مهدي سامع، اولين فرزند رحمت الله و ايراندخت همت، در 25 شهريور ماه سال 1341 در شهرستان شهرضا از استان اصفهان به دنيا آمد. پدر قبل از تولد فرزندش در خواب ديده بود كه پدر مرحوم او، نويد پسري را به نام مهدي به او مي دهد. همين خواب سبب شد تا رحمت الله نام فرزندش را مهدي بگذارد.

زندگی نامه شهید مهدی سامع

نویدشاهد: مهدي سامع، اولين فرزند رحمت الله و ايراندخت همت، در 25 شهريور ماه سال 1341 در شهرستان شهرضا از استان اصفهان به دنيا آمد.

پدر قبل از تولد فرزندش در خواب ديده بود كه پدر مرحوم او، نويد پسري را به نام مهدي به او مي دهد. همين خواب سبب شد تا رحمت الله نام فرزندش را مهدي بگذارد.

مهدي كودكي آرام و در عين حال زرنگ بود. اكثر اوقات را در خانه با پسر عمو و پسر دائي هايش به بازي مشغول بود.

او يك سال زودتر از معمول به مدرسه رفت . دبستان را در مدرسه ي دهخدا در شهرضا از سال 1346 تا 1351 خواند. مهدي دانش آموز درسخواني بود و با دوستانش مهربان و با گذشت بود. رفتارش با خواهر و برادرانش بسيار خوب بود. به پدر و مادرش احترام زيادي مي گذاشت و در كارها به آنها كمك مي كرد. مهدي از 11 سالگي روزه هايش را مي گرفت او دوران راهنمايي را در مدرسة شهيد قدوسي)فعلي ( از سال 1351 تا 1354 و دبيرستان را در مدرسه شهيد راهنمايي )فعلي ( شهرضا از سال 1354 تا 1358 خواند.

بيشتر كتاب هاي مذهبي شهيد آيت الله مطهري و شهيد آيت الله دستغيب را مطالعه مي كرد و در جلسات قرآن مسجد صاحب الزمان )ع( حضوري مستمر و فعال داشت.مسجد و نماز جماعت را واجب مي دانست و نمازش را به جماعت و سروقت مي خواند و به خواندن قرآن مقيد بود.

ايراندخت همت، مادرش، مي گويد:« مهدي هميشه با متانت حرف مي زد. با اقوام رابطه خوبي داشت و همه او را دوست داشتند . در سلام كردن هميشه پيشقدم بود.»

او هميشه كارهاي مشكل را قبول مي كرد و آنها را انجام مي داد و با صبر و استعدادي كه داشت خيلي زود كارها را ياد مي گرفت و مشكلات را حل مي كرد. اگر عصباني مي شد زود به حالت عادي برمي گشت . ساده زيستي را بسيار دوست داشت. با توجه به جذابيت و اخلاق و نفوذ كلامي كه داشت افراد خيلي زود به او جذب شدند. و زماني هم كه يك نفر را امر به معروف و نهي از منكر مي كرد، چون همه حالات روحي ا و را درك مي نمود. زود تسليم مي شد.

در قبل از انقلاب در تمام فعاليت ها و راه پيمايي ها شركت مي كرد و آرام و قرار نداشت. بعد از انقلاب ديپلم خود را در رشته اقتصاد گرفت در بسيج فعاليت مي كرد و سپس عضو سپاه شد. مهدي از بني صدر خيانت كار، از دشمنان انقلاب و از كساني كه به اسلام ضربه مي زدند . و از افرادي كه از مقام و مرتبه شان سوء استفاده مي كردند بيزار بود.

دوست داشت از يتيمان و مظلومان حمايت كند. در مأموريت هايي كه در روستاهاي مستضعف داشت، با بچه هاي كوچك فقير مهربان بود و دست نوازش بر سرشان مي كشيد.

او آرزو مي كرد يك روز بيايد كه ديگر فقير وجود نداشته باشد و موقعي كه حقوقش را مي گرفت مقدار كمي را بر مي داشت و بقيه را در صندوق خيريه مي انداخت.

ايشان امام را خيلي دوست داشت بنابراين فرصت را غنيمت شمرد و 3 ماه به عنوان محافظ، در كنار امام بود كه اين مدت از بهترين روزهاي زندگيش بود.

مدت 10 ماه در سپاه شهرضا بود و پس از آن به پادگان غدير رفت و با طي دوره ي آموزشي در 18 سالگي از طريق سپاه پاسداران شهرضا به جبهه اعزام شد.

او درعمليات فرمانده كل قوا خميني روح خدا مجروح شد . در عمليات طريق القدس- كه به آزادي بستان ختم شد- فعالانه شركت كرد و با توجه به مجروح شدنش حاضر نشد دوستان محاصره شده اش را تنها بگذارد و به عقب بيايد و تا آخر در كنار آنان ايستاد و نبرد كرد . در عمليات هاي چزابه و فتح المبين و رمضان شركت كرد و در يكي از مراحل عمليات فتح المبين به تنهايي 200 مزدور دشمن را به اسارت گرفت.

برادرش نقل مي كند:« در زمان جنگ در پشت جبهه معاون بسيج بود و موقعي كه از جبهه مي آمد و مرخصي بود. اگر 10 روز اين جا بود شايد در 10 روز نصف روز به خانه نمي آمد يا سپاه بود و يا در بسيج»

مهدي به طور كلي بچه هايي را كه از جبهه مي آمدند به تبليغات سپاه مي برد. با دوستانش به روستاها مي رفت و براي جبهه تبليغات مي كرد .

هميشه مي گفت:« ما بايد بمانيم و به اسلام خدمت كنيم كه اسلام قوي شود.»

و همچنين مي گفت :«ما بايد پشت سر امام حركت كنيم و در موضع سياسي هم ببينيم امام چه مي گويد و به آن عمل كنيم.»

مهدي با توجه به اينكه فرمانده بود در جمع خودش را مثل بقيه مي ديد. موقع غذا گرفتن آخرين نفري بود كه غذا مي گرفت چرا كه مبادا يك نفر رزمنده بدون غذا بماند و حداكثر كارهاي سخت را خودش انجام مي داد و نگران حال همرزمان و زيردستان خودش بود.

حاج حميدباقري، همرزمش، مي گويد:« در عمليات رمضان بود كه اصرار كرديم مهدي مسئوليت قبول كند، اما او قبول نكرد. در اين عمليات بود كه دشمن تانك هاي جديدي را با شيوه خاصي- كه اسرائيلي ها آموزش داده بودند- وارد عمل كرد. ابتكاري كه مهدي به خرج داد اين بود كه يك ماشين را برداشت و يك آرپي جي به همراه گلوله هايش را عقب ماشين گذاشت و با يك راننده نترس به قلب تانكها زد كه اين ماشين همين طور مي چرخيد ومهدي چندين تانك را زد و اين امر باعث ايجاد روحيه در برادران شد.»

با نزديك شدن زمان عمليات محرم همه به اتفاق شاهد تغييراتي در رفتار و حالات مهدي بودند. روزها قرآن مي خواند و به گذشته خودش فكر مي كرد و شبها با خداي خودش راز و نياز مي كرد . مهدي در مرحله اول عمليات با موفقيت شركت كرد . در مرحله ي دوم صبح قبل از عمليات هنگامي كه براي نماز صبح بيدار شد، اعتراض كرد كه چرا براي نماز شب او را بيدار نكرده اند. وقتي به او گفته شد:« در شب مشغول شناسايي بوده، فردا شب نيز براي عمليات بايد بيدار باشد لذا او را بيدار نكرده اند.» مهدي با تاسف و اندوه فراوان آه سردي كشيد و گفت:« افسوس كه شب آخر عمرم نماز شبم قضا شد. »

چند ساعت قبل از عمليات دوباره شروع به تلاوت قرآن كرد. وقتي از او پرسيدند:« مگر شما امروز قرآن نخوانده بوديد ؟» گفت :«اين مرتبه فرق مي كند شايد، ديگر نتوانم قرآن بخوانم. »

مهدي سامع پس از 26 ماه خدمت در جبهه و 3 بار مجروح شدن، سرانجام در مرحله دوم عمليات محرم كه فرماندهي گردان يا مهدي تيپ 44 قمر بني هاشم)ع( را عهده دار بود و در حالي كه در محاصره تانك هاي دشمن بود- در صبحگاه 12 آبان ماه سال 1361 به شهادت رسيد. او اولين شهيد خانواده بود.

شهيد مهدي سامع هميشه توصيه مي كرد:« در خط امام و رهبري باشيد و از امام خميني پيروي كنيد و راه شهدا را ادامه دهيد و اعمال مستحبي را فراموش نكنيد. »

حميد باقري، همرزمش، مي گويد: ما را به مراقبت از نفس و ارزش ها سفارش مي كرد و موقعي كه كار ضد ارزشي از ما مي ديد برافروخته مي شد و مي گفت: اين در شأن شما نيست و سفارش به تقوي مي كرد و خودش اهل عمل بود.»

در وصيت نامه اش چنين مي خوانيم:« خوشحالم، خوشحال از راهي كه انتخاب كردم، زيرا مي دانم راهم راه رضاي خدا و اسلام است. پس شهادت در اين راه به جز سعادت ابدي نيست. اي مردم عزيز، من از شما مي خواهم كه امام را ياري كنيد. به خصوص به اطاعت از ولايت فقيه اهميت دهيد و پيرو ولي امر باشيد. هميشه قصد و اعمالتان فقط به خاطر خدا باشد و بدانيد براي اين انقلاب خونهاي زيادي ريخته شده است . اين خونها را پايمال نكنيد و اي برادران بسيجي سعي كنيد تمام اعمالتان براي رضاي خدا باشد. هميشه هشيار باشيد.»

پيكر پاك شهيد مهدي سامع را در استان اصفهان گلستان شهداي شهرستان شهرضا به خاك سپردند.

پي نوشت ها

-1 سرگذشت پژوهي - مشخصات شهيد،

ص 1

-2 همان، ص 3

-3 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-4 همت، ايراندخت - سرگذشت پژوهي،

ص 3

-5 همان، ص 4و 5

-6 همان، صص 5و 8

-7 همان،صص 13 و 7و 8

-8 سامع، برادر- سرگذشت پژوهي، ص 25

-9 همت، ايراندخت - سرگذشت پژوهي،

ص 7

-10 سامع، برادر - سرگذشت پژوهي،

ص 25

-11 همت، ايراندخت- سرگذشت پژوهي،

صص 13 و 8

-12 همان، ص 8

-13 باقري، حميد- سرگذشت پژوهي،

ص 30

-14 همان، ص 29

-15 همان، ص 31

-16 همت، ايراندخت- سرگذشت پژو هي،

ص 9

-17 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد

ص 1

-18 صدري، مرتضي - سرگذشت پژوهي،

ص 30

-19 همت، ايراندخت- سرگذشت پژوهي،

ص 13

-20 باقري، حميد- سرگذشت پژوهي،

ص 30

-21 همان، ص 29

-22 همان، ص 31

-23 همت، ايراندخت- سرگذشت پژوهي،

ص 12

-24 همان، ص 10

-25 پرونده فرهنگي شاهد - زندگي نامه،

ص 42

-26 سامع، برادر- سرگذشت پژوهي، ص 27

-27 همان، ص 2

-28 پرونده فرهنگي شاهد - زندگي نامه،

ص 42

-29 همان، ص 43

-30 سامع، برادر - سرگذشت پژوهي،

ص 27

-31 صدري، مرتضي - سرگذشت پژوهي،

ص 30

-32 باقري، حميد- سرگذشت پژوهي،

ص 30

-33 همان، ص 31

-34 پرونده فرهنگي شاهدخاطره

-35 همانزندگي نامه، صص 43 و 44

-36 همان، ص 44

-37 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد،

ص 2

-38 همان، ص 2

-39 همان، صص 2و 1

-40 همت، ايراندخت- سرگذشت پژوهي،

ص 13

-41 سامع، برادر - سرگذشت پژوهي،

ص 27

-42 باقري، حميد- سرگذشت پژوهي،

ص 30

-43 پرونده فرهنگي شاهدوصيت نامه

-44 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد،

ص2

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان اصفهان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده