خاطرات و روایت هایی از مبارز انقلابی و شهید بی نشان نهضت امام (ره)
نوید شاهد: آیت اله صدوق گلپایگانی اولین شهید روحانی شهرستان گلپایگان است که پس از چندین سال مبارزه با رژیم پهلوی در آبان سال1340 درسن37 سالگی دستگیر شد و پس از تحمل شکنجه های مزدوران رژیم طاغوت، به شهادت رسید.
دستگيري
وقتی وارد حوزهي علمیهي قم شدم، مرحوم شهید صدوق هم وارد شده بود. در کتب سطح مشغول بود. درس خارج هم شركت ميكرد. او از مستشکلین درس مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی بود. مرد زحمتکشی بود و در همسایگی ما منزل داشت. زمانی که ایشان را دستگیر کردند، خود شاهد بودم که پاسبانها از در و دیوار منزل ایشان که روبروی منزل ما در کوچه حرمنما بود، بالا رفتند تا او را دستگیر کنند. او مرد بسیار شجاع و نترسي بود. حرف خود را میزد. رژیم طاغوت هم تحمل حرفهای حق این مرد بزرگوار را نداشت. دستور بازداشت او را داده بود. آیتالله حاج شیخ مصطفی اعتمادیتبریزی، همدرس و هممباحثهي شهید.
حرفهاي خطرناك
بنده برادري داشتم كه هم اكنون فوت كرده است. او با برادر شهيد صدوق با هم رفته بودند مشهد. وقت بازگشت به منزل شهيد صدوق آمدند. ايشان تعريف ميكرد: « شب خيليها آمدند نزد آقاي صدوق جمع شدند. شهيد صدوق شروع كرد به صحبتكردن.» برادر بنده از صحبتهاي آقاي صدوق چيزهايي دستگيرش شده بود. فرداي آنروز، به برادر شهيد آقاي حاج محمدآقا ميگويد: «بيا آقاي صدوق را ببريم گلپايگان روستايمان.» برادرش مخالفت ميكند و ميگويد: «هيچ اتفاقي نميافتد.» بعد كه ميآيند روستا 10 الي 12 روز كه ميگذرد، متوجه ميشوند كه شهيد صدوق را دستگير كردهاند. حاج حسينعلي زالي از اهالی روستاي تيكن.
سرباز امام
شهید صدوق، بعد از وفات آقای بروجردی(ره) روی امام نظر داشت؛ چرا که درس ایشان رفته بود و میدانست که ایشان پخته و ورزیده است. حداقل، یکی از کسانی که اولویت داشت به عنوان زمامدار در حوزه مطرح شود، امام خمینی(ره) بود.
این شرکت کردن شهید صدوق در درس امام و اینکه نظرش این بود که امام باید بعد از آقای بروجردي(ره) به عنوان زمامدار حوزه مطرح شود، باعث شده بود دستگاه، شهید صدوق را زیر نظر بگیرد. شاه از آقای بروجردی(ره) خیلی حساب میبرد. در زمان آقای بروجردي(ره)، چند بار آقای صدوق را دستگیر و زندانی کردند، ولی با حمایت آیتالله بروجردي(ره)، سریع او را آزاد کردند.
شهید صدوق از کسانی بود که در روی کار آمدن امام خمینی( ره) بعد از آقای بروجردي(ره) نقش پررنگي داشت. صدوق خیلی فعال بود. هوشیار، مدیر، مدبّر و آیندهنگر بود. او کسی نبود که فقط کتابش را بچسبد و صبح برود و ظهر برگردد و فقط درس بخواند. او جامع بود. هستند کسانی که انسانهای خوبی هستند؛ ولی جامع نیستند. اما شهید صدوق در مسائل علمی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، عمرانی و در همهي مسائل حضور فعال داشت. هر جا میرفت اثرگذار بود. ایشان یک فرد جامع علم و عمل، یک فرد موفق، یک فرد خالص، مخلص و یک فرد پرانرژی و شجاع بود. او احساس مسئولیت میکرد. تعهد داشت که به عنوان اینکه سرباز امام است، باید از فرصت و وقتش کمال استفاده را بکند. در مسیری که امام زمان(عج) راضی است، قدم بردارد. آيتالله حاجشيخ محمدحسن فاضلگلپایگانی.
غذاي زندان
زندان تازه تأسیس شهربانی قم هنوز افتتاح نشده بود. نمیگذاشتند کسی با ایشان دیدار داشته باشد. یکبار قبل از اعزام ایشان از زندان قم به زندان قصر تهران، به بنده و مادرم اجازهي ملاقات دادند. من، مدتی که در زندان انفرادی بودند برای ایشان غذا میبردم. غذا را تحویل پاسبانها میدادم. یک روز که توانستم ایشان را از نزدیک ببینم به من گفت: «غذایی را که از منزل میآوری، به این پاسبانهای زندان نده.» گفتم: «چرا؟» گفت: «نمیدانم چی داخل آن میریزند که تمام بدنم میلرزد. تا صبح درد میکشم و خوابم نمیبرد.» در آن روز که از نزدیک دیدمش، دستهایش را از پشت به پاهایش گره زده بودند. بهطوری که نشسته فقط میتوانست بپرد. نمیتوانست روی پا بایستد. آثار کبودی را روی دست و پایش مشاهده کردم. معلوم بود كه کتکش زده بودند. برای من که آن موقع نوجوانی بیش نبودم، دیدن این صحنهها خیلی سخت بود. تا چند شب خوابهای بد میدیدم. دكتر محمدباقر صدوق، فرزند اول شهید.
شكنجه در زندان
او را بعد از رحلت آقای بروجردي(ره) دستگیر کردند و به زندان بردند و کتکهای شدیدی در زندان قم به او زدند که از این راه برگردد. اما او استوار بود. با شرایط بسیار سختی که برای هر انسانی شاید غیرممکن باشد، او را به زندان قصر تهران بردند. در زندان قصر اینطور که دوستان بیان میکردند روی تخت در زندان دستها و پاهایش را بسته بودند. بعد از این که برادر بزرگ و دوستانش برای ملاقات او آمده بودند، اجازهي ملاقات نمیدادند. وقتی که اجازه دادند، او را با همین تخت حرکت دادند. از فرط شلاق، کتک و شکنجه، بیهوش بود. چند روز بعد هم زیر شکنجه به شهادت رسید.
یکی از اقوام نزدیکش میگفت: «وقتی ما رفتیم درمانگاه زندان قصر تا خبري از زمان و چگونگي شهادتش بگيريم. پزشک درمانگاه سرش را روی میز گذاشت. بعد از مدتی گفت: «او را کشتند! بروید و دیگر سراغش هم نیایید! خودتان هم مبتلا میشوید. معلوم نیست جنازهاش کجاست! اگر هم به شما بگویند در فلان قبر است، دروغ گفتهاند. معلوم نیست قبرش کجاست. بروید و مجلس ختم هم نگیرید! اگر مجلس بگیرید، همهي آن کسانی که در مجلس بیایند، دستگیر میشوند!»
این شهید زمانی این راه را انتخاب کرد که تاریکی بود. هیچ کس راه صحیح را از راه نادرست نمیشناخت. زمانی بود که همه، دنبال کسب منافع دنیا بودند؛ ولی ایشان دنیا را رها کرد و به اسلام چسبید. راهی را انتخاب کرد که سالها بعد تعداد زیادی از شهدا و مؤمنین شناختند و پیروی کردند.مهندس محمدعلی هادی، داماد شهید صدوق.
ترس رژيم
تحویلندادن جنازه باعث میشود که انسان استشمام کند که رژیم خودش را در اين قضیه مقصر میدانسته و نمیخواسته که مدرک و سندی به دست مردم بدهد. خود این حقیقت، بهترین دلیل است بر این که آنها در این قضیه مقصر بودهاند. خودشان را مجرم میدانستند. اگر یک زندانی عادی بود و از دنیا میرفت، راحت جنازهاش را تحویل میدادند. پس معلوم میشود که مسأله، مسألهي عادی نبوده که جنازه را تحویل ندادند. از طرف دیگر سیستم روحانیت باید در این قضیه وارد میشد. چون ایشان یک روحانی بودند. تشكيلات روحانیت باید مدعی میشد که چرا یک نفر روحانی در سیستم طاغوت از دنیا رفته. بالاخره، این یک مسأله است که آن زمان روحانیت کاری نکرد. خانوادهي ایشان که نمیتوانستند کاری بکنند. بچههایشان هم که کوچک بودند. برادر ایشان و دیگران هم در این حدی نبودند که بتوانند کاری بکنند. به هر حال علت برای من نامشخص است که دستگاه طاغوت در این قضیه بیشتر مقصر بود یا سازمان روحانیت؟ حجتالاسلام والمسلمین حاج آقا شیخمحمدرضا سامی.
خبر شهادت
زماني كه جناب آقاي صدوق را به شهادت رساندند، خبر شهادتش را آوردند به روستا. ديديم يك كاميون بسيار بزرگ آمد وسط آبادي. مردم گروهگروه، سوار كاميون شدند كه بروند قم تشييع جنازه. مردم يك صدا فرياد ميزدند.
«حجت الاســلام ما كشته شد، اي خداحضرت صاب زمان برس بـه فـرياد ما ….
ایشان چون از چهرههای شاخص درس آقای بروجردي(ره) بود و در قم او را میشناختند، اگر جنازه را تحویل میدادند، دوستانش اعلام میکردند که یک تشییع جنازهي باشكوه بگیرند. آن زمان مردم هم به دنبال یک چنین چیزی بودند تا در مقابل دستگاه یک حرکتی را راه بیندازند. به نظر من دستگاه خوب حساب کرده بود که اگر جنازه به قم برود و بخواهند برای ایشان تشییع جنازه و مراسم ختم بگیرند، سوم، هفت و چله بگیرند، کار برای دستگاه بیخ پیدا کند. شعارهایی داده ميشود علیه دستگاه که چرا و به چه گناهی ایشان را کشتند. نکتهي دیگر این که در زندان خیلی شهید صدوق را شکنجه داده بودند. ایشان یک بدن ضعیف و لاغری داشت. وقتی چنین بدنی را ببرند در زندان و مورد شکنجه قرارش دهند، دیگر چیزی از آن باقی نمیماند. اگر دستگاه میخواست این بدن را که آثار شکنجه در آن نمایان است، به دست مردم بدهد، مردم چه میگفتند؟
آنها هم كه نمیخواستند خود را مخالف دين جلوه دهند، به همین دلیل از دادن جنازه ممانعت کردند؛ چرا که برای آنها خیلی بد بود که یک روحانی را چنین شکنجه داده بودند. حتی اگر قبرش هم در قم مشخص بود، همان اجتماعات و رفت و آمدها بر سر قبر ایشان، به ضرر دستگاه میشد. اگر بخواهم شهید صدوق را در یک جمله تعریف کنم، باید بگویم شهید صدوق یک انسان جامع، عالم با عمل اثرگذار بود. حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدحسن فاضلگلپایگانی.
انتهای پیام/ ح