وقايع نگاري يك پرواز وعده داده شده / فاجعه ترور شهید مفتح به روایت مطبوعات
يکشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۱۹
نوید شاهد: ساعت هشت و بيست دقيقه روز سه شنبه بيست و هفتم آذر ماه سال 1358 دکتر مفتح از منزل مسکوني خود ( واقع در خيابان پاستور حوالي پل رومي خيابان شريعتي ) خارج مي شود . اتومبيلي با دو سرنشين که يکي محافظي و ديگري راننده است منتظر ايشان مي باشد با سوار شدن دکتر اتومبيل به مقصد دانشکده الهيات حرکت ميکند و بعد از ورود به خيابان دکتر شريعتي و قطع آن از طريق خيابان فرشته و انتهاي خيابان آفريقا و بزرگراه مدرس به سوي جنوب مسير خود را پي مي گيرد . در طول مسير مرحوم مفتح سرگرم مطالعه يادداشتها و جزوه هاي مختلفي است که خود آنها را تدوين نموده است .
ساعت
هشت و بيست دقيقه روز سه شنبه بيست و هفتم آذر ماه سال 1358
دکتر مفتح از منزل مسکوني خود ( واقع در خيابان پاستور حوالي
پل رومي خيابان شريعتي ) خارج مي شود . اتومبيلي با دو سرنشين
که يکي محافظي و ديگري راننده است منتظر ايشان مي باشد با سوار
شدن دکتر اتومبيل به مقصد دانشکده الهيات حرکت ميکند و بعد از
ورود به خيابان دکتر شريعتي و قطع آن از طريق خيابان فرشته و
انتهاي خيابان آفريقا و بزرگراه مدرس به سوي جنوب مسير خود را
پي مي گيرد . در طول مسير مرحوم مفتح سرگرم مطالعه يادداشتها و
جزوه هاي مختلفي است که خود آنها را تدوين نموده است .
از آن سوي يک موتورسيکلت با سه سرنشين از مسيري فرعي به طرف محل دانشکده الهيات حرکت ميکند و از مسير خيابان شهيد مطهري به داخل خيابان مبارزان مي پيچد و در سمت مقابل دانشکده جلو ساختمان بي بي سي توقف ميکند دو تروريست از موتور پياده ميشوند و با دست اسلحه زير لباس خود را لمس ميکنند و جدا از هم عرض خيابان را طي مي نمايند . تروريست اول بعد از ورود به محوطه حياط مستقيماً به سوي بالکن جلو ساختمان دانشکده الهيات مي رود تروريست دوم با فاصله پانزده متر از خيابان عبور ميکند و در پياده رو جلو دانشکده مي ايستد تروريست سوم که رانندگي موتورسيکلت را بر عهده دارد پس از پياده کردن دو سرنشين به کوچه مقابل دانشکده مي پيچد و در ابتداي کوچه دور مي زند و توقف مي کند و از موتورسيکلت پياده مي شود و با حالت نگراني و آشفتگي به سوي خيابان اصلي مي رود و در حالي که اسلحه خود را لمس مي کند به دو سوي خيابان مي نگرد .
رأس ساعت نه صبح اتومبيل حامل آيت الله مفتح به حوالي دانشکده مي رسد تروريست سوم که در پياده رو مقابل دانشکده نگهباني مي دهد تا ورود استاد را خبر دهد با شتابزدگي به شريک جرمش که در پياده رو مقابل ايستاده است نگاه مي کند و کلاه کاسکتش را دو دستي به علامت دستور ترور ازسر برمي دارد و با سرعت به داخل کوچخ رفته کلاه را روي آينه موتور سيکلت گذاشته برميگردد . اتومبيل حامل دکتر در پياده رو عريض جلو دانشکده مي ايستد . در همين حال راننده که درحال نگريستن به دکتر از آيينه داخل ماشين است با حالتي از بيم و نگراني خطاب به استاد مفتح ميگويد : استاد ! بعد از اين وقايع و تهديدها کاش اجازه مي داديد مثل قبل ماشين را به داخل حياط هدايت مي کرديم ! دکتر مفتح در حالي که کتابها و يادداشتهاي خود را از روي صندلي اتومبيل برمي دارد . در پاسخ وي مي گويد : ضرورتي ندارد ،زندگي ما دست خداست نگران نباشيد ! محافظي که درصندلي جلو پهلوي راننده نشسته بود پياده شده ،درعقب سمت راست را که طرف ديوار حياط دانشکده قرار دارد باز مي کند دکتر مفتح پياده ميشود و وارد دانشکده ميگردد . دراين حال تروريست سوم که در سمت مقابل دانشکده ايستاده بود به سوي اتومبيل رفته راننده را که در حال پياده شدن بود هدف چندين گلوله قرار مي دهد و او را در دم به شهادت مي رساند دکتر وقتي صداي شليک گلوله جانيان را مي شنود سر خود را به عقب بر ميگرداند که ناگهان تروريست دوم که در حياط مستقر بود به سوي وي شليک ميکند محافظ دکتر با سلاح خود به مقابله برخاسته استاد مفتح در پوشش آتش محافظ و فرصت به دست آمده با سرعت به طرف ساختمان دانشکده ميدود ولي گلوله جنايتکاران امانش نميدهد و سه تير پياپي به دست شانه و پاي وي اصابت ميکند تروريستي که راننده را شهيد نموده بود به کمک شرکاي خود شتافته از جنب در و از پشت محافظ استاد را هدف گلوله قرار ميدهد و بلافاصله به سوي موتور سيکلت رفته آن را روشن ميکند و آماده فرار ميشود دکتر به بالکن جلوي ساختمان دانشکده مي رسد در حالي که خون از نقاط مختلف بدنش جاري شده و عبايش را گلگون ساخته است از پله بالا مي رود و قصد ورود به سالن جنوبي را دارد که يکي از تروريستها خود را به او رسانده در گوشه اي که براي استاد راه گريزي نيس مغز وي را هدف چندين گلوله قرار مي دهد و پس از آن که جنايتکاران از موفقيت آميزبودن اين حادثه اسفناک اطميمان مي يابند صحنه را ترک کرده مي گريزند .
دکتر به سبب شدت جراحات نقش بر زمين ميگردد که دانشجويان به وسيله پيکاني قرمز وي را به بيمارستان آيت الله طالقاني منتقل ميکنند در همين موقع يک تيم پزشکي براي نجات دکتر در اتاق عمل مشغول فعاليت مي شود .
دانشجويان دانشگاه الهيات و طبقات مختلف مردم با شنيدن خبر ترور دکتر مفتح و دو پاسدارش به نامهاي اصغر نعمتي و جواد بهمني طي يک راهپيمايي خود را به مقابل بيمارستان مزبور رسانيده با هم شعار مي دهند : مي کشيم مي کشيم هر که برادرم کشت ، اسلام پيروز است ،امريکا نابود است .
با وجود تلاش پزشکان ،جراحيهاي انجام شده سودي نبخشيد و در ساعت دوازده همين روز دکتر مفتح به آرزوي ديرين خود که شهادت است مي رسد چه آن که وي در هنگام شهادت استاد مطهري گفته بود : ايشان شهيد شد و من ماندم ! بعد از ظهر 27 آذر 1358 جنازه هاي دکتر مفتح و دو پاسدار شهيدش براي انجام تشريفات قانوني و صدور جواز دفن به پزشک قانوني انتقال يافت . پس از اين برنامه بدنهاي مطهر اين سه شهيد در ساعت دو بامداد به مسجد دانشگاه تهران انتقال داده شد تا از آنجا با حضور امت هميشه در صحنه تشييع گردد صبح روز بيست و هشتم آذر ماه بدن پاک استاد شهيد دکتر مفتح و دو محافظ او در ميان اندوه و تأثير خيل عظيمي از مردم سوگوار در مسجد دانشگاه تهران تشييع گرديد . در مدخل شبستان مسجد ،دکتر بهشتي دکتر محمد جواد باهنر تني چند از شخصيتهاي معروف کشور و خانواده شهدا حضور داشتند در اين مراسم برادر شهيد مفتح طي سخناني با اشاره به مجاهدات و تلاشهاي مبارزاتي و فرهنگي دکتر مفتح به منظور پيروزي انقلاب اسلامي گفت :
جامعه اسلام با برگزيدن راه شهادت که ساليان دراز به فراموشي سپرده شده بود اينک آنر ا دوباره زنده کرد دشمن که اينک براي توطئه خلع سلاح شده و مي بيند که حربه هاي پوسيده اعزام ناوگان دريايي يا تهديد به محاصره اقتصادي در روند انقلاب موثر نيست اينک به وسيله مزدوران خود دست به کشتار ناجوانمردانه فرزندان راستين انقلاب مي زند غافل از اين که شهادت براي ما افتخار است امپرياليسم جهانخوار گمان ميکند با کشتن امثال دکتر مفتح مي تواند براي بار ديگر ما را زير سلطه استثمار خود بکشد . حال آن که اين شهادتها نفرت مردم را نسبت به امپرياليسم جهانخوار بيشتر خواهد کرد
جنازه دکتر مفتح و دو پاسدار شهيد از شبستان مسجد دانشگاه به مقصد لانه جاسوسي امريکا با حضور سيل عظيم جمعيت که شعار مي دادند :امريکا امريکا مرگ به نيرنگ تو . عزاعزاست امروز روز عزاست امروز خميني بت شکن صاحب عزاست امروز تشييع گرديد و سپس به شهر مقدس قم انتقال يافت . خيل عظيمي از اهالي قم که شمار زيادي از علما ، فضلا ،مدرسان حوزه علميه و طلاب مدارس علوم ديني در ميان آنان ديده مي شدند خود را براي تشييع جنازه استاد حوزه و دانشگاه که خون پاکش بر زمين دانشگاه ريخته شده بود آماده کردند .
در ساعت چهار بعد از ظهر روز 28/9/1358 امام خميني ـ قدس سره ـ در جمع تشييع کنندگان جنازه شهدا در قم حضور يافت . پيکر مطهر دکتر مفتح و دو پاسدارش پس از تشييع باشکوه آن هم با حضور حضرت امام خميني ( قدس سره ) به صحن مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام انتقال يافت و حوالي اذان مغرب در حجره 23 صحنه مطهر با شکوه و عزت خاصي به خاک سپرده شدند .
از آن سوي يک موتورسيکلت با سه سرنشين از مسيري فرعي به طرف محل دانشکده الهيات حرکت ميکند و از مسير خيابان شهيد مطهري به داخل خيابان مبارزان مي پيچد و در سمت مقابل دانشکده جلو ساختمان بي بي سي توقف ميکند دو تروريست از موتور پياده ميشوند و با دست اسلحه زير لباس خود را لمس ميکنند و جدا از هم عرض خيابان را طي مي نمايند . تروريست اول بعد از ورود به محوطه حياط مستقيماً به سوي بالکن جلو ساختمان دانشکده الهيات مي رود تروريست دوم با فاصله پانزده متر از خيابان عبور ميکند و در پياده رو جلو دانشکده مي ايستد تروريست سوم که رانندگي موتورسيکلت را بر عهده دارد پس از پياده کردن دو سرنشين به کوچه مقابل دانشکده مي پيچد و در ابتداي کوچه دور مي زند و توقف مي کند و از موتورسيکلت پياده مي شود و با حالت نگراني و آشفتگي به سوي خيابان اصلي مي رود و در حالي که اسلحه خود را لمس مي کند به دو سوي خيابان مي نگرد .
رأس ساعت نه صبح اتومبيل حامل آيت الله مفتح به حوالي دانشکده مي رسد تروريست سوم که در پياده رو مقابل دانشکده نگهباني مي دهد تا ورود استاد را خبر دهد با شتابزدگي به شريک جرمش که در پياده رو مقابل ايستاده است نگاه مي کند و کلاه کاسکتش را دو دستي به علامت دستور ترور ازسر برمي دارد و با سرعت به داخل کوچخ رفته کلاه را روي آينه موتور سيکلت گذاشته برميگردد . اتومبيل حامل دکتر در پياده رو عريض جلو دانشکده مي ايستد . در همين حال راننده که درحال نگريستن به دکتر از آيينه داخل ماشين است با حالتي از بيم و نگراني خطاب به استاد مفتح ميگويد : استاد ! بعد از اين وقايع و تهديدها کاش اجازه مي داديد مثل قبل ماشين را به داخل حياط هدايت مي کرديم ! دکتر مفتح در حالي که کتابها و يادداشتهاي خود را از روي صندلي اتومبيل برمي دارد . در پاسخ وي مي گويد : ضرورتي ندارد ،زندگي ما دست خداست نگران نباشيد ! محافظي که درصندلي جلو پهلوي راننده نشسته بود پياده شده ،درعقب سمت راست را که طرف ديوار حياط دانشکده قرار دارد باز مي کند دکتر مفتح پياده ميشود و وارد دانشکده ميگردد . دراين حال تروريست سوم که در سمت مقابل دانشکده ايستاده بود به سوي اتومبيل رفته راننده را که در حال پياده شدن بود هدف چندين گلوله قرار مي دهد و او را در دم به شهادت مي رساند دکتر وقتي صداي شليک گلوله جانيان را مي شنود سر خود را به عقب بر ميگرداند که ناگهان تروريست دوم که در حياط مستقر بود به سوي وي شليک ميکند محافظ دکتر با سلاح خود به مقابله برخاسته استاد مفتح در پوشش آتش محافظ و فرصت به دست آمده با سرعت به طرف ساختمان دانشکده ميدود ولي گلوله جنايتکاران امانش نميدهد و سه تير پياپي به دست شانه و پاي وي اصابت ميکند تروريستي که راننده را شهيد نموده بود به کمک شرکاي خود شتافته از جنب در و از پشت محافظ استاد را هدف گلوله قرار ميدهد و بلافاصله به سوي موتور سيکلت رفته آن را روشن ميکند و آماده فرار ميشود دکتر به بالکن جلوي ساختمان دانشکده مي رسد در حالي که خون از نقاط مختلف بدنش جاري شده و عبايش را گلگون ساخته است از پله بالا مي رود و قصد ورود به سالن جنوبي را دارد که يکي از تروريستها خود را به او رسانده در گوشه اي که براي استاد راه گريزي نيس مغز وي را هدف چندين گلوله قرار مي دهد و پس از آن که جنايتکاران از موفقيت آميزبودن اين حادثه اسفناک اطميمان مي يابند صحنه را ترک کرده مي گريزند .
دکتر به سبب شدت جراحات نقش بر زمين ميگردد که دانشجويان به وسيله پيکاني قرمز وي را به بيمارستان آيت الله طالقاني منتقل ميکنند در همين موقع يک تيم پزشکي براي نجات دکتر در اتاق عمل مشغول فعاليت مي شود .
دانشجويان دانشگاه الهيات و طبقات مختلف مردم با شنيدن خبر ترور دکتر مفتح و دو پاسدارش به نامهاي اصغر نعمتي و جواد بهمني طي يک راهپيمايي خود را به مقابل بيمارستان مزبور رسانيده با هم شعار مي دهند : مي کشيم مي کشيم هر که برادرم کشت ، اسلام پيروز است ،امريکا نابود است .
با وجود تلاش پزشکان ،جراحيهاي انجام شده سودي نبخشيد و در ساعت دوازده همين روز دکتر مفتح به آرزوي ديرين خود که شهادت است مي رسد چه آن که وي در هنگام شهادت استاد مطهري گفته بود : ايشان شهيد شد و من ماندم ! بعد از ظهر 27 آذر 1358 جنازه هاي دکتر مفتح و دو پاسدار شهيدش براي انجام تشريفات قانوني و صدور جواز دفن به پزشک قانوني انتقال يافت . پس از اين برنامه بدنهاي مطهر اين سه شهيد در ساعت دو بامداد به مسجد دانشگاه تهران انتقال داده شد تا از آنجا با حضور امت هميشه در صحنه تشييع گردد صبح روز بيست و هشتم آذر ماه بدن پاک استاد شهيد دکتر مفتح و دو محافظ او در ميان اندوه و تأثير خيل عظيمي از مردم سوگوار در مسجد دانشگاه تهران تشييع گرديد . در مدخل شبستان مسجد ،دکتر بهشتي دکتر محمد جواد باهنر تني چند از شخصيتهاي معروف کشور و خانواده شهدا حضور داشتند در اين مراسم برادر شهيد مفتح طي سخناني با اشاره به مجاهدات و تلاشهاي مبارزاتي و فرهنگي دکتر مفتح به منظور پيروزي انقلاب اسلامي گفت :
جامعه اسلام با برگزيدن راه شهادت که ساليان دراز به فراموشي سپرده شده بود اينک آنر ا دوباره زنده کرد دشمن که اينک براي توطئه خلع سلاح شده و مي بيند که حربه هاي پوسيده اعزام ناوگان دريايي يا تهديد به محاصره اقتصادي در روند انقلاب موثر نيست اينک به وسيله مزدوران خود دست به کشتار ناجوانمردانه فرزندان راستين انقلاب مي زند غافل از اين که شهادت براي ما افتخار است امپرياليسم جهانخوار گمان ميکند با کشتن امثال دکتر مفتح مي تواند براي بار ديگر ما را زير سلطه استثمار خود بکشد . حال آن که اين شهادتها نفرت مردم را نسبت به امپرياليسم جهانخوار بيشتر خواهد کرد
جنازه دکتر مفتح و دو پاسدار شهيد از شبستان مسجد دانشگاه به مقصد لانه جاسوسي امريکا با حضور سيل عظيم جمعيت که شعار مي دادند :امريکا امريکا مرگ به نيرنگ تو . عزاعزاست امروز روز عزاست امروز خميني بت شکن صاحب عزاست امروز تشييع گرديد و سپس به شهر مقدس قم انتقال يافت . خيل عظيمي از اهالي قم که شمار زيادي از علما ، فضلا ،مدرسان حوزه علميه و طلاب مدارس علوم ديني در ميان آنان ديده مي شدند خود را براي تشييع جنازه استاد حوزه و دانشگاه که خون پاکش بر زمين دانشگاه ريخته شده بود آماده کردند .
در ساعت چهار بعد از ظهر روز 28/9/1358 امام خميني ـ قدس سره ـ در جمع تشييع کنندگان جنازه شهدا در قم حضور يافت . پيکر مطهر دکتر مفتح و دو پاسدارش پس از تشييع باشکوه آن هم با حضور حضرت امام خميني ( قدس سره ) به صحن مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام انتقال يافت و حوالي اذان مغرب در حجره 23 صحنه مطهر با شکوه و عزت خاصي به خاک سپرده شدند .
نظر شما