ویژه نامه بچه های دانشکده عاشقی (یادمان شهدای 16 آذر1332)
يکشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۵۶
رييس دانشكده‌ي فني هرگز حاضر نشد سرسراي دانشكده را دوباره ببيند و تا زماني كه جايش را به مهندس رياضي سپرد، از در پشتي (آزمايشگاه مصالح) رفت و آمد مي كرد.
نوید شاهد: رييس دانشكده‌ي فني هرگز حاضر نشد سرسراي دانشكده را دوباره ببيند و تا زماني كه جايش را به مهندس رياضي سپرد، از در پشتي (آزمايشگاه مصالح) رفت و آمد مي كرد.

رييس دانشكده، مرحوم مهندس خليلي، كه قبلاً از طرفداران رژيم بود، به جبهه ی مبارزه عليه رژيم پيوست. او هرگز حاضر نشد سرسراي دانشكده را دوباره ببيند و تا زماني كه جايش را به مهندس رياضي سپرد، از در پشتي (آزمايشگاه مصالح) رفت و آمد مي كرد.

مهندس عبدالله سرشار در زمان كشتار دانشكده‌ي فني دانشگاه تهران در 16 آذر 1332، دانشجوي اين دانشكده بوده و در سرسراي دانشكده حضور داشته است ،وي در حال حاضر در يك شركت فني ـ مهندسي مشغول به فعاليت است،او در شرح ماوقع مي‌گويد:

شانزدهم آذر 1332 زنگ دوم، ساعت 11 در كلاس اول دانشكده فني دانشگاه تهران آقاي دكتر افشار آناليز درس مي دادند. يكي دو نفر از دانشجويان سالهاي بالاتر در كلاس را باز كردند و گفتند نظاميان به دانشكده ريخته اند، كلاس را تعطيل كنيد. آقاي دكتر افشار به تندي گفتند در كلاس را ببندند و خارج شوند، و به درس ادامه دادند. ده دقيقه بعد دوباره در كلاس را باز كردند. باز آقاي دكتر افشار زيربار نرفتند و همان عكس العمل را نشان دادند.

بعد از چند دقيقه، زنگ دانشكده به صدا درآمد و با هيجاني كه دانشجويان و استاد را فراگرفته بود، كلاس تعطيل شد. دانشجويان به سرسراي دانشكده آمدند كه سربازان گارد جاويدان مسلح به مسلسل، در سراسر آن پخش بودند. يكي از همكلاسها، به نام خانوادگي امير، شعار داد كه "دست پليس از دانشگاه كوتاه" بعد از اين شعار تيراندازي با مسلسل در صحن ورودي دانشكده به تمام جهات شروع شد و سربازان سقف، ستونها و ديوارها را به مسلسل بستند. من سمت جنوبي در ورودي بزرگ دانشكده بودم كه ديدم چند نفر از دانشجويان به زمين افتادند. در ضلع جنوبي سرسراي ورودي دانشكده، رادياتور شوفاژ در اثر تيراندازي سوراخ شده و آب در صحن سرسرا جاري بود.

ما دانشجوياني كه در سرسرا بوديم درازكش شدیم. قرنيز سنگي در اثر رگبار مسلسل خرد شد و تكه هايش روي سرمان ريخت. پس از ده دقيقه كه تيراندازي ادامه داشت، سكوت برقرار شد و سربازها تمام كساني را كه درازكش كرده بودند، از جمله مرا، بيرون بردند. سه نفر در سرسراي ورودي غرق در خون بر جا ماندند كه بعداً فهميديم مصطفي بزرگ نيا، احمد قندچي و آذر (مهدي) شريعت رضوي همكلاسهايمان بوده‌اند.

ما را ده تا بيست تا روي هم در كامانكارهاي ارتشي ريختند، به طرف دانشكده ی هنرهاي زيبا بردند و داخل يك اطاق به صف كردند. جوانكي با لباس شخصي، كه مطمئناً عضو ركن دوم ارتش بود، ما را بازرسي بدني كرد، كيف ها را گشت و هتاكي كرد. عده اي از بازداشت شدگان را با فحاشي و سيلي و لگد بيرون انداختند و اسم و مشخصات كساني ديگر را گرفتند كه از جمله آنها من بودم. جالب است كسي كه شعار شروع را داده بود همان اول فرار كرد.

وقتي از دانشگاه بيرون آمديم، در پياده رو جنوبي خيابان، صدها نفر از دانشجويان در حال گفت‌وگو بودند. افرادي را كه در اتاق بازرسي نگه داشتند داراي گرايشهاي سياسي مختلف و حتي از خانواده هاي وابسته به حاكميت بودند.

تا شب اطراف دانشگاه بوديم. دانشگاه در محاصره بود و كسي به آن رفت و آمد نمي كرد، شب فهميديم كه دستگيرشدگان را به فرمانداري نظامي و شهدا را به سردخانه برده اند. اعتصاب از فرداي آن شب شروع شد.

شب به منزل قندچي در انتهاي بازارچه قوام‌الدوله رفتيم و تا دير وقت نزد مادر و خانواده اش بوديم. بزرگ نيا خويشاوند نزديكي در كلاس چهارم دانشكده داشت. او هم اطلاع داد كه از مصطفي خبري نيست. عده اي نيزبه منزل شريعت رضوي در خيابان سي متري رفتند و متوجه شدند كه او به خانه نيامده است. با جوي كه در داخل و خارج كشور در مورد اين كشتار ايجاد شد، دانشجوياني را كه گرفته بودند بعد از چند روز آزاد كردند.

رييس دانشكده، مرحوم مهندس خليلي، كه قبلاً از طرفداران رژيم بود، به جبهه ی مبارزه عليه رژيم پيوست. او هرگز حاضر نشد سرسراي دانشكده را دوباره ببيند و تا زماني كه جايش را به مهندس رياضي سپرد، از در پشتي (آزمايشگاه مصالح) رفت و آمد مي كرد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده