روايت چهار سوءقصد ناكام عليه آيت الله خامنه اي/ از مسجد ابوذر تا گروه عمليات ويژه سازمان و نماز جمعه
شنبه, ۰۷ تير ۱۳۹۳ ساعت ۰۰:۰۰
نشريه رمز عبور در جديدترين شماره اش گزارش مبسوطي را درباره 4 عمليات ترور حضرت آيت الله خامنه اي در سال هاي آغازين دهه 60 منتشر كرد كه با توجه بديع بودن بسياري از نكات اين گزارش ، تقديم خوانندگان محترم مي شود.
نويد شاهد: علي رغم سوءقصدها و عمليات هاي مختلف تروريستي عليه رهبر معظم انقلاب در سال هاي دور و نزديك، ايشان كماكان شجاعانه و بدون كوچك ترين عقب نشيني، از ارزش هاي اسلام و انقلاب پاسداري مي كنند. چهار عمليات ترور در سه سال پياپي در تاريخ ايران و جهان كم نظير يا شايد بي سابقه است؛ عمليات هايي كه از گروهك هاي داخلي نظير رهروان فرقان و منافقين خلق تا دستگاه هاي اطلاعاتي خارجي مصمم بودند به ثمر بنشيند. ليكن تقدير الهي به گونه ديگري رقم خورده بود. بهترين جواب در چرايي گذر سياوش وار حضرت آيت الله خامنه اي از آتش ترورها و خطرات را مي توان از زبان خودشان در اولين نماز جمعه بعد از حادثه ترور مسجد ابوذر و در روز 28 اسفندماه 60 شنيد؛ آنجا كه در پاسخ به سوال «چرا خدا من را برگرداند...» اظهار مي دارند: «بيشتر از هشت ماه از آخرين ديدار ما با يكديگر گذشته است.
آن جمعه فراموش نشدني كه به دنبال خود روزهاي فراموش نشدني ديگري را به تارك ما داشت، تا امروز هشت ماه فاصله دارد. فرداي همان روز بود كه من تا سر حد مرگ رفتم و فضل خدا به بركت دعاي شما مردم من را برگرداند و من از همان لحظه احساس كردم كه خداوند از من توقع انجام تكليف بزرگي را دارد و خودم را آماده كرده ام. آن روز البته حدس نمي زدم كه اين خدمت چيست. اما يقين داشتم كه بايد آماده برداشتن بارهاي سنگيني براي او و براي اين انقلاب در خدمت شما مردم باشم. يكشنبه آن روز كربلاي خونين حزب جمهوري اتفاق افتاد، بهشتي ما رفت، ۷۲ تن از ياران بزرگ اين انقلاب رفتند. اندكي بعد حادثه هاي تلخ و جان گداز يكي پس از ديگري پيش آمد، رئيس جمهور مومن و متعهد ما، نخست وزير دانشمند و فاضل ما و بسياري از زبدگان و برگزيدگان اين ملت يكي پس از ديگري به ديدار خدا شتافتند. آنچه ما در اين هشت ماه گذرانديم با حوادث يك قرن يك ملت برابري مي كند.»
***
اولين عيدي!
معروف ترين و جدي ترين عمليات سوءقصد عليه آيت الله خامنه اي، مربوط به 6 تيرماه سال 60 و يك روز پيش از حادثه انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي مي شود. اين عمليات ترور -كه منجر به مصدوميت دائمي و ازكارافتادگي يك دست آيت الله خامنه اي شد- را بازماندگان گروهك فرقان ترتيب دادند. پس از آن كه گروهك تروريستي فرقان در سال 59 متلاشي شد، محمد متحدي از بازماندگان اصلي آن، گروهك «رهروان فرقان» را گرد هم آورد و در همان جهت گيري گروهك فرقان، عمليات ترور آيت الله خامنه اي در دستور كار قرار گرفت. مسجد ابوذر تهران محل سخنراني حضرت آيت الله خامنه اي بود كه به عنوان محل انجام عمليات ترور هدف گذاري مي شود و تروريست ها، طرح ترور را از طريق بمب گذاري در ضبط صوت پي مي گيرند.
امير مسعود تقي زاده كه عامل اصلي اين سوءقصد بود، در اعترافاتش درباره نحوه ترور آيت الله خامنه اي در ششم تيرماه 60 در مسجد ابوذر مي گويد: «طرح استفاده از ضبط صوت براي عمليات از قبل توسط مهدي (محمد متحدي) مطرح شده بود، چون من براي يك خبرنگار ژاپني كار مي كردم، از طريق ترمه او و چند بار براي مصاحبه مطبوعاتي پيش بهشتي هم مي رفتند و معمولا خبرنگارها ضبط صوت را روي ميز مي گذاردند... تا اين كه مطلع شديم (آيت الله) خامنه اي در محل يك برنامه پرسش و پاسخ دارد. من روز قبل براي شناسايي مسجد رفته و فردايش با ضبط به محل رفتم. قبلا مهدي آن را با چراغ امتحان مي كرد و خوب عمل مي كرد، ولي روز عمل صبحش كه من چند دفعه آزمايش كردم، متوجه شدم كه زياد هم قابل اعتماد نيست و با كمي تكان از حالت معمولش بيرون مي آيد. به هر حال من ظهر به مسجد رفتم و ديدم كه يك نماز به امامت خود (آيت الله) خامنه اي خوانده اند و نماز بعدي را هم من شركت كردم و سپس وقتي وي براي سخنراني به پشت ميز بزرگي كه قرار داشت رفت، من بعد از يكي دو دقيقه ضبط را به كار انداخته و جلوي وي گذاشتم. البته چون ميز بزرگ بود، او براي برداشتن كاغذ سوال ها به آن طرف و اين طرف خم مي شد، من امكان اين كه به هدف بخورد را زياد نداشتم و ديگر اينكه چون ترس داشتم، قبل از رسيدن نوار به آخر بمب عمل كند هرچه سريع تر به كناري رفته و و جوراب هايم را پوشيدم و سپس به توالت رفتم و از آنجا خارج شدم و از كوچه پشتي به ميدان ابوذر كه فولكس را آنجا گذاشته بودم، رفتم و از محل دور شدم.»
درحالي كه آيت الله خامنه اي در حين سخنراني به طرف ديگر ميز حركت مي كند، انفجار ضبط صوت صورت مي گيرد و ايشان بي هوش روي زمين مي افتند. يكي از محافظين حضرت آيت آلله خامنه اي روايت مي كند: «هر طور بود راه را باز كرديم و خودم برگشتم پشت تريبون، ضبط صوت مثل يك دفتر ۴۰برگ از وسط باز شده بود. با ماژيك قرمز هم روي جداره داخلي اش نوشته بودند: اولين عيدي گروه فرقان به جمهوري اسلامي!»
با هر زحمتي كه بود حضرت آيت الله خامنه اي را به بيمارستان منتقل مي كنند. وخامت حال ايشان مسئله اي بود كه تمامي پزشكان حاضر در صحنه به آن اذعان مي كنند. دكتر ميلاني كه از پزشكان معالج رهبر انقلاب بود روند مداواي آيت الله خامنه اي را بازگويي مي كند: «جراحت خيلي سنگين بود، سمت راست بدن پر از تركش و قطعات ضبط صوت بود، حتي يكي از تركش ها زير گلوي آقا جا خوش كرده بود. قسمتي از سينه ايشان كاملا سوخته بود. يكي دو تا از دنده ها هم شكسته بود. دست راست هم كاملا از كار افتاده بود و از شدت ضربه ورم كرده بود. استخوان هاي كتف و سينه كاملا ديده مي شد. ۳۷ واحد خوني و فراورده هاي خوني به آقا زده بودند كه خود اين تعداد، واكنش هاي انعقادي را مختل مي كرد... دو سه بار نبض آقا افتاد و چند بار مجبور شديم پانسمان را باز كنيم و دوباره رگ ها را مسدود كنيم... خيلي عجيب بود، انگار هيچ چيز به اراده ما نبود...»
تقدير الهي اما بهبودي معجزه آساي حضرت آيت الله خامنه اي را رقم زد و عمليات ترور محدود به ازكارافتادگي يك دست ايشان شد. با بهبودي آيت الله خامنه اي و برگشت خوردن اولين عيدي، امام خميني(ره) پيامي خطاب به ايشان صادر كردند كه در بخشي از اين پيام آمده است: «اكنون دشمنان انقلاب با سوءقصد به شما كه از سلاله رسول اكرم(ص) و خاندان حسين بن علي(ع) هستيد و جرمي جز خدمت به اسلام و كشور اسلامي نداريد و سربازي فداكار در جبهه جنگ و معلمي آموزنده در محراب و خطيبي توانا در جمعه و جماعات و راهنمايي دلسوز در صحنه انقلاب ميباشيد، ميزان تفكر سياسي خود و طرفداري از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند. اينان با سوءقصد به شما عواطف ميليون ها انسان متعهد را در سراسر كشور بلكه جهان جريحهدار نمودند... من به شما خامنهاي عزيز، تبريك ميگويم كه در جبهههاي نبرد با لباس سربازي و در پشت جبهه با لباس روحاني به اين ملت مظلوم خدمت نموده، و از خداوند تعالي سلامت شما را براي ادامه خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم.»
آيت الله خامنه اي نيز در اولين مصاحبه در بيمارستان پس از ترور، جان باختگي و ارادت خود را نسبت به حضرت امام خميني(ره) ابراز كرد و گفت: «من بدين وسيله از همين جا عرض سلام و ارادت بي پايان خودم را خدمت امام امت مي كنم و به ايشان عرض مي كنم كه در مقابل حوادثي اين چنين، ما هيچ انتظاري نداريم و توقعي نداريم كه كمترين رنجشي به خاطر ايشان بنشيند. ما معتقديم كه «سر خمّ مي سلامت، شكند اگر سبويي.»
پس از عمليات ششم تير نيروهاي دادستاني انقلاب توانستند ردپاهايي از گروهك رهروان فرقان را در مشهد بيابند و در شهريور 60 محمد متحدي و مسعود تقي زاده دستگير شدند. مسعود تقي زاده در بازجويي ها اعترافات فراواني را به تفصيل بيان كرد ولي محمد متحدي به جز چند خط سخني نگفت و در دادگاه نيز حاضر به دفاع از خود نشد. دادگاه انقلاب تهران به رياست آيت الله محمدي گيلاني پس از محاكمه اين دو را به اعدام محكوم كرد و حكم اعدام در تاريخ هشتم بهمن 1360 در محل برگزاري نماز جمعه تبريز به اجرا درآمد. ترور آيت الله خامنه اي درست يك روز پيش از انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي باعث شد تا ايشان در محل حادثه حضور نداشته باشند و اين حادثه غم انگيز را نيز پشت سر بگذارند؛ حادثه اي كه چند روز بعد از آن اطلاع يافتند و باعث شد علاوه بر سنگيني جسماني عوارض سوءقصد، سنگيني روحاني فقدان هم رزمان را نيز متحمل شوند.
خط ترور زنجيره اي روساي جمهور
پس از انفجار دفتر نخست وزيري در 8 شهريور سال 60 و شهادت شهيدان رجايي و باهنر، انتخابات سوم رياست جمهوري به فاصله دو ماه از انتخابات دوم برگزار شد و در مهرماه سال 60 سيدعلي خامنه اي با راي 95% به عنوان رئيس جمهور برگزيده شد. انتخاب شدن آيت الله خامنه اي پس از شهيد رجايي، سازمان جاهدين خلق را بر آن داشت تا ترور رئيس جمهور جديد را همچون رئيس جمهور پيشين در دستور كار خود قرار دهند؛ خصوصا آن كه عمليات ترور گروهك رهروان فرقان در 6 تير همان سال موفقيت آميز نبود و آيت الله خامنه اي در حادثه انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي نيز حضور نداشت.
سازمان منافقين خلق براي ترور خياباني آيت الله خامنه اي، بخش ويژه نظامي خود را به كار گرفت و كمتر از چند ماه برنامه به شهادت رساندن رئيس جمهور منتخب بعدي ريخته شد. مهران اصدقي كه از فرماندهان رده بالاي بخش ويژه بود، پس از دستگيري درباره اين عمليات لب به اعتراف گشود. اصدقي در خصوص شناسايي مسير تردد رئيس جمهور، اين چنين توضيح مي دهد: «در ترور رياست جمهوري اين طور كه در شناسايي نوشته بود، شناسايي از طرف فردي كه در مغازه اي در مسير حركت ايشان بود داده شده بود. چون او نوشته بود كه روزهاي (دقيقا يادم نيست) سه شنبه و پنج شنبه حتما مي آيد و مشخصات بنز را و پاسداران محافظ كه در يك بنز راهنمايي مستقر بودند نوشته بود، ولي از نوشته شناسايي پيدا بود كه از داخل خبر نداشت؛ چون مي گقت داخل ماشين را به سختي مي شود ديد و شيشه ها خيلي مات است و تعداد سرنشينان بنز را نمي دانم. يك بار فقط كه راه بندان شده بود، نزديك ماشين شدم و وي را در داخل ماشين ديدم (منظورش رئيس جمهور بود.) در شناسايي حتي اسمي از رياست جمهوري برده نشده بود و تا صبح قبل از عمليات سوژه را به ما نگفتند و صبح عمليات كه هيچ كدام شب قبلش حق تردد نداشتيم، سوژه را به ما گفتند. همچنين وي در شناسايي ذكر كرده بود كه اگر بشود در مسير حركت زير پل فلزي جوي آب، بمب كار بگذاريم و از راه دور ترور را انجام دهيم و مسيري را كه او براي انجام كار ذكر كرده بود خيابان وليعصر بود يعني نوشته بود كه از اين مسير (وليعصر) بيشتر مي آيد.»
مهران اصدقي كه خود در اين عمليات شركت داشت، تروريست هاي اين عمليات را معرفي مي كند و جزئيات روز ترور را اين چنين تشريح مي كند: «در اين عمليات، اين افراد شركت داشتيم: مسعود قرباني (فراري)، محمدجواد بيگي (معدوم)، رضا ميرمحمدي (معدوم)، محمدحسين قدرتي (معدوم)، كمال (نامعلوم)، مصطفي (نامعلوم)، علي (نامعلوم)، مهران اصدقي (دستگير)، مجيد مقدم (معدوم)، مصطفي معدن پيشه (معدوم)، مجتبي (معدوم)، محمدرضا نادري (دستگير)، امير يا بهمن (معدوم). به ما گفته بودند رئيس جمهور با دو اسكورت مي آيد كه ما در نياوران مستقر شديم، روبروي كلانتري و مدت 20 دقيقه در آنجا منتظر مانديم كه نيامدند و سپس منطقه را ترك كرديم و يك واحد براي انجام عمليات رفت كه محمدرضا نادري، مصطفي معدن پيشه، مجتبي و مجيد مقدم بودند و تكاوران ميدان ونك را ترور كردند.»
پس از ناكام ماندن عمليات ترور، واحدهاي سازمان در حال بازگشت دست به عمليات هاي تصادفي در سطح شهر مي زدند تا به تعبير خود «سرانگشتان نظام» را -كه در واقع مردم حزب اللهي و بدنه اجتماعي حامي جمهوري اسلامي بود- از بين ببرند. گشت زني يكي از واحدهاي تيم ترور، به درگيري در ميدان ونك انجاميد و منافقين، چهار تكاور را به شهادت رساندند. اصدقي در اعترافات خود ادامه ماجرا را شرح مي دهد: «در اين عمليات كه به شكل گشتي صورت مي گرفت (...) از ژ-3، كلاش و بمب دستي استفاده شد كه طي اين عمليات چهار نفر از برادران تكاور به شهات رسيدند و چهار قبضه يوزي آنها نيز برداشته شد.»
لازم به ذكر است كه تروريست هاي اين عمليات همگي يا در تعقيب و گريزهاي نهادهاي قضايي، انتظامي و امنيتي به هلاكت رسيدند و يا پس از دستگيري با حكم دادگاه به اعدام محكوم شدند. مسعود قرباني نيز كه تنها عنصر فراري عمليات ترور خياباني آيت الله خامنه اي بود، بعدها به خارج از كشور گريخت و در عمليات فروغ جاويدان سازمان منافقين خلق، به عنوان معاون فرماندهي يك تيپ از ارتش آزادي بخش سازمان به كشور حمله كرد كه طي عمليات مرصاد بدست رزمندگان اسلام به هلاكت رسيد.
اجراي پلان بي
پس از آن كه اولين اقدام براي ترور آيت الله سيدعلي خامنه اي، رئيس جمهور كشور ناكام ماند و بخش ويژه سازمان منافقين شكست خورد، طرح عمليات ترور مجدد برنامه ريزي شد. مهران اصدقي كه فرمانده اين عمليات بود، در اعترافات خود طرح ترور رئيس جمهور براي مرتبه دوم را گونه توضيح مي دهد: «دو روز قبل از عمليات ما را به يك خياطي در خيابان وليعصر فرستادند و در آنجا مانده بوديم و قرار شد رئيس جمهور را كه در طرح قبلي نيامده بود از اين طريق ترور كنيم: ما در اين خياطي كه پايين تر از ميدان تجريش بود مستقر بوديم و صامت را روشن كرده بوديم. به محض اين كه اداره راهنمايي و رانندگي 10-52 مي داد و مسير را اعلام مي كرد براي ما مشخص مي شد كه سوژه مي خواهد بيايد، چون قبل از آمدن سوژه اداره راهنمايي به عوامل خود در سر چهارراه ها مي گويد كه چراغ را سبز كنند و مسير را باز نگه دارند و همين امر خود سبب شناسايي سوژه مي شود... به هر حال قرار بود بعد از اعلام اداره راهنمايي و رانندگي ما به خيابان بياييم و مستقر شويم و تا ساعت 7:30 صبر مي كنيم، اگر از پشت صامت اعلام شد به خيابان مي رويم و اگر اعلام نشد ساعت 7:30 به خيابان مي رويم و ماشين گردي مي كنيم و هر ضدگلوله اي با دو اسكورت آمد ترور مي كنيم. ما تا 7:30 صبر كرديم كه خبري نشد. سپس به خيابان آمديم و اقدام به ماشين گردي كرديم...»
در واقع علامت مشخصه تردد حضرت آيت الله خامنه اي در شناسايي منافقين، يك ماشين ضدگلوله به همراه دو اسكورت بود و طرح ماشين گردي به منظور افزايش احتمال برخورد به ماشين حامل رئيس جمهور بود. ليكن عجله منافقين منجر به حمله اشتباهي به حاج سيداحمد خميني، فرزند مرحوم امام خميني(ره) شد! اصدقي در شرح عمليات سوءقصد اشتباهي به حاج سيداحمد خميني مي گويد: «ما در سه واحد به خيابان رفتيم و در دو طرف خيابان مستقر شديم. يك ماشين چروكي چيف يا بليزر كه كرم بود آمد و يك اسكورت و يك موتوري داشت. قرار بود ابتدا واحد ما كه سه نفر بوديم شليك كنيم. من ديدم يك اسكورت است، آن را رها كردم تا برود ولي جلوتر ديدم صداي تيراندازي آمد و متوجه شدم كه واحدهاي ديگر درگير شده اند. من به همراه مصطفي معدن پيشه و قباد سوار شديم و دور زديم كه ناگهان وسط خيابان ديدم بليزر ايستاده. نگه داشتم و پياده شديم و شروع به تيراندازي به طرف آن كرديم و چند بمب به روي آن زديم و بعد از يك دقيقه كه تيراندازي مي كرديم، متوجه شديم فقط واحد ما در صحنه است و از دو واحد ديگر خبري نيست. سوار ماشين شديم و در حالي كه شعار مي داديم متواري شديم. سلاح هايي كه در اين عمليات بكار برده بوديم ژ-3، يوزي، تيربار گرينف، نارنجك تفنگي، بمب دستي، نارنجك، سلاح هاي كمري [بود]. از شهيد يا مجروح شدن كسي در اين عمليات اطلاع ندارم. در اين عمليات ماشين هايي كه برده بوديم لو نرفته بود و براي اين عمليات انرژي زيادي گذاشته بوديم كه حتي به خاطر اين عمليات، يك خياطي را كه خيلي محمل جاافتاده اي هم داشت سرخ كردند و اين ماشين هاي لونرفته نيز سرخ شد.»
مهران اصدقي اتفاق جالبي كه در حين فرار رخ داد را نيز بدين شكل تعريف مي كند: «بعد از عمليات ترور حجت الاسلام حاج سيداحمد خميني، واحد محمدجواد بيگي از طريق خيابان هاي فرعي خود را به ميرداماد مي رسانند. من نيز كه راننده بودم با ماشين از خيابان وليعصر وارد ميرداماد مي شوم. چون قيافه ما كميته اي بود و لباس كميته به تن داشتيم، محمدجواد بيگي دستپاچه شد و يك بمب دستي به اتومبيل ما زد كه من با سرعت گاز دادم و بمب دستي پس از چند متر از عبور من منفجر شد. بعدا كه گزارش را جمع بندي كرده بودند، آنها گفته بودند در فرعي هاي بين خيابان فرشته تا ميرداماد با يك واحد گشتي درگير مي شوند و فانوس نيم كيلويي روي آن مي زنند كه عده اي از سرنشينان واحد گشتي به شهادت مي رسند و موج انفجار به قدري قوي بوده كه خود اينها گيج شده بودند و ما را نشناخته بودند و به طرف ما بمب دستي پرتاب كردند!»
عمليات ترور ناكام حاج سيداحمد خميني، فرزند امام خميني(ره) كاملا اتفاقي و بدون شناسايي قبلي صورت گرفته بود. در واقع هدف گذاري اين عمليات براي ترور آيت الله خامنه اي بود كه به سوءقصد به حاج سيداحمد خميني انجاميد. با شكست اين طرح ترور و هشيار شدن بيشتر نهادهاي امنيتي، طرح ترور حضرت آيت الله سيدعلي خامنه اي، رئيس جمهور سوم جمهوري اسلامي ايران منتفي مي شود و دستگاه آدم كشي سازمان در سال 60 به ترور ساير اهداف از مردم و مسئولين مي پردازد.
عمليات بغداد
در بحبوحه ايام جنگ ايران و عراق و پس از دست يابي رزمندگان جبهه حق به پيروزي هاي بزرگ، رژيم بعث عراق درصدد ضربه زدن متقابل از داخل كشور برآمد. صدام حسين براي بار ديگر تهديد كرد كه آخرين نماز جمعه سال 63 تهران را بمباران هوايي مي كند؛ نماز جمعه اي كه امام جمعه آن، آيت الله خامنه اي رئيس جمهور وقت بود. تهديد صدام در حالي بود كه پيش تر نيز اين قبيل تهديدات مطرح شده بود. مشكل رژيم عراق اما پدافندهاي ايران و ضدهوايي هاي مستقر در اطراف نماز جمعه تهران بود كه اجازه نمي دادند جنگنده هاي عراقي ارتفاع پاييني داشته باشند. نتيجه امر عمليات تروريستي مشترك دستگاه اطلاعاتي عراق و نيروي هوايي اين كشور بود. طرح عمليات به گونه اي بود كه دستگاه اطلاعاتي عراق بمبي را در نماز جمعه منفجر كند و همزمان با پرواز هواپيماهاي عراق در ارتفاع بالا اين گونه القا شود كه انفجار به وسيله جنگنده هاي عراقي صورت گرفته است. تلاش دستگاه اطلاعاتي عراق بر اين بود كه بمب گذاري تا آنجا كه امكان دارد نزديك به تريبون نماز جمعه باشد تا آيت الله خامنه اي نيز در نمايش حمله هوايي به شهادت برسد. ليكن با تاخير نيم ساعته هواپيماهاي عراقي و آتش پدافند ايران -كه جنگنده ها را فراري داد- طرح ترور، با شكست روبرو شد.
مرحوم محمود مرتضايي فر كه عموم مردم وي را به عنوان «وزير شعار» مي شناختند، در روايت خاطره انفجار نماز جمعه تهران و سوءقصد به آيت الله خامنه اي مي گويد: «آخرين جمعه سال 63 بود. روز پنج شنبه صدام اعلام كرده بود كه فردا نماز جمعه تهران را منفجر مي كنيم و اين بين مردم پيچيده بود. برخلاف معمول كه جمعه آخر سال به علت گرفتاري هاي روزهاي پاياني سال كمي خلوت تر است، جمعيت موج مي زد. مردم عاشق و انقلابي تهراني بدون توجه به تهديدات صدام، كودكان خردسال خود را نيز به همراه آورده بودند. اين نماز جمعه نيز به مانند ديگر نمازهاي جمعه با حضور پرشور و انقلابي مردم در ساعت مقرر با قرائت قرآن آغاز شد و مردم در صفوفي منظم نشسته بودند، با اين تفاوت كه به اين مسئله علم داشتند كه ممكن است شهيد شوند. رهبر انقلاب اسلامي كه خطيب نماز جمعه تاريخي سال 63 بودند، در حال ايراد خطبه ها بودند كه انفجار صورت گرفت. من يك لحظه به اشتباه فكر كردم كه منافقان ايشان را هدف قرار داده اند كه خوشبختانه اين طور نبود. موج و حرارت انفجار به جايگاه هم رسيد، ولي خوشبختانه به ايشان آسيبي نرسيد. با وجود اين كه صداي انفجار بسيار بلند بود و بر تمام فضاي دانشگاه اثر گذاشته بود اما ايشان مكان سخنراني را ترك نكردند. ايشان در عين حال اصرار داشتند كه به صحبت خود ادامه دهند. من هم مي ترسيدم مبادا حادثه ادامه داشته باشد و ايشان هدف سوء قصد قرار گيرند. نمازگزاران با صلابت هرچه بيشتر و بدون هيچ وحشتي با مشت هاي گره كرده شعار «الله اكبر» را سر مي دادند. از ايشان خواهش كردم اندكي به كنار جايگاه بيايند تا من مردم را به آرامش دعوت كنم؛ البته هدف ديگري هم داشتم. از قبل مي دانستم كه امام خميني(ره) تمامي نمازهاي جمعه تهران را به طور مستقيم از طريق راديو گوش مي كردند و اگر مشكلي هم بود تذكر مي دادند. آن روز هم كه اين اتفاق افتاد، احساس كردم الان امام(ره) گمان مي كنند كه حتما براي حضرت آيت الله خامنه اي اتفاقي افتاده است. سريعا در جايگاه قرار گرفتم و سه بار اين جمله را بيان كردم كه: «لطفا توجه كنيد! رئيس محترم جمهوري اسلامي ايران، هم اكنون به خطبه هاي عالمانه خود ادامه مي دهند.» اين سخن علاوه بر اين كه آرامش را به نمازگزاران برگرداند، در واقع به امام(ره) هم اين پيام را رساندم كه آقا سالم هستند. نكته خيلي جالب در اين خصوص اين بود كه چنين حادثه اي، حتي در صداي آقا هم تاثيري برجاي نگذاشت و ايشان با صلابت هميشگي و با همان عظمت، ادامه خطبه ها را ايراد كردند؛ به نحوي كه ظاهرا هيچ اتفاقي نيفتاده است. مردم هم از جاي خود تكان نخوردند و نماز جمعه برگزار شد. در اين حادثه 14 نفر به شهادت رسيدند. بعدها خانواده شان گفتند برخي از آن ها صبح به بهشت زهرا رفته بودند و از مجروحين در بيمارستان عيادت كرده بودند و با غسل شهادت به نماز آمده بودند. حادثه بمب گذاري در نمازجمعه اسفندماه سال 63 يكي از فتنه هاي آمريكا بود كه مردم ما را به وحشت بيندازد تا دست از حمايت خود از امام خميني(ره) و انقلاب اسلامي ايران بردارند. اما مي بينيد كه امروز با وجود گذشت سال ها از اين حادثه تلخ، هنوز استكبار جهاني به وسيله دست نشانده هاي خود كه منافقين هستند نتوانسته به هدف خود دست يابد.»
همچنين حاج فضل الله فرخ، از اعضاي ستاد اقامه نماز جمعه تهران در اين باره مي گويد: «در آن زمان صدام هر هفته تهديد مي كرد كه نماز جمعه تهران را مي خواهد بمباران كند. هر وقت كه اين اعلان مي شد، نماز جمعه شلوغ تر مي شد و حتي از شهرستان هاي امن هم به نماز جمعه تهران مي آمدند. جالب اين كه هر وقت كه از شهرستان هاي امن نمازگزار داشتيم بمباران نبود. عده اي كفن پوش در نماز جمعه مي نشستند و شعار مي دادند كه ما آماده ايم. آن هفته اي كه انفجار پيش آمد، از همان هفته هايي بود كه صدام گفته بود نماز جمعه را مي زنيم كه ما هم البته منتظر بمباران بوديم، احتمال 80% و 90% هم مي داديم كه موشك بزند. چون او كه ترسي از اين چيزها نداشت. بارها هم شده بود كه هواپيماهايش هم اطراف نماز جمعه مي آمد و ضدهوايي روي پشت بام ها و در ميدان فلسطين و اطراف ميدان انقلاب از نماز جمعه مراقبت مي كرد. روز حادثه، روزي بود كه صدام خيلي جدي گفته بود كه ما نماز جمعه را مي زنيم. من پشت جايگاه نشسته بودم يك دفعه صداي يك انفجار مهيب آمد. بلند شدم بالا را نگاه كردم ديدم كه چيزهايي از بالا پايين مي ريزد. اول خوشحال شدم. حدس زدم كه قطعات هواپيماي دشمن است كه پايين مي ريزد. ولي وقتي روي زمين آمد، ديدم قطعات بدن انسان است و بمب چنان به شدت اين بدن ها را هوا برده بودكه به اطراف پخش مي شد. اما بلافاصله فهميديم كه اين انفجار ناشي از بمب گذاري در محل نماز بوده است. ما هميشه جلوي درهاي ورود و خروج بازرسي كامل داشتيم. هيچ چيز را نمي تواستند با خودشان حمل كنند؛ بنابراين بمب را به صورت جانماز به داخل آوردند چون فقط آوردن جانماز مجاز بود. البته سعي بمب گذار بر اين بود كه بمب را نزديك جايگاه كه عده اي از مسئولين يا خود امام جمعه بود بگذارد كه همگي صدمه ببينيد. اتفاقا امام جمعه آن هفته خود آيت الله خامنه اي بودند. ايشان غالبا از جبهه يكسره به نماز جمعه مي آمدند. چون بمب گذار از بازرسي دوم نتوانسته بود عبور كند و فاصله اش با جايگاه زياد بود بمب را در قسمت انتهايي زمين چمن گذاشته بود. جالب است كه آن روز كسي فرار نكرد و امام چند بار در صحبت هايشان به اين مسئله اشاره كردند كه من زماني كه تلويزيون را نگاه كردم، ديدم كه با وجود اين كه بمب منفجر شد ولي يك نفر نرفت و همه نشستند و امام جمعه با صلابت صحبت هايش را ادامه داد و آهنگ صدايش عوض نشد. مردم هم سر جايشان نشستند. فقط شعار دادند: «حسين حسين شعار ماست شهادت افتخار ماست.» ما پس از انفجار به افرادمان گفتيم همه سر جايتان باشيد. هيچ كسي دخالت نكند. فقط يك عده خاصي شروع به جمع آوري شهدا و مجروحين كردند. مردم هم خطبه ها را گوش كردند و نماز را خواندند.»
در اين عمليات تروريستي، 14 نمازگزار شهيد و 88 نمازگزار مجروح شدند. آيت الله خامنه اي نيز پس از انفجار بمب، با صلابت و بدون هيچ گونه تزلزلي به خطبه ها ادامه دادند. عاملين انفجار كه از طرف سيستم اطلاعاتي عراق اعزام شده بودند، آموزش هاي تخريب و انفجار را در اين كشور ديده و پيش از اين نيز مامور به انجام عمليات هاي تروريستي ديگري شده بودند. آيت الله ري شهري، وزير اطلاعات وقت در خاطرات خود درباره دستگيري عاملين انفجار مي گويد: «با عنايت الهي تقريبا يك ماه پس از حادثه غم انگيز، عاملان اين جنايت به نام هاي مصطفي لطفي و خالد وزيري همراه مسعود قادري در تاريخ 1/2/64 در حالي كه دو كپسول گاز و يك ديفرانسيل ماشين كه در آنها مواد منفجره جاسازي شده بود و 34 عدد بمب مغناطيسي همراه داشتند و براي عمليات ديگري وارد ايران شده بودند، به گونه اي معجزه آسا دستگير شدند. بازجويي از متهمان آغاز شد و در نتيجه معلوم شد كه اوايل سال 1363 مصطفي لطفي و خالد وزيري با شخصي به نام سليمان شيخه، يكي از عوامل سردارجاف و علي قاضي در ايران آشنا و پس از مدتي به تركيه منتقل مي شوند و با علي قاضي ملاقات مي كنند و پس از اعلام همكاري به عراق مي روند. در عراق پس از گذراندن دوره هاي آموزش تخريب و انفجار، تعدادي محموله انفجاري را تحويل گرفته به ايران برمي گردند تا پل استراتژيك قطور را منفجر كنند، اما به دليل حفاظت شديد پل موفق نمي شوند، لذا يكي از پل هاي اطراف را منفجر مي كنند و به عراق باز مي گردند. در اقدام بعدي سرويس اطلاعاتي عراق آموزش هاي مخصوصي جهت انتقال يك موكت انفجاري به تهران و منفجر كردن آن در نماز جمعه به آنها مي دهد. در ضمن دوربين عكس برداري مخصوصي براي عكس برداري از پالايشگاه تبريز جهت طراحي انفجار آنجا نيز در اختيار آنان قرار مي گيرد. در تاريخ 23/12/1363 آنان به تهران مي آيند و فرداي آن روز همراه با موكت انفجاري داخل صفوف نمازگزاران مي شوند و پس از پهن كردن موكت زير پاي نمازگزاران، خود محل نماز جمعه را ترك مي كنند و با يك دستگاه كنترل از راه دور موكت را منفجر مي كنند. هنگامي كه صداي انفجار را از پشت بام منزل برادر مصطفي-كه در نزديكي دانشگاه تهران بوده است- مي شنوند به داخل منزل رفته و مشغول رقص و پايكوبي مي شوند و پس از آن به عراق باز مي گردند و مبلغ هشتصدهزار تومان در مقابل اين جنايت دستمزد دريافت مي كنند. آنان بار ديگر براي انجام عمليات بمب گذاري اعزام شده بودند كه پيش از هرگونه اقدام در تاريخ 1/2/1364 توسط مامورين وزارت اطلاعات دستگير شدند و پس از سير مراحل قانوني به مجازات رسيدند.»
نظر شما