سه‌شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۲۲
نوید شاهد: فردا به قبرستاني خواهيم رفت كه عراقي ها مي گويند جواد درآن جا دفن شده است . امروز دروزارت امور خارجه عراق جلسه اي با حضورمقامات سياسي ايران و عراقي برگزارشدو دوطرف حرف هايي ردوبدل كردند.
فردا به قبرستاني خواهيم رفت كه عراقي ها مي گويند جواد درآن جا دفن شده است . امروز دروزارت امور خارجه عراق جلسه اي با حضورمقامات سياسي ايران و عراقي برگزارشدو دوطرف حرف هايي ردوبدل كردند. عراقي ها عكس هاي جنازه جواد را به ما دادندو مدعي شدند كه جواد بدون كوچكترين دخالت آنها در حالي كه در وضعيت بسيار خوبي به سر مي برده ، از دنيا رفته است . اشك در چشمانم حلقه بست ، وقتي عكس جنازه جواد را ديدم ، چه قدر شكسته و رنجور شده بود. گويي ساليان درازي عمركرده و چين و چروك روزگار برسرورويش نشسته است .نخواستم عراقي ها اشكم را ببينند . حرف هاي فراواني رد وبدل شد. دكتر توفيقي رييس قانوني كوتاه نيامد و گفت بايد گواهي فوت او را ارايه كنيد . آنها مي گفتند: جواد ده سال پيش فوت كرده است ، يعني يك سال بعد از اسارت .
اما عكسها غير اين را مي گفت. جواد آشكارا پيرتر شده بود. خيلي پيرتر از زماني كه به دست عراقيها افتاد . خلاصه بعد ازكلي چانه زني و دلايلي كه دكتر توفيقي و ديگر اعضاي هيات ارايه كردند، قرارشد فردا پس از اين كه جنازه را درقبرستان تحويل گرفتيم، گواهي فوتي را هم كه بنابر ادعاي عراقي ها در سال 1982 ميلادي يعني 1361 شمسي صادر شده است ، به ما بدهند . دكتر توفيقي قانع نشد . گفت :
"پزشكي كه گواهي فوت را صادر كرده نيز بايد حاضر باشد."
عراقي ها شانه بالاانداختند.آدم هاي عجيبي هستند اين جماعت. از دروغ گفتن هراسي ندارند حتي اگر بدانند طرف مقابل شان مي داند كه دروغ مي گويند . نماينده صليب سرخ جهاني هم كه از سوئيس آمده است ، درجلسه بود. او هم حرف هاي دكتر توفيقي را تاييد كرد واز آن ها خواست دكتري را كه پاي گواهي فوت را امضا كرده ، فردا باخود به قبرستان بياورند. بالاخره عراقي ها قبول كردند. با همه حرف ها فردا كه جنازه را تحويل بگيريم ، همه چيز معلوم مي شود.
بعد از جلسه رفتيم كربلا زيارت حضرت سيدالشهدا (ع) و حضرت عباس (ع) وياران آن حضرت . خوابش را هم نمي ديدم كه چنين زيارت هايي نصيبم شود. حرم خلوت بود به راحتي دستم به ضريح رسيد. خيلي حرف ها داشتم تا با آقا درميان بگذارم . همه شهدا و دوستاني كه روزگاري دركنار ما بودند، به يادمي آورم .پيش خودم گفتم اي كاش جواد هم حالا اين جا بود و دوتايي گرد ضريح مي چرخيديم .
يكي دو دور كه زدم ديدم جواد هم در كنارم هست و باهم، پابه پاي هم مي چرخيم و زيارت عاشورا مي خوانيم . اشك مي ريزم و حرف هاي مان را بي كم ترين خجالتي مي زنيم و من از او مي پرسم "جواد ! هيچ دلت مي خواست در تمام سال ها كه در همين نزديكي هاي آقا بودي توهم به زيارت بياورند."قطره اشكي از گوشه چشم جواد چكيدوبرضريح افتاد. گفت :
"مگر مي شود آدم هواي زيارت آقا امام حسين (ع) به سرش نزند." خوب مي دانستم كه در تمام آن شب هاي سرد و تاريك زندان ، در تنهاي و غريبي ، جواددلش مي خواست حتي براي چنددقيقه و چندثانيه هم كه شده اورا به زيارت ببرندو دستش به ضريح آقا برسد.
به هتل كه بازگشتيم ، حالم چندان خوش نبود.دلم گرفته بود. چيزي روي دلم سنگيني مي كرد. در اين سرزمين كه سال ها جواد عزيزمن در دست عده اي ناجوانمرد اسيربود، من به دنبال چه مي گردم ؟ انگار دنبال خودم آمده ام و جواد بهانه اي بيش نيست . من آمده ام دنبال خودم ، جواد كه هميشه با مابود و من كه بارها فراق اورا تجربه كرده بودم . هنوز چندماهي از تمام شدن درسش و بازگشت از آبادان نمي گذشت كه دستگيرشد و يك سالي درحبس ماند. درتمام آن يك سال جز پدر و مادر و خواهرش وهمسرش، هيچ كس ديگري حق ملاقات با اورا نداشت .
جواد همين كه از دانشكده نفت آبادان فارغ التحصيل شد خود رابه نظام وظيفه معرفي كردو به سربازي رفت . در آن زمان شاگرد نمونه دانشكده ها پس از گذراندن دوره آموزش بيست و چهار هفته اي براي ادامه خدمت به مراكز و مناطقي مي رفتند كه به تخصص آن ها نيازمند بود. جواد دوره آموزشي را درپادگان فرح آباد گذراند. آخرهاي هفته كه به مرخصي ميآمد ، مي رفتم سراغش و او با آب وتاب از هفته اي كه گذرانده بود برايم حرف ميزد. مي گفت دلم براي بچه هاي انجمن اسلامي دانشكده نفت تنگ شده و يكي – دوباري هم در همان زمان آموزش به ديدن شان رفت . بعد از اتمام دوره آموزشي ، جواد به استخدام پالايشگاه نفت تهران درآمد. معمولا آخرهاي هفته او را پيدا نمي كردم .بعد كه مي آمد معلوم مي شد رفته بوده آبادان .
خلاصه چندماهي بعد از اين كه درپالايشگاه مشغول كارشده بود دريكي از تعطيلات آخر هفته براي ديدن دوستان عضو انجمن اسلامي به آبادان رفت . در آن زمان فضاي دانشكده به علت اعتراض دانشجويان ، به دانشجوشدن غيرقانوني دختريكي از عوامل ساواك به نام اسلامي (ملقب به مرد هزار چهره ) متشنج بود. رئيس وقت دانشكده ، شخصي به نام دكتر"كرمي "بود. كرمي ورود جواد به خوابگاه هاي دانشكده را به ساواك اطلاع ميدهد و او را به دروغ به عنوان رابط سازمان مجاهدين تهران و آبادان معرفي مي كندو باعث دستگيري و زنداني شدن جواد مي شود.
خواهر جواد مي گفت : " روز قبل از دستگيري هنگام عصر جواد با شتاب از پالايشگاه به منزل آمد و به من گفت : فاطمه بيا سريعا كتابخانه و اتاق را پاك سازي كنيم . چون امروز يك خبرهايي بود.
با هوشياري كه جوادداشت كليه كتابهاي سياسي را كه مدرك جرم محسوب مي شد درزنبيل ريختم و به دفعات به منزل پدر بزرگم كه در نزديكي منزل ما بود حمل و در آن جا مخفي كرديم . در بين كتابها رساله امام (ره) و عكس بسيار زيباي از دوران جواني حضرت امام (ره) هم وجودداشت كه از منزل بيرون برديم . جالب اين است كه بسياري از كتاب هاي سياسي را قبلا به خواست جواد با جلد كتابهاي ديگر كه بي خطر بود صحافي كرده بوديم و به دليل كمبود وقت آن ها را باقي گذاشتيم . خوشبختانه ماموران ساواك كه فقط به ظاهر كتاب ها توجه داشتند به محتواي آن ها پي نبردند و درمجموع در بازديد از منزل بدون هيچ مدرك قابل ذكري بيرون رفتند."

يك سال از فارغ التحصيلي اش مي گذشت كه ازدواج كرد . ولي اين موضوع باعث نشد كه دست از فعاليت سياسي بكشد. اتفاقا فعاليت سياسي اش بيشتر هم شده بود . جواد درعين كار، فعاليتهاي سياسي هم مي كرد. به عنوان مثال ، پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني (ره ) و چاپ و توزيع بعضي از كتابهاي دكتر علي شريعتي و حضور هميشگي در مسجدو شركت در مراسم كميل و جلسات مخفي سخنراني و فعاليت عليه رژيم طاغوت. هر كتابي كه به هدستش ميرسد، به دليل عشقي كه به مطالعه داشت مطالعه مي كرد و اگر كتاب مفيدي مي يافت به ديگران هم پيشنهاد مي كرد كه حتما آن كتاب را بخوانند . بارها براي من كتاب مي آورد و مي گفت : "تورج، كتاب فوق العاده اي است . معطلش نكن." من هم روي حرف او حساب مي كردم و مي خواندم و هيچ وقت هم نديدم كه حرفش بي راه باشد. ازهمان اوايلي كه صحبت ازدواجشان در ميان بود، براي اين كه بعدا مساله اي پيش نيايد كه باعث اختلاف شود، به همسرش گفته بود: "امكانش هست كه به زودي مرا دستگير كنند. لذا بايد هميشه آماده رويارويي با چنين احتمالي باشي!"
او با فعاليت هايي كه داشت ، مي دانست تحت تعقيب قراردارد! چهارماه از ازدواجشان گذشته بود كه سفري به آبادان كرد تا به بچه هاي دانشكده نفت سربزند. گويا برگه مرخصي يي كه نوشته بود از رئيس قسمت به مديركل رد شده بود . همين را بهانه كردند وبه مقامات اطلاع دادند كه بي اجازه رفته است ! از سوي دانشكده هم گفتند: "تندگويان به قصد اغتشاش آمده است ."
وقتي به تهران بازگشت در همان محل كارش دستگير شدو بعد به خانه اش رفتند و تمام خانه را جستجو كردند. البته چيزي پيدا نكردند .
بالاخره بعد از انقلاب معلوم شد ساواك خوزستان جواد را تحت نظرداشته و طبق گزارشي كه به ساواك تهران و شركت نفت ارايه داده است ، اوابتدا دستگير و سپس از پالايشگاه تهران اخراج شد. ساواك خوزستان در نامه اي به شركت نفت نوشته است : "احتراما به عرض مي رساند ، يكي از كارمندان پالايشگاه تهران به نام آقاي محمد جوادتندگويان ، گويا سابقا رئيس انجمن اسلامي دردانشكده نفت آبادان بوده درمدت شانزده ماه كه به استخدام درآمده اند، متجاوز از هشت مرتبه ، روزهاي پنجشنبه و جمعه و اكثرا شنبه ها با گرفتن مرخصي به آبادان رفته و با وسايلي با ساير شاگردان دانشكده شما تماس هايي حاصل نموده ، اخيرا روز پنجشنبه 10/8/52 مجددا به آبادان عزيمت نموده است و به اتفاق يكي از كارمندان آبادان به نام خليلي و دونفر از دانشجويان سابق كه به علت عدم صلاحيت به استخدام شركت درنيامده اند يعني چهارنفريكه با زور و فشار وارد شبانه روزي دانشكده نفت مي شوند و موجب ناراحتي و اشكالاتي شده اند. مسوولين پرونده دعوا، در آبادان در جريان باشند و مقامات وارد عمل شده اند. مراتب را از طريق ساواك خوزستان به ساواك تهران اطلاع داده شده ، با عرايض بالاتصديق خواهيد فرمود اين عنصر در پالايشگاه تهران كه يكي از نقاط حياتي مي باشد ، مشكوك به نظر مي رسد ، درنتيجه رسيدگي …. متعاقبا به عرض خواهد رسيد. آقاي نراقي رئيس پالايشگاه تهران در جريان امرميباشند."
در ذيل اين نامه فردي به نام سيد نصرالله ميرهادي خطاب به وزيري تبار(رئيس اموراداري پالايشگاه تهران ) دستور اخراج جواد تندگويان را تاييد كرده است .
در نامه اي كه از طرف دانشكده نفت آبادان در پاسخ به نامه فوق صادر شده چنين نوشته شده است :
جناب آقاي دكتر اقبال
رياست محترم هيات مديره و مدير عامل شركت ملي نفت ايران
با كمال احترام ،به استحضار خاطر مبارك مي رساند ،روز 11/8/52 آبان مجتبي محزون ،علي اصغر شريفي وجواد تندگويان كه دو نفر اول دانشجوي فارغ التحصيل سال 52-1351 و نفر سوم كارمند شركت ملي نفت ايران در پالايش تهران شاغل است ،بدون اطلاع قبلي و به عنوان مهمان خود را به آقاي بخشايشي تحميل و وارد شبانه روزي دانشكده مي شوند .بلافاصله مسئوول حفاظت مورد مواخذه قرار گرفت و علت عدم پيشگيري از ورود آنها را از ايشان توضيح خواست ، هم زمان با اين به آقايان اقدام به آقايان داده شد كه شبانه روزي دانشكده مخصوص دانشجويان بوده و از آن خواسته شد كه زودتر شبانه روزي را ترك كنند .
آقايان عنوان نمودند كه براي ديدن دوستان و خداحافظي از آنها ،قبل ااز رفتن به وظيفه عمومي آمده اند.به آنها تذكر داده شد كه شما مي توانيد از دوستان خود دعوت به عمل آوريد و آنان را در محل ديگري ملاقات كنيد ، آنها قانع و شبانه روزي را ترك نمايند.
آقايان پس از ترك شبانه روزي چند ساعت بعد مجددا در معيت چند نفر از دانشجويان سعي مي نمايند كه وارد شبانه روزي شوند .پليس حفاظت ،از ورود آنها ممانعت به عمل آورده ولي آقاي تند گويان اعتراض ايشان را نديده گرفته ،وارد شبانه روزي مي شود.موضوع از طريق مدير امور اداري دانشكده به بنده اطلاع داده شد و پس از آن اقدامات لازم به عمل آمد.به طوري كه آنها شبانه روزي را ترك و ديگر مراجعت ننمودند.
در بالاي ورقه ،در حاشيه سمت راست ،دستور دكتر اقبال به شرح زير صادر شده است:
"فرمودند به آقاي دكتر كرمي ابلاغ شود كه آقاي تندگويان كارمند فوق اخراج شد.ضمن ابلاغ اين موضوع به كليه دانشجويان ،آقاي دكتر كرمي ،تفهيم شود كه عدم همكاري آنها در اين گونه موارد منجر به اخراج آنها مي شود "
در ادامه همين نامه كه به امضا كاظم كرمي رئيس دانشكده نفت آبادان رسيده است ،چنين اظهار نظر شده است :
(موضوع آمدن آقاي تندگويان باعث تعجب دانشكده است كه ايشان خود قبلا عضو موثر انجمن اسلامي دانشجويان دانشكده بوده اند هر چند وقت يك بار به آبادان آمده و هميشه سعي نموده اند كه انجمن اسلامي دانشكده را كه در حال اضمحلال است،به آنها روحيه داده و تقويت داده .بنده اين امر را به حفاظت تهران آقاي هادي اطلاع دادند و از ايشان تقاضا كردند چگونگي مرخصي گرفتن ايشان را بررسي نمايند .آنها اين عمل را انجام دادند و به نظر مي رسد كه هم اكنون نتيجه اقدامات خود را به ا ستحضار خاطر عالي رسانيده اند.آقاي شريعتي و محزون از آقاي سهراب خليلي كه در امور حسابداري شركت ملي نفت در آبادان كار مي كند نيز دعوت به عمل مي آورند كه به جمع آنان بپيوندند او نيز به شبانه روزي مي آيد و چون به تذكر داده مي شود كه بايستي شبانه روزي را ترك كند ،بلافاصله محل را ترك مي كند و همچنين بر اثر اقدام دانشكده ،از طريق رئيس مستقيم خود ،تحت مواخذه و اخطار پرسنلي قرار گرفته است و متعهد گرديد كه ديگر به هيچ عنوان به شبانه روزي مراجعه ننمايد .
لازم است به استحضار خاطر عالي برساند كه دانشكده آمد و رفت هاي كليه افراد را در شبانه روزي كنترل مي ننمايد… .كنترل در شبانه روزي به حدي است كه تحت هيچ شرايطي احدي بدون اجازه رئيس امور اداري دانشكده نمي تواند وارد آنجا گردد.
وظيفه خود مي داند كه همكاري سازمان مسئول را كه در اينگونه موارد و ساير جريان ها به دانشكده كمك موثر و ذيقيمتي نموده اند اعلام دارد .تمنا دارد چنانچه امريه اي در اين زمينه صادر مي فرماييد امر ابلاغ فرماييد تا به مرحله اجرا گذارده شود.)
و بر اساس اين نامه نگاري ها بود كه جواد دستگير شد و به زندان افتاد و من يك سال او را نديدم .سالي كه براي من خيلي سخت گذشت بعضي وقتها آرزو مي كردم كه اي كاش من هم در زندان و در كنارش بودم و … بگذريم ،دير وقت است و فردا خيلي كار داريم و بايد يرويم قبرستان بغداد دنبال جواد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده