پرچمدار وحدت اسلامي افغانستان:
دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: بررسي زندگي نامه شهيد عبدالعلي مزاري، در حقيقت بيان شرح حال يكي از بنيانگذاران مقاومت ضد استعماري در سرزمين شهيد پرور افغانستان است كه از بستر محروميت و عقب ماندگي مردم اين سرزمين برخاست و سرانجام با انتخاب مرگ خونين، به خيل شهداي گلگون پيوست.





تاريخ بشري با فراز و نشيب ها، ناكامي ها، تلخي ها، بستري است براي تبلور توانمندي ها و استعدادهاي نهفته در انسانهايي است كه با فكر و حركتشان جامعه بشري را از باتلاق سردرگمي به قله عزت و سعادت رهبري مي كنند و اغلب اين انسا نها در اين راه قرباني مي شوند. همچون
شمع مي سوزند تا محفل بشريت را روشن و گرم نگه مي دارند. در تاريخ پر فراز و نشيب كشور افغانستان به ويژه در ميان شيعيان مظلوم اين سرزمين به رغم همه قتل عام ها، تخريب ها، نسل كشي ها و ستمگري هاي رژيم هاي حاكم، در هر دوره و زماني مرداني ظهور كرده اند كه هر كدام در
مرحله زندگي شان، براي مردم اسوه و عامل تحرك جامعه بوده اند. گرچه با نسل كشي شيعيان هزاره جات توسط امير عبد الرحمن در اوايل قرن بيستم، احتمال مي رفت كه به اين زودي ها در اين جامعه، كسي قد بلند نكند و قهرماني، از مادر زاده نشود اما از آنجا كه نمي توان در برابر سنت هاي
حكيمانه الهي ايستاد، ملاحظه كرديم كه از ميان قشرهاي گوناگون اين سرزمين مردان بزرگي همچون دانشمند شجاع علامه شهيد سيد اسماعيل بلخي و علامه شهيد مولوي منصور رهبر حركت انقلاب اسلامي افغانستان و حجت الاسلام و المسلمين شهيد عبد العلي مزاري بنيانگذار حزب وحدت اسلامي افغانستان برخاستند.
 
تولد و دوران كودكي شهيد مزاري
 
شهيد عبد العلي مزاري فرزند حاج خداداد در سال 1326 شمسي در روستاي نانوائي از نواحي چهار كنت از توابع ولايت بلخ تولد يافت و دوران كودكي را در محيط گرم خانواده متدين و مذهبي بسر برد. از آنجا كه پيشه پدر و برادران كشاورزي و دامداري بود، از كود كي با مشكلات
جامعه آشنا شده و شرايط سخت زندگي مردم را با تمام وجود لمس كرد. اصولا خانواده حاجي خداداد از سرخجوي ورس به تركستان مهاجرت كرده بودند. دوراني كه عبد العلي مزاري به دنيا آمد، خانواده او همچون بسياري از اهالي منطقه در زمستان به قشلاق و در تابستان به ييلاق مي رفتند. عبد العلي نيز در دوران كودكي در زمينه كشاورزي و دامداري به خانواده كمك مي كرد. و در فصل زمستان نيز به مدرسه ابتدايي روستاي نانوايي مي رفت. او پس از پايان مرحله ابتدايي، به تحصيل علوم ديني روي آورد و به صورت تمام وقت آمورش مقدمات ديني را در مدرسه چهار كنت و مزار شريف فرا گرفت.
حاج خداداد غير از شهيد مزاري دو فرزند پسر ديگري نيز داشت كه حاج غلام نبي بزرگتر و سلطانعلي كوچكتر از او بودند برادر كوچكتر در دوره جهاد در جنگ با سربازان رژيم حزب كمونيستي خلق به شهادت رسيد. ولي حاج خداداد كه از بزرگان و افراد با نفوذ منطقه به شمار مي رفت در سال 1361 شمسي توسط عوامل ضد انقلاب دستگير ش  دو همراه فرزندش حاج غلام نبي و خواهر زاده او محمد اسحق ايلاقي تيرباران و به شهادت رسيدند. شهيد مزاري در اوج حاكميت استبدادي داود خان و پس از او ظاهر شاه در افغانستان كه از يكسو مردم هزاره جات به رهبري ابراهيم خان شهرستاني معروف به گا وسوار، قيام بزرگي را عليه سر سپردگان رژيم پشت سر گذاشته بودند و از سوي ديگر علامه شهيد بلخي با يارانش قيام مسلحانه خود را آغاز كرده و متأسفانه بر اثر خيانت يكي از افراد گروه انقلابي نقشه ايشان افشا شد و به زندان افكنده شدند. بدون شك اين شور و شوق انقلابي در اوج دوره خفقان و اختناق صدر اعظمي داوود خان در پرورش روحيه انقلابي و مبارزه جويي شهيد مزاري بي تأثير نبوده است.
شيخ شهيد از آغاز نوجواني با پشتكاري و قناعت در راه
نيل به ارزش هاي متعالي گام بر مي داشته و آنگونه كه نقل كرده اند در بيشتر سا لها، ماه هاي رجب، شعبان و رمضان را بدون وقفه روزه مي گرفته است. اين روحيه بلند معنوي به طور عمده معلول محيط خانواده و منطقه و مدرسه محل تحصيل ايشان بوده است. به ويژه كه سخت گيري هاي پدرش حاج خداداد، كه انساني متدين و وارسته بوده و هم بر محيط منطقه تسلط كامل داشته و از بروز انحرافات و مفاسد اخلاقي به شدت جلوگيري مي كرده است. همه اين عوامل در شكل گيري روحيه شهيد تأثير ژرف داشته و از همين روي شهيد از دوران نوجواني به انجام تكاليف ديني و شركت در مراسم مذهبي، به ويژه در مراسم عزاداري سالار شهيدان حضرت امام حسين (ع) پايبند بوده است. در ادبيات مجاهدان افغاني آمده اس ت كه شهيد حجت الاسلام والمسلمين عبد العلي مزاري در سن نوجواني، انساني وارسته، پر شور و دلير بود. هنگامي كه در مدرسه چهار كنت درس مي خواند، از بي كفايتي مسئولين مدرسه به شدت انتقاد مي كرد. به طور مثال در يك مورد خواستار تقسيم سهميه گندم مدرسه ميان طلبه هاي فقير ومستمند شده بود. وقتي كه مسئولين مدرسه به اعتراضات او و ساير طلاب توجه نكردند، او همراه جمعي از دوستانش قفل انبار مدرسه را شكستند و گندم را ميان طلاب فقير توزيع كردند. شهيد مزاري هنوز بيست ساله نشده بود كه با چهره هاي مبارز آن زمان آشنا شد.
در همان سا لها بود كه با علامه شهيد سيد اسماعيل بلخي از نزديك آشنا مي شود و علامه بلخي، مزاري جوان را به ادامه تحصيل و خدمت سربازي تشويق مي كند. دردها، محروميت ها و رنج هاي مردم افغانستان او را رنج مي داد.
مزاري شهيد پس از آشنايي با علامه بلخي تا آخرين سال هاي عمر شهيد بلخي در نشست هاي او شركت كرد، و از روح شوريده آن شمس شعر و عرفان و شمع فروزان افغانستان معاصر آموزه ها آموخت و سرانجام به درياي بيكران جهاد و عدالت خواهي پيوست.
گويا شهيد در آغاز جواني نخستين الهام را از علامه شهيد اسماعيل بلخي گرفته بود. زيرا اين مطلب را بارها تكرار مي كرد كه در نخستين ملاقات با بلخي تحت تأثير او قرار گرفته و ديدار با او سرنوشت ايشان را تغيير داده است. به طور نمونه مزاري گفته بود: «چند روز كه بلخي در روستا
و در مهمانخانه ما بود از صحبت هاي او خيلي چيزها ياد گرفتم بلخي مرا به درس خواندن و عزيمت به خدمت سربازي تشويق مي كرد. من به دستور و تشويق بلخي به سربازي رفتم. او به من مي گفت كه اگر ملا مي شوي بايد مجتهد شوي و اگر روضه خوان مي شوي بايد واعظ و خطيب شوي و اگر سياستمدار مي شوي بايد رئيس و وزير شوي نه مأمور »
اين اندرزها به گونه اي بر روحيه شهيد تأثير گذاشت كه همه آ نها را ملاك عمل و رفتار خود قرار داد. وقتي درس مي خواند با تمام وجود و تمام وقت به تحصيل مي پرداخت. وقتي به ميدان مبارزه قدم مي گذاشت، خط مقدم را بر مي گزيند و رهبري و فرماندهي توده هاي مردم را به دس ت مي گرفت. ديدارهاي شهيد با علامه شهيد بلخي بين سا لهاي 1344 تا 1347 گاه در شهر مزار و گاه در كابل تكرار مي شد. اين دو روح بزرگ با هم به گفت و گو و تبادل نظر درباره اوضاع مسلمانان افغانستان مي پرداختند. طبيعي است كه انديشه هاي مواج و انقلابي با آن بيان سحر انگيز شهيد بلخي از همان سا لها، روح استاد شهيد را سيراب ساخته و در مسير مقدس مبارزه و مقاومت و خدمت به تود ههاي مردم رهنمون مي ساخت.
 
اعزام به خدمت سربازي و تحول فكري
شهيد مزاري بر خلاف نظر اعضاي خانواده و دوستان كه او را از رفتن به خدمت منع مي كردند، تصميم گرفت كه به طور داوطلبانه براي خدمت به ميهن و نيز به منظور بررسي اوضاع و دستيابي به تجربيات جدي  د در زندگي عازم خدمت سربازي شود. بي ترديد در توصي هها و رهنمودهاي شهيد بلخي بر او بي تأثير نبوده است. شهيد مزاري در اين باره چنين گفته است: «در سال 1348 به خدمت سربازي احضار شدم و جاي خدمتم در ژاندارمري شبرغان تعيين شده بود. ولي به خاطر رشوه ستاني كه در هنگ ژاندارمري مزار پيش آمد و در وقت اعزام ميان ما دعوا پيش آمد، مرا به كابل فرستادند. البته رسم بر اين بود كه مردم كوشش م ك يردند كه فرزندا نشان در ولايت زادگاهشان خدمت سربازي را انجام دهند. از اين رو به افسران رشوه مي دادند تا از اعزام به ولايات دور افتاده جلوگيري كنند، ولي وقتي مرا به كابل فرستادند، آنجا به قسمت فراشوت افتادم ولي آنجا هم مرا اضافه بست كشيده به خوست فرستادند كه در آن زمان يكي از بدترين جاها يي بود كه سربازان سرشوخ از باقي جاها را جهت تنبيه به آنجا مي فرستادند. چون هوا خيلي گرم بود لذا با در نظر گرفتن عدم امكانات زندگي در خوست خيلي دشوار به نظر م يرسيد. مدت يك سال در خواست خدمت كردم و بعد از آن به گرديز و سرانجام در سال 1350 از سربازي ترخيص شدم و راهي منطقه شدم .»
دوره سربازي با همه مشكلات طاقت فرساي آن، منشأ تحول بزرگي در تبلور فكر و انديشه شهيد مزاري بود، كه از آن به عنوان دوره درس و عبرت آموزي ياد كرده است. چرا كه براي نخستين بار با رفتار و كردار مأمورين رژيم حاكم با مردم و زندگي دردناك و رنجور آحاد ملت در اقصي نقاط افغانستان آشنا شده است. از يكسو اين فرصت براي او فراهم شده بود تا با محروميت هزاره هاي ساكن ساير مناطق افغانستان آشنايي بيشتر پيدا كند، و از سوي ديگر محروميت اقوام غير هزاره را نيز از نزديك لمس كند و با س  اختار فساد آلود و تبعيض آميز دولت حاكم بر افغانستان بيش از پيش آشنا شود. لذا از سن 20 سالگي عشق و علاقه او به ادامه تحصيل افزايش مي يابد و تصميم مي گيرد كه به هر نحوي كه شده به فراگيري علم و دانش بپردازد. به همين دليل در حين دوره سربازي هم زماني كه شرايط فراهم مي شد، نزد يك مولوي اهل سنت افغان مي رفت و فراگيري دروس علوم ديني را ادامه داد.
دوران خدمت سربازي براي مزاري بسيار آموزنده بود. او پس از بازگشت به مزار شريف دوباره در مدرسه علوم ديني شيخ سلطان كه در آن زمان شكوه و رونق خاصي داشت ثبت نام كرد و به ادامه تحصيل مشغول شد. ولي اين مقدار تحصيل هرگز نمي توانست روح تشنه شهيد را سيراب كند. لذا در بهار سال 1351 تصميم گرفت براي ادامه تحصيل به خارج كشور عزيمت نمايد و از آنجا كه علاقه خاصي به حوزه علميه قم داشت به ايران آمد. در حين تحصيل در حوزه هاي علميه مشهد و قم براي زيارت مراقد ائمه معصومين (ع) به كشور عراق نيز مسافرت كرد و از حوزه علميه نجف اشرف نيز بازديد به عمل آورد. آن  گاه به ايران بازگشت و تا سال 1355 بدون وقفه به فراگيري علوم و معارف اسلامي ادامه داد.
آغاز فعاليت هاي سياسي در حوزه علميه قم
شهيد عبد العلي مزاري در حوزه هاي علميه قم و نجف اشرف با بسياري از طلاب افغاني و ايراني روابط همكاري و دوستانه برقرار كرد. او ضمن بررسي اوضاع علمي و سياسي جهان اسلام در نجف اشرف نيز با بيت حضرت امام خميني (ره) تماس گرفت و همكاري سياسي خود را با برخي شخصي تهاي انقلابي فعال در بيت امام آغاز كرد. علت انتخاب حوزه علميه قم از سوي شهيد مزاري آن طور كه هميشه ياد آوري كرده اين بود كه قم تنها محل تحصيل درس هاي رايج حوزه اي نبود، بلكه اين حوزه آن روزها كانون برجسته مبارزات ضد استبدادي و ضد استعماري جهان اسلام به حساب مي آمد و از اين نظر جاذبه خاصي براي استاد شهيد داشت.
عبد العلي مزاري پس از استقرار در قم با عشق و علاقه و پشتكاري كه در شخصيت او وجود داشت، با جديت تحصيلات حوزوي را آغاز كرده و بدون هدر دادن كي لحظه از وقت خود، درس سطح حوزه را در كمترين مدت ممكن يعني پنج سال به پايان رساند. در حالي كه ميانگين اتمام دروس سطح در حوزه هاي علمي ده سال است، اين بيانگر آن است كه چگونه استاد شهيد از لحظات زندگي خود، بهترين بهره برداري را داشته است. گفته شده كه در سال هاي تحصيل در قم با همكاري جمعي ديگر از طلاب كتابخانه جواديه بلخ را تأسيس كرده است. اين كتابخانه در دوره اشغال و جهاد تا سال 1368 تقريباً تعطيل بود و در سا لهاي اخير دوباره فعال شده است.
شهيد در حين تحصيل بين طلاب جوان كتاب هاي اسلامي انقلابي و آثار متفكرين مسلمان را توزيع مي كرده و آنان را به مطالعه تشويق مي كرده است. همچنين طلاب را براي انجام امور تبليغي و رفتن به ميان مردم و سخنراني و بيان احكام و افكار اسلامي تشويق مي نموده است. او مي گفت كه اين كارها سبب مي شود كه طلاب با روحيات اقشار مختلف آشنا شوند، و روش هاي مؤثر برخورد و ارتباط با مردم را تجربه نمايند. و در ضمن در فن تبليغ نيز تخصص و مهارت كسب نمايند. شخصيت هاي افغاني بسياري كه با آنان گفت و گو داشتيم تأكيد كرده اند كه شهيد مزاري از مراجع تقليد ديني حقوق ماهيانه طلبگي دريافت نمي كرده و پدرش هزينه تحصيلي او را پرداخت مي كرده است. حجت الاسلام مزاري درباره فعاليت هاي دوران تحصيل علوم ديني چنين گفته است: «تا سال 1355 بدون وقفه درس مي خواندم، هيچ گونه مزاحمتي را شامل درس نمي ساختم، در همان سال پدرم از افغانستان براي من پول فرستاد تا همراه برادرم به حج مشرف شوم. من با اين كار مخالف بودم چون احساس مي كردم امكان دارد سفر حج به درس هايم لطمه وارد كند، و مدتي از درس عقب بمانم. زيرا علاقه وافري به درس يافته بودم اما وقتي مسئله شرعي را پرسيدم معلوم شد كسي مستطيع شده حج بر او واجب مي گردد، لذا به ناچار مدتي درس را تعطيل كردم و راهي سوريه شدم. در دمشق موفق به دريافت ويزاي عربستان سعودي نشدم و برادرم به مكه مشرف شد. ولي من از آنجا به عراق رفتم و بعد از چند روزي كه معطل ماندم با مقدار كتبي كه تهيه كرده بودم عازم ايران شدم .»
شهيد مزاري درباره مشكلات اين سفر افزوده است:
«كتاب هايم گير رفت و خودم دستگير شدم، بيش از چهار ماه زنداني شدم و بعد مرا به افغانستان تبعيد كردند. در منطقه شمالي و در مدارس مزار شريف و چهار كنت يك سلسله برنامه هاي آموزشي و تربيتي با طلاب ريختيم .»
ايران در آن زمان از مبارزات ضد ستمشاهي به رهبري امام خميني (ره) موج م يزد. فضاي سياسي و فكري آن روز حوزه علميه قم و مبارزات عدالتخواهانه مردم ايران مزاري را بيش از گذشته به فعاليت هاي سياسي و جريان هاي انقلابي علاقمند ساخته بود. اوضاع افغانستان در سايه نظام فرسوده ظاهر شاه به مراتب بدتر از اوضاع ايران بود. او كه از نزديك محروميت مردم افغانستان را ديده بود.
هنگام اقامت در شهر قم به حلقات درس مبارزان شيعه و هزاره افغانستان پيوست و با انقلابيون ايراني وافغاني روابط دوستانه برقرار كرد. با اين وصف در مدت كوتاهي با رهبران انقلاب اسلامي ايران آشنا شد.
برخي منابع جنبش اسلامي افغانستان گفته اند كه شهيد مزاري در مدت كوتاه اقامت در حوزه علميه نجف اشرف با امام خميني_(ره) ديدار كرده و با ديدگاه هاي ايشان آشنا شده است. آنگاه مسافرت هاي او به عراق، سوريه، پاكستان و تركيه ادامه يافت. اما مزاري در سال هاي اقامت در ايران خيلي پر جنب و جوش و سرشار از شعور انقلابي بود.
بنيانگذاري سازمانن صر افغانستان در حقيقت فعاليت هاي سياسي شهيد عبد العلي مزاري از ابتداي دهه 1350 آغاز ش  ده اس ت. ده هاي كه شاهد تحولات و رو يدادهاي داخلي ومنطق هاي بيشماري بود. او در اين مرحله حساس تاريخي در بنيانگذاري هسته اوليه سازمان نصر افغانستان نقش بسزايي داشت. شهيد در اين باره مي گويد: «سازمان نصر در سال 1351 با نام مستعار «روحانيت نوين » در داخل افغانستان تأسيس شد.
اعلامي  هاي كه در آن زمان بدون نام و هويت مشخصي از سوي سازمان نصر منتشر شد، به اساسنامه سازمان اشاره كرده است. روحانيت نوين پس از گذشت چند سال به «حزب حسيني » تغيير نام يافت. همزمان با تشكيل هسته هاي اوليه سازمان نصر در داخل افغانستان، در خارج از كشور نيز هسته اي به نام «روحانيت مبارز » به وجود آمد. زماني كه انقلاب اسلامي ايران در روز 22 بهمن سال 1357 به پيروزي رسيد، و مبارزه در سرتاسر افغانستان شدت يافت مسئولان اين هسته ها در سال 1358 گردهم آمدند و به طور رسمي موجوديت سازمان نصر را اعلام كردند .»
در حقيقت شخصيت سياسي و فكري شهيد مزاري پس از اتمام تحصيلات در حوزه علميه قم آن هم در سال ها يي كه مبارزات اسلامي مردم به رهبري امام خميني (ره) به اوج رسيده بود، تبلور يافت و ابعاد تازه اي بخود گرفت. او با روحيه سرشار از اميد و اراده، تصميم گرفت با الهام از خط مبارزاتي امام خميني (ره) براي نجات مردم افغانستان وارد صحنه سياسي شده و مبارزه جدي را آغاز نمايد. لذا دوباره به عراق رفت و با امام خميني (ره) و برخي از شخصيت هاي مبارز ايراني ديدار كرد، و درباره وظايف مبارزاتي به گفت و گو پرداخت و دوباره به ايران بازگشت.
عبد العلي مزاري درباره نحوه فعاليت هايش در افغانستان
پس از اخراج از ايران گفته است كه در شهرهاي كابل و
مزار شريف با همكاري برخي از مبارزين شيعه به تشديد
فعاليت هاي سياسي و فرهنگي از جمله تأسيس كتابخانه
در شهر مزار شريف اقدام نموده تا طلاب و دانشجويان
را به مطالعه كتاب هاي اسلامي و انقلابي تشويق نمايد.
اما با كمال تأسف به خاطر شرايط نابسامان فرهنگي، اين
برنامه ها چندان مورد استقبال قرار نگرفت. او در اين باره
گفته است: «حتي براي مطالعه كتاب پول در نظر گرفته بوديم و اعلان كرديم كه هر كس مطالعه كتابي را تمام كند بيايد پول بگيرد .»
به رغم همه مشكلات و موانع سر راه باز هم تلاش هاي روشنگرانه شهيد در مزار شريف مؤثر واقع شده و افراد زيادي را جذب فعاليت هاي سياسي و مبارزه نمود. شهيد مزاري با اشاره به فعاليت هاي فرهنگي خود در اين مقطع چنين گفته است: «در مدارس مزار شريف و چها ر كنت يك سلسله برنامه هاي آموزشي و تربيتي با طلاب ريختم، مشغول اين گونه مسائل بودم كه كودتاي روسي هفتم ارديبهشت سال 1357 به وقوع پيوست، گذشته از اينكه زمينه كار باقي نماند، تحت تعقيب هم قرار گرفتم، و مجبور شدم افغانستان را به سوي حوزه نجف اشرف ترك كنم .»
مزاري مي افزايد: «امام خميني (ره) هنوز به فرانسه نرفته بود، مدتي در نجف ماندم و مدتي بعد به سوريه و از آنجا به پاكستان رفتم. سپس وارد افغانستان شدم. وقتي وارد كابل شدم اوضاع خيلي اختناق آلود بود، تعقيب شديد وجود داشت، بسياري از روحانيون دستگير شده بودند و برخي هم متواري و فراري بودند. از آنجا دوباره به پاكستان برگشتم و ايران آمدم پس از آن انقلاب افغانستان شدت گرفت، از آن زمان تا سال 1365 گاهي در داخل و گاهي هم در خارج بسر برم .»
در اين زمينه برخي از منابع جنبش اسلامي با استناد به خاطرات شهيد مزاري نقل كرده اند كه ايش  ان هنگام بازگشت از عراق در مرز خسروي ايران توسط مأموران ساواك دستگير و در زندان مورد شكنجه قرار گرفته است. مزاري چنانچه در خاطراتش مي گويد: «روزي سيگار روشن را روي صورتم خاموش كردند، به اميد اينكه يك آخ بگويم. ولي چشم در چشم آ نها دوخته و تا آخر ساكت و صبور ماندم تا شخصيت يك طلبه افغاني را نتوانند خرد كنند ». شهيد مزاري چون در ايران تحت تعقيب و ممنوع الورود بود، در پاييز سال 1356 براي سومين بار با هويت جعلي و مخفيانه به ايران آمد. براي اينكه ساواك او را شناسايي و دوباره بازداشت نكند جاي ثابتي براي اقامت در ايران نداشت.
در س  ال 1357 تحولات بزرگي در منطقه روي داد. در ايران انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) به پيروزي رسيد. در افغانستان كودتاي كمونيستي هفتم ارديبهشت به رهبري ببرك كارمل روي داد. در پي اين كودتا و متعاقب قيام مردم چهار كنت در روز سوم اسفند سال 1358 شهيد مزاري بيدرنگ به زادگاهش بازگشت و در كنار مجاهدين به جنگ مسلحانه با دولت كمونيستي خلق و پرچم و متجاوزان شوروي پرداخت. او در همان سال ها با همكاري و هماهنگي جمع كثيري از علما و مبارزان شيعه هزاره جات موجوديت رسمي و علني سازمان نصر افغانستان را اعلام كرد.
عبد العلي مزاري در سال 1360 شمسي به منظور تهيه امكانات و تداركات براي جبهه هاي جنگ و سازماندهي مجاهدان دوباره به ايران آمد و تا سال 1365 در حال رفت و آمد بين افغانستان و ايران و پاكستان بود. ولي در اواخر همان سال به كشورش بازگشت تا براي هميشه در بين مردم و مجاهدين افغانستان بماند. او پس از بازگشت به افغانستان تلاش كرد تا سازمان ها و گروه هاي گوناگون مجاهدين و بعضا متخاصم را متحد سازد. در اين راستا از اغلب جبهه اي جنگ هزاره جات بازديد به عمل آورد. در سال 1368 در نتيجه تلاش هاي مزاري و بسياري از فرماندهان و رهبران جامعه هزاره اغلب احزاب و سازما نهاي سياسي و جهادي شيعه در باميان با امضاي ميثاق وحدت، حزب وحدت اسلامي افغانستان را بنيانگذاري كردند.
تشكيل حزب وحدت اسلامي، شهيد مزاري را وارد مرحله اي تازه از حيات سياسي و فكري ساخت. او با توجه به اوضاع و شرايط داخلي و بين المللي در ارتباط با جهاد مسلمانان افغاني و بر اساس ضرورت ها و مصلحت هاي سياسي و اجتماعي مردم و مجاهدين در داخل و خارج كشور، و با درايت و دركي كه داشت، انديشه وحدت ملي را در صفوف جهاد به جريان انداخت و جهت رهايي و پايان دادن به جنگ هاي دروني بين گروه هاي جهادي و تمركز نيروهاي پراكنده در صفي يكپارچه عليه دشمن اشغالگر، ساير رهبران و فرماندهان جهادي و كليه جناح ها و جريان هاي سياسي ونظامي را به پيوستن به حزب وحدت فراخواند.

فرماندهي عمليات نظامي

در ادبيات گروه هاي جهادي شيعه آمده است كه شهيد مزاري پس از كودتاي كمونيستي هفتم ارديبهشت سال 1358 و آغاز مبارزات مسلحانه مردم بر ضد عوامل بيگانه، به عنوان يك روحاني مجاهد در اوايل همان سال به منظور رهبري قيام مسلحانه مردم به داخل افغانستان شتافت، و در تابستان همان سال جبهه قدرتمند چهار كنت را در برابر اشغالگران گشود. او دوش به دوش رزمندگان جوان مقاومت در جبهه ها حضور يافت تا جا يي كه در يكي از جنگ ها، شانه خود را سنگر تيربار مجاهدين قرار داد كه بر اثر صداي ناشي از شليك گلوله به شنوايي او آسيب وارد آمد، و از اين جهت تا آخر عمر مشكلات شنوا يي داشت.
مزاري حضور خود را در جبهه ها چنين تشريح كرده است:
«در تابستان 1358 كه نه هزار سرباز دولتي به چهار كنت حمله كردند، در آن جنگ حضور داشتم. با وجودي كه دشمن سه منطقه استراتژيك را به تصرف خود درآورده بود با توپ و تانك به ارتفاعات آنجا يورش آورد. تانك ها به قله كوه بالا رفته بودند و گم  ان نمي رفت كه اين بار بتوان آ نها را پا يين آورد. ولي با شهامت وصف ناپذير همين مردم كه نه دوره آموزش چريكي ديده و نه درس نظامي خوانده بودند، به مدت دو ساعت سينه خيز به طرف قرارگاه دشمن پيشروي كرده و بدون اينكه دشمن متوجه شود شب هنگام به آ نها حمله كردند. از اينكه قرارگاه هاي دشمن از هم فاصله داشتند، رزمندگان مجاهد به چند گروه تقسيم شده و همزمان به هر سه پايگاه حمله كرده و آ نها را به تصرف خود درآوردند. ولي نظر به اينكه پايگاه سوم با دو پايگاه آزاد شده فاصله داشت و از وقوع درگيري خبر دار شده بود با خمپاره و توپ مناطق مجاهدين را گلوله باران مي كرد. ولي ديري نپاييد كه اين پايگاه هم به تصرف مجاهدين درآمد .»
شهيد مزاري در ادامه تشريح اين عمليات مي افزايد: «در اين درگيري ها تعداد دويست تن از اين مزدوران در آن شبيخون و درگيري تن به تن به هلاكت رسيده و تعدادي شان هم فرار كردند. مجاهدان در نتيجه اين جنگ مقادير زيادي اسلحه و مهمات به غنيمت گرفتند. مردم يك شب در ميان به پايگاه هاي دشمن حمله مي كردند. اين بار كوه «تخت خان » مورد حمله قرار گرفت. باز هم مردم سينه خيز پيش رفتند، ساعت يك بعد از نيمه شب آنجا رسيده و دشمن را متواري كردند. در نتيجه اين جنگ حدود 2000 قبضه سلاح مختلف به غنيمت مجاهدين در آمد .»
شهيد مزاري در پي اين جنگ و به منظور تأمين امكانات و تسليحات بيشتر و ايجاد هماهنگي و ارتباط با نيروهاي مجاهدين در اواخر سال 1359 در تنگه شاديان استقرار يافت و از آنجا طر حهاي متعدد فرهنگي، نظامي و سياسي تدارك ديد كه براي ايجاد تحول در آن محور بسيار حايز اهميت بود. در نتيجه اين طرح كانون هاي متعدد فرهنگي و آموزشي ايجاد شدند، ولي شهريور 1360 سربازان دولتي و روسي حملات شديدي را براي تصرف منطقه آغاز كردند. قواي دولتي به آساني از تنگه شاديان گذشتند و آنگاه پايگاه فرهنگي «نانوايي » مقر فرماندهي شهيد مزاري به محاصره در آمد. و طبق اظهارات ايشان از بچ ههاي بخش فرهنگي خواست پايگاه را ترك نمايند و به خانه هاي خود بروند و فقط 12 نفر بمانند. ولي همه بچه ها منصرف مي شوند و تنها 6 نفر در كنار شهيد مزاري مي مانند كه مردانه در برابر قواي مهاجم مقاومت مي كنند و شب هنگام از طريق كوهستان عقب نشيني مي كنند.
عبد العلي مزاري در طول سال 1360 سرگرم فعاليت هاي گوناگون سياسي، اجتماعي و نظامي در منطقه بوده و در اواخر همان سال به علت پاره اي از ضرورت ها و مشكلات به طور مخفيانه از كشور خارج مي شود. يكي از همراهان شهيد در آن سفر چنين روايت كرده است: «روزي كه مي خواستيم از طريق فرودگاه كابل به هرات پرواز كنيم در صف بازرسي به شدت نگران بوديم كه نكند مزاري را شناسايي كنند. در آن هنگام كه يك سوداگر يك بسته از وسايل خود را به دست او سپرد و گفت كاكا شما كه بار نداريد اين بسته را بگيريد تا پول اضافه بار من كمتر شود. شهيد كه لبا سهاي خود را بين يك دستمال بسته و محكم زير بغل گرفته بود، فقط لبخندي زد و آن بسته را به دست گرفت ». شهيد سپس از طريق هرات مخفيانه وارد ايران شد و دور تازه اي از فعاليت هاي سياسي خود را در ميان مهاجرين و گروه هاي فعال سياسي و محافل فرهنگي خارج از كشور آغاز كرد.
چگونگي تش يكل حزب وحدت اسلامي در اوايل سال 1365 شهيد مزاري تصميم گرفت به منظور بازديد از جبهه هاي داخلي و بازنگري اوضاع سياسي و نظامي و موقعيت انقلاب اسلامي به داخل افغانستان برود. به همين خاطر با جمعي از شخصيت هاي انقلابي راهي ميهن اسلامي شد. او پس از بررسي اوضاع و تحولات داخلي و ارزيابي روحيه مجاهدان و موقعيت قواي اشغالگر روسي و رژيم دست نشانده خلقي و وضعيت برتري طلبي و انحصار گرايانه گروه هاي سياسي مقيم پيشاور به اين نتيجه رسيد كه گروه هاي شيعي، جز اتحاد كامل سياسي تشكيلاتي هيچ راه ديگري براي ادامه حيات و حفظ موقعيت مردم خود ندارند. بر اين اساس مزاري تلاش وسيعي را براي تحقق اين هدف آغاز كرد كه سرانجام پس از تشكيل كنگره ها، سمينارها و نشست هاي متعدد در ايالت هاي پنجاب، لعل، بهسود و جاغوري و بررسي ديدگاه هاي مسئولان و فرماندهان احزاب جهادي، رهبران و مسئولان جهادي سرتاسر مناطق شيعه نشين و همه احزاب و گروه هاي سياسي در روز 25 / 4/ 1368 جلسات تاريخي و سرنوشت ساز خودشان را در مركز ولايت باميان آغاز كردند.
اين جلسات 9 روز ادامه يافت و شركت كنندگان تصميم نها يي خود را مبني بر اتحاد كامل احزاب و سازما ن هاي جهادي شيعي اتخاذ نمودند. شركت كنندگان كميسيوني را مأمور كردند تا قطعنامه اي تحت عنوان «ميثاق وحدت » آماده نمايد. منشور وحدت در 20 ماده تهيه شد و طي مراسم با شكوهي به امضاي همگان رسيد. شركت كنندگان سپس دست روي قرآن گذاشته و به نام خداوند متعال سوگند ياد كردند كه احزاب و تشكيلات پيشين خود را منحل نموده و در راه برپايي تشكيلات جديدي به نام حزب وحدت اسلامي افغانستان گام بردارند. برنامه ريزي و تدارك طرح اين گردهمايي هاي بي نظير وطاقت فرسا توسط اين سردار رشيد استاد مزاري صورت گرفت. او با منطق قوي و استدلال متين و شكيبا يي و بردباري، حركت جديدي را به سوي مقصد اصلي يعني اتحاد واقعي شيعيان هميشه مظلوم افغانستان آغاز كرد و حيات تازه اي به كالبد جامعه رنجور و زخم ديده شيعه بخشيد.
در اين راس  تا در اواخر سال 1368 هيئت بلند پايه و تام الاختياري از طرف مركزيت حزب وحدت اسلامي افغانستان به سرپرستي شهيد مزاري عازم جمهوري ا سلامي شد. اين اولين بار بود كه رهبران شيعيان افغانستان هويت و شخصيت واقعي خود را به نمايش گذاشتند. از اين هيئت در كنار مرقد مطهر امام خميني (ره) در بهشت زهرا توسط مهاجرين و طلاب افغاني مقيم ايران استقبال بي نظير به عمل آمد. از آن لحظه تاريخي افكار عمومي جهان فهميدند كه جامعه شيعه افغانستان هويت واقعي خود را باز يافته و در حال پيشتازي است. البته اين حركت بي خطر نبوده و از آن روز كارشكني هاي زيادي در راه وحدت آغاز شد اما مقاومت و پايداري شهيد مزاري و سردار شهيد صادقي نيلي و همچنين بيداري و هوشياري طلاب جوان و مهاجرين دلسوخته همه ترفندها را خنثي ساخت.
زنده ياد عبد العلي مزاري به عنوان سخنگوي هيئت روز 68/12/20 با برگزاري اولين مصاحبه مطبوعاتي پس از تأسيس حزب وحدت اهداف سفر هيئت مزبور به جمهوري اسلامي ايران را چنين بيان داشت:
1 ادغام همه دفاتر احزاب منحله و تعيين نمايندگي واحدي براي رسيدگي به امور مهاجرين و حزب وحدت اسلامي در خارج از افغانستان.
2 اعلام مواضع هماهنگ و مشترك گروه هاي جهادي شيعه توسط حزب وحدت اسلامي افغانستان.
3 انتشار نشريه اي مخصوص به عنوان ارگان حزب وحدت اسلامي افغانستان.
4 انتقال اخبار رو يدادهاي داخل افغانستان به مهاجرين
5 دعوت از اعضاي كادر مركزي حزب براي انتقال به داخل كشور.
6 ديدار با مقام رهبري جهان اسلام حضرت آيت الله خامنه اي جهت تشريح برنامه هاي حزب وحدت اسلامي و رويدادهاي جاري.
7 جذب كمك هاي مهاجرين و طرفداران انقلاب اسلامي افغانستان و ارسال آن به جبهه اي داخل كشور.
شهيد مزاري با رهبري و مقاومت كم نظيري كه از خود نشان داد به اهداف فوق الذكر جامه عمل پوشاند. تشكيلات حزب وحدت را در ايران و پاكستان و چندين كشور ديگر به طور رسمي فعال ساخت. براي اولين بار شيعيان هزاره در داخل و خارج از كشور با چهره عبد العلي مزاري بيش از پيش آشنا شده و نشانه هاي كمال و قاطعيت را در وجود او احساس كردند. او را نجات بخش ملتي شناختند، كه از لزوم تحقق عدالت اجتماعي و احياي هويت اصيل اسلامي و ملي سخن مي گويد. و مردم به طور رسمي او را رهبر ايده آل خود دانستند و به او اميد بستند.
شهيد پس از ديدار از ايران تصميم گرفت در رأس يك كاروان كوچك و با مقاديري امكانات از طريق جنوب غربي افغانستان به باميان مقرشوراي مركزي حزب بازگردد، كه مسير راه را گم كرده، و از اينجا شايعه ناپديدي و يا اسارت او بر سر زبان ها جاري شد. در پي ناپديدي چند روزه مزاري به نوعي سردرگمي آميخته با بيم و اميد ميان شيعيان هزاره به وجود آمد. در حالي كه رقيبان سياسي و دشمنان وحدت از اين شايعه اظهار شادماني مي كردند، مردم مظلوم و مهاجرين را هاله اي از نگراني فرا گرفت. پس از جستجوهاي فشرده شيخ شهيد را در كنار رودخانه اي در نوار مرزي يافتند. نظر به اينكه مسيرها نا امن بوده دوستان به او پيشنهاد كردند به ايران بازگردد، اما او تصميم گرفته بود به هر ترتيبي كه شده خود را به باميان برساند.
در حالي كه شهيد در دشت هاي تفتيده جنوب غربي افغانستان مسير راه هاي هزاره جات را جستجو مي كرد، كنگره سراسري حزب وحدت در باميان جلسه تشكيل داد و به اتفاق آرا او را به دبير كلي حزب وحدت اسلامي افغانستان انتخاب كرد. اين انتخاب مسير زندگي شهيد مزاري و سير تاريخي حزب وحدت را بكلي دگرگون كرد. از اين زمان به بعد ولايت باميان بر سر زبا نها افتاد و به مركز تصميم گيري هاي مهم سياسي و نظامي گروه هاي جهادي شيعيان تبديل شد. بامياني كه چون تنديس هاي بودا در تاريخ خونبار افغانستان خاموش و آرام بود ناگهان روي آنتن رسانه ها قرار گرفت و خبرساز شد. تا جا يي كه زمينه تفاهم با ژنرال هاي ناراضي رژيم كمونيستي نجيب الله از باميان تدارك ديده شد. زيرا بدون تصويب شوراي مركزي حزب در باميان مسئولين شمال نمي توانستند با ژنرال هاي مذكور وارد مذاكره شوند.
با تأسيس حزب وحدت اسلامي مبارزات خستگي ناپذير شيعيان افغانس  تان ابعاد تاز هاي به خود گرفت. در سطح جهاني به رسميت شناخته شد و شهرت جهاني يافت. در عين حال مزاري براي آينده افغانستان، طر حهاي زنده و سازنده ارائه داد و باميان را در اولويت توجهات جهاني قرار داد. تا جائي كه زمينه تفاهم ژنرال هاي ناراضي رژيم نجيب الله را از باميان تدارك ديد و با مسئولان و ژنرال هاي شمال به تفاهم رسيد كه در نتيجه آن اردوگاه مناطق شمالي افغانستان به مجاهدين پيوست كه به سقوط حكومت كمونيستي و استقرار حكومت مجاهدين در كابل منجر گرديد.
البته پيش از سقوط دولت كمونيستي نجيب الله هيئتي به نمايندگي از سوي فرماندهان نظامي سه قوم ازبك، تاجيك و هزاره در دولت كابل با حزب وحدت اسلامي تماس برقرار كردند. شهيد مزاري و سران حزب وحدت ضمن حمايت از قيام آنان، هيئتي را به منطقه تالقان و دره پنجشير اعزام م يكند تا با احمد شاه مس  عود و ديگر فرماندهان جمعيت اسلامي هماهنگي به عمل آيد. سرانجام به دنبال هماهنگي و هم  كاري حزب وحدت، شوراي نظار و نيروهاي ازبك و تركمن قيام بر ضد دولت نجيب الله را از مناطق شمال آغاز كرده كه در نتيجه اين هماهنگي دولت كمونيستي در سرتاسر افغانستان در مدت كوتاهي سقوط مي كند و شهر كابل به طور كامل به تصرف نيروهاي جهادي در مي آيد.

پيروزي مجاهدين و استقرار مزاري در كابل
با پيروزي سازمان ها گروه هاي جهادي و آغاز حاكميت آ نها در كابل، عبدالعلي مزاري نيز به كابل انتقال يافت. حضور شهيد در پايتخت و اداره امور مجاهدين وابسته به حزب وحدت و پيگري خواسته هاي شيعيان هزاره به زودي موقعيت سياسي و نظامي شيعيان را در مقابل جرياناتي كه تحمل حضور قدرتمند آنان را در كابل نداشتند به نمايش گذاشت. برخورد قاطع و سازش ناپذير شهيد مزاري در برابر سياست هاي انحصار گرايانه دولت هايي كه پس از فرار رو س ها بر مسند قدرت نشستند، قابل تحمل نبود. زماني كه نتوانستند از حضور انبوه شيعيان در كابل جلوگيري كنند، دست به تفرقه و جنگ افروزي زدند. به گفته منابع حزب وحدت اسلامي، در حالي كه اين حزب شامگاه دوازدهم خرداد سال 1371 خود را براي برگزاري مراسم سالگرد ارتحال امام خميني (ره) آماده مي كرد، اولين جنگ با تحريك بيگانگان بر حزب وحدت تحميل شد. پس از آن نيز هر چند مدت يك بار جنگ خونيني بر مردم شيعه هزاره كه در غرب كابل سكونت دارند تحميل مي شد. از سوي ديگر در روز 22 بهمن همان سال و همزمان با برگزاري مراسم سالروز پيروزي انقلاب اسلامي ايران، توطئه ديگري به منظور براندازي مركزيت حزب وحدت و به شهادت رساندن مزاري از طرف عوامل بيگانه به اجرا گذاشته شد و در نتيجه آن فاجعه خونين محله «افشار » به وقوع پيوست.
اين منابع مي افزايند: فاجعه افشار از دو جهت وحشتناك و خطرناك بود. از يك جهت مردم مسلمان و مظلوم شيعه را در محله افشار قتل عام كردند كه بازتاب گسترده جهاني داشت. دوم اينكه دستان خيانت برخي عوامل خودي كه در اين جنايت آغشته بود آشكار گرديد. به طوري كه شهيد مزاري بخاطر فاجعه محله افشار با صداي بلند گريست. او در يك گردهما يي عمومي در كابل به مردم قول داد تا عاملين اين فاجعه را به چوبه دار نكشاند و انتقام مردم مظلوم را نگيرد آرام نخواهد نشست.
صرفنظر از تلفات انساني و خسارت هاي مادي كه لازمه هر جنگي است، ولي اين حادثه تأسف بار اين عبرت براي شيعيان افغانستان داشت كه بدون اتحاد و داشتن رهبري دلسوز نمي توانند به حيات سياسي، اجتماعي و ديني شان ادامه دهند. از آنجا كه دبير كل حزب وحدت در بدترين شرايط سياسي و نظامي در صحنه و در ميان مردم حضور داشت باعث شد مقاومت و پايداري و دفاع جدي و صادقانه او از حريم شيعيان كابل به رغم بيش از 20 جنگ تحميلي و تبليغات زهر آگين دشمن پايگاه مردمي او بيش از پيش در بين مردم و نيروهاي مسلح و شوراي مركزي و همه اركان و تشكيلات حزب استحكام يابد. به همين دليل در آخرين نشست شوراي مركزي حزب وحدت مجددا با اكثريت قاطع آرا به دبير كلي حزب برگزيده شد.
در حقيقت استقرار شهيد مزاري در كابل، سرآغاز مقاومت پر افتخاري است كه در تاريخ جامعه هزاره و مسلمانان افغانستان به مقاومت غرب كابل تعبير مي شود. پيروزي مجاهدين، سقوط دولت نجيب الله و به قدرت رسيدن انتقالي محصول همكاري و هماهنگي سه جريان حزب وحدت، شوراي نظار و نيروهاي جامعه ازبك و تركمن بوده است. اما شوراي نظار پس از جابجايي در كابل بر خلاف تصور همه در صدد حذف متحدين پيشين خود (حزب وحدت اس المي و جنبش ملي اسلامي) برآمد. هزاره ها و ازبك ها و تركمن ها با فداكاري و پذيرش خطرهاي بسيار زمينه را براي به قدرت رسيدن دولت   صبغت الله مجددي فراهم كردند و شوراي نظار با تكيه به اين دو نيرو جايگاه خويش را در كابل در برابر ساير رقيبان تحكيمب خشيد. البته انحصار طلبي و فزون خواهي برخي گروه ها به حدي رسيده بود كه نمي توانستند درك كند كه بدون نيروهايي كه شوراي نظار را به قدرت رساندند، توان اداره كشور را ندارد. در نتيجه، مزاري بر خلاف تصورات پيشين، در غرب كابل رهبري مقاومت بر ضد دولتي را بر عهده گرفت كه خود در پيروزي آن نقش محوري و تعيين كننده داشت. مقاومت حزب وحدت بر ضد تهاجمات دولت انتقالي حدود سه سال طول كشيد. در اين مدت، تشكيل شوراي هماهنگي متشكل از حزب وحدت، جنبش ملي اسلامي، حزب اسلامي و جبهه نجات از ابتكارات رهبر شهيد بود. مقاومت حزب وحدت در برابر تهاجمات سنگين دولت انتقالي كه عموما از هوا و زمين صورت مي گرفت  يكي از بي نظيرترين مقاومت هاي تاريخ افغانستان را در برابر دولت هاي خودكامه به يادگار گذاشت.
شهادت حجت الاسلام عبد العلي مزاري
زماني كه وضعيت شهر كابل روز به روز بحراني تر مي شد، اعضاي شوراي مركزي و فرماندهان شاخه نظامي حزب وحدت به منظور حفظ جان آقاي عبد العلي مزاري دبير كل حزب مقرر داشتند كه ايشان محل اقامت خود را تغيير دهد و به نقطه ديگري در خارج از كابل مستقر شود و كار رسيدگي به امور كابل را به جمعي از مسئولان و فرماندهان واگذار نمايد. ولي شيخ شهيد با اين تصميم به شدت مخالفت كرد وگفت: «من تا آخرين لحظه در كنار مردم مظلوم غرب كابل خواهم بود. در آخر سرنوشتم يا اسارت است يا شهادت » و همينطور هم شد. او به قول خود وفا كرد و تا آخرين لحظه در كنار مردم باقي ماند. اما پس از آنكه منطقه غرب كابل در محاصره شديد قواي نظامي شوراي نظار و اتحاد عبد الرسول سياف و گروه مهاجم طالبان قرار گرفت، شهيد به منظور حفظ موجوديت شيعه بناچار راه مذاكره با طالبان را برگزيد ولي اين گروه عهد شكن كه از مزاري براي مذاكره دعوت به عمل آورده بود، ايشان و ساير همراهانش را به اسارت گرفته و روز 22 / 12 / 1373 به طرز فجيع و مظلومانه و با دست و پاي بسته زير رگبار مسلسل قرار داد و به شهادت رساند و پيكرهاي خونين آنان را در شهر غزنه تحويل مردم داد.
شايد در تاريخ معاصر افغانستان مزاري يك استثنا بوده باشد كه آن مظلوم متهور و متبلور، سه سال همچون نگيني در حلقه كوه هاي آتش فشان كابل، زير بارش ميليو نها گلوله سبك و سنگين ايستاد و يك گام عقب نشيني نكرد و يك كلام به نقض وحدت ملي كشور نگفت و يك پيام به نفع خود و ضرر ديگران صادر نكرد. همان آراستگي گفتار و كردار مزاري، در ايستادگي بر پاي وحدت ملي و تأمين منافع همه مردم محروم بود كه جانش را وقف اين راه وآرمان نموده بود. و سرانجام در همين راستا، مزاري جهت مذاكره با گروه طالبان كه آن روزها در سيماي فرشتگان، قرآن به دست، و با فريب ونيرنگ به سراغ خلق خدا پيش مي آمدند، با انگشت شماري از ياران و فرماندهان با وفايش همچون شهيد ابوذر غزنوي، ابراهيمي بهسودي، سيد علي علوي مزاري، جان محمد تركمني رهسپار چهار آسياب شد كه گروه طالبان بر خلاف رسم انسانيت و فرهنگ ديرينه مردم افغان و به دستور بيگانگان، او وياران با وفايش را به اسارت گرفت و در 22 اسفند 1373 به شهادت رساند. آنگاه با هراس از عواقب اين جنايت، پيكرهاي پاك آ نها را در هليكوپتري گذاشت و در نزديكي غزنه با صحنه سازي و فريبكاري، بر زمين خواباند و شهيد مزاري و يارانش را به درگيري در درون هليكوپتر متهم كرد.
داستان از اين قرار است كه جنبش نو ظهور طالبان، در اواخر سال 1373 تا نزديكي هاي كابل پيش  روي كرد. پيدايش طالبان پس از گذشت چند سال جنگ و درگيري هاي خونين ميان گروه هاي جهادي، همه معادلات قدرت در افغانستان به ويژه در كابل و اطراف آن را بكلي دگرگون كرد. شهيد عبد العلي مزاري در آغاز اين درگيري ها با اعزام بخشي از زبده ترين نيروهاي حزب وحدت به ولايت غزنه، در برابر پيش  روي طالبان به مقاومت پرداخت. اين نيروها در آغاز موفق شدند مواضع و پايگاه هاي طالبان را در اطراف شهر غزنه متصرف شوند. اما به دنبال عدم همكاري نيروهاي محلي، نتوانستند جبهه اي موثر بر ضد طالبان در غزنه به وجود بياورند. با شكست طرح فعال ساختن جبهه مقاومت در برابر طالبان در ولايت غزنه، رهبر شهيد مذاكره با طالبان را كه از چندي پيش آغاز شده بود به طور جدي دنبال كرد.
مزاري در عين حال به منظور جلوگيري از پيشروي طالبان و تأمين غرب كابل، مذاكره با دولت رباني نيروهاي شمال را نيز متوقف نكرد، ولي اين مذاكرات نتيجه اي در پي نداشت. لذا با عقب نشيني نيروهاي حزب اسلامي و استقرار طالبان در محور چهار آسياب، غرب كابل در محاصره كامل قرار گرفت. شهيد مزاري بسيار تلاش نمود تا با ي يك از دو طرف رقيب به توافق برسد. ولي تلاش هاي او در راستاي توافق با دولت برهان الدين رباني و پيشنهاد دفاع مشترك بي نتيجه بود. در آخرين روزهاي مقاومت غرب كابل، نيروهاي دولتي حملات بسيار شديدي را از زمين و هوا بر ضد حزب وحدت و بر غرب كابل آغاز كرده بودند. حزب وحدت در اين جنگ ها بر خلاف گذشته در محاصره قرار داشت و همه راه هاي تداركاتي اش را از دست داده بود. از سوي ديگر در برابر حملات نيروهاي گوناگون تنها از موجوديت شيعيان و موجوديت خود دفاع مي كرد. نيروهاي اين جنبش كارآيي گذشته را نداشتند و از خطوط مقدم جبهه عقب نشيني كرده بودند. سرانجام با وجود تلاش هاي مداوم سياسي و مقاومت بي نظير نظامي، حزب وحدت اسلامي در غرب كابل شكست خورد و عبد العلي مزاري در روز ۲۲ اسفند سال 1373 در محور چهار آسياب به دست نيروهاي طالبان به اسارت درآمد و به شهادت رسيد. شهادت او جامعه هزاره را به شدت تكان داد. طالبان تلاش نمود تا از پذيرش مسئوليت شهادت اين رهبر فرزانه شانه خالي كند و شهادت او را در نتيجه سانحه هوايي جلوه دهد. ولي پزشكان اداره پزشك قانوني مزار شريف در پي كالبد شكافي پيكر شهيد اعلام كردند كه شهيد مزاري بر اثر درگيري در داخل هواپيما كشته نشده بلكه با شكنجه و اسلحه سرد به شهادت رسيده و پس از گذشت دو ساعت از شهادت دو گلوله نيز به پيكر او شليك شده است.
به هرحال عبد العلي مزاري همچون آفتاب، در افق هاي بلند شهادت، كسوف خون گزيد و مصداق: «رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه » گشت و به آرزوي ديرينه اش رسيد. پيكر پاك و عطر آگين او در طولاني ترين مراسم تشييع در تاريخ معاصر افغانستان، از غزني تا بهسود، تا باميان و تا يكاولنگ، صدها كيلومتر، روي دوش مردم داغدار و عزادار، از روستا به روستا از دل درياي بهمن و برف، پياده حمل شد و از آنجا به بلخ انتقال يافت و سرانجام در روز هفتم فروردين 1374 پس از برگزاري مراسم وداع رسمي در حضور ميليون ها انسان عزادار كه از سراسر مناطق شمال افغانستان و هزاره جات در مزار شريف گردهم آمده بودند به خاك سپرده شد.
با شهادت مزاري، هزاره ها در پايان يك قرن مقاومت، بزر گترين رهبر تاريخ معاصرشان را از دست دادند. اما مزاري از غزنه تا باميان، از باميان تا بلخ، از ميان دره ها و كوه هاي سر به فلك كشيده هزارستان با تن پاره پاره، با چهره اي سرخ، زمستان سفيد مردم اين سامان را خونين تن كرد تا مظلوميت شيعيان هزاره را به نمايش بگذارد و عدالتخواهي را در عصر طالبان ستم پيشه هميشگي سازد، و حقانيت مقاومت براي احقاق حق را گواهي دهد

منبع: ماهنامه شاهد ياران/ شماره59
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۱۱
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۵۴ - ۱۳۹۸/۰۲/۰۴
0
2
بسیار عالی بود
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده