مصايب و ناملايمات را با آغوش باز بپذيريم
جمعه, ۰۸ مهر ۱۳۹۰ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: شهيد جهان آرا در بخشي از وصيت نامه خود تاكيد كرد: انقلاب بيش از هر چيز براي ما يك ابتلاي الهي و يك آزمايش تاريخي و اجتماعي است و در جريان اين ابتلا بايد رنج، محروميت، مصايب و ناملايمات را با آغوش باز بپذيريم و در برابر آشوب ها و فتنه ها با خلوص و شهامت بايستيم...
نويد شاهد/ شهيد جهان آرا در بخشي از وصيت نامه خود تاكيد كرده است: انقلاب بيش از هر چيز براي ما يك ابتلاي الهي و يك آزمايش تاريخي و اجتماعي است و در جريان اين ابتلا بايد رنج، محروميت، مصايب و ناملايمات را با آغوش باز بپذيريم و در برابر آشوب ها و فتنه ها با خلوص و شهامت بايستيم و از طولاني شدن اين ابتلا و افزايش سختي ها و ناملايمات نهراسيم؛ زيرا علاوه بر اينكه خود را از قيد آلودگي ها و وابستگي ها، پاك و خالص مي كنيم، انقلابمان و حركت امت شهيدپرور، عميقتر و استوارتر شده و از انحراف و شكست مصون مي ماند.
مقام معظم فرماندهي كل قوا 22/1/1382 نماز جمعه تهران:
من مايلم اينجا يادي بكنم از محمد جهان آرا، شهيد عزيز خرمشهر و شهدايي كه در خرمشهر مظلوم آن طور مقاومت كردند. آن روزها بنده در اهواز از نزديك شاهد قضايا بودم. خرمشهر در واقع هيچ نيروي مسلح نداشت. نه كه 120 هزار (مانند بغداد) نداشت، بلكه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانك تعميري از كار افتاده را مرحوم شهيد اقارب پرست – كه افسر ارتشي بسيار متعهدي بود – از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمير كرد. (البته اين مال بعد است، در خود آن قسمت اصلي خرمشهر نيرويي نبود) محمد جهان آرا و ديگر جوان هاي ما در مقابل نيروهاي مهاجم عراقي – يك لشكر مجهز زرهي عراقي با يك تيپ نيروي مخصوص و با 90 قبضه توپ كه شب و روز روي خرمشهر مي باريد – 35 روز مقاومت كردند. همان طور كه روي بغداد موشك مي زدند، خمپاره ها و توپ هاي سنگين در خرمشهر روي خانه هاي مردم مرتب مي باريد، اما جوانان ما 35 روز مقاومت كردند. بغداد سه روزه تسليم شد. ملت ايران! به اين جوانان و رزمندگانتان افتخار كنيد. بعد هم كه مي خواستند خرمشهر را تحويل بگيرند، دوباره سپاه و ارتش و بسيج با نيرويي به مراتب كمتر از نيروي عراقي رفتند خرمشهر را محاصره كردند و حدود 15 هزار اسير در يكي دو روز از عراقي ها گرفتند. جنگ تحميلي هشت ساله ما، داستان عبرت آموز عجيبي است. من نمي دانم چرا بعضي ها در ارائه مسائل افتخارآميز دوران جنگ تحميلي كوتاهي مي كنند.
ولادت محمد جهان آرا
در سال 1333 در خرمشهر در دامان خانواده اي مذهبي و پايبند به مسائل اعتقادي چشم به جهان گشود، در سال 1354 محمد ديپلمش را گرفت، در كنكور دانشگاه قبول شد و براي ادامه تحصيل راهي مدرسه عالي بازرگاني تبريز گرديد.
فعاليت هاي شهيد جهان آرا
حدودا 13 ساله بود كه پايش به فعاليت هاي ديني در مساجد و هيئت هاي مذهبي باز شد، به مسجد مي رفت، در كلاس هاي آموزش و تفسير قرآن شركت مي كرد و عضو ثابت جلسات هفتگي هيئت هاي مذهبي بود. در تمام اين كارها برادر بزرگش «علي» مشوق و راهنمايش بود. يك سال بعد برادرش او را با يك گروه مبارز مخفي به نام «حزب الله خرمشهر» آشنا كرد و محمد بي درنگ وارد آن گروه شد. دو سال بعد يعني در 1351 گروه حزب الله توسط عوامل ساواك شناسايي شد و تمام اعضايش از جمله محمد دستگير و زنداني شدند. محمد به همراه ديگر اعضاي گروه در دادگاه نظامي محاكمه شد و به خاطر سن كمش او را به يك سال زندان محكوم كردند. سال بعد وقتي كه از زندان آزاد شد از او تعهد گرفتند و تهديدش كردند كه اگر بار ديگر وارد فعاليت هاي سياسي شود بشدت با او برخورد خواهند كرد، اما اين تعهد و اين تهديد نتيجه اي جز مخفي شدن فعاليت سياسي او نداشت.
فعاليت هاي سياسي او همچنان در دانشگاه ادامه داشت. او به همراه دوستانش انجمن اسلامي مدرسه عالي بازرگاني را پايه گذاري كرد و اعلاميه هاي انقلابي و جزوه ها و بيانيه هاي ضد رژيم توسط اين انجمن اسلامي ميان دانشجويان توزيع مي شد.
در سال 1355 محمد به عضويت گروه «منصورون» كه يك گروه مذهبي معتقد به مبارزه مسلحانه بود، پيوست. از جمله فعاليت هايش در اين گروه حمل مقداري اسلحه از تهران به اهواز در سال 1356 بود كه با وجود باخبر شدن ساواك از اين كار، آن را با زيركي و مهارت انجام داد و نگذاشت كه اسلحه ها به دست مامورين ساواك بيفتد.
با اوج گرفتن فعاليت هاي انقلابيون، علي، برادر بزرگتر محمد به شهادت رسيد و او مشوق و راهنمايش را از دست داد، اما اين باعث نشد كه از فعاليت هايش بكاهد.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، محمد پس از دو سال و نيم زندگي مخفي به خرمشهر برگشت. او و دوستانش در خرمشهر گروهي تشكيل دادند به نام كانون فرهنگي-نظامي انقلابيون خرمشهر. هدف اين كانون حراست از نظام نوپاي انقلابي در برابر حملاتي بود كه از طرف بازماندگان رژيم و يا طرفداران تجزيه خوزستان صورت مي گرفت.
ازدواج
در سال 1358 محمد ازدواج كرد. همسر او صغرا اكبرنژاد است كه سال ها عليه رژيم شاه جنگيد. وي در زندان با خاله محمد آشنا شده بود. خاله محمد زمينه آشنايي اين دو را فراهم كرد. آنها مدت ها با يكديگر مراوده و همكاري انقلابي داشتند و سرانجام در سال 58 محمد به دختر جوان همرزمش پيشنهاد ازدواج داد و او پذيرفت. ازدواجشان چون ديگر همرديفان آنها در نهايت سادگي برگزار شد و آنها زندگي صميمانه اي را آغاز كردند. آن روزها محمد سخت درگير مسئوليت هايي بود كه بعد از انقلاب بر عهده اش گذاشته شده بود. او فرماندهي سپاه خرمشهر را بر عهده گرفت و همزمان جهاد سازندگي خرمشهر را نيز پايه گذاري كرد. علاقه او به عمران و آباداني و نجات مردم خرمشهر از محروميت به حدي بود كه در سپاه هم يك «واحد عمراني» راه اندازي كرد.
شهادت
ساعت 19:30سه شنبه هفتم مهر ماه 1360 (بعد از عمليات ثامن الائمه) يك فروند هواپيماي سي-130 از اهواز به مقصد تهران در حركت بود تا بدن پاك و مطهر شهدا را به خانواده هايشان، و مجروحان جنگ را به بيمارستان ها برساند. اين هواپيما در منطقه كهريزك تهران دچار سانحه شد و سقوط كرد. از جمله شهداي اين سانحه تيمسار سرلشكر شهيد ولي الله فلاحي، جانشين رئيس ستاد مشترك آجا؛ سرتيپ شهيد موسي نامجو، وزير دفاع؛ سرتيپ خلبان شهيد جواد فكوري، مشاور جانشين رئيس ستاد مشترك آجا؛ سردار سرلشكر پاسدار شهيد يوسف كلاهدوز، قائم مقام فرماندهي كل سپاه و سردار سرلشكر پاسدار شهيد سيد محمد علي جهان آرا، فرمانده سپاه خرمشهر بودند.
شهيد سيد محمدعلي جهان آرا پس از سال ها مبارزه، تلاش و فداكاري خالصانه در سخت ترين شرايط به آرزوي ديرين خود رسيد و به فيض شهادت نائل آمد.
انتهاي پيام
نظر شما