کرامات شهیدان؛(70) هديه شهيد
يکشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۳۱
در يکي از شب هاي ماه مبارک رمضان در خواب ديدم کبوتري از پنجره اتاق به داخل آمد و روي عکس محمد تقي نشست...
نوید شاهد، من با رفتن فرزندم محمد تقي به جهبه چندان موافق نبودم. چون خودم در جبهه بودم و مي بايست در غياب من کسي در خانه باشد، ولي او سرانجام با اصرار زياد موفق شد از مادرش رضايت بگيرد و به جبهه برود.
وقتي به شهادت رسيد من به دليل محبت پدري، مادرش را از اينکه به او اجازه رفتن به جبهه داده بود خيلي سرزنش مي کردم . در يکي از شب هاي ماه مبارک رمضان در خواب ديدم کبوتري از پنجره اتاق به داخل آمد و روي عکس محمد تقي نشست.
پس از آن خود محمد تقي وارد اتاق شد. در حالي که صندوقچه اي را در دست داشت آن را به من داد و گفت پدرجان من اين هدايا را براي شما آورده ام تا اين قدر مادرم را سرزنش نکنيد. چرا که من به ميل و اصرار خودم به جبهه رفتم و هدفي جزشهادت نداشتم که نصيب من شد و اميدوارم خداوند نصيب شما هم بفرمايد.راوی: پدر شهيد محمدتقي كاوه )سريش آباد كرمان(
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان(جلد دوم)، غلامعلی رجائی 1389
نشر: شاهد
نظر شما