کرامات شهیدان؛ (120) دو روز بیشتر به شهادت من نمانده
سهشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۷:۳۴
محمدرضا شب که به خانه می رسید به قدری خسته بود که نهایت نداشت. بارها به من میگفت: مادر سعی کن یک مقدار به خودت بیشتر فکر کنی و خودت را تزکیه کنی...
نوید شاهد:
شهيد محمد رضا جلائي پور در سال 1334 ديده به جهان گشود و در دامان خانواده اي متدين و مهربان پرورش يافت . از نوجواني با اسلام و تعاليم عاليه اش آشنا شد و اعتقادي مستحكم يافت كه تا آخرين لحظه عمر پربارش با وي همراه بود .
محمدرضا شب که به خانه می رسید به قدری خسته بود که نهایت نداشت. بارها به من میگفت: مادر سعی کن یک مقدار به خودت بیشتر فکر کنی و خودت را تزکیه کنی. و ادامه داد تو چطور می توانی با داشتن چند فرزند پسر از کنار مادران شهدا بگذری و فقط به آنان تبریک و تسلیت عرض کنی؟ آیا نمیخواهی در بهشت زهرا یک میعادگاه داشته باشی ؟ و بدین سان مرا آماده پذیرش خبر شهادت خود میکرد.
نخستین شبی که محمد رضا لباس مقدس سپاه را پوشید با شادی به خانه آمد و گفت : مادر امشب شب عروسی من است! اودو روز قبل از شهادتش به من گفت: مادر دو روز بیشتر به شهادت من نمانده ، از شما خواهش میکنم فرزند مرا – که هرگز او را ندید – بزرگ کنید و او را فردی مومن بار بیاورید. تا به او گفتم: خوب نیست در برابر همسرت این حر فها را بزنی، گفت: شما خواهید دید که من دو روز دیگر شهید می شوم. سرانجام حرفش تحقق یافت و در پنجم مهرماه 1360 به فیض شهادت رسید.
راوی: مادر شهید محمدرضا جلایی پور
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان (جلد سوم) غلامعلی رجایی1389
نشر: شاهد
در این زمینه بخوانید:
کرامات شهیدان؛ (118) خیلی به خدا نزدیک شده بود
کرامات شهیدان؛ (119)خداحافظ مادر، دیگر مرا نمی بینی
نخستین شبی که محمد رضا لباس مقدس سپاه را پوشید با شادی به خانه آمد و گفت : مادر امشب شب عروسی من است! اودو روز قبل از شهادتش به من گفت: مادر دو روز بیشتر به شهادت من نمانده ، از شما خواهش میکنم فرزند مرا – که هرگز او را ندید – بزرگ کنید و او را فردی مومن بار بیاورید. تا به او گفتم: خوب نیست در برابر همسرت این حر فها را بزنی، گفت: شما خواهید دید که من دو روز دیگر شهید می شوم. سرانجام حرفش تحقق یافت و در پنجم مهرماه 1360 به فیض شهادت رسید.
راوی: مادر شهید محمدرضا جلایی پور
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان (جلد سوم) غلامعلی رجایی1389
نشر: شاهد
در این زمینه بخوانید:
کرامات شهیدان؛ (118) خیلی به خدا نزدیک شده بود
کرامات شهیدان؛ (119)خداحافظ مادر، دیگر مرا نمی بینی
نظر شما