رزمندگان فرمان حاج حسين را با جان و دل اجرا ميکردند
سهشنبه, ۰۸ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۲۵
يكي از ويژگيهايي كه بيشتر فرماندهان از جمله ايشان داشتند، بيشتر عمل كردن و كمتر حرف زدن بود. برخلاف چيزي كه امروز شاهد هستيم و بيشتر مسئولان حرفهاي خوب زياد ميزنند و كمتر عمل ميكنند...
به گزارش نوید شاهد، تصوير مردي استوار با يك دست كه قرآن ميخواند، فرماندهاي دلير كه با يك
دست ميكروفن را گرفته و براي نيروهايش سخنراني ميكند از ماندگارترين
صحنههاي دفاع مقدس است. شهيد حسين خرازي، فرمانده لشكر 14 امامحسين(ع)
همانند يك بسيجي شجاع جنگيد و با اخلاص تمام نيروهايش را هدايت كرد. شهيد
خرازي اسفند ماه و در جريان عمليات خيبر جانباز شد و يك دستش را از دست داد
و در هشتم اسفند 1365 در جريان عمليات كربلاي5 به شهادت رسيد. به مناسبت
سالروز شهادت اين سردار بزرگ، با اسدالله احمدي كه در دو عمليات بزرگ دفاع
مقدس راوي شهيد خرازي بودند، گفتوگويي انجام داديم كه در ادامه ميخوانيد.
آشنايي شما با شهيد خرازي به دفاع مقدس برميگردد يا قبل از شروع جنگ ايشان را ميشناختيد؟
من با شهيد خرازي زمان جبهه و جنگ آشنا شدم. از زمان عمليات فتحالمبين من راوي ايشان شدم، از همانجا اسمشان را شنيدم و خودشان را ديدم. در دو عمليات فتحالمبين و بيتالمقدس توفيق داشتم تا در كنارشان باشم. بعد از اين دو عمليات هم شهيد خرازي را ميديدم ولي در اين دو عمليات به طور خاص در كنارشان بودم.
فرماندهان شهيد دفاع مقدس بهترين الگو براي معرفي به مردم و مديران هستند. شهيد خرازي در سادهزيستي و مسئوليتپذيري چطور آدمي بودند و چگونه رفتار ميكردند؟
بيشتر شهدا با وجود تفاوتها، ويژگيهاي نزديك به هم زيادي داشتند. در مقطعي كه بنده كنار شهيد خرازي بودم، ايشان را يك انسان كمتوقع و پركار ديدم. يكي از ويژگيهايي كه بيشتر فرماندهان از جمله ايشان داشتند، بيشتر عمل كردن و كمتر حرف زدن بود. برخلاف چيزي كه امروز شاهد هستيم و بيشتر مسئولان حرفهاي خوب زياد ميزنند و كمتر عمل ميكنند، فرماندهان بزرگ دفاع مقدس بيشتر به چيزي كه اعتقاد داشتند عمل ميكردند. آن زمان اصلاً بحث مالي مطرح نبود. سختي تجسم دوره هشت سال دفاع مقدس در همين است كه چطور انسانهايي در يك شرايط خاص با كمترين امكانات جنگي و دست خالي جنگيدند.شايد ترسيم چنين شرايطي براي انسانهاي امروزي سخت باشد. جالب است بدانيد يكي از مواردي كه فرماندهان، رزمندگان را تهديد ميكردند مربوط به شركت ندادن آنها در عملياتها بود. اين نكته بسيار زيبايي است. معمولاً در ارتشهاي دنيا هر كسي سعي ميكند خودش را از ميدان خطر دور كند ولي ما موارد متعددي را داشتيم كه رزمندگان و فرماندهان از اينكه در عمليات شركت نكنند ناراحت ميشدند و اگر يك روز فرماندهاي ميخواست زيرمجموعهاش را تهديد كند، آنها را از شركت در عملياتها منع ميكرد. شهيد خرازي را من يك انسان ساده، بدون تكلف و مخلص ديدم. متأسفانه امروز برخي نتوانستهاند بين توكل و تلاش ارتباط درستي برقرار كنند ولي شهيد خرازي و مجموعهشان كاملاً توانسته بودند اين ارتباط را به وجود بياورند و حفظ كنند. آنها همه تلاش خودشان را انجام ميدادند و در عين حال توكل هم ميكردند. يعني طوري نبود كه يك جا سستي و تنبلي كنند و بعد به قضا و قدر بسپارند. ما امروز شيپور را از دهان گشادش ميزنيم و به خاطر همين جواب نميگيريم. شهيد مطهري ميفرمايند گوش و زبان بس است و چيزي كه امروز زياد داريم حرف زدن و شنيدن است و متأسفانه عمل نيست. در عمليات فتحالمبين وقتي دوستان به مشكل برخوردند قرار بود روز قبل عمليات به شناسايي بروند كه با اعتقاد زيادي دعاي «وجعلنا» را ميخواندند و ميرفتند و موفق هم بودند.
شما خودتان از نسل همين رزمندگان هستيد و به نظرتان اين منش و روش از كجا ميآمد؟
در آن مقطع تاريخي عملكردها بود كه افراد را نشان ميداد. اگر فردي در بروز استعدادها و شجاعت قوي عمل ميكرد وقتي در يك جمع قرار ميگرفت بدون هيچ منيتي با احساس مسئوليت بالا سعي ميكرد به مجموعه خدمت كند. فرماندهان هم وقتي ميديدند اين شخص چنين توانمنديهايي دارد با آغوش باز او را ميپذيرفتند. رابطه بين فرمانده و نيروهايش از بالا به پايين نبود بلكه بر اساس محبت و باور قلبي بود. ما در مجموعه نيروهاي مردمي و سپاه اين روحيه را به خوبي ميديديم. تبعيت، عشق و علاقه فرمانده و نيروها را شاهد بوديم. خودم با چشمانم رابطه شهيد خرازي و كادرهاي تيپ را ميديدم. قدرت يگانها عمدتاً به فرماندهشان است و ميديديم وقتي فرماندهان شهيد ميشدند شوك بزرگي به نيروها وارد ميشد. مثلاً وقتي حاج احمد و شهيد همت از يگان خارج شدند يگان با افت شديدي مواجه شد. اين به خاطر رابطه مجموعه با فرماندهي بود. بارها ديده بودم شهيد خرازي احساس ميكرد برخي همكارانش در تيپ از وظايفشان كوتاهي كردهاند و هنگامي كه با توپ و تشر صحبت ميكرد، آنها با جان و دل ميپذيرفتند. وقتي ايشان دستور ميداد همان باور، اعتماد و محبت سبب ميشد آنها فرمان را با جان و دل اجرا كنند. وقتي فرماني از سوي شهيد خرازي صادر ميشد براي نيروها در حكم فرمان حضرت امام بود و رزمندگان هر كاري ميكردند تا آن دستور را به نحو احسن انجام دهند. من بارها و بارها اين موضوع را مشاهده كردم. براي مثال وقتي براي نيروهاي اطلاعات فرمان شناسايي منطقه ميآمد، اصلاً بحث خطرات مطرح نبود و جان اولويت دوم نيروها بود. اولويت اول اجراي مأموريت و وظيفه بود.
يكي از خاطراتم به عمليات بيتالمقدس برميگردد. يكي از يگانهايي كه محاصره خرمشهر را كامل كرد تيپ 14 امام حسين(ع) بود. يكي از فرمانده گردانها اعلام كرد كه نيروهايمان به اروند رسيدهاند. معناي اين حرف محاصره خرمشهر بود. شهيد خرازي گفت: شما خودت رفتي يا بچهها گفتهاند؟ گفت: بچهها گفتهاند. شهيد خرازي گفت: خودت برو و ببين نيروها رسيدهاند يا نه. فكر كنم شهيد موحددوست بود و بعد از 40 دقيقه كه تماس برقرار شد، گفت: خودم رفتم و با آب اروند وضو گرفتم. رابطهها بر اساس محبت از سطوح پايين بود و تا بالا ميآمد. مثلاً همانطور كه يك بسيجي فرمانده تيپ گردانش را دوست داشت اين فرماندهان هم براي حفظ نيروهايشان احساس مسئوليت زيادي ميكردند. يكي از فرمانده لشكرها در عمليات والفجر8 چون غواصها حضور داشتند دستور داد عسل خريدند تا نيروهايي كه داخل آب ميروند رطوبت آب به سلامتيشان آسيب نزند. در يكي از عملياتها وقتي يكي از يگانهاي تيپ شهيد خرازي تعدادي شهيد و مجروح داد اخمهايشان درهم رفت و ناراحتي از چهرهشان ميباريد. اينها همه از خلوص افراد ميآمد.
شهيد خرازي در صحبتهايشان بيشتر روي چه موضوعاتي تأكيد داشتند و نبوغ نظامي و فرماندهيشان در عين رفاقت با نيروها به چه شكل بود؟
قاطعيت و صلابت در عين لبخندهاي هميشگي و فرماندهي بر قلبها را داشتند. ايشان روي خلوص نيت تأكيد داشتند. من فكر ميكنم امروزه يكي از معضلاتي كه مسئولان ما با آن دست به گريبانند خدشهدار شدن خلوص و ضعيف شدن تقواست. فيلمي از شهيد خرازي مربوط به عمليات والفجر8 ديدم كه با غواصها صحبت ميكند و به خاطر غافلگيري دشمن تأكيد دارد اگر زخمي هم شديد سروصدا نكنيد. بعد ميگويد اگر هم زخمي شويد درد ندارد و به دست خودش اشاره ميكند و ادامه ميدهد زماني كه مجروح شدم درد احساس نميكردم. بعد بلافاصله توبه ميكند و ميگويد ريا شد. شايد در آن لحظه به ذهنش خطور كرده تا خودش را مثال بزند و سريع از بابت اين كارش ناراحت ميشود. يا در عمليات فتحالمبين اتفاقي افتاد و قرار شد عمليات يك شب عقب بيفتد و نيروها پاي كار رفته بودند. ايشان بين راه دستور داد عقب بيايند و در آن لحظه براي آرامش خودش شروع به خواندن آيتالكرسي كرد. در بين نيروهاي نظامي چنين مسائلي مرسوم نيست و فقط دستورات خشك نظامي وجود دارد.
چرا اين مسائل امروز براي ما دست نيافتني است؟
مشكل امروز ما در جامعه اين است كه در عمل باور قلبي نداريم. اگر كاري را براي خدا كرديم حتماً نتيجه ميدهد. تحمل رزمندگان در جنگ، تحمل اسرا در اسارت يا تحمل زندان براي مبارزان مخالف شاه در قبل از انقلاب با توكل به خدا صورت گرفت. با اراده خالص جلو آمدند و خدا هم توان براي مقاومت را در وجودشان گذاشت. وگرنه خيلي از منافقين كه در عمليات مرصاد دستگير شدند با كوچكترين حركتي بريدند و همه را لو دادند. آقاي اصفهاني ترانهاي با اين مضمون ميخواند: «جماعت يك دنيا فرقه بين ديدن و شنيدن/ بريد از اونا بپرسيد كه شنيدهها رو ديدن» كه خيلي آن را دوست دارم. متأسفانه گاهي در حوزه دفاع مقدس تحريفهايي صورت ميگيرد و باعث ميشود جوانان حرف راست را هم باور نكنند. چند روز پيش عكسي از شهيد مهدي باكري در تلگرام ديدم. چهرهاي خاكي و خسته و نشسته و در همان نگاه اول اگر كسي نشناسد نميفهمد او فرمانده لشكر است. مسائل جنگ را متأسفانه يكسري از راويان با اغراق و شكل ديگري بيان كردند و باور اتفاقات را براي مردم كم كردند. در صورتيكه اصلاً نيازي به تحريف نيست و دفاع مقدس مثل يك گنج پربار است كه در هر لحظهاش دهها نكته نهفته است. در جنگ بچهها عمليات انجام ميدادند و اگر مشكلي پيش ميآمد ميفهميدند از كجا ضربه خوردهاند و سريع جبران ميكردند. به خاطر همين روزهاي اول جنگ كساني كه كوچكترين اطلاعاتي از مسائل نظامي نداشتند جزو بهترين طراحان عملياتها شدند اما در روايتگري به اين شكل نبود و پس از گذشت زمان حرفها هم بال و پر گرفتند و اين قسمت بيشترين ضربه را به شهدا و رزمندگان زد.
در پايان از ارادت شهيد حسين خرازي به امام خميني و شهدا بگوييد.
نسبت به امام و شهدا ارادت ويژه و خاصي داشتند. در والفجر4 راوي ايشان كس ديگري بود و تعريف ميكرد تعدادي از بچههاي اطلاعات لشكر به منطقه كوهستاني ميروند و گويا حين مأموريت به شهادت ميرسند. ايشان از شهادت نيروهايش خيلي اذيت شد و تا چندين روز خيلي گرفته و ناراحت بود. شهيد خرازي در يكي از سخنرانيهايشان ميفرمايند:«همواره سعيمان اين باشد كه خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگهداريم و شهدا را به عنوان يك الگو در نظر داشته باشيم كه شهدا راهشان، راه انبياست و پاسداران واقعي هستند كه در اين راه شهيد شدند.» خودشان هم با اينكه در جريان عمليات خيبر يك دستش را از دست ميدهد و جانباز ميشود ولي اين جانبازي كوچكترين خللي بر مسئوليتپذيري و جنگيدنشان وارد نکرد.
منبع: روزنامه جوان
آشنايي شما با شهيد خرازي به دفاع مقدس برميگردد يا قبل از شروع جنگ ايشان را ميشناختيد؟
من با شهيد خرازي زمان جبهه و جنگ آشنا شدم. از زمان عمليات فتحالمبين من راوي ايشان شدم، از همانجا اسمشان را شنيدم و خودشان را ديدم. در دو عمليات فتحالمبين و بيتالمقدس توفيق داشتم تا در كنارشان باشم. بعد از اين دو عمليات هم شهيد خرازي را ميديدم ولي در اين دو عمليات به طور خاص در كنارشان بودم.
فرماندهان شهيد دفاع مقدس بهترين الگو براي معرفي به مردم و مديران هستند. شهيد خرازي در سادهزيستي و مسئوليتپذيري چطور آدمي بودند و چگونه رفتار ميكردند؟
بيشتر شهدا با وجود تفاوتها، ويژگيهاي نزديك به هم زيادي داشتند. در مقطعي كه بنده كنار شهيد خرازي بودم، ايشان را يك انسان كمتوقع و پركار ديدم. يكي از ويژگيهايي كه بيشتر فرماندهان از جمله ايشان داشتند، بيشتر عمل كردن و كمتر حرف زدن بود. برخلاف چيزي كه امروز شاهد هستيم و بيشتر مسئولان حرفهاي خوب زياد ميزنند و كمتر عمل ميكنند، فرماندهان بزرگ دفاع مقدس بيشتر به چيزي كه اعتقاد داشتند عمل ميكردند. آن زمان اصلاً بحث مالي مطرح نبود. سختي تجسم دوره هشت سال دفاع مقدس در همين است كه چطور انسانهايي در يك شرايط خاص با كمترين امكانات جنگي و دست خالي جنگيدند.شايد ترسيم چنين شرايطي براي انسانهاي امروزي سخت باشد. جالب است بدانيد يكي از مواردي كه فرماندهان، رزمندگان را تهديد ميكردند مربوط به شركت ندادن آنها در عملياتها بود. اين نكته بسيار زيبايي است. معمولاً در ارتشهاي دنيا هر كسي سعي ميكند خودش را از ميدان خطر دور كند ولي ما موارد متعددي را داشتيم كه رزمندگان و فرماندهان از اينكه در عمليات شركت نكنند ناراحت ميشدند و اگر يك روز فرماندهاي ميخواست زيرمجموعهاش را تهديد كند، آنها را از شركت در عملياتها منع ميكرد. شهيد خرازي را من يك انسان ساده، بدون تكلف و مخلص ديدم. متأسفانه امروز برخي نتوانستهاند بين توكل و تلاش ارتباط درستي برقرار كنند ولي شهيد خرازي و مجموعهشان كاملاً توانسته بودند اين ارتباط را به وجود بياورند و حفظ كنند. آنها همه تلاش خودشان را انجام ميدادند و در عين حال توكل هم ميكردند. يعني طوري نبود كه يك جا سستي و تنبلي كنند و بعد به قضا و قدر بسپارند. ما امروز شيپور را از دهان گشادش ميزنيم و به خاطر همين جواب نميگيريم. شهيد مطهري ميفرمايند گوش و زبان بس است و چيزي كه امروز زياد داريم حرف زدن و شنيدن است و متأسفانه عمل نيست. در عمليات فتحالمبين وقتي دوستان به مشكل برخوردند قرار بود روز قبل عمليات به شناسايي بروند كه با اعتقاد زيادي دعاي «وجعلنا» را ميخواندند و ميرفتند و موفق هم بودند.
شما خودتان از نسل همين رزمندگان هستيد و به نظرتان اين منش و روش از كجا ميآمد؟
در آن مقطع تاريخي عملكردها بود كه افراد را نشان ميداد. اگر فردي در بروز استعدادها و شجاعت قوي عمل ميكرد وقتي در يك جمع قرار ميگرفت بدون هيچ منيتي با احساس مسئوليت بالا سعي ميكرد به مجموعه خدمت كند. فرماندهان هم وقتي ميديدند اين شخص چنين توانمنديهايي دارد با آغوش باز او را ميپذيرفتند. رابطه بين فرمانده و نيروهايش از بالا به پايين نبود بلكه بر اساس محبت و باور قلبي بود. ما در مجموعه نيروهاي مردمي و سپاه اين روحيه را به خوبي ميديديم. تبعيت، عشق و علاقه فرمانده و نيروها را شاهد بوديم. خودم با چشمانم رابطه شهيد خرازي و كادرهاي تيپ را ميديدم. قدرت يگانها عمدتاً به فرماندهشان است و ميديديم وقتي فرماندهان شهيد ميشدند شوك بزرگي به نيروها وارد ميشد. مثلاً وقتي حاج احمد و شهيد همت از يگان خارج شدند يگان با افت شديدي مواجه شد. اين به خاطر رابطه مجموعه با فرماندهي بود. بارها ديده بودم شهيد خرازي احساس ميكرد برخي همكارانش در تيپ از وظايفشان كوتاهي كردهاند و هنگامي كه با توپ و تشر صحبت ميكرد، آنها با جان و دل ميپذيرفتند. وقتي ايشان دستور ميداد همان باور، اعتماد و محبت سبب ميشد آنها فرمان را با جان و دل اجرا كنند. وقتي فرماني از سوي شهيد خرازي صادر ميشد براي نيروها در حكم فرمان حضرت امام بود و رزمندگان هر كاري ميكردند تا آن دستور را به نحو احسن انجام دهند. من بارها و بارها اين موضوع را مشاهده كردم. براي مثال وقتي براي نيروهاي اطلاعات فرمان شناسايي منطقه ميآمد، اصلاً بحث خطرات مطرح نبود و جان اولويت دوم نيروها بود. اولويت اول اجراي مأموريت و وظيفه بود.
يكي از خاطراتم به عمليات بيتالمقدس برميگردد. يكي از يگانهايي كه محاصره خرمشهر را كامل كرد تيپ 14 امام حسين(ع) بود. يكي از فرمانده گردانها اعلام كرد كه نيروهايمان به اروند رسيدهاند. معناي اين حرف محاصره خرمشهر بود. شهيد خرازي گفت: شما خودت رفتي يا بچهها گفتهاند؟ گفت: بچهها گفتهاند. شهيد خرازي گفت: خودت برو و ببين نيروها رسيدهاند يا نه. فكر كنم شهيد موحددوست بود و بعد از 40 دقيقه كه تماس برقرار شد، گفت: خودم رفتم و با آب اروند وضو گرفتم. رابطهها بر اساس محبت از سطوح پايين بود و تا بالا ميآمد. مثلاً همانطور كه يك بسيجي فرمانده تيپ گردانش را دوست داشت اين فرماندهان هم براي حفظ نيروهايشان احساس مسئوليت زيادي ميكردند. يكي از فرمانده لشكرها در عمليات والفجر8 چون غواصها حضور داشتند دستور داد عسل خريدند تا نيروهايي كه داخل آب ميروند رطوبت آب به سلامتيشان آسيب نزند. در يكي از عملياتها وقتي يكي از يگانهاي تيپ شهيد خرازي تعدادي شهيد و مجروح داد اخمهايشان درهم رفت و ناراحتي از چهرهشان ميباريد. اينها همه از خلوص افراد ميآمد.
شهيد خرازي در صحبتهايشان بيشتر روي چه موضوعاتي تأكيد داشتند و نبوغ نظامي و فرماندهيشان در عين رفاقت با نيروها به چه شكل بود؟
قاطعيت و صلابت در عين لبخندهاي هميشگي و فرماندهي بر قلبها را داشتند. ايشان روي خلوص نيت تأكيد داشتند. من فكر ميكنم امروزه يكي از معضلاتي كه مسئولان ما با آن دست به گريبانند خدشهدار شدن خلوص و ضعيف شدن تقواست. فيلمي از شهيد خرازي مربوط به عمليات والفجر8 ديدم كه با غواصها صحبت ميكند و به خاطر غافلگيري دشمن تأكيد دارد اگر زخمي هم شديد سروصدا نكنيد. بعد ميگويد اگر هم زخمي شويد درد ندارد و به دست خودش اشاره ميكند و ادامه ميدهد زماني كه مجروح شدم درد احساس نميكردم. بعد بلافاصله توبه ميكند و ميگويد ريا شد. شايد در آن لحظه به ذهنش خطور كرده تا خودش را مثال بزند و سريع از بابت اين كارش ناراحت ميشود. يا در عمليات فتحالمبين اتفاقي افتاد و قرار شد عمليات يك شب عقب بيفتد و نيروها پاي كار رفته بودند. ايشان بين راه دستور داد عقب بيايند و در آن لحظه براي آرامش خودش شروع به خواندن آيتالكرسي كرد. در بين نيروهاي نظامي چنين مسائلي مرسوم نيست و فقط دستورات خشك نظامي وجود دارد.
چرا اين مسائل امروز براي ما دست نيافتني است؟
مشكل امروز ما در جامعه اين است كه در عمل باور قلبي نداريم. اگر كاري را براي خدا كرديم حتماً نتيجه ميدهد. تحمل رزمندگان در جنگ، تحمل اسرا در اسارت يا تحمل زندان براي مبارزان مخالف شاه در قبل از انقلاب با توكل به خدا صورت گرفت. با اراده خالص جلو آمدند و خدا هم توان براي مقاومت را در وجودشان گذاشت. وگرنه خيلي از منافقين كه در عمليات مرصاد دستگير شدند با كوچكترين حركتي بريدند و همه را لو دادند. آقاي اصفهاني ترانهاي با اين مضمون ميخواند: «جماعت يك دنيا فرقه بين ديدن و شنيدن/ بريد از اونا بپرسيد كه شنيدهها رو ديدن» كه خيلي آن را دوست دارم. متأسفانه گاهي در حوزه دفاع مقدس تحريفهايي صورت ميگيرد و باعث ميشود جوانان حرف راست را هم باور نكنند. چند روز پيش عكسي از شهيد مهدي باكري در تلگرام ديدم. چهرهاي خاكي و خسته و نشسته و در همان نگاه اول اگر كسي نشناسد نميفهمد او فرمانده لشكر است. مسائل جنگ را متأسفانه يكسري از راويان با اغراق و شكل ديگري بيان كردند و باور اتفاقات را براي مردم كم كردند. در صورتيكه اصلاً نيازي به تحريف نيست و دفاع مقدس مثل يك گنج پربار است كه در هر لحظهاش دهها نكته نهفته است. در جنگ بچهها عمليات انجام ميدادند و اگر مشكلي پيش ميآمد ميفهميدند از كجا ضربه خوردهاند و سريع جبران ميكردند. به خاطر همين روزهاي اول جنگ كساني كه كوچكترين اطلاعاتي از مسائل نظامي نداشتند جزو بهترين طراحان عملياتها شدند اما در روايتگري به اين شكل نبود و پس از گذشت زمان حرفها هم بال و پر گرفتند و اين قسمت بيشترين ضربه را به شهدا و رزمندگان زد.
در پايان از ارادت شهيد حسين خرازي به امام خميني و شهدا بگوييد.
نسبت به امام و شهدا ارادت ويژه و خاصي داشتند. در والفجر4 راوي ايشان كس ديگري بود و تعريف ميكرد تعدادي از بچههاي اطلاعات لشكر به منطقه كوهستاني ميروند و گويا حين مأموريت به شهادت ميرسند. ايشان از شهادت نيروهايش خيلي اذيت شد و تا چندين روز خيلي گرفته و ناراحت بود. شهيد خرازي در يكي از سخنرانيهايشان ميفرمايند:«همواره سعيمان اين باشد كه خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگهداريم و شهدا را به عنوان يك الگو در نظر داشته باشيم كه شهدا راهشان، راه انبياست و پاسداران واقعي هستند كه در اين راه شهيد شدند.» خودشان هم با اينكه در جريان عمليات خيبر يك دستش را از دست ميدهد و جانباز ميشود ولي اين جانبازي كوچكترين خللي بر مسئوليتپذيري و جنگيدنشان وارد نکرد.
منبع: روزنامه جوان
نظر شما