دکترمحمدمهدی بهداروند از خاطرات و شخصیت سردار همدانی می گوید: گفت خوابم روزی تعبیر می شود که دیگر نیستم
حجت الاسلام دکترمحمد مهدی بهداروند که از همراهان سردار شهید حسین همدانی است به خوبی با خصوصیات اخلاقی سردار آشنایی دارد و او را از زمانی که فرمانده لشکر 32 استان همدان بوده، می شناسد. وقتی خبر شهادت سردار به او می رسد یاد گفته خود شهید همدانی می افتد که پیش بینی این روز شهادت را از مد تها پیش داشت و به او درباره آن خبر داده بود. فرصتی دست داد تا به گوشه ای از زوایای این فرمانده کهنه کار که می دانست چه زمانی راهی آسمان می شود، از زبان محمد مهدی بهداروند نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس آشنا شویم.
لطفا در ابتدا از آشنایی تان با سردار حسین همدانی بفرما یید.
من سردار همدانی را از وقتی که فرمانده لشکر 32 استان همدان شد می شناسم. در زما نهای مختلفی که به قرارگاه کربلا و یا قرارگاه خاتم می آمد، کم کم در آنجا توفیق آشنایی برای ما پیدا شد. تا اینکه با مراتبی که ایشان در جنگ پیدا کرد در مناطق مختلف با هم ارتباط پیدا کردیم. من هیچ وقت دست و دلم نرفته که خودم را هم رده با او بدانم، اوکجا وآدمهای کوچکی مثل من کجا. من تنها در حد یک سرباز یا یک بسیجی درمحضر ایشان بودم. در حقیقت رده ایشان رده فرماندهی لشکر بود و ما تنها توفیق یک ارتباط کوتاه با هم داشتیم.
ویژگی شخصیتی سردار چه بود و شما درباره اخلاقیات ایشان چقدر آگاهی دارید؟
او به هیچ عنوان اهل سروصدا و مصاحبه و جلو ویترین و دوربین رفتن نبود. همیشه از دورانی که در کردستان بودند تا موقعی که به جنوب آمدن و تا هنگام یکه جنگ به پایان رسید و تا آن زمان که به شهادت رسیدن، بنا را بر این گذاشته بود که خودنمایی و ابراز وجود نکند. لذا بسیاری از رفتارها و کارهای بزرگی که حاج حسین همدانی انجام داد به گونه ای است که کسی اطلاع از آنها نداشت. به معنای واقعی یک انسان مخلص و فراری از اشتهار و شهرت طلبی بود. معمولا کارهای خود را در خفا انجام م یداد و بزرگترین خدم تها را در مقاطع مختلف نسبت به جنگ، رهبری و ... انجام داد. به همین خاطر است که بسیاری از کارهای او را تا به امروز بسیاری از افراد نم یدانند و آگاه نیستند که حاج حسین همدانی چه کارهای بزرگی را انجام داده است.
حاج حسین اهل ورزش بود و هر موقعیتی که برایش به وجود می آمد به سراغ ورزش می رفت. همین باعث شده بود که اصلا به حاجی نیاید که پیرمرد است و سنی از او گذشته است. مانند جوان 25 -20 ساله کار می کرد. تفریحات و ورزش حاج حسین به جا بود. دفاع از ولایتش به جا بود. قاطعیتش به جا بود. برخورد با ضد انقلاب و خط کش گذاشتن بین دوستان و دشمنان انقلاب به جا بود.
چطور شد که سردار به سوریه اعزام شد و چه اقداماتی را در آنجا صورت داد؟
زمانی که ماجرای سوریه به وجود آمد، سردار همدانی به عنوان فرمانده مستشار به سوریه رفته بود، بعد از مدتی جریان داعش پیش آمد و آن حمات نظامی و کشتارها اتفاق افتاد. سردار همدانی در آنجا به عنوان یک فرمانده با کوله باری از دردها و تجاربی که از هشت سال دفاع مقدس همراه خود اندوخته بود، توانست فضای سوریه را با اقدامات مستشاری خود، شکل و رنگ دیگری بدهد. مثلا از کارهایی که او در سوریه برای ایجاد روحیه، انگیزه ومقاومت انجام دادند، حول پایش رفتار و فعال سازی کانون های بسیج با محوریت امور فرهنگی بود.
او توانست تمام مردم را به میدان مقاومت و مبارزه آورد و رفتارها را مهندسی کند. او اصول و قواعدی طراحی می کرد که همه آنها را در دوره دفاع مقدس به دست آورده بود و در حقیقت او به دنبال احیای رفتارهای وحدت آمیز و عزت آفرین بود و توانست در همین راستا کارهای بزرگی انجام دهد. اطلاع دارم که ایشان برای افزایش وحدت و انسجام در میان گروه های مختلف بسیجی و مردم یدر سوریه، گروه هایی را به عنوان «کشاب » ویژه نوجوانان سنی، علوی، اسماعیلی و فرق مختلف تشکیل داده بود که سبب شد در کنار کارهای فرهنگی یک نوع بسیج مردم یمانند بسیج مستضعفین که ما داریم، در سوریه شکل بگیرد.
ارتش سوریه در حقیقت یک ارتش بی انگیزه شده بود. ارتشی بود که دنبال درگیری با داعش نبود و از دست رفته بود. ولی با حضور افرادی چون حاج قاسم سلیمانی، حاج حسین همدانی و محمد جعفر اسدی این ارتش جان دوباره ای گرفت. هراس داعش و جبهه النصره از نیروهای بسیجی ما نشان می دهد که این فرهنگ دفاع مقدس توسط افرادی مثل اینها که نام بردم در جوانان سوری به عنوان یک مدل و الگو معرفی شد و جای خودش را باز کرد.
امروز اگر می بینیم سوری ها در مقابل داعش می جنگند و پیروزی های متناوب و متعددی را به دست می آورند، ناشی از کاری است که افرادی مانند حاج حسین همدانی انجام دادند. کانون های بسیجی را در محل های اشغالی تشکیل داد و این فرهنگ را که فرهنگ معنویت و اخلاق بود، ایجاد کرد. مقامات ارتش سوریه هم در مصاحبه ای گفتند که اگر کسی نماز می خواند اعدامش می کردند ولی حاج حسین آمد، نماز و قرآن که خواندن آن ممنوع بود را در ارتش سوریه به راه انداخت و اقامه نماز جماعت، مراسم مذهبی و همه اینها را به کار گرفت.
یکبار که با ایشان درمورد سوریه حرف می زدم گفت حکایت این کشور حکایت عجیب و غریبی است. می گفت سیدحسن نصرالله می فرماید شخص بشاراسد بهتر از پدرش است و نسبت به پدرش درک و فهم بهتری دارد.
نسبت به تحولات دنیا اشراف بیشتری دارد و فضای امروز دنیا را می بیند. فضای باز سیاسی را قبول دارد و قبل از این جریانات فضای باز سیاسی را در کشور ایجاد کرده بود. پدرش را هم به عنوان مرشد قبول دارد. حافظ اسد در زمانی که در بستر مرگ بود به بشار گفته بود تا زمانی که با ایران هستی، هستی و هر زمانی که ایران را از دست دادی بدان که دیگر نخواهی ماند. بشار تا امروز در مقاومت سهم بزرگی داشته، در همان بحرانی که گروه های مسلح تا کاخ هم رسیدند به بشار گفتند که جا به جا بشود، ولی گفت نه می مانم تا کنار ملتم کشته شوم. وقتی در اوج بحران گفتند بیا در دمشق برای مردم سخنرانی کن، خانواده را هم با خودش آورد. درحالی که احتمال ترور و کشته شدن بسیار زیاد بود. یکبار دیگر وقتی اوضاع در سوریه خراب شد برای من تعریف می کرد که وقتی به سوریه رفتم دیدم تنها چار ه اینها این است که مردم به صحنه بیایند. ارتش شان کاری از پیش نمی بُرد و باید نیروی داوطلب و با انگیزه به صحنه می آمد. من آنجا تز دفاع وطنی و نیروی بسیج را مطرح کردم. اول همه مخالفت کردند، همه فرماندهان و وزیر دفاع هم مخالف بود و می گفتند نمی توانیم به اینها سلاح بدهیم. من رفتم و خود « بشار اسد » را قانع کردم و خود بشار اعتقاد پیدا کرد وگفت تو تضمین می کنی؟ گفتم بله تضمین می کنم. وقتی این اعتماد بوجود آمد، او به تمام فرماندهان ابلاغ کرد؛ در سوریه هم وقتی رئیس جمهور ابلاغی می کند، کسی نمی تواند مخالفت کند. وقتی ابلاغ انجام شد، ساماندهی نیروی بسیج را شروع کردیم و کار با سازماندهی چند هزار نفر آغاز شد و الان به دهها هزار نفر رسیده است و تمام عملیا تهای پیشروی را نیروهای مردمی انجام می دهند و ارتش هم بیشتر پشتیبانی می کند و توپخانه و هلی کوپتر در اختیار می گذارد و اگر جایی هم گرفته شده می رود و آن موقعیت را تثبیت می کند. ارتش ابتدا به ساکن حمله نمی کند که به دل داعش بزند. همین نیروهای مردم یو دفاع وطنی هستند که می روند.
از دوران جوانی سردار چه اطلاعاتی دارید و برای درک پیشینه او چه باید کرد؟
برای دانستن پیشینه سردار باید به دوران جوانی ایشان رفت. از حر فهای خودشان م یتوان فهمید که در دوران جوانی با تفکرات امام (ره )آشنا شدند. همچنین در آن دوران با مرحوم شهید آیت الله اسدالله مدنی رضوان الله تعالی علیه که توسط ساواک به همدان تبعید شده بود، ارتباط می یابد و ازدر سهای اخلاق و احکام او بهره می برد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از اولین کارهایی که حاج حسین انجام دادند، تاسیس سپاه پاسداران استان همدان بود. ایشان به عنوان یکی از ارکان اصلی شورای عالی فرماندهی استان همدان کار خود را آغاز کرد. در همان اوایل به دنبال پاک سازی عناصر طاغوتی و عوامل فساد و نفاق برآمدند که چندین عملیات بزرگ را ایشان انجام داد و توانستند منطقه را از لوث افراد بسیار نابکاری که بودند، پاک سازی کنند.
زمانی که جنگ تحمیلی شروع شد، باز هم حاج حسین همدانی از پا نیفتاد و لحظه ای درنگ نکرد و بلافاصله به کردستان رفت. پیش از جنگ به وسیله مردم محروم کردستان،کومله و حزب دموکرات که بزرگترین عملیا تهای فرهنگی و نظامی را انجام می دادند، شناخت. در واقع حاج حسین هم مردم را خوب شناخت و هم احزاب محاربی مثل دموکرات و کومله را. به همین خاطر توانست فعالیت جدی را به کمک همرزمانش در آنجا انجام دهد.
سپس در جبهه میانی سر پل ذهاب کارهای بزرگی انجام دادند. یک مدت بعد با حاج احمد متوسلیا ن )که اگر زنده هستند خدا نگهدارشان باد و چنانچه شهید شده اند، خوش به حالشان( و همراه با شهید همت، شهید محمود شهبازی، لشکر 27 حضرت رسو ل)ص( را سازماندهی کردند، مدتی بعد هم در عملیات فتح المبین و بیت المقدس و جریان فتح آن نقش بسیار خوبی ایفا کردند. یکی از کارهای بزرگی که او در اواخر جنگ یعنی بعد از قبول قطعنامه 595 عملیات مرصاد انجام داد، یعنی جایی که منافقین آمده بودند، کار را تمام کنند، وارد درگیری شد و آخرین عملیات موفق سپاه اسام با منافقین کوردل را به نتیجه رساند. بعد از مدتی فرمانده لشکر 16 قدس گیلان شدند و اقدامات بسیار بزرگ و خوبی را با این لشکر و با مردمان بزرگ گیلکی انجام دادند. مدتی بعد هم او معاونت اطلاعات عملیات قرارگاه عملیاتی قدس شدند.
جنگ که تمام شد به دانشکده فرماندهی و ستاد دافوس آمدند و تحصیلات تئوری و آکادمیک را شروع کردند. مدتی بعد فرمانده قرارگاه نجف اشرف در غرب شد. بعد ازآن هم فرمانده لشکر 4 بعثت که در آنجا هم کارهای بزرگی را انجام داد. در واقع حاج حسین مسئولیت های مختلفی داشت.
مدتی معاون هماهنگ کننده نیروی زمینی بود و مدتی جانشین نیروی زمینی مقاوت بسیج. دو دوره هم فرمانده لشکر 27 رسول بود. این اواخر هم جانشین فرمانده قرارگاه مرکزی امام حسین)ع( و مشاور فرمانده کل سپاه بود. او به واسطه مسئولیت های مختلفی که داشت،
توانست دوبار از دستان مبارک مقام معظم رهبری و فرمانده کل قوا مدال و نشان فتح بگیرد.
آنچه از پیشینه سردار گفتید بسیار ارزشمند است به نظرتان نسل آینده از این سردار شهید چگونه یاد خواهدکرد؟ کسانی که در دوره جانفشانی ها و از خود گذشتگی های ایشان در حیات نبودند و اکنون مایل به شناخت وجوه شخصیتی چهره های ماندگار دفاع مقدس باشند؟
ما اگر بخواهیم حاج حسین را بشناسیم، باید بدانیم که دشمن در مورد حاج حسین چه گفته است.
اگر نگاهی به سایت ها و روزنامه ها و مجلات و رسانه های عموم یکه در غرب وجود دارد، بیندازیم خواهیم فهمید که حاج حسین که بوده است. دشمن گاهی اوقات و بیشتر اوقات دوستان ما را بهتر می شناسد.
یک عبارتی در روزنامه وال استریت ژورنال در مورد شهید همدانی که آنها «ژنرال » می گویند، نوشته شده بود به این مضمون که: «ژنرال همدانی یکی از فرماندهان نخبه سپاه است که به عنوان افسر سپاه پاسداران کار می کند، او یک متخصص در نحوه رزم عملیات نیروهای منظم با شبه نظامیان است ». در سایت دیگری می خواندم که این تعریف را داده بو د: « ژنرال حسین همدانی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده و در طول این نزاع و جنگی که تروریست های تکفیری با مردم سوریه داشتند، تجربیات آموزشی خود را به ملت سوریه بدون هیچ انتظاری و چشم داشتی منتقل کرده است ». این ها همه سبب شد که حاج حسین کار خود، ماموریت خود و وظیفه و دین خود را به انقلاب اسلامی به بهترین وجه انجام دهد و سرانجام مزد خود را که شهادت در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم بود بدست آورد و آسمانی شود
.
درباره نحوه ارتباط سردار با خانواده شان چقدر اطلاعات دارید؟
حاج حسین ارتباط بسیار صمیمی با خانواده اش داشت. در برخی سایت ها و گزار شها می خواندم که نوشته بود بار آخری که سردار می خواست به سوریه بروند به حاج خانمشان گفته بود که این بار آخری است که می روم و شهید خواهم شد.
معلوم است که پرده ها برای ایشان کنار زده شده بود و آ نها چیزهایی را که دیگران نمی دانستند، می دانست و انجام م یداد.
سردار همدانی به حقیقت از فرماندهان بزرگ دفاع مقدس و از مستشاران ارشد سپاه و از مدافعان حرم زینب در سا لهای گذشته بود. او نقش مهم و تعیین کننده ای را در حفظ و حراست حرم حضرت زینب داشت و کمک و تقویت جبهه مقاومت در سوریه با داعش یها و با تروریست های سوریه از بهترین کارهایی است که او انجام داد. ما باید تلاش کنیم که این شخصیت را خوانا و شناسا کنیم و بدانیم که چه گوهری را از دست داده ایم.
در پایان اگر خاطره ای از همراه بودن با سردار دارید، برایمان بگو یید.
یادم است وقتی که آقای شهید احمد سوداگر به شهادت رسید در یک جلسه ای ما همدیگر را دیدیم. در آنجا سردار همدانی به من گفت: « دکتر بهداروند! مطمئن باشید من زودتر از شما به احمد ملحق می شوم و احمد مرا فراخوان می کند و من پیش دوستان شهیدم می روم. » من خندیدم و گفتم که اگر خواب دیدید خیر باشد. اما او گفت که این خواب یک روزی تعبیر می شود که من دیگر نیستم. در حقیقت آنچه که به باور من نمی نشست به وقوع پیوست. وقتی شنیدم که او در حومه شهر حلب به شهادت رسیده، فهمیدم که حسین می دانسته که چه زمانی باید راهی آسمان شود.
اصلا باورم نمی شد حاج حسین رفته باشد. شب ساعت 2 نیمه شب که فکراو رهایم نمی کرد گوشه سالنامه ام نوشتم: «امروز حاج حسین هم رفت و داغ دیگری بر دل ما نهاده شد. عزیز دلم سام مارا به همه شهدا خصوصا حاج احمد سوداگر برسان و بگو جدایی ما طولانی شد این قرا ر ما نبود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 125 - 126