علیرضا از سفری ۴ ساله بازگشته بود
چهارشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۳۴
شهید اکبری سال ۹۲ وقتی که ۱۹ سالش بود به جبهه مقاومت اسلامی پیوست و رزمنده مدافع حرم شد. بیش از یک سال در این جبهه حضور داشت تا اینکه سال ۹۴ به شهادت رسید.
نویدشاهد: شهید
علیرضا اکبری از شهدای مدافع حرم فاطمیون بود که سال ۹۴ در دفاع از حریم
اهل بیت در سوریه به شهادت رسید. پیکرش بیش از سه سال مفقود بود تا اینکه
اوایل سال جاری تفحص شد و نهایتاً در آخرین روزهای فروردین ۹۸ تشییع و به
خاک سپرده شد. بعد از تشییع پیکر شهید بود که قرار مصاحبهای را با طاهره
احمدی مادر شهید هماهنگ کردیم. گفتوگوی زیر گوشههایی از زندگی این شهید
را از زبان مادرش پیش رویتان قرار میدهد.
کوچه شهید طحانپور در خیابان نسبتاً بلند شهید داوود سلامت قرار دارد. آدرس ما نشان میدهد که باید به این خیابان و این کوچه برویم. در خیابان شهید سلامت تمامی کوچهها مزین به نام شهدا هستند. اغلب شهید دفاع مقدس هستند و حالا یک شهید مدافع حرم نیز به جمع شهدای این خیابان پیوسته است.
کوچه شهید طحانپور در خیابان نسبتاً بلند شهید داوود سلامت قرار دارد. آدرس ما نشان میدهد که باید به این خیابان و این کوچه برویم. در خیابان شهید سلامت تمامی کوچهها مزین به نام شهدا هستند. اغلب شهید دفاع مقدس هستند و حالا یک شهید مدافع حرم نیز به جمع شهدای این خیابان پیوسته است.
منزل شهید اکبری در میانههای کوچه طحانپور با بنرها و اعلامیههایی که از تشییع پیکرش باقی مانده کاملاً مشخص است. از قبل هماهنگ کردهایم و وارد میشویم. مادر شهید آن قدر جوان است که ابتدا فکر میکنم خواهر شهید است. خودش را معرفی میکند و میگوید: من حدود ۴۰ سال دارم. ۱۴ سالگی ازدواج کردم و علیرضا اولین بچهام بود. اگر زنده میماند الان ۲۵ ساله شده بود.
شهید اکبری سال ۹۲ وقتی که ۱۹ سالش بود به جبهه مقاومت اسلامی پیوست و رزمنده مدافع حرم شد. بیش از یک سال در این جبهه حضور داشت تا اینکه سال ۹۴ به شهادت رسید. مادر شهید میگوید: وقتی من علیرضا را باردار بودم سونوگرافی نشان داد که نوزاد پسر است. به خاطر علاقهای که به حضرت رضا (ع) داشتم، نام علیرضا را برایش انتخاب کردم.
آن طور که مادر شهید میگوید او و همسرش، علیرضا و سه پسر و دو دختر دیگرشان را با عشق اهل بیت بزرگ میکنند و از نظر تحصیلات تمام تلاششان را انجام میدهند تا بچهها درس بخوانند و پیشرفت کنند. مادر میگوید: من علیرضا را تا کلاس سوم دبستان با کارت یکی از آشناها در مدرسه ثبت نام کردم. بعد، چون کارت اقامت نداشتیم او را از مدرسه اخراج کردند. به طور اتفاقی متوجه شدیم که مدرسه افاغنه هم وجود دارد. علیرضا را به آنجا بردم و تا دوره راهنمایی همان جا تحصیل کرد، اما از این مقطع به خاطر بیماری پدرش مجبور شد درس را رها کند و سر کار برود.
شهید اکبری که از کودکی هم کار کرده و هم درس خوانده بود، از نوجوانی مجبور میشود درس را به کلی رها کند و صرفاً به کار بپردازد. مادر شهید روزهایی را به یاد میآورد که علیرضا تلاش میکرد خانواده پرجمعیتشان را تحت پوشش قرار دهد. میگوید: پسرم همیشه میگفت: آن قدر کار میکنم تا شما از مال دنیا بینیاز باشید. علیرضا برای ما هم پسر بود، هم کمک حال و هم به نوعی سرپرست خانواده. همین سختیها باعث شد آدم پخته و فهمیدهای بار بیاید.
اولین مدافع حرم خانواده اکبری پدر خانواده بود که قبل از فرزندش به جبهه مقاومت اسلامی می رود و سپس علیرضا راهی جنگ میشود. مادر شهید میگوید: اول همسرم به جبهه رفت و همین باعث شد علیرضا با این مقوله آشنا شود. همسرم وقتی به مرخصی میآمد، از جبهه و رشادت رزمندهها حرف میزد. پسرم هم مشتاق رفتن شد. دو بار به بهانه زیارت کربلا، به سوریه رفت. بار دوم که رفت و برگشت پیشم آمد و گفت: مادرجان من میخواهم اعتراف کنم دو بار به سوریه رفتهام، اما میخواهم این بار از شما اجازه بگیرم و بروم.
علیرضا میرود و سه ماه بعد برمی گردد. این بار برای خانواده سوغاتی میآورد و در مواقع بیکاری به خانواده شهدای مدافع حرم سرکشی میکند. این بار حالات او با همیشه فرق داشت. مادر میگوید: علیرضا انگار آدم دیگری شده بود. جبهه روی روحیهاش تأثیر گذاشته بود. یک روز دیدم آرام دارد با خواهرهایش حرف میزند. داشت از رفتن مجددش میگفت. به او گفتم تو قبلاً جهاد رفتهای و دینت را ادا کردهای دیگر نباید بروی. خندید و گفت: باشد مادرجان میروم پیش دوستانم. رفت و کمی بعد مطلع شدیم برای چندمین بار به سوریه رفته است. دیگر از او خبر دار نشدیم تا اینکه یکی از دوستانش به ما اطلاع داد علیرضا مفقود شده و دیگر منتظر بازگشتش نباشیم. اما من همیشه منتظر بودم تا اینکه چهار سال بعد خبر دادند پیکرش بازگشته است. پسرم از سفری چهار ساله بازگشته بود.
منبع: روزنامه جوان
نظر شما