زندگینامه شهید عملیات آزادسازی خرمشهر «ظاهر درست کار»
نوید شاهد: در تاريخ 1339/05/16 در روستای غیاث آباد از توابع شهرستان فسا، در خانواده ای مؤمن، مذهبی و مقید به اسلام چشم به جهان گشود. او از همان کودکی با کار و تلاش در کنار پدر، دوران تحصیلات ابتدایی خود را سپری نمود و سپس برای تحصیل در مقطع راهنمایی مجبور شد که به روستای نوبندگان برود و در آنجا ادامه تحصیل دهد.
در همان دوران تحصیل بود که همراه عده ای از دوستان و همکلاسان خود در مساجد و حسینیه ها با هدف حمایت از امام و انقلاب گرد هم می آمدند و اعلامیه و شعارهایی را بر ضد طاغوت منتشر می کردند. بعد از اتمام دوره راهنمایی به شهرستان فسا رفت و در دبیرستان در رشته مدیریت بازرگانی مشغول به تحصیل شد. پس از پیروزی انقلاب بلافاصله به استخدام ارتش در آمد و ازدواج کرد و در سال 1360 دارای یک فرزند پسر شد.
با شروع جنگ تحمیلی رهسپار جبهه های حق علیه گرديد و سرانجام در تاریخ 1361/02/25 در موقع آزاد سازی خرمشهر و در عملیات بیت المقدس از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به دیار حق شتافت. پیکر مطهرش طی مراسم با شکوهی در گلزار شهدای فسا آرام گرفت.
ـــــــ « خاطرات شهید » ـــــــ
* خاطره از زبان همرزم شهید (آقای شجاعی):
به طور طبیعي کسانی که در جبهه و جنگ حضور داشتند خاطرات تلخ و شیرینی خاصي از شهدا دارند که بنده در اين جا به دو خاطره از شهيد ظاهر درستكار اکتفا می کنم. زمانی که ما به گردان 37 تیپ زرهی شیراز ملحق شدیم در آنجا متوجه شدم که چند برادر فسایی از جمله شهید ظاهر درستکار حضور دارند که با آغوش باز مرا تحویل گرفتند و لذا با هم ارتباط صمیمی و نزدیکی پیدا کردیم. من خدمه ی تانک بودم و اما از همان روز ورود به گردان با هم بودیم تا لحظه شهادتش که حدود یک سال و نیم به طول انجاميد.
در طول این مدت تمام رفتارهای شهید واقعاً برای من الگو بود. چیزی که از شهید ظاهر درستکار بعد از گذشت 24 سال خیلی خوب به یاد دارم این که برای ما سخت ترین روزها، روزهای قبل و بعد از عملیات بود به خاطر مسائل و مشکلاتی که عملیات ها داشت اما ظاهر درستکار فردی بود که دقیقاً در این روزها بدون ترس و استرس و فشار روحی که در اغلب ما بچه ها بود کار خود را انجام می داد و خوشحال و خندان، با روحیه بالا با ما شوخی می کرد و به ما روحیه می داد و حتی در حین عملیات به هرکدام از ما که برخورد می کرد با گفتن یک لطیفه خستگی را از تن ما بیرون مي کرد. در عملیات فتح المبین، عملیات بیت المقدس و عملیات ثامن الائمه (عليه السلام) در كنار هم بوديم.
در عملیات هاي مهم بیت المقدس که منجر به آزاد سازی خرمشهر شد و بلافاصله عملیات فتح المبین بود كه شهید ظاهر درستکار شجاعانه انجام وظیفه کرده بود حال می آمد تا با یک عملیات دیگر فاتح خرمشهر و سپس فاتح قله ی پیروزی، یعنی شهادت شود. در عملیات فتح المبین چند تن از دوستان را از دست داده بودیم که شهید درستکار همه ما را در یک مکان در موقع غروب آفتاب جمع کرد و گفت: برای شادی روح شهدا فاتحه بفرستیم و اما می دانست که در عملیات بعدی خودش نیز به جمع شهدا خواهد پیوست و ما می ماندیم.
خلاصه در این عملیات صحنه ی عجیبی بود از آسمان آتش می بارید هم از طرف عراقی ها، هم از طرف ایرانی ها، یک لحظه آتش دود و باروت و خمپاره و گلوله قطع نمی شد مورد محاصره عراقی ها واقع شدیم که تا صبح بی وقفه تلاش کردیم و بالاخره از محاصره دشمن خارج شدیم. جنگ و عملیات بیت المقدس به پیروزی رسید و خرمشهر آزاد شد. اما چیزی که باعث تأسف ما شد این بود که صبح فهمیدیم ظاهر درستکار و جمع دیگری از دوستان به فیض شهادت نائل آمدند. اظهار تأسف ما از این بود که یک رزمنده شجاع، فعال، بشاش و فردی که به همه ما روحیه می داد را از دست دادیم. کسی که کبوتروار مهمات را به رزمنده ها می رساند.