با اين وصف شهيد اسماعيل دقايقي به اين منظور به فرماندهي تيپ 9 بدر برگزيده شد تا نيروهاي مجاهد عراقي را در قالب يک یگان قدرتمند عملياتي سازماندهي نمايد، و آ نها را به سوي تحقق اهداف بر حقشان رهنمون سازد. لذا با توجه به سابقه اي كه از دوران مبارزات قبل از پيروزي انقلاب اسلامي داشت، بيدرنگ كار سازماندهي و بازسازي تيپ را آغاز كرد كه ديري نپاييد بچه هاي تيپ در چند عمليات كيفي در هور الهويزه و جبه ههاي ايلام و كردستان شركت كردندو موفقيت هاي چشمگيري به دست آوردند.



اسماعيل خوانده بود که مردان بزرگ و تاريخ ساز براي رسيدن به آرمان خود هجرت مي کنند.
خوانده بود که پيامبر )ص( و ياران او براي مبارزه با ظلم و بيعدالتي و سازندگي جامعه اسلامي از مكه به مدينه هجرت کردند. خوانده بود كه ابراهيم )ع(، بزرگترين بت شكن تاريخ، براي برپايي خانه توحيد به سرزمين خشك و بي آب هجرت كرد، و فرزند خود اسماعيل را به قربانگاه معشوق برد. چرا كه در هجرت منافعي است كه فقط مردان آسماني آن را درك مي كنند.
او درباره سرگذشت انسانهاي بزرگ کتاب هاي فراوان خوانده بود. اسماعيل براي دستيابي به تكامل، شهرهاي خوزستان را در نورديد و به جستجوي حقيقت هستي پرداخت و سرانجام در يك روز تاريخي به يقين رسيد و به ملكوت اعلا پيوست. او شهيد اسماعيل دقايقي است.



«شهید اسماعیل دقایقی» از ولادت تا شهادت

دوران کودکي و نوجواني

شهيد زنده ياد اسماعيل دقايقي در سال 1333 دربهبهان در خانواد ه اي كه به پاكدامني و التزام به اصول و مباني اسلام شهرت داشت تولد يافت.روح و روان اسماعيل در اين كانون كه ارز شهاي اسلامي در آن به خوبي مشهود بود پرورش يافت و زمينه ا ي براي شكوفايي شخصيت والاي آينده او شد. در اين شهر بود که سر فصل داستان زندگي حماسي اين راد مرد ورق خورد.
پدرش خياط ماهري بود که به حسن مقبوليت عامه اشتهارداشت که بعدها به علت مشلاکت اقتصادي به آغاجاري هجرت کرد و رنج و مصيبت دوري وغربت را بر خود خريد.

تعبد و التزام خانواده شهيد نسبت به اصول و مباني دين و ارز شهاي اسلامي در دروان رژيم فاسد پهلوي، زبانزد عام و خاص بود . پايه هاي اساسي فکر و اخلاق و روح و روان اسماعيل نيز در چنين کانون گرم وبا محبتي پي ريزي شد.

آغاجاري در زمان رژيم ستمشاهي، با توجه به موقعيت خاص جغرافيايی و منابع زير زميني كه دارد مورد چشم داشت غرب به ويژه آمريکا بود و علاوه بر به يغما بردن اين منابع به غارت مواريث فرهنگي اين خطه نيز برآمده بودند و باکوشش بسيار درصدد انتقال و انتشار فرهنگ پوچ و مستهجن خود در اين منطقه بودند.

زندگي همراه با پايبندي به اصول انساني و اسلامي و حفظ سنن مرسوم در چنين محيطي که از هر طرف موردتهاجم فرهنگ بي تعهد بيگانگان قرار گرفته بود. مي توان گفت که خانواده دقايقي نيز جزء معدود خانواد ه هايي بود که در دريا دامن تر نکرد و در چنين محيطي به سان بسياري از خانواده هاي ديگر تقيد خود را به مباني و احکام و حقايق حقه دين محمدي )ص( حفظ نمود و همواره ملتزم به دستورات مکتب غني اسلام ماند.

با اين توضيح مجمل، اسماعيل نيز همه ارز شهاي وجودي خود را که از کودکي بدانها پايبند بود، ازصبر و محبت گرفته تا شهامت و ايثار و ادب، ازخانواده خود فرا گرفت.

نکته اي که بيش از هرمسئله ديگري او را از همسالانش در همان اوان طفوليت ممتاز و مشخص ميساخت هوش وذکاوت سرشار او بود. اين عامل موجب شده بود که مرغ جانش را در فضاي بيکران تعاليم احکام اسلامي به طيران درآورد و همواره با شوق و وجد و اشتياق وصف ناپذيري به فراگيري و عمل به ارز شهاي اسلامي بپردازد.


آغاز مبارزه
اسماعيل پس از گذراندن مقاطع تحصيلي دبستان تا سال سوم دبيرستان، در سال 1349 در کنکور هنرستان شرکت ملي نفت که از جمله هنرستا ن هايي بود که شاگردان باهوش و نمونه را مي پذيرفت شرکت کرد و پس از قبولي به ادامه تحصيل درآن هنرستان پرداخت.

هنرستان شرکت ملي نفت اهواز در آن زمان يکي از مراکز فعال و مهمي بودکه توسط هنرجويان کوشا و متعهد و عاشق به اسلام به مرکز مبارزه عليه رژيم شاه تبديل شده بود.
اسماعيل از اين رهگذر با برادر محسن رضايي فرمانده پيشين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي که ازآشنايان وادي مبارزه و مجاهدت بود طرح دوستي ريخت و به مبارزه عليه شاه و ديگر عوامل رژيم در منطقه خوزستان شدت بخشيد.
اين در حالي بود که او بيش از15 سال از عمرش نگذشته بود که زندگي همراه با عقيده و مبارزه را براي خود برگزيد. البته اين گونه زيستن را که همانا هرگزنياسودن و جان و تن به رنج سپردن بود، در سراسر زندگي پربار خود، به منصه ظهور نشاند و به ديگرسخن مي توان حيات او را مصداق اين لاکم گهربارحیات عقیده و جهاد است دانست.


شهيد دقايقي باشرکت در مبارزات سازمان يافته سياسي و نظامي همراه ساير همرزمان خود گام مؤثري در مبارزات مسلحانه عليه رژيم ستمشاهي در آغاجاري و بهبهان برداشت. از سال دوم ورود به هنرستان که رژيم درصدد برپايي جشن هاي 2500 ساله به اصطلاح شاهنشاهي برآمده بود،اسماعيل در اعتصاب هنرستان باديگر دوستان وهمرزمان شرکت فعال داشت و با انجام عمليات انقلابي عليه مزدوران شاه در منطقه، خفقان ناشي از ظلم و ستم اين مزدوران شب پرست را شکست و باشرکت مستقيم و متهورانه در عملياتي بسيار خطرناک، عملاً به عنوان يک چريک مسلمان به مبارزات مسلحانه در منطقه خوزستان روح تاز ه اي بخشيد. چنانچه نقل شده است در همان سال قصد انفجار مجسمه رضا شاه در خيابان 24 متري اهواز را داشت.

بر اين اساس صبح روز رژه نيروهاي مسلح به اتفاق گروه عملياتي، مواد منفجره راکنار ستو نهاي مجسمه کار گذاشت و از آن جا دور شد. ولي متأسفانه چاشني مواد منفجره عمل نكرده و روز بعد چون بيم آن مي رفت که موادمنفجر بشود و انسا نهاي بي گناه کشته شوند براي جلوگيري از حادثه ناگوار آن را خنثي مي کند.

مبارزات اسماعيل منحصر به مسائل سياسي و نظامي نبود و از آنجا که در مقاطع تحصيلي از شاگردان باهوش و زرنگ به شمار ميرفت در فرصت هاي مناسب از جمله تعطيلات تابستاني نيز براي شکل دادن به جهاد فرهنگي و اعتقادي خود بهره برداري كرد و از طريق داير کردن برنامه هاي تدريس رياضي و فيزيک در منطقة آغاجاري، با جوانان اين منطقه ارتباط فکري و روحي برقرار نمود.

او با تدريس مطالب علمي آنان را با فرهنگ اصيل اسلامي آشنا کرده و جذب فعاليتهاي اسلامي نمود. اين فعاليت هاي فرهنگي در حد بسيار مؤثري عامل بازدارند ه اي شد تا بسياري از توطئه هاي رژيم شاه در خصوص ترويج فرهنگ غربي در اين منطقه ازخوزستان با شکست روبرو شود. دقايقي در راستاي اين تلاش فرهنگي نوجوانان و جوانان زيادي را جذب اسلام عزيز نمود و با مبارزات فرهنگي خود بسياري از توطئه هاي رژيم را که سعي در بي قيد بار آوردن جوانان در مناطق نفت خيز كشور داشت، خنثي نمايد.
باوجودي كه منطقه آغاجاري مرکز نفوذ فرهنگ غرب توسط کارشناسان نفتي خارجي بود، و از طرفي مرکز ساواک در منطقه آغاجاري و بهبهان به شمار مي رفت.
در اثر تلاش هاي شبانه روزي اسماعيل و همرزمان او به يکي از مراکز مبارزاتي جوانان و مردم اين منطقه تبديل شد.


در زندان طاغوت

دقايقي در پرتو تداوم مبارزات و فعاليت هاي مذهبي،سياسي و نظامي عليه رژيم ستمشاهي در سال 1353دو بار همراه با همرزم هميشگي خود آقاي محسن رضایی و جمعي از ياران او به زندان افتاد که هربار بعد از چند ماه حبس همراه با شکنجه بدني وعذاب روحي از زندان آزاد مي شد.

شايسته است ماجراي زنداني شدن دقايقي را از زبان برادر ارجمند او بشنويم:
«در آبان سال 1353 تعدادي از دوستان اسماعيل دستگير شدند. در اهواز به من اطلاع دادند که آقاي محسن رضايي و چند نفر ديگر را دستگير کرد ه اند و در جستجوي اسماعيل هستند. اسماعيل آن روز براي ديدار خانواده به آغاجاري رفته بود.قرار شد هرچه سريعتر به او اطلاع دهم که روزشنبه قصد دارند شما را به محض آمدن به هنرستان دستگير کنند. عصر جمعه موفق شدم اسماعيل را ببينم و جريان را براي او شرح دهم. او بلافاصله به اتفاق چند تن از دوستان مخفيانه به خانه خود دراهواز رفت و کتا بها و جزوه ها ووسايلي را که لازم بود پنهان كند از منزل خارج كرد. صبح شنبه وقتي اسماعيل به هنرستان رفت،همانجا توسط عوامل سازمان امنيت دستگير شد. ظهر که به خانه رفتم ديدم وسايل خانه به هم ريخته است.

حتي رختخواب ها را هم پاره کرده بودند. ميان وسايل به هم ريخته اتاق يک دفترچه کوچکی پيدا کردم که اسامي بچه هايی که با رژيم مبارزه ميکردند در آن ثبت شده بود.آن را برداشتم و خوشحال از اين که چيزي دستگيرشان نشده ازهمسايه ها شرح حادثه را پرسيدم و متوجه شدم که سازمان امنيت در غياب ما آمده و آنجا را به هم ريخته است. وقتي براي ملاقات اسماعيل به زندان رفتم دو پاسبان يکي همراه من و يکي همراه اومراقب رفتار ما بودند. پس از سلام و احوالپرسي، او در يک لحظه مناسب توانست خود را به من برساند و بگويد: آن دفترچه حاوي اسامي بچه هارا از بين ببر .

شهيد اسماعيل دقايقي به دليل نداشتن سن قانوني،دو ماه در دار التأديب بازداشت بود که 19 روز آن را در سلول انفرادي گذراند. رفتارش چنان اسلاميبود که زندانبانان مجذوب و شيفته اخلاق او شده بودند، و چون تبحر شايسته اي در رياضيات داشت،در زندان شروع به تدريس آن كرد. پس از آزادي ازاو پرسيدم: آيا تو را هم شکنجه کردند؟ وضع زندان چطور بود؟ او با آن که سختي و شکنجه بسيار کشيده بود با وقار و متانت گفت: نه شکنجه اي بود و نه آزاري، فقط از من بازجويي مي کردند.   بعد متوجه شدم علت انکار کردن شکنجه و آزار ساواک براي اين بود که نمی خواست ترس مردم ازساواک زياد شود.

اسماعيل پس از آزادي از زندان از هنرستان اخراج گرديد. ولي بعدها به دستور ساواک به دروغ وافترا گفته مي شود که به علت غيبت زياد اخراج شده است. مي توان گفت که اسماعيل با استفاده از فضاي سالم و روحيه انقلابي خانواده خود، خيلي ازکارهاي مخفي را در محيط منزل انجام مي داد و اين شيوه بهترين امکان براي اختفاي بيشتر کار او بود. خصوصيات وسجاياي اخلاقي و شيوه مبارزاتي او را در آن ايام از زبان دوست هميشگي او محسن رضايي مي شنويم:اسماعيل شور و شجاعت خاصي در مبارزه و رازداري که از صفات مهم يک مبارزه بود، در خود داشت.
به طوري که ازکليه مسائل حتي اسلحه و مهمات ما مطلع بود ولي نزديکترين افراد به او بي اطلاع بودند.

«شهید اسماعیل دقایقی» از ولادت تا شهادت

فعاليتهاي سياسي در دانشگاه

شهيد اسماعيل دقايقي در سال1353 در رشته آبياري دانشکده کشاورزي دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصيل، مجددا در سال 1355 در کنکورشرکت کرد و به دانشکده علوم تربيتي دانشگاه تهران راه يافت. اين دانشكده از لحاظ وجود فضاي مذهبي، سياسي و علمي از ساير دانشگا ههاي كشور براي او مناسب تر بود.

دقايقي با تجارب مبارزاتي که در هنرستان و دانشگاه اهواز اندوخته بود با آگاهي کامل از رشته هاي تحصيلي دانشگاه ها، رشته علوم تربيتي را انتخاب کند.
مهمترين دلايل او در رابطه با تغيير رشته دلبستگي به مباحث انساني و اجتماعي و حضور در محيط وسيع تر و پيوستن به دوستان مبارز بود.
دقايقي در دانشگاه هاي اهواز و تهران به مبارزات عقيدتي، سياسي و نظامي خود ادامه داد. ويكي از دانشجويان متعبد و متشرع به شمار مي رفت.اين تعهد همه جانبه به احکام الهي زبانزد دوستان و آشنايان او شده بود. او واجبات و مستحبات خود را به نحو احسن به جا مي آورد و از هرگونه اعمال خلاف شرع تا آنجا که مي توانست باحوصله وبابرخورد اسلامي جلوگيري به عمل مي آورد. اين ويژگي خاص، در تمام مسير زندگي پر افتخار او بود.

اسماعيل در دانشگاه با جريانات التقاطي و غير اصيل اسلامي، موضع مشخص و قاطعي از خود نشان می داد.
چنانچه در بسياري از مباحث نظري و فلسفي دانشجويان پيرامون مکاتب ديگر، به ويژه آ ن هايي که گرايشات مارکسيستي يا شبه التقاط يا التقاطي محض داشتند، شرکت فعال داشت و ازديدگا ههاي اسلامي دفاع مي کرد. به هر حال می توان مناقشات دقايقي با دارند گان ايد ه ها و تفکرات غيراسلامي را بر گهايي زريني از حیات پر خطر وخاطره او دانست.
او مي دانست که پيمودن اين راه به تلاش بسيار نياز دارد تا درخت آزادي و حقايق اسلامي به بار نشيند و همگان از اين درياي طوفان خيز وابستگي و استعمار به ساحل آرامش و رهايي برسند.
شهيد دقايقي با شناخت درست نسبت به تعدادي از گردانندگان انجمن اسلامي دانشکده علوم تربيتي که شديداً متأثر از ديدگا ه هاي گروه گ منافقين بودند به بيان انحرافات آنان پرداخت و در مقابل آنان قاطعانه موضعگيري کرد. او در پرت و بحث هايي که با اين جماعت داشت،سرانجام چنين نتيجه گرفت که اين افراد هرچند در آن زمان احساس ات خوبي نسبت به مردم وکشور دارند ولي از نظر شناخت عميق مسائل مذهبي به شدت ضعیف هستند، و محورهاي اساسي فکر و انديشه شان بر پايه اصول محکمي استوار نيست. اين شهيد بزرگ در ارتباط با مسئله «شناخت ايدئولوژيکي » که هواداران آن گروهك دربحثهاي خود از بيان روشن آن ناتوان بودند و به داشتن گرايشات مارکسيستي شهرت داشتند، عقايد اين گروهك را مورد ترديد و انکار جدي قرار دادو از آ نها كاملا جدا شد.

گروه ديگري كه شهيد دقايقي را به شدت رنج می دادد، انجمن حجتيه بود. او پس از چندي بحث وبررسي راهكار اين جماعت چنين استنباط کرد که هرچند از نظر مسائل اخلاقي افراد خوبي هم در بين آ نها وجود دارد، اما اين گروه يک جريان انحرافي است که اعتقادي به مبارزه با رژيم شاه ندارد. لذا اين گروه نيز مورد انکار اسماعيل واقع شد و او با ديگر همفکران خود در مقابل جريان نفاق و جريان حجتيه ايستاد. اسماعيل از آن پس محوري شد که ديگر دانشجويان مسلمان، گرد او يک جريان اسلامي سالم را پايه ريزي نمودند.

قابل توجه است كه برخورد اسماعيل با آن دو جريان انحرافي، چنان معتدل و منطقي و اصولي بود که به هيچ وجه باعث درگيري يا ناراحتي گروه هاي ديگر نمي شد. چه بسا بسياري از شب ها تا صبح بيدار می ماند و مطالعه مي کرد، و در مطالعه و كسب آگاهي از نظريات ديگران بسيار جديت داشت.

روز بعد آن مطالب را به بحث مي گذاشت و به نقد آن می پرداخت. او دراين راستا کنفرانس هاي علمي و مذهبي در دانشکده ترتيب می داد و در جريان همين جهاد علمي بود که مجذوب و شيفته افکار و شخصيت والاي استاد شهيد مطهري گرديد، و به مطالعه آثار ارزشمند آن استاد شهيد پرداخت.

محور ديگر فعاليت هاي اسماعيل در دانشگاه شناسايي و جذب دانشجويان تازه راه يافته به دانشگاه بود. تا جايي که مي توانست با دانشجويان ارتباط برقرار مي کرد، و افراد خوب را شناسايي و جذب فعالیت هاي اسلامي می كرد.


اسماعيل دقايقي در سال1356 کتابخانه بزرگي را در مسجد جامع اميديه برپا کرد و در آن درس تفسير قرآن و عقايد نيز ترتيب داده بود و آخرين نظريات و تحليل هاي اسلامي را که نشأت گرفته از پيا م هاي امام و روحانيت مبارز بود،در پوشش بيان و تفسير قرآن براي جوانان مطرح مي کرد. افرادي که در آن کلا س ها شرکت مي کردند در فاصله سني  12 تا 18 ساله بودند. اسماعيل با اخلاق اسلامي و با مهرباني توانست از اين طريق تعداد زيادي از جوانان شهر اميديه را جذب اسلام نمايد. آغاجاري منطقه اي بود که اهالي آن با مسائل ودستورات اسلامي آشنايي زيادي نداشتند. زيرا آنجا محل استقرار شرکت نفت با حاکميت انگليسي ها وآمريکاي ي ها بود و فرهنگ اجتماعي و مذهبي اهالي تا حدودي متناسب با پديد ه هاي فرهنگي غرب بود. اما با اين حال اسماعيل توانست جوانان را فريفته و عاشق مسائل اسلامي کند و حتي کتابهاي زيادي را از تهران تهيه کرد و نمايش گاهي تشکيل داد. تا جايي که آغاجاري به محوریت فعالیت های تبليغي و فرهنگي منطقه تبديل شد.

اسماعيل در همان دوره به دليل مبارزات مخفيانه و آشکار توسط ساواک دستگير و چند ماه زنداني شد.



ازدواج

اسماعيل دقايقي در روز 13 خرداد سال 1358با دختر دايي خود معصومه همراهي عقد ازدواج بست و هر دو زندگي مشترک همراه با محبت و صفايي را آغاز کردند. همسر وفادار اسماعيل درارتباط با اين ازدواج چنين گفته است: مراسم عقد ما در سال 57 خيلي ساده و معمولي بود. اولين صحبت اسماعيل هنگام خواستگاري اين بود که من فردي هستم که به خود و خانواد ه ام تعلق ندارم.وقتي به او گفتم كه اين يک چيز غير طبيعي است،گفت که من به خاطر همين مسئله زندگي مي کنم و انگيزه من از ازدواج هم به خاطر تکليف شرعي بودن آن است.

شهيد دقايقي و انقلاب اسلامي

با اوج گيري نهضت خروشان مردم مسلمان ايران،اسماعيل دقايقي همچنان به مبارزه ادامه داد و در گسترش اعتصابات کارگران شرکت نفت که شريان اصلي رژيم را تشكيل مي داد، نقش مؤثر و ارزند ه اي را عهده دار بود.

او همچنين در به قتل رساندن عناصر فعال و سركوبگر رژيم در منطقه از جمله قتل دو افسر شهرباني بهبهان، به طور غير مستقيم شرکت داشت.
منزل خانوادگي او همواره يكي از پايگا ه هاي مبارزه با رژيم شاه بود و بيانيه هاي ضدرژيم در منزل او تهيه و تکثير می شد. از آنجا که مغازه خياطي پدر اسماعيل جنب منزل قرار داشت،اغلب جلسات را در آن مغازه که از بيرون بسته بود، تشكيل مي داد. اسماعيل در روز 13 آبان 1357نقش فعالي در تظاهرات دانشجويي داشت. دراوايل بهمن که بحث مديريت دانشگاه و تشکيلاتي
که
بايد دانشگاه را اداره كند، در ميان دانشگاهيان مطرح بود، و منافقين مي كوشيدند مديريت دانشگاه و انجمن اسلامي آن را به عهده گيرند. اسماعيل از جمله عناصري بود که در جلوگيري از اين حرکت و گزينش دانشجويان طرفدار خط امام )ره( درانجمن اسلامي تلاش وافر به عمل آورد.

اسماعيل پيش از22 بهمن همراه يکي از دوستان به نام عليدادي به تهران آمد تا در اوج انقلاب مردمي حضور داشته باشد. يکي از كارهاي اساسي که درروز 22 بهمن از خود نشان داد جلوگيري از اقدام گروهک ها از غارت سلا ح ها و مهمات پادگا نها بود. همچنين پس از توصيه امام )ره( به مردم مبني بر لزوم بازگرداندن سلا حها اسماعيل يك وانت پر از اسلحه جمع آوري کرد و تحويل مراکز نظامي داد.

با پيروزي انقلاب اسلامي، تلا شهای دقايقي در جهت خدمت به آرما ن ها و دستاوردهاي انقلاب از جمله ارتباط با دانشگاه و نحوه تشکل دانشجويان مسلمان ادامه يافت. تشکل هاي دانشجويي در سال 1358 در صدد برآمدن در يک سازمان متمرکز فعاليت نمايند. براين اساس اعضاي انجمن اسلامي دانشجويان جلساتي را به منظور تدوين مرامنامه و  اساسنامه تشکيل دادند. اما نيروهايي مرتبط با گروهكمنافقين كوشيدند كه به هيچ وجه نامي از حضرت امام)ره( در اساسنامه و مرامنامه انجمن اسلامي برده نشود و هرگز بحث ولايت فقيه و رهبري در آن لحاظ نگردد. ولي اسماعيل يكي از دانشجوياني بود که درصدد افشاگري برآمد وعنوان انجمن اسلامي را مطرح نمود. او با استدلال و بحث هاي منطقي، اصل ولايت فقيه و نام امام خميني )ره( را در صدر مرامنامه و اساسنامه انجمن اسلامي دانشجويان قيد كرد.

با آغاز انقلاب فرهنگي و بسته شدن دانشگا ه ها و مراكز آموزش عالي، بر حسب ضرور تهاي خاص اوايل انقلاب، مخصوصا زماني كه دانشگا ه ها به نيروهاي دلسوز و علاقمند نياز مبرم داشتند، اسماعيل ارتباط خود را با دانشگا هها تقويت نمود.

«شهید اسماعیل دقایقی» از ولادت تا شهادت
شهید
دقایقی نفر سوم از سمت راست همراه همکلاسی های دوره دبیرستان



شركت در تشکيل نهادهاي انقلابي درآغاجاري

شهيد دقايقي در آغاز سال 1358 يک نسخه ازاساس نامه جهاد سازندگي را که دانشجويان انجمن اسلامي دانش گا ه ها آن را تهيه کرده بودند، به آغاجاري برد و با همكاري تعدادي از دوستان خود،هسته جهاد سازندگي را تشكيل داد كه اين نهاد نوپا پس از گذشت سه ماه فعاليت خود را آغاز كرد.اسماعيل همچنين در اوايل مرداد 1358 طي دريافت حکمي مسئوليت تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در منطقه آغاجاري را به عهده گرفت. اودر آغاز كار با همكاري چند تن از دوستان دلسوز انقلاب در اتاقي کوچک فعاليت خود را شروع كرد،و با دقت خاصي اقدام به گزينش نيرو نمود. از ميان هفتصد نفري که در مرحله اول ثبت نام و مصاحبه داده بودند، تنها سي نفرشان گزينش و به عضويترسمي سپاه درآمدند. در حقيقت پاسداراني که توسط دقايقي پذيرش شده بودند، سا لها بعد ازعاليترين فرماندهان سپاه شدند. چه اسماعيل درزمان فرماندهي سپاه پاسداران آغاجاري نمونه کامل يک فرمانده متدين، مدبر، کاردان و شجاع بود. اوبا رعايت دقيق اخلاق و دستورات شريعت اسلامي براي ساير پاسداران به يك فرمانده نمونه و الگوتبديل شد.
نقل كرد ه اند كه روزي دو تن از نيروهاي تحت فرماندهي شهيد دقايقي در سپاه آغاجاري شخصي را به صورت غير قانوني تنبيه مي کنند. اسماعيل بعداز آگاه ي از ماجراي تنبيه، با وجودي كه آن دونيروي خلافكار از نزديکترين دوستان او بودند، اين اقدام را غير قانوني تلقي مي کند و براي پيگيري آن به اهواز مي رود.

مسئولان سپاه اهواز با تأييد اشتباه بودن اقدام تنبيهي، به اسماعيل مي گويند که با رعايت اصول مي توان آن دو خلافكار را مورد عفو قرار دهد. ولي او اين قضاوت مسئولان را نمی پذيرد، و چون خود را شايسته نظر دادن نمي دانست مستقيما نزد حاکم شرع استان مي رودو نحوه صدور مجازات يا عفو را جويا مي شودين روحي هاي که اسماعيل بيش از هر خصيصه ديگردر مراحل زندگي بدان پايبند بود. بدين معني اگرگاهي احساس مي کرد که حرکت او نسبت به فردي خطا بوده هرچند که از حيث مسئوليت و معرفت و شرايط سني از طرف مقابل بالاتر بوده باشد، ولي بيدرنگ به خطاي خود اعتراف مي كند، و از آن فرد عذر خواهي به عمل مي آورد.

در مقابل چنانچه شخصي به اسماعيل تعدي مي کرد، او بر اساس آيه شريفه والکاظمين الغيظ والعافين عن الناس خطا كار را مورد بخشش قرار مي داد.


يکي از دوستان همرزم شهيد دقايقي که در تشکيل سپاه پاسداران آغاجاري با او همکاري داشته است نقل كرده كه فردي را به علت فساد اخلاقي دستگير کردند و اسماعيل دستور داد او را دور محوطه مركزسپاه بدوانند. ولي شامگاه آن روز احساس کردم که اسماعيل به طور عجيبي در فکر فرو رفته و ازصدور حکم مجازات آن فرد فاسد بسيار ناراحت است. طوري كه تا فردا صبح استراحت نکرد و به فكر فرو رفته بود که چرا به چنين کاري دست زده است. اسماعيل روز بعد آن فرد فاسد را در محوطه سپاه آورد و در حضور جمعي از پرسنل سپاه از آن شخص عذر خواهي کرده و گفت من اجازه ندارم حکم صادر كنم. بعد از گذشت مدتي به من گفت که اگر اين عمل را انجام نمي دادم از فرط ناراحتي منفجر مي شدم. در همان سال كه فرماندهي سپاه آغاجاري را به عهده داشت، در خوزستان سيلي جاري شد و او همه امکانات سپاه را به منطقه سيل زده گسيل داشت و کمک هاي شاياني به مردم آسيب ديده تقديم كرد. يكي ديگر از فعاليت هاي شهيد دقايقي شركت در تشکيل واحد بسيج خواهران آغاجاري بود که با استقبال زيادي روبرو گرديد.

 

مشاركت در تشكيل سپاه پاسداران خوزستان

مدتي از فرماندهي سپاه آغاجاري نگذشته بود که اسماعيل به دليل لياقت و شايستگي که از خود بروز داده بود براي تشکيل نواحي سپاه پاسداران استان خوزستان به کمک دريادار شمخاني و سايرفرماندهان منطقه شتافت و با به عهده گرفتن دفتر سرپرستي هماهنگي استان، كار تکميل تشكل هاي سپاه در شهرستان هاي گوناگون استان خوزستان را آغاز كرد.

اين دفتر مسئوليت انتخاب فرماندهان نواحي و پايگا ه هاي سپاه را به عهده داشت.
به عبارت ديگر افرادي که قرار بود به عنوان فرماندهان پايگا ه ها يا نواحي انتخاب شوند، اسماعيل به پرونده آ نها رسيدگي مي كرد.
لذا افرادي که توسط او گزينش شدند، به مرور زمان شايستگي خود را در ابعاد مختلف نشان دادند.
رمز اين موفقيت نشانگر اين است که اسماعيل بادقت ضوابط لازم را در انتخاب افراد رعايت مي کرد. با اين وصف برادران گرانقدري چون شهيد مجيد بقايي، شهيد سيروس محمدي، شهيد منوچهر آصفي، توسط شهيد دقايقي جذب سپاه پاسداران شدند، و با تلا شهاي خستگي ناپذير او سپاه استان خوزستان شكوفا شد.


اسماعيل دقايقي قبل از آغاز رسمي جنگ تحميلي در روز 31 شهريور سال 1359 ، از روز پنجم شهريور تا روز پنجم مهر همراه شهيد محمد جهان آرا در مرز خرمشهر استقرار يافت، و کنترل گذرگاه هاي مرزي را به عهده گرفت. لذامي توان گفت که زندگي جهادي شهيد دقايقي در جبهه هاي جنوب پيش از شروع جنگ آغازشد.
برادر ايرانپور همرزم و يار ديرين اسماعيل رويدادهاي سرنوشت ساز آن برهه را چنين شرح داده است: روز 21 شهريور 1359 ما پشت جاده خيّن مستقر بوديم كه ناگهان يک ماشين سواري به منطقه آمد. تعجب کرديم که در اين ماشين چه کسي مي تواند باشد . بچه ها گفتند شايد اسماعيل باشد. حدس بچه ها درست بود . ماشين كه نزديك شد ديدم اسماعيل همراه يک راننده به نام سيدمحسني به منطقه آمده است. محسني بعد از گذشت بيست روز از آغاز جنگ شهيد شد. از آن ها پرسيدم اينجا چه مي کنيد؟اسماعيل در جواب گفت كه ما اهواز شنيديم اينجا درگيري شده است. چون اوضاع آرام شده بود به گشت زني پرداختيم و چند جعبه نارنجک تفنگي پيدا کرديم و آورديم.با وجودي که دقايقي سرپرست دفتر هماهنگي بود و سمت عملياتي نداشت ولي در اهواز هرگز آرام نمي گرفت. زماني که کمتر کسي مي توانست از نارنجک تفنگي استفاده کند، اسماعيل طرز استفاده از اين سلاح را به بچه ها آموخت و اولين نارنجک را شخصا در پاسخ به تيراندازي عراقي ها شليک کرد كه به پاسگاه مرزي عراقي ها اصابت كرد.


حضور در دفاع مقدس

با آغاز جنگ تحميلي، اسماعيل به نمايندگي از سوي سپاه پاسداران در اتاق جنگ لشکر 92 زرهي اهواز حضور يافت .
در اول آبان 1359 و با توجه به وضعيت حساسي که منطقه دشت آزادگان پيدا کرده بود، تصميم گرفت در اين جبهه مستقر شودو سپاه را که در درگيري هاي روزهاي اول جنگ دچار خسارات سنگيني شده بود سر و سامان دهد.

دقايقي با به عهده گرفتن فرماندهي سپاه سوسنگرد کار سازماندهي و تقويت خطوط دفاعي شهر راآغاز كرد و با ايثار و از خود گذشتگي كوشيد تجاوز دشمن بعثي را از اين منطقه دفع نمايد. ولي به علت خيانت هاي بني صدر رئيس جمهور خود باخته وقت، شهر سوسنگرد به محاصره و تصرف دشمن درآمد و تعدادي از همرزمان اسماعيل در يک نبرد مردان و سخت با دشمن به شهادت رسيدند. شهيد دقايقي که به سختي از محاصره دشمن رها يافته بود به منظور تشريح وضعيت فوق العاده شهر و اشغال آن توسط دشمن به ديدار مسوولان سپاه اهواز رفت و سپس همراه صدها جوان فداكار در قالب يگان جنگ هاي نامنظم به فرماندهي شهيد مصطفي چمران و شهيد علم الهدي به سوسنگرد بازگشت و در شکستن حصراين شهر دليرانه جنگيد. در نتيجه اين تلا شها،دشمن بعثي از سوسنگرد عقب نشيني کرد و درپشت درواز ه هاي شهر به ايجاد خاکريز و مواضع ايذايي اقدام نمود.



پس از بازگشت آرامش نسبي به سوسنگرد و يافتن وضعيت مناسب و بازسازي سپاه پاسداران آن شهر مقاوم، شهيد اسماعيل دقايقي مجدداً به سپاه استان خوزستان مراجعت کرد، و به کار هماهنگي امور وسازماندهي سپا ه هاي شهرستا نهاي استان پرداخت. از آغاز جنگ تحميلي تا آذر 1360 اسماعيل درهمه جلسات فرماندهان عمليات محورهاي جنگي خوزستان حضور فعال داشت و همواره به اوضاع جبهه هاي آبادان ، ماهشهر ، دارخوئين،سوسنگرد، هويزه، شوش و دزفول رسيدگي مي كرد. در جريان عمليات طريق القدس به عنوان نيروي عملياتي و تدارکاتي گردان حضرت ابوالفضل )ع( حضور يافت و به امداد و تخليه مجروحين كمك كرد. اين بخشي از خصوصيات برجسته شهيد دقايقي هنگام اجراي عمليات به شمار مي رود كه از شور و نشاط خاص برخوردار بود. هيچ گاه از مرگ، ترس و هراس به دل راه نمی داد. خستگي بر وجود او اثري نداشت. درجريان عمليات فتح المبين در کنار شهيد سردار مجيد بقايي فرمانده لشکر فجر در قرارگاه فجرحضور يافت و به او كمك كرد.

«شهید اسماعیل دقایقی» از ولادت تا شهادت




مسئوليت معاونت يگان حفاظت

از آنجا که جنگ تحميلي بعد از عمليات بيت المقدس حالت فرسايشي به خود گرفت، ومدت كوتاهي آرامش نسبي در جبهه ها حكمفرما شده بود، اسماعيل مأموريت يافت به سپاه منطقه يک اعزام و مسئوليت معاونت يگان حفاظت را عهده دار شود. چرا كه مسئوليت حفاظت ازشخصيت هاي سياسي و ديني در استان مرکزي به ويژه درشهر قم به تشکيلات بزرگ و گسترده نيازداشت و اين مسئوليت بسيار حايز اهميت بود. او بابا تدبير خاص خود اين تشکيلات را با دقت اداره کرد و در دوران تصدي اين مسئوليت هيچ گونه اقدام تروريستي از جانب ضد انقلاب و منافقين در قم و استان مرکزي پيش نيامد. مسئوليت يگان حفاظت و مراقبت از هيئتهاي اسلامي که ازخارج از كشور دعوت مي شدند، از جمله مدعوين هفته وحدت و ساير کنفرانسهاي اسلامي به عهده اسماعيل بود. لازم به ياد آوري است که با توجه به سطح گسترده فعاليت هاي منافقين و ضد انقلاب در آن برهه، مقابله با آنان کار دشوار بود که او با تلاش همه جانبه هرگونه حرکت ضد انقلاب به ويژه منافقين را خنثي كرد.


شهيد دقايقي همچنين به لحاظ حضور در قم همكاري خود را با شهيد سردار مهدي زين الدين فرمانده لشکر 17 علي ابن ابيطالب )ع( آغاز کرد و با توجه به دوستي صميمانه كه بين آن دو سردار بزرگ برقرار بود، مدتي را در کار سازماندهي لشکر مزبور گذراند و پس از چندي مسئوليت واحد طرح و عمليات لشکر هميشه پيروز علي ابن ابيطالب )ع( را به عهده گرفت.

تحصيل علوم و معارف اسلامي

همزمان با داشتن مسئوليت يگان حفاظت در شهرستان قم، اسماعيل علاقه وافري به فراگيري علوم و معارف اسلامي همچون تفسير ، اخلاق،تاريخ اسلام و ادبيات عرب نزد اساتيد حوزه علميه قم از خود نشان داد. او که تحصيلات دانشگاهي رابا پيوستن به سپاه پاسداران رها نموده بود، هنگام اقامت در شهر قم احساس نياز بيشتري به مطالعه کتب تاريخي و جنگ هاي پيامبر )ص( در صدر اسلام و كسب آگاهي نسبت به رو ش هاي مبارزه اسلامي دردفاع مقدس عليه تجاوز دشمنان پيدا کرد. چرا كه اين شناخت و به کارگيري آن در آينده نزديک خود عاملي بود تا همواره يكي از فرماندهان موفق و پيروزجنگ باشد و هيچ گونه شکستي بر نيروهاي او وارد نيايد، وهمواره نقشه ها و تاکتيک هاي جنگي او الگو و سرمشقي براي ديگر فرماندهان به شمار رفت.

قرآن و تفسير را با مطالعه وتأمل در محضر استادان بزرگ حوزه علميه قم و استفاده ازتفسير الميزان به خوبي آموخت و به بس
ياري از مفاهيم آن آگاهي يافت. البته نبايد فرامش كرد كه انس با قرآن و روايات اهل بيت )ع( از دوران جواني ملازم شهيد دقايقي بود. شهيد گرانمايه اسماعيل دقايقي در زندگي خود انس با قرآن را خيلي مهم میدانست و آن را سرلوحه کار و رفتار خود قرار داده بود. در اوج مشلاکت و گرفتار ي هاي زندگي همواره قرآن و مفاتيح به همراه داشت، و در هر فرصتي از كمك گيري از قرآن دريغ نمي ورزيد. عينيت بيشتر ارتباط او با قرآن در ما ه هاي مبارك رمضان بود که روزانه يک جزء قرآن مي خواند و به تفسير معاني آن در اين ماه اهتمام بسيار داشت. همسر او نقل كردهاست: اسماعيل سالي سه بار قرآن را ختم مي کرد و همين انس با قرآن ، موجب شده بود که او هميشه با وضو باشد.


بعد از مدتي كه مسئوليت معاونت يگان حفاظت را به عهده گرفت، حضرت امام )ره(در سال 1362 طي حکمي بر لزوم حضور همه افراد سپاهي در جبهه ها تأکيد کردند. از طرف ديگر در همين فاصله دوست نزديک او سردار مجيدبقايي و برادر همسرش به درجه رفيع شهادت نائل آمدند. اين ضايعه موجب شد که اسماعيل دست به کار جالب و بزرگي بزند که فقط از يک انسان متشرع ساخته است. او با نوشتن نام هاي به محسن رضايي فرمانده کل سپاه پاسداران ضمن شرح مختصري از فعاليت هاي خود در سپاه منطقه يک به لزوم حضور خود در جبهه اشاره کرد. در بخشي از آن نامه آمده است: «اکنون که تصميم به خدمت فعال در سپاه گرفته ام و در اين مدت هم از پذيرفتن بعضي مسئوليت ها امتناع ننمود ه ام ، به نظرم آمد ک خداوند متعال فرصتي به بنده داده است تا توفيق خدمت در جبهه را داشته باشم. قطعا تجارب قبل ام مي تواند رهنمودهاي مفيدي در جهت اين انتخاب بدهد.

اول تيرماه 1361 به عنوان مأمور از منطقه يک وارد قم شدم. پس از تشکيل يگان حفاظت قم و راه افتادن امور آن در 19 / 8/ 1361 ، يعني بعد از حدود پنج ماه کار به عنوان منطقه شروع گرديد. اين کارجديد در آغاز با سرکشي به پايگا ه ها و تشکيل سمينار و لاک راه اندازي تشکيلاتي به عنوان منطقه نسبتا فعال بود. تا اوايل بهمن 1361 يعني حدود چهار ماه بعد از آن اينجانب به علت شهادت بقايي ،به خوزستان رفتم و در آنجا به علت شهادت بعضي ديگر از افراد فاميل، چند هفته در خوزستان بودم و تا مدتي هم که آمدم حواسم متوجه جبهه بود. با صحبت هايي که با برادر محتاج شد و ظاهرا تماس ايشان با برادر شمخاني و طبق گفته برادر محتاج مخالفت يکي از برادران که گفته بودند به تنهايي در شرايط فعلي ارائه کار براي من مشکل است شايد هم عدم پيگيري خودم مسئله به جايي نرسيدو توفيق خدمت در خلاصه به اين صورت بود که کارها بيشتر جواب به نامه ها و شرکت در جلسات و امثالهم بود. دوري از منطقه هم مشکلي بود که با آمدن به ستاد منطقه آن هم بحمد الله حل شد. دراين مدت که درس می خواندم و در سپاه هم کارفعالي پيش نمي آمد که تحرک خاصي به من بدهد فکر مي کردم که بايد وضع خود را يکسره نمايم.

زيرا نه لذت کار را مي بردم و نه لذت درس خواندن و رفتن به دانشگاه را که از مد تها قبل براي خودم حل نموده بودم و در مورد درس حوزه هم واضح است که راهي بسيار طولاني است و اين علمايي که الآن مثمر ثمر هستند نتيجه حدود سي سال درس و فعاليت و محروميت هستند. لذا حصول آن براي ما مشکل است ولي در حد توان دانستن قسمتي از علوم اسلامي مفيد است. لکن اين به شرطي است که ما جوابگوي کار سپاه در زمان حاضر باشيم. حال که مسئله اصلي سپاه و طبعا کشور جنگ است و در اين جا هم اين چنين به ما مي گذرد آيا ماندن وعدم همکاري با سپاه در جنگ نوعي راحت طلبي نيست؟

شايدبراي کسي که تجرب هاي در زمينه جنگ نداشته باشد، مطلب جور ديگري باشد. ولي براي اينجانب که از حدود سه سال جنگ تحميلي، بيش از 21 ماه آن را در جريان جنگ به شرحی که ضميمه است، بود ه ام مسئله بسيار مهم می باشد.از زماني که تصميم به خدمت فعال و حضور درجبهه انشا الله تعالي گرفتم با وجداني آسوده به سپاه می آيم. خدايا ما را در انتخاب صراط خودراهنمايي کن».


«شهید اسماعیل دقایقی» از ولادت تا شهادت
شهید
دقایقی در کلاس آموزش دوره فرماندهی مالک اشتر، نفر اول سمت چپ ردیف دوم





راه اندازي دوره عالي مالک اشتر


بدين ترتيب سردار اسماعيل دقايقي بار ديگر جبهه را راه كار زندگي و جهاد انتخاب کرد، و آقاي محسن رضايي فرمانده سپاه پاسداران در پاسخ به نامه دقايقي با صدور حكمي او را مسئول تهيه مقدمات تشکيل اولين دوره آموزش عالي فرماندهي گردا ن هاي سپاه به نام «دوره عالي مالک اشتر» كرد.


اين حرکت ضروري به اين دليل بود که فرماندهان سپاه علاوه بر تجارب شخصي كه در مناطق عملياتي كسب كرده بودند، به اصول و مباني علمي تاکتيک هاي جنگي نيز آشنايي بيشتري پيدا کنند، تا اين آشنايي باعث آمادگي و موفقيت کاملتر آنان در جبه ها گردد. اسماعيل در آغاز كار تعداد 29 تن از بهترين دوستان خود را گردآوري كرد و پس از مشورت هاي لازم فعاليت طرح مالک اشتر را عملاشروع كرد. او به عنوان اولين دانشجوي فرماندهي،اين دوره را به خوبي طي نمود، و به عنوان يك فرمانده مجددا در ميدان نبرد حضور يافت. ناگفته نماند كه در اين دوره حدود 60 تن از زبد ه ترين فرماندهان و نيروهاي رسمي سپاه پاسداران شركت كردند كه پس از پايان طرح از ميان آ نها تعدادي براي فرماندهي انتخاب و به جبهه ها اعزام شدند.

در زمان اجراي طرح مالک اشتر عمليات خيبر در منطقه عملياتي جزاير مجنون به مورد اجرا گذاشته شد و اسماعيل با حضور در اين نبرد فراموش ناشدني فرماندهي يکي از گردا ن هاي خط مقدم را به عهده داشت. پاتک هاي بي شمار و سنگين دشمن که با گلوله باران انواع توپ و خمپاره همراه بود نتوانست کوچکترين خللي در پايداري شجاعانه نيروهاي تحت امر دقايقي به وجود بياورد. چه شجاعت، شهامت و مقاومت جانانه او اسباب تعجب و شگفتي همه فرماندهان رد ه هاي بالاتر را فراهم آورده بود. اسماعيل بعد از عمليات خيبر به پشت جبهه بازگشت و طرح دوره مالک اشتر را در تابستان 1363 به پايان رساند.

«شهید اسماعیل دقایقی» از ولادت تا شهادت

چگونگی تشکیل تیپ بدر

در پي پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، فشارهاي فزاينده و اقدامات سركوبگرانه رژيم حزب بعث بر ضد جنبش اسلامي عراق، به خصوص حوزه عمليه نجف اشرف شدت يافت، و هزاران تن از مردم آن كشور ناگزير به ايران هجرت كردند.وانان مجاهد عراقي آغاز جنگ تحميلي را بهترين فرصت براي شركت در جنگ و تشديد مبارزه بر ضد صدام يافتند. در ايران، احزاب و سازما نهاي معارض عراقي همچون حزب الدعوه اسلامي،سازمان پيكار اسلامي، جنبش علماي مجاهد عراق، و جنبش مجاهدين عراق به رهبري شهيد محراب آيت الله سيد محمد باقر حكيم، در ابتداي امر مسئوليت سازماندهي و هدايت جوانان عراقي را با همكاري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درجبهه هاي غرب و جنوب كشور به عهده گرفتند.ولي با توجه به رقابت ناسالم و دو دستگي موجود ميان سازما ن هاي ياد شده و از طرف ديگر به علت پراكنده كاري و نا هماهنگي، مبارزات احزاب و جنبش هاي عراقي آنگونه كه انتظار مي رفت، سودمند نبود.جبه ههاي جنگ در استا نهاي خوزستان، ايلام و كرمانشاه بستر فعاليت گرو ه هاي مبارز عراقي را تشكيل مي دادند، و به طور محود نيز با حزب دمكرات كردستان عراق به رهبري مسعود بارزاني در شمال آن كشور همكاري مي كردند. گاهي به عمليات نفوذي در داخل خاك عراق به منظور اجراي عمليات مسلحانه بر ضد مسئولين حزب بعث و مراكز دولتي دست مي زدند، ولي پراكندهكار ي ها و دو دستگي هاي موجود ميان گرو ه هاي فوق الذكر نه فقط خواسته هاي جوان پر شور ودلسوز مجاهد عراقي را تأمين نمي كرده، بلكه موجب نارضايتي آنان نيز مي شد و به اين سبب بسياري از آنان براي ادامه مبارزه به همكاري با يگا ن هاي سپاه و بسيج روي مي آوردند، و ده ها تن از آنان دوشادوش برادران ايراني شان جنگيدند و به درجه رفيع شهادت نايل آمدند.جنگ در سال 1360 ابعاد وسيعتري به خود گرفت، و در عين حال موج مهاجرت عراقی ها وفرار نظاميان عراقي از جبهه به سوي ايران افزايش يافت و مسئولان وقت سياسي و نظامي جمهوري اسلامي در صدد برآمدند تا به طرز شايسته تري از نيروهاي عراقي كه اغلب تحصيل كرده و كارشناس امور نظامي بودند استفاده شود. به همين دليل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پادگان شهيد غيور اصلي در غرب اهواز را در اختيار حزب الدعوه، بزرگترين تشكيلات سياسي معارض رژيم صدام قرار داد كه ابتدا گردان شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر در آن سازماندهي شد و مجاهدين عراقي در قالب اين يگان اغلب به عمليات شناسايي و به طور محدود در عمليات نظامي در كنار نيروهاي جمهوري اسلامي شركت می كردند. در اين ميان مسئوليت عمليات چريكي و مسلحانه مجاهدين عراقي در داخل خاك عراق را قرارگاه رمضان به عهده گرفت.با ادامه روند جنگ تحميلي، نياز مجاهدين عراقي كه از روحيه فداكاري و سلحشوري برخوردار بودند، براي حضور در جبهه هاي نبرد حق و باطل بيشتر احساس شد، و به همين استعداد نيروهاي مستقر در پادگان شهيد غيور اصلي در سال 1362به سه گردان افزايش يافت، و در كنار نيروهاي خودي در عمليات بدر و خيبر حضوري شايسته داشتند، و حماسه هاي كم نظير و به ياد ماندني از خود به يادگار گذاشتند.
با اين وصف شهيد اسماعيل دقايقي به اين منظور به فرماندهي تيپ 9 بدر برگزيده شد تا نيروهاي مجاهد عراقي را در قالب يک یگان قدرتمند عملياتي سازماندهي نمايد، و آ نها را به سوي تحقق اهداف بر حقشان رهنمون سازد. لذا با توجه به سابقه اي كه از دوران مبارزات قبل از پيروزي انقلاب اسلامي داشت، بيدرنگ كار سازماندهي و بازسازي تيپ را آغاز كرد كه ديري نپاييد بچه هاي تيپ در چند عمليات كيفي در هور الهويزه و جبه ههاي ايلام و كردستان شركت كردندو موفقيت هاي چشمگيري به دست آوردند.


«شهید اسماعیل دقایقی» از ولادت تا شهادت
آیین تشییع شهدای مجاهدین عراقی عملیات کربلای 2 از مسجد ارگ تهران






عروج عاشقانه


اين شهيد بزرگوار پس از انجام وظيفه خالصانه درسمت فرماندهي تيپ 9 بدر و شركت در عمليات عاشوراي 4 و قدس 4 و همچنين كربلاي 2 و 3و 4 و 5 احساس مي کند که زمان پرواز به ملکوت اعلا و عروج عاشقانه او فرا رسيده است. بدين ترتيب همسر و فرزندانش ابراهيم و زهرا را که در تهران زندگي مي کردند به اهواز فرا می خواند تا براي آخرين بار آ نها را ببيند. بانو معصومههمراهي همسر شهيد دقايقي در اين باره نقل كرده است:« دو سه هفته از مسافرت اسماعيل گذشته بود و من در تهران بودم. به من تلفن کرد و گفت اگر مي  توانيد به اهواز بياييد. من نگران شدم و گفتم شايد مريض شده است و بيدرنگ عازم اهوازشدم. ساعت 30 / 23 موفق به ديدار او شدم. خيلي خسته به نظر مي رسيد. اسماعيل در اين ديدار به من گفت كه اين دفعه لازم است خودم به جلو بروم. اين اولين بار بود که با صراحت گفت که می خواه به خط اول عمليات برود. هرچند که هميشه در خطوط مقدم عمل مي كرد. اما هيچ وقت چنين مسئله اي را با من مطرح نكرده بود. پرسيدم: امکان دارد در اين عمليات پيروز شويم و باز يکديگر را ببينيم؟اسماعيل گفت: علم غيب ندارم... همين قدر می دانم که ما داريم پيروز مي شويم. گفتم: شما هنوز وارد عمليات نشد ه ايد و فردا مي خواهيد شرکت کنيد؟ گفت: شما فکر کنيد که ديدار من و شما در بهشت می باشد. من از همان لحظه با آن سخن اسماعيل همه چيزرا خواندم و از آن پس سخني نگفتم. صبح خدا حافظي کرد و رفت .»

اسماعيل دقايقي با همسر و فرزندانش خدا حافظي مي كند و چند ساعت بعد همراه يکي از برادران براي سرکشي و شناسايي عازم محور عملياتي کربلاي 5 می شود. سرانجام زندگاني سرشار از گذشت و ايثار شهيد دقايقي را از زبان يكي از همرزمان او بخوانيم :«بعد از اين که مأموريت اجراي عمليات کربلاي 5 به فرماندهي لشكر 9 بدر ابلاغ شد،برادر اسماعيل به پادگان آمد تا گردا ن ها را آماده کند. صبح يکشنبه28 دي سال 1365 به من گفت يک دستگاه موتورسيكلت آماده کنيد تا به خط برويم. بلافاصله آماده شديم و با موتورسيكلت به طرف خط حرکت کرديم، تا او خط را شناسايي کند. درمسير راه تا خط مقدم متوجه شديم که هواپيماي دشمن در نزديكي ما درحال پرواز هستند. به ناچار موتور را پارک کرده و پياده شديم و به طرف کانالي به راه افتاديم. آقاي دقايقي چند قدم جلوتر از من حركت می كرد كه ناگهان بمب هاي خوش هاي دشمن به زمين اصابت كرد و ما هر دو زخمي شديم. اسماعيل از ناحيه پا جراحت برداشت. به هر زحمتي بود وارد کانال شديم. چند متر جلوتر سنگري را مشاهده کرديم و به سمت آن حرکت کرديم که ناگهان صداي سوت راکتي ما را به خود متوجه کرد. به سرعت به حالت خيز درآمديم. با انفجار راکت، کانال به شدت تکان خورد و هر کدام از ما به سويي پرتاب شديم.من احساس کردم سقفي بر سر ما فرو ريخت.اسماعيل را صدا کردم ولي جوابي نشنيدم... گردو خاک کمتر شد... دقت کردم ديدم اسماعيل آرام گرفته است»

منبع شاهد یاران شماره 87



انتهای پیام/ز




نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده