيردادن به او وضو مي گرفت.
او تا پايان مقطع ابتدايي تحصيل كرد. در دوران مدرسه تكاليفش را به خوبي انجام مي داد. فردي ساكت، آرام و در عين حال فعال و پرجنب و جوش بود.
اوقات بي كاري، در كار قالي بافي به مادرش كمك مي كرد و با پدرش به صحرا مي رفت.
بعد از رها كردن درس، شغل هاي مختلفي مثل كفاشي و بنايي را تجربه كرد و بالاخره به عنوان شاگرد راننده اتوبوس خط تهران - مشهد، مشغول به كار شد.
در دوران انقلاب در تظاهرات حضوري فعال داشت.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد.
از افراد ضد انقلاب و آدمهاي بي دين بدش مي آمد و دوستدار افراد مومن و با ايمان بود.
او براي انجام مأموريت رهسپار زاهدان شد. در 22 سالگي از سوي سپاه به جبهه هاي جنوب اعزام گشت.
با خانم فاطمه سلطان سلطاني ازدواج كرد و مدت زندگي مشترك آنها يك سال بود.
همسرش اخلاق اسلامي، پايبندي به اسلام و قرآن را دليل جواب مثبت خود به او را ذكر نمود.
هنگام عروسي او لامپهاي چراغاني را خاموش كرد و گفت:« من به زودي شهيد خواهم شد.»
به همسرش توصيه مي كرد:« با مادرم مهربان باشيد . حجابتان را رعايت كنيد و نماز اول وقت بخوانيد. با مردم به خوبي رفتار نماييد و هرچه براي خود مي پسنديد، براي ديگران هم بپسنديد.»
در هنگام مشكلات متوسل به دعا و خدا مي شد و صلوات مي فرستاد و بدين گونه با مشكلات مبارزه مي كرد . در هنگام عصبانيت هم صلوات مي فرستاد و با دعا و نماز خشم خود را فرو مي نشاند.
او با هدف بيرون راندن دشمن از سرزمين به جبهه رفت.
در پشت جبهه جوانان را تشويق مي كرد تا به جبهه اعزام شوند.
در جبهه فرمانده گردان مسلم از، لشكر امام حسين (ع) بود. حدود 42 ماه در جبهه حضور داشت. او يك بار در جبهه مجروح گشت.
هنگام مرخصي، مردم را در مسجد جمع مي كرد و از ايثارگري هاي رزمندگان براي آنها صحبت مي نمود.
كلاس و جلسات قرآن تشكيل مي داد و به بچه ها قرآن و آموزش نظامي مي داد.
كمتر به مرخصي مي آمد و بيشتر وقتش را در جبهه مي گذراند، چون هدفش دفاع از انقلاب و جنگ با دشمن بود. مي گفت:« سنگر خانه من است.»
او فردي متواضع بود و هر كاري از دستش بر مي آمد و هر خدمتي كه مي توانست براي مردم انجام مي داد.
در عمليات ها به رزمندگان توصيه مي كرد:« صلوات بفرستيد تا ترس از شما دور شود.»
آرزو داشت خداوند مملكت ايران را از شر ستمگران در امان نگهدارد. بزرگترين آرزويش شهادت بود .
محمدرضا سلطاني تيرانچي در تاريخ 1361/2/10 در منطقه خرمشهر بر اثر اصابت گلوله به سر به شهادت رسيد.
شهيد در وصيت نامه اش نوشته است:« پدر و مادر عزيز، از شما راضي هستم كه چنين فرزندي را بزرگ كرده ايد و تحويل جامعه داده ايد. من در دست شما امانتي بودم و بايد اين امانت به دست صاحب اصلي آن مي رسيد. اي ملت مسلمان ايران كه تاکنون رهبر و انقلاب را حمايت كرده ايد، بر شما باد كه تا آخرين لحظه و آخرين قطره خون خود، اين راه را ادامه دهيد و نگذاريد خداي نكرده انقلاب به فساد كشيده شود. برادران، هميشه به سخنان امام گوش كرده و از او پيروي كنيد. پدر و مادر عزيزم، براي من گريه نكنيد چون گريه كردن براي من مانند تيري است كه به قلب من فرو مي كنيد. »
پيكر او بعد از تشييع، در روستاي تيرانچي از توابع خميني شهر، گلزار شهداي تيرانچي، به خاك سپرده شد.
پي نوشت ها
-1 پروند كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات فردي شهيد
-2 پرنده فرهنگي شاهد- طرح احياء، ص 2
-3 همان، ص 5
-4 ميرعباس، شاه بيگم- سرگذشت پژوهي، ص 3
-5 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات فردي شهيد
-6 ميرعباس، شاه بيگم- سرگذشت پژوهي، ص 5
-7 همان، ص 6
-8 همان، ص 7
-9 سلطاني، فاطمه سلطان- سرگذشت پژوهي، ص 16
-10 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه
-11 سلطاني، فاطمه سلطان- سرگذشت پژوهي، ص 15
-12 ميرعباس، شاه بيگم- سرگذشت پژوهي، ص 11
-13 سلطاني، فاطمه سلطان- سرگذشت پژوهي، ص 17
-14 سلطاني، ابراهيم- سرگذشت پژوهي، ص 30
-15 ميرعباس، شاه بيگم- سرگذشت پژوهي، ص 12
-16 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 2
-17 سلطاني، ابراهيم- سرگذشت پژوهي، ص 30
-18 سلطاني، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 26
-19 سلطاني، فاطمه سلطان- سرگذشت پژوهي، ص 18
-20 سلطاني، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 27
-21 سلطاني، ابراهيم- سرگذشت پژوهي، ص 31
-22 همان
-23 سلطاني، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 26
-24 پرونده كارگزيني شاهد- گواهي شهادت
-25 پرونده فرهنگي شاهد- وصيت نامه
-26 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 2