در تاريخ 4/10/1365 نيروهاي غواص گردان هاي جعفر طيار، قاسم بن الحسن(ع) و علي اصغر(ع) از لشگر 32 انصارالحسين(ع)، در عمليات كربلاي 4 در منطقه اروندرود وارد عمل مي شوند. سردار شهيد حاج ستار ابراهيمي فرمانده دلاور گردان 155 حضرت علي اصغر(ع)، با قايق خود را به منطقه نبرد مي رساند. به دليل لو رفتن عمليات و آمادگي نيروهاي عراقي، عمليات با مشكل مواجه مي شود و ادامه عمليات مقدور نيست...
فردي بود به اسم حسن تاران كه اين فرد ترك بود و لهجۀ غليظي داشت و صبح ها بلند مي شد و بچه ها را بيدار مي كرد و اين فرد هر چه كه براي خوردن به او مي دادند، آب مي ريخت و نان در آن تكه مي كرد و مي خورد و به حسن تليت معروف شده بود...
هنرمند متعهد، طراح و گرافيست، خبرنگار و عكاس جبهه هاي نور، دانشجوي شهيد سعيد دوروزي پدرش را در سال 1360 با ترور منافقين كوردل از دست داد. او تمامي پوسترها و تابلوهاي تصوير پدرش را خود طراحي و آماده نمود...
نويد شاهد:با بچه هاي ديده بان، اتاقك يك ساختمان بلند را كه نزديك اروند بود براي ديدگاه انتخاب كرده بوديم. رد و بدل شدنِ آتش در منطقه، خصوصاً در حوالي اسكله كه عراقي ها ديد بهتري داشتند، سنگين بود...
حاج احمد در يكي از عمليات ها مجروح مي شود، به اصرار رزمنده ها به پشت خط مي آيد تا پايش را پانسمان كند.وقتي به بيمارستان مي رسد، مي گويد:«به هيچ وجه كسي حق نداردبگويد اين فرمانده است. بگوييد اين سرباز وظيفه است كه مجروح شده.»
نويد شاهد:ديگر كارم تمام شده است صبح از خانه بيرون آمدن و تا ساعت 3ـ4 بعدازظهر، اسير كوچه و خيابان و بازباني كف كرده، گلويي خشك، گرسنه و ناتوان از گفتن كلمه اي با ايستادن بر ستون پاها، از اين بيمارستان و از اين سردخانه به آن سردخانه رفتن ...
نويد شاهد:آقا مجيد قد متوسط داشت و لاغر بود؛ نمي شد تصور كرد كه اين آقا مجيد روزي روزگاري يك فرد نظامي درست و حسابي از آب در بيايد. همه ي ما هم متعجب بوديم كه او با اين خصوصيات چطور بسيجي شده و به منطقه آمده؛ مجيد با طناب و تخته و اين جور چيزها بلد بود هزار وسيله ي سرگرمي كوچك و بزرگ درست كند. با دو تكه تخته، يك وسيله اي درست كرده بود شبيه دمپايي ژاپني ها كه تق تق صدا مي داد؛ منتها فرقش با دمپايي ژاپني ها اين بود كه ژاپني ها آن را توي پا مي كردند و مجيد آن را توي دست مي كرد. مجيد با اين وسيله صداي همه چيز را در مي آورد...
نويد شاهد:بعد از عمليات كربلاي 5 بيمارستان هاي تهران مملو از مجروحين عميات مي شود. سعيد علاميان با تعدادي از خبرنگاران براي تهيه خبر و گزارش به بيمارستان بقيه الله مي روند. يكي از مجروحين به طرز وحشتناكي مجروح شده است. صورتش تركش خورده و فك پايين او كاملا از بين رفته است، ولي از روحيه اي قوي برخوردار است...
پس از شكسته شدن خطوط دفاعي دشمن،يكي از اولين اقدامات نيروهاي حمله كننده،پاكسازي سنگرها و پناهگاههاست. سنگرها در چشم به هم زدني بازرسي وپاكسازي مي شوند و نيروهاي باقي مانده در داخل سنگرها، براي در امان ماندن از مرگ به بيرون سنگر مي آيند و با علائمي مانند بالا بردن دست و شعار تسليم و درآوردن زيرپوش و ... به طرف مقابل مي فهمانند كه واقعاً تسليم اند. سركار آقا «جواد وكيلي» بيشتر در مناطق عملياتي غرب شركت داشت، از« حاج عمران» گرفته تا پاسگاه مخروبه ي «پيچ انگيزه» درهرحمله اي حضوري مؤثر داشت ...
نويد شاهد:در عمليات بستان گردان ما براي عبور از سيم خاردار دچار مشكل شده بود. دشمن بيداد مي كرد و نيرويي در كسي باقي نمانده بود. كوچكترين غفلت و اشتباهي جريان پيروزي را وارونه مي كرد...
فكر همه چيز را مي كردم الا اينكه تابلوي « چادر فرماندهي» را در يك فرصت مناسب از جايش بردارند و جلوي چادر خودمان نصب كنند. چشمم كه به تابلو افتاد پس پسكي رفتم، باور كردني نبود...
دختر يازده ساله اي است كه در دوران انقلاب به همراه خواهر خردسالش خديجه در تظاهرات شركت مي نمايد. زماني كه دستور تيراندازي توسط فرمانده پاسگاه صادر مي شود طوبي به خانه اي پناه مي برد...
نويد شاهد:احمد نبي زاده گيوي خاطرهِ زمان وچگونگي ورودش به جبهه را چنين بيان مي كند:زماني كه براي اعزام به جبهه داوطلب شدم قدم بسيار كوتاه وسنّم كمتر از پانزده بود، در نتيجه قبولم نكردند...
حجت الاسلام عابديني در يكي از عمليات ها به همراه تيپ امام رضا(ع) عازم مشهد مي شود. ايشان علاوه بر اينكه روحاني آنجاست، رانندگي ماشين هاي جيپ پشت خط كه توپ 106 بر آنها سوار است را نيز برعهده مي گيرد.
بيژن قناعتي در سال 61 در عمليات بيت المقدس مسئول تداركات گردان مي شود. روزي كه مشغول توزيع تعدادي كمپوت ميان بچه هاي خط مقدم است، به سنگري كه پنج تن از رزمندگان در آنجا هستند، مي رسد و كمپوتها را ميان آنها تقسيم مي كند و بچه ها مشغول باز كردن مي شوند. يكي از رزمندگان متوجه مي شود كه كمپوت وي قبلاً باز شده است و درونش مقداري شن با يك نامه گذاشته اند و درش را با چسب چسبانده اند....
نويد شاهد:پاييز سال1366 به رزمندگان اسلام جهت انجام عمليات بيت المقدس2در منطقه ماروق عراق آماده مي شوند.درگردان علي اكبر ،يك نيروي بسيجي به نام سيروس وجود داردكه بي اندازه شوخ است وبه دليل داشتن روحيه اي شاد وشيطنت آميز،انگشت نماست ...
نويد شاهد:برادر جانباز مسعود صاحبي مي گويد:در يكي از مناطق عملياتي در داخل سنگر مشغول صرف نهار بوديم كه خمپاره اي در جلوي سنگر منفجر شدو عده اي از همرزمان شهيد و مجروح شدند. در اين ميان من هم از ناحيه فك و صورت به شدت مجروح شدم ...