کرامات شهیدان؛(78) سه مهمان نوراني
نوید شاهد، هر شب خواب همسر شهيدم را مي ديدم اما دو سه روز بود که ديگر به خوابم نمي آمد. از اين که چند روز خوابش را نمي ديدم دلم گرفته بود و ناراحت بودم.
عصر يک روز گريه کردم و با عکس او حرف زدم و گفتم چرا ديگر به ما سري نمي زني؟ دل ما برايت تنگ شده است. شب دوباره خواب او را ديدم. از اتاقي خارج شد و به طرف من آمد. در خواب گلايه ام را به او تکرار کردم. گفت مهمان دارم. اين را گفت و دوباره به داخل همان اتاق برگشت.
به پسرم گفتم سر و صدا نکن بابا مهمان دارد. سپس به دنبال او تا کنار در اتاق رفتم. در اتاق باز بود، نگاهي به داخل اتاق کردم تا صورت مهمان هاي او را ببينم. در و ديوار اتاق پر از نور بود، نور سبز.
شهيد صياد شيرازي وسط نشسته بود و سه نفر با لباس سبز در کنار او نشسته بودند. آنها را نمي شناختم فقط قيافة يکي از آنها را خوب ديدم. صبح که از خواب بيدار شدم در فکر آن سه نفري بودم که با لباس نظامي کنار همسرم نشسته بودند.
در اين فکر بودم که ناگهان دخترم به من تلفن کرد و گفت مامان سه نفر از نيروهاي انتظامي به شهادت رسيده اند. وقتي چشم به تلويزيون که عکس هاي اين سه شهيد را نشان ميداد افتاد، خيلي گريه کردم. کسي که قيافه اش را در خواب ديدم و به خاطر من مانده بود شهيد يوسف رضا ابوالفتحي بود.
_________________________
سپهبد شهيد علي صياد شيرازي در سال 1323 در شهرستان درگز خراسان ديده به جهان گشود. پس از اتمام تحصيلات دبيرستان در دانشکده افسري در سال 1346 موفق به اخذ ليسانس از اين دانشکده گرديد. وي در سال هاي قبل از انقلاب علاوه بر خدمت در غرب کشور در سازماندهي فعاليت نيروهاي انقلابي مسلمان در ارتش تلاشي گسترده داشت.
راوی: همسر امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان(جلد دوم)، غلامعلی رجائی 1389
نشر: شاهد