ماجراي عصاي جامانده حاج احمد متوسليان پس از ديدار با امام (ره)
چهارشنبه, ۰۹ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۵۶
نويد شاهد: پيش امام (ره) كه بودم، ايشان دستي روي پايم كشيد و با لحني پدرانه پرسيدند: آقاي متوسليان پايت چه شده؟ گفتم زخمي شده! بعد هم ساكت شدم. امام (ره) با حالت خاصي روي پايم دست كشيد و گفتند...
بعد از عمليات بيت المقدس، تعدادي از فرماندهان به اتفاق فرماندهي كل سپاه
خدمت امام (ره) رسيدند.
حاج احمد دير رسيد، اما وقتي به امام (ره) اطلاع دادند كه: "احمد متوسليان فرمانده تيپ 27 محمد رسول الله (ص) آمده، وقت ملاقات هم تمام شده، شما چه مي فرماييد؟" امام (ره) با خوشرويي تمام اجازه فرمودند تا حاج احمد به دستبوسي ايشان برود.
پس از اينكه از بيت خارج شديم، هر يك از فرماندهان به نوعي تحت تاثير اين ديدار قرار گرفته بودند و هر كدام يكي از سجاياي امام (ره) را برمي شمرد. اما عكس العمل حاج احمد كه به دليل مجروحيت در عمليات بيت المقدس با عصا به ديدار امام (ره ) رفته بود، متفاوت بود. او به محض خروج از بيت امام (ره) عصايش را با ناراحتي به كناري پرت كرد و بلند گفت:"به خدا قسم ديگر عصا به دست نمي گيرم، مي خواهم بدون عصا راه بروم." او همانطور كه راه مي رفت، زير لب چيزهايي را زمزمه مي كرد. همه متوجه شده بودند كه اين قضيه از ملاقات خصوصي حاج احمد با امام (ره) آب مي خورد. به همين علت تعدادي از بچه ها سراغ حاج احمد رفته و علت اين حركت را جويا شدند.
او گفت:"پيش امام (ره) كه بودم، ايشان دستي روي پايم كشيد و با لحني پدرانه پرسيدند: آقاي متوسليان پايت چه شده؟ گفتم زخمي شده! بعد هم ساكت شدم. امام (ره) با حالت خاصي روي پايم دست كشيد و گفتند: ان شاءالله خوب مي شود و شما به دنبال عمليات مي روي. به همين خاطر ديگر از عصا بدم مي آيد و آن را دست نمي گيرم."
منبع: كتاب خاطرات ناب(3)، صفحه:76، انتشارات: قدر ولايت.
حاج احمد دير رسيد، اما وقتي به امام (ره) اطلاع دادند كه: "احمد متوسليان فرمانده تيپ 27 محمد رسول الله (ص) آمده، وقت ملاقات هم تمام شده، شما چه مي فرماييد؟" امام (ره) با خوشرويي تمام اجازه فرمودند تا حاج احمد به دستبوسي ايشان برود.
پس از اينكه از بيت خارج شديم، هر يك از فرماندهان به نوعي تحت تاثير اين ديدار قرار گرفته بودند و هر كدام يكي از سجاياي امام (ره) را برمي شمرد. اما عكس العمل حاج احمد كه به دليل مجروحيت در عمليات بيت المقدس با عصا به ديدار امام (ره ) رفته بود، متفاوت بود. او به محض خروج از بيت امام (ره) عصايش را با ناراحتي به كناري پرت كرد و بلند گفت:"به خدا قسم ديگر عصا به دست نمي گيرم، مي خواهم بدون عصا راه بروم." او همانطور كه راه مي رفت، زير لب چيزهايي را زمزمه مي كرد. همه متوجه شده بودند كه اين قضيه از ملاقات خصوصي حاج احمد با امام (ره) آب مي خورد. به همين علت تعدادي از بچه ها سراغ حاج احمد رفته و علت اين حركت را جويا شدند.
او گفت:"پيش امام (ره) كه بودم، ايشان دستي روي پايم كشيد و با لحني پدرانه پرسيدند: آقاي متوسليان پايت چه شده؟ گفتم زخمي شده! بعد هم ساكت شدم. امام (ره) با حالت خاصي روي پايم دست كشيد و گفتند: ان شاءالله خوب مي شود و شما به دنبال عمليات مي روي. به همين خاطر ديگر از عصا بدم مي آيد و آن را دست نمي گيرم."
منبع: كتاب خاطرات ناب(3)، صفحه:76، انتشارات: قدر ولايت.
نظر شما