علی اصغر به خواسته اش رسيد
نوید شاهد: روزي كه خبر شهادت علي اصغر سبزيكار را به ما دادند، همه ي خويشان دور حياط جمع شده بوديم و نمي دانستيم اين خبر را چه طور به مادرش بدهيم.
يعني مي ترسيديم نكند با شنيدن خبر سكته كند، از يك طرف هم دلمان مي سوخت وگريه مي كرديم و از طرف ديگر هم بايد طوري گريه مي كرديم كه مادرش متوجه نشود.
به هر حال مادرش وقتي كه به تجمع همه ي خويشاوندان شك كرده بود گفت:
- بابا چي شده، اگه بچه ام طوري شده به من بگيد، من طاقتش را دارم. پدرم دلش را زد به دريا وگفت:
- فرض كنيد طوري شده است، علي اصغر به آرزوي خودش رسيد .
مادرش تا اين جمله را شنيد، دست هايش را به طرف آسمان بلندكرد و گفت:
- خدايا! اين قليل قرباني را از من قبول كن! اين كه چيزي نيست كه شماها گريه مي كنيد! آدم چيز خوبي كه دارد در راه خدا مي دهد، من بهترين چيزي كه داشتم، فرزندم بود، شهادت هم بهترين خواسته اش بود، او به خواسته اش رسيد.
وقتي اين روحيه ي مادر شهيد را ديديم، همه زديم زير گريه، ما همه گريه مي كرديم، ولي او آرام بود و ذكر مي گفت.
راوي: فاطمه جهانگيري، خواهر رضاعي شهيد
منبع: داماد اروند، ابوالقاسم علیزاده، خاطرات سردار شهید علی اصغر حاجی غلامزاده سبزیکار