شهيد سيد حسن آيت به تاريخ سوم تير 1317 در نجف آباد اصفهان در خانواده اي روحاني و كشاورز پا به عرصه گيتي نهاد. پدرش سيد محمدرضا، علاوه بر اينكه روحاني بود به كشاورزي نيز مي پرداخت. سيد حسن از جانب مادر نوه مرحوم آيت الله سيد علي نجف آبادي از علماي بزرگ عصر خود در اصفهان نيز محسوب مي شد. در كتاب رجال اصفهان در مورد مرحوم نجف آبادي چنين آمده: «در علوم معقول سرآمد اعوان و همرزمان خود بوده و در فقه نيز مشهور و مشاور مرحوم آقا مدرسه اي مي باشد.»(1)
خانواده آيت در نهايت فقر و تنگدستي به سر مي بردند و تنها راه گذران زندگي ايشان كشاورزي بود؛ به اين ترتيب سيد حسن از همان دوران كودكي طعم تلخ فقر را با پوست و گوشت خود لمس مي كرد. او دوران ابتدايي و متوسطه را در شهرهاي نجف آباد و اصفهان گذراند.
از همان نوجواني علاقه خاصي به مسايل سياسي و اجتماعي داشت و اغلب هزينه مختصري را كه بابت تهيه غذا در اختيارش قرار مي گرفت، صرف خريد روزنامه و نشريات مختلف مي كرد و با علاقه خاصي به مطالعه آنها مي پرداخت و بريده مطالب مهم روزنامه ها را جمع مي كرد. جالب اينجاست كه در آن زمان، يعني اواخر دهه 20 و اوايل دهه 30، آن هم در آن سن و سال، كمتر كسي دست به چنين كارهايي مي زد.
ايام نوجوانيش (15 سالگي) با يكي از مهم ترين اتفاقات تاريخ معاصر كشورمان، يعني نهضت ملي شدن صنعت نفت مقارن بود. او به دليل خاستگاه مذهبي و تيزبيني و درايت خاصي كه داشت، به جرگه حاميان آيت الله كاشاني در آمد. خود او از آن ايام چنين ياد مي كند: «من از همان سال هاي 1332 كه روزنامه شورش به عنوان ارگان تبليغاتي استعمارگران و به عنوان بزرگ ترين مدافع مصدق، سنگين ترين اتهامات را بر آيت الله كاشاني وارد مي ساخت و بدترين دشنام ها را به ايشان مي داد، به مظلوميت اين شخصيت مجاهد اسلامي پي بردم و راه او را، راه اسلام و آزادي تشخيص دادم.» (2)
دوران تحصيل او در دانشگاه مقارن با ايام كودتاي 28 مرداد بود. وي در اين زمان نيز در خط آيت الله كاشاني بود و در آن جو اختناق و سركوب نيز دست از فعاليت به نفع آن مرحوم نكشيد. به اذعان آيت در سال هاي اوج اختناق و استبداد، اين آيت الله كاشاني بود كه به تنهايي علم مبارزه را بر دوش كشيد و در زمانه اي كه مدعيان آزادي و استقلال به گوشه اي خزيدند و يا تبديل به عمله ظلم و ستم حكومت پهلوي شدند، در مقابل دستگاه جابرانه طاغوت ايستاد. اعتراض به حكومت غيرقانوني زاهدي و ارسال نامه و تلگراف به مجامع بين المللي و به خصوص سازمان ملل براي ابطال انتخابات فرمايشي مجلس و يا مقاومت در برابر تجديد رابطه با انگليس و مبارزه در قضيه نفت و تشكيل كنسرسيوم، گواه روشني بر اين ادعاست.
مبارزه بي امان مرحوم آيت با جريان ملي گرايي و افشاي خط نفاق، همواره او را دچار مشكلات عديده اي مي كرد. آيت ابتدا در سال 1337 در دانشسراي عالي تهران در رشته تربيت معلم و در بخش ادبيات فارسي ليسانس و در ادامه در سال 1340 و با رتبه اول، در رشته جامعه شناسي از موسسه علوم اجتماعي دانشگاه تهران فوق ليسانس گرفت، اما به دليل تسلط ملي گرايان در موسسه علوم اجتماعي از دريافت بورس تحصيلي و اعزام به خارج محروم ماند. وي بلافاصله با قبولي در كنكور وارد دانشكده حقوق دانشگاه تهران شد و در سال 1345 موفق به اخذ مدرك ليسانس از دانشكده حقوق شد.
مدتي به عضويت حزب زحمتكشان درآمد و همراه با رهبر آن دكتر مظفر بقايي به مبارزه عليه حكومت پهلوي و جريان ملي گرايي پرداخت. خود آيت اذعان دارد كه ارتباط كاري وي با بقايي و حزبش تا زمان حيات آيت الله كاشاني ادامه داشته (3) و بعد از آن به دليل اختلاف هاي فكري و نظري با او از حزبش جدا شده است.
بقايي و حزبش در فضاي تهمت و توهين به آيت الله كاشاني، جزو معدود افرادي بودند كه لااقل در ظاهر به ايشان احترام گذاشتند و عليه ايشان جبهه بندي نكردند(4). بقايي در جريان ملي شدن صنعت نفت، در ابتدا از ياران و دوستان نزديك مصدق محسوب مي شد، اما كم كم با آشكار شدن اختلافات از هم جدا شدند و كارشان به دشمني كشيد، طوري كه بقايي در زمان حكومت مصدق به اتهام قتل سرتيپ افشار طوس دستگير و زنداني شد.
شهيد آيت در دهه 40، به دليل فعاليت هاي سياسي عليه رژيم به دامغان تبعيد و در دبيرستان هاي آنجا مشغول تدريس شد. پس از گذراندن دوران تبعيد به تهران بازگشت و علاوه بر دبيرستان هاي جنوب تهران، در دانشگاه ملي (شهيد بهشتي) ، علم و صنعت، حوزه علميه قم، مدرسه عالي قضايي قم، مدرسه عالي لاهيجان و مدرسه عالي اراك نيز به تدريس پرداخت.
شهيد آيت از ابتداي حركت امام خميني، تمام قواي خود را در خدمت خط امام قرار داد و با استفاده از امكاناتي كه در اختيار داشت، با تشريح اهميت نقش روحانيت مجاهد در تاريخ، هرچه بيشتر مردم را به حقانيت راه امام تشويق كرد. وي در همين راستا يك گروه سياسي و نظامي مخفي را ايجاد كرد و از اين طريق توانست افراد شايسته بسياري را حول محور خط امام متمركز كند. اين گروه توانست خدمات ارزنده اي به انقلاب اسلامي كند. آيت پيرامون اين گروه كه به همراه دوستانش در سال 1345 ايجاد كرد، مي گويد:
«اين تشكيلات اصل را بر ايجاد حكومت و نظام اسلامي، ابتدا در ايران و سپس در سطح جهاني گذاشت و معتقد بود كه تنها با تكيه بر اين فكر و ايده، يعني جهان شمول شدن اسلام است كه مي توان مردم مسلمان كشورهاي عقب نگه داشته شده را بسيج كرد.» (5)
در مرامنامه اين تشكيلات آمده است:
«اسلام كامل ترين دين و پاسخ گوي كليه احتياجات انساني در هر زمان و مكان و بهترين تضمين براي صيانت از ارزش هاي مادي و معنوي بشريت است.»(6) در اصل ديگر آمده است: «بدون در دست گرفتن قدرت سياسي، امكان استقرار حق و عدالت ممكن نيست و در دست گرفتن اين قدرت در جوامعي كه تحت سلطه ديكتاتوري است، جز از طريق زور و انقلاب ميسر نيست.»(7)
وي از همان روزهاي ابتداي اوج گيري انقلاب و در شرايطي كه دستگاه هاي تبليغاتي غرب در صدد برپا كردن جبهه ملي جديدي بودند تا به اين طريق به مقابله با جريان اصيل انقلاب، يعني خط امام بپردازند، به مقابله با عوامل شناخته شده اين جريان پرداخت و با توجه به اطلاعات و شناخت وسيعي كه از پرونده تك تك رهبران جبهه ملي داشت، در باره آنها دست به افشاگري هاي ارزنده اي زد و نقش حقيقي آنان را به ملت معرفي كرد. او در رسوا كردن اين خط انحرافي و خطرناك وابسته به آمريكا كوشش بي نظيري از خود نشان داد.
با پيروزي انقلاب، همراه با شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي و ساير همرزمان وي از موسسين حزب جمهوري اسلامي و عضو شوراي مركزي اين حزب بود و از همان ابتدا به عنوان دبير سياسي حزب برگزيده شد. آيت جلسات قبل از تاسيس حزب را اين طور توصيف مي كند:
«موقعي كه داشتيم حزب جمهوري را به طورعلني پايه گذاري مي كرديم، سران حزب فكر مي كردند پيمان و بازرگان و بني صدر و سحابي و مدني هم قابل همكاري هستند و حتي اين موضوع را مطرح كردند. من از همان اول گفتم اينها نمي توانند با شما همكاري كنند و اگر دعوتشان كنيد، كار را از دست شما مي گيرند و خراب مي كنند، ولي آن موقع اين حرف ها قابل درك نبود، اما به تدريج كه پيش رفتند، موضوع براي اينها روشن شد.»(8)
در جاي ديگري به فلسفه تشكيل حزب اشاره مي كند:
«قبل از انقلاب به صورت احزاب بدون اسم و رسم، متشكل بوديم و مخفي كاري مي كرديم و هر دسته يا حزب، شاخه سياسي و نظامي و ايدئولوژيك داشت. هر حزبي مي توانست دولت تشكيل دهد و از نظر افراد هم كاملا غني بوديم و به آن صورت كه مي گويند قحط الرجال است، صحت ندارد، زيرا سن اين به اصطلاح رجال حتما نبايد از 50 سال بيشتر باشد تا مثلا وزير شوند. ما بيشتر معتقد به استفاده از نيروهاي جوان هستيم. چه اشكال دارد مثلا يك جوان 25 يا 30 ساله وزير شود؟ البته ممكن است تجربه كمتري داشته باشد، ولي صداقتش صد برابر بيشتر است و اين براي ما ارزش دارد، زيرا همين افراد انقلاب كرده اند و همين ها مي توانند آن را پيش ببرند. همان طور كه در اشغال سفارت آمريكا شاهد بوديم، مي خواهيم توسط تشكيلات حزبي، چنين نيروهاي ناشناخته اي را جذب كنيم و به كار بگيريم. بعد از انقلاب تمام گروه هاي مخفي ما به صورت يك حزب واحد شروع به فعاليت علني كردند و حزب سعي داشت بيشتر روي خط امام حركت كند و ترجيح داد با مردم باشد تا روشنفكران. البته نه اينكه با روشنفكران قطع رابطه كند، ولي بيشتر به راي مردم كه اكثريت بودند، عمل مي كرد و مردم هم از اين مسئله استقبال كردند.»(9)
آيت در مرداد 58 در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي به عنوان نماينده مردم استان اصفهان انتخاب شد و ماندگارترين و به يادماندني ترين خدمات خود را تقديم اسلام و انقلاب كرد. آيت به خوبي مي دانست كه علت شكست انقلاب مشروطه و نهضت ملي ايران چيزي جز غلبه فراماسون ها و غرب زده ها و كنار گذاشتن روحانيت مجاهد نبود؛ به همين دليل براي اولين بار در طول تاريخ سياسي ايران و با الهام از نظريه مترقي ولايت فقيه، نقش سازنده و باارزش روحانيت مجاهد را به عنوان يك اصل اساسي در قانون اساسي وارد كرد و در ادامه با درايت والاي خود، مسئله فرماندهي كل قوا را كه در واقع اساس قدرت كشور است، به طور قانوني و رسمي در اختيار رهبر انقلاب قرار داد. كوشش بي نظير وي در رسمي كردن نهاد سپاه پاسداران در قانون اساسي و قرار دادن فرماندهي آن در اختيار رهبر انقلاب نيز از ديگر خدمات گرانبهاي او به انقلاب است. مشروح مذاكرات مجلس خبرگان تدوين قانون اساسي به خوبي نقش مثبت و درخشان او را در تصويب اين اصول نشان مي دهد.
بخشي از سخنان آيت پيرامون اين مباحث در مجلس خبرگان بدين شرح است:
«من يكي از طرفداران و مدافع جدي اين اصل (ولايت فقيه) هستم و شايد قبول نمايندگي اين مجلس هم براي اين بود كه تا آنجائي كه در قدرت دارم، در گذراندن اين اصل كمك كنم، چون حكومت اسلامي را بدون اين اصل، مستقر نمي بينم، يعني اين اصل بايد اجرا شود. دلائل عقلي و نقلي بسياري دراين مورد هست. دلايل نقلي اش در كتب فقه ذكر شده است و آقاي مراد زهي (مخالف) كه اشاره كردند كتاب ولايت فقيه امام را خوانده اند و در آنجا ولايت امر مخصوص ائمه قلمداد شده است، گويا بقيه كتاب را نخوانده اند كه ايشان عينا اشاره كرده اند كه ولايت امر در غيبت امام با فقهاست. در كتاب، ضمن اين بحث آمده است كه بعد از ائمه، فقها همه اختيارات را به عهده دارند.
دليل عقلي اين مسئله هم مشخص است كه هركاري را بايد به متخصص و كسي كه در آن كار وارد است واگذار كرد كه اين يك امر بديهي است، البته متخصص عادل و باتقوا. حتي اگر بخواهيد براي خانه تان در بسازيد، پيش متخصص مي رويد و يا اگر بخواهيد پيش پزشك برويد، پيش متخصص آن رشته مي رويد. هر كار ديگري را هم كه بخواهيم، به همين نحو است و لذا براي امر حكومت كه مهم ترين امر است، هيچ دليلي ندارد كه پيش متخصصش نرويم.
دوستان اگر كتاب ژان ژاك روسو را مطالعه كرده باشند كه حتما مطالعه كرده اند، مي دانند كه اصولا در آن كتاب مبناي دموكراسي بر يك پيمان اجتماعي است و روسو مي گويد بشر، اول به صورت انفرادي زندگي مي كرد و بعد انسان ها به خاطر اينكه زندگيشان پيش برود، آمدند و با يكديگر پيمان بستند و از قسمتي از آزادي ها صرف نظر كردند تا بتوانند به زندگي بهتري دست پيدا كنند. او همه دموكراسي را بر مبناي اين اصل پيش مي برد. اگر آن پيمان اجتماعي در تاريخ يك بار تحقق پيدا كرده باشد، در اسلام است.» (10)
آيت در 24 اسفند 1358 در اولين انتخابات مجلس شوراي اسلامي با كسب 1346899 راي به عنوان نماينده مردم تهران انتخاب شد. در ايام قبل از انتخابات مجلس، دفتر هماهنگي رئيس جمهور و در راس آن بني صدر خواستار حذف نام آيت از ليست حزب جمهوري اسلامي شدند و اعلام كردند كه حاضرند هر 30 نفر معرفي شده از طرف حزب و گروه هاي ائتلافي را بپذيرند، منوط به اينكه نام آيت در بين كانديداها نباشد.
آيت يكي از اصولي ترين افراد بود. با هيچ كس شوخي نداشت. هيچ گاه حتي در مورد بدترين دشمنانش،حرف هاي زننده و زشت به كار نمي برد. همواره با مسائل به شيوه اي اصولي برخورد مي كرد. دشمنانش را آن طور كه بودند مي ديد و مي گفت: «مي دانم كه او در اين مورد پيروز مي شود. مي دانم كه از من قوي تر است، اما من بايد در مقابل او بايستم.» هيچ وقت در انتقادها و برخوردها از حدود اخلاق اسلامي خارج نمي شد. آن روزي كه بني صدر به رياست جمهوري رسيد و مي خواست به طريقي در حزب جمهوري اسلامي شكاف و افراد حزب را به جان هم بيندازد، خيلي علاقه داشت كه با آيت تماس بگيرد. پيغام هاي زيادي هم داده بود كه بگوئيد آيت بيايد اينجا بنشينيم با هم صحبت كنيم. مناعت طبعي كه در آيت بود حكم كرد كه پيغام بدهد: «من با شما كاري ندارم. اگر شما كاري داريد، تشريف بياوريد منزل ما». بالاخره دو تن از دوستان وي واسطه شدند كه جاي ثالثي انتخاب شود و در آن جلسه، بني صدر و آيت تا 2 يا 3 نيمه شب و به مدت 4 يا 5 ساعت مذاكره كردند. آن روز بني صدر كوشش كرده بود آيت را به سمت خود بكشاند و در مقابل حزب قرار دهد، اما آيت با وي برخورد كرده و گفته بود: «اگر باز هم انتخاب شوي، من مخالف تو هستم و به تو راي نخواهم داد، اما اگر در چهارچوب نظام جمهوري اسلامي و درست حركت كني و در خط اسلام باشي، از تو حمايت خواهم كرد، اما اگر انحراف پيدا كني در مقابلت خواهم ايستاد.» (11) ظاهراً به دنبال همين جلسه بود كه بني صدر متوجه شد نمي تواند با او كنار بيايد و تلاش كرد چهره او را در جامعه خراب كند. او و اطرافيانش تلاش زيادي كردند تا آيت در انتخابات مجلس راي نياورد و پس از اينكه در اين مورد توفيق نيافتند، سعي كردند با ايجاد جنجال نوار و پرونده دروغين فساد اخلاقي در دامغان، جلوي تصويب اعتبارنامه وي را در مجلس بگيرند كه باز هم كاري از پيش نبردند.
جلسه بررسي اعتبارنامه آيت در مجلس شوراي اسلامي حقا و انصافا از عبرت آموزترين رخدادهاي تاريخ انقلاب اسلامي است، زيرا پرده از چهره حقيقي برخي از مدعيان خط امام و انقلاب برداشته شد و خون به ناحق ريخته شهيد آيت، نقاب از چهرة تزوير و رياي مدعيان دروغين حق و حقيقت برانداخت.
روزنامه كيهان در باره اين جلسه چنين نوشت:
«در يك جلسه متشنج و پر هيجان اعتبارنامه آيت تصويب شد. پنج شنبه گذشته (2مرداد59) مجلس شوراي اسلامي يكي از شلوغ ترين و بي سابقه ترين و متشنج ترين جلسات خود را پشت سر گذاشت. جو بسيار غيرعادي بود و هم از طرف وكلاي مجلس و هم از طرف تماشاچي ها، بارها به تشنج كشيد. اين جلسه كه اعتبارنامه حسن آيت در آن مورد رسيدگي قرار گرفت، اتفاقات و عكس العمل هاي بسياري را به همراه داشت. (12)
احمد سلامتيان و شيخ صادق خلخالي از پر سروصداترين مخالفان آيت بودند. سلامتيان مسئول دفتر هماهنگي بني صدر و نماينده اصفهان، در نطق خود عنوان كرد: «دكتر آيت در دو زمينه اشتهار به فساد و نادرستي دارد: 1- فساد و نادرستي سياسي 2- فساد و نادرستي اخلاقي.» وي در ادامه نطق خود آيت را متهم به همكاري با دستگاه مطبوعاتي و اطلاعاتي رژيم پهلوي، تدريس انقلاب سفيد در دانشگاه، ارتباط با دكتر مظفر بقائي و عضويت در حزب زحمتكشان، حضور در سر كلاس در روزهاي 16 آذر و منظور كردن غيبت براي دانشجويان غايب، بوسيدن دختر نوجواني در كلاس درس يكي از مدارس دخترانه دامغان در دهه 40، ابراز مخالفت با بني صدر و مقابله عملي با بني صدر براي برانداختن او از مقام رياست جمهوري و .. نمود. (13)
آنگاه كه نوبت به آيت رسيد، عنان سخن را در دست گرفت و به دفاع از خود پرداخت:
«بسم الله الرحمن الرحيم. و مكروا و مكرالله والله خير الماكرين. گفت آن يار كز او گشت سردار بلند / جرمش آن بود كه اسرار هويدا مي كرد.
روزي كه جناب آقاي احمد سلامتيان به اعتبارنامه من اعتراض كردند، بسياري در مجلس خنديدند و تعجب كردند و همين طور بسياري در خارج مجلس. من هم از خوشحالي كه داشتم خنديدم، ولي تعجب نكردم، بلكه خوشحال شدم، براي آنكه به مصداق تعرف الاشياء باضدادها، من به ضدم شناخته مي شدم. كسي كه خواهيم ديد در جبهه ملي دوم با شاپور بختيار و خسرو قشقايي چه در داخل و چه در خارج همكاري داشته است، كسي كه در جبهه ملي چهارم در سال ،57 آن جبهه ملي كه امام اخيرا به حدي ناراحت بودند كه فرمودند بروند گم شوند، هم سخنگو بود و هم معاون و كسي كه الان دفتر به اصطلاح هماهنگي رئيس جمهوري و مردم را تشكيل داده و سنجش افكار اين دفتر اعلام كرده است كه امام خميني در بين مردم 48 درصد طرفدار دارد و بني صدر 68 درصد...» در اين هنگام مرحوم شيخ صادق خلخالي داد و فرياد به راه اندخت و خطاب به رئيس مجلس گفت: «چرا مي گذاريد آقاي آيت رسوايي به بار بياورد؟ اينها دارند مردم را خفه مي كنند.» در اين هنگام رئيس مجلس (هاشمي رفسنجاني) با قاطعيت خطاب به خلخالي دستور سكوت داد و گفت كه در صورت ادامه چنين رفتاري، وي را اخراج خواهد كرد.
آيت ادامه داد:
«متصدي سنجش افكاري كه اعلام كرده بود مسعود رجوي نماينده اول تا سوم تهران خواهد شد، با من مخالفت كرده است و اين باعث افتخار من است. معلوم مي شود ضربتي كه من به اينها وارد كردم، آن قدر كاري و مؤثر بوده كه آنها را گيج كرده و ديوانه وار دست به هركاري مي زنند».
وي در پاسخ به اتهام مخالفت با 16 آذر مي گويد:
«اين شماره اطلاعات سه شنبه 16 آذر 1340 است. توجه كنيد 19 سال پيش از قول من بالاي آن تيتر هست اعلاميه اللهيار صالح. به شما بگويم كه اين روزنامه آن قدر تاثير كرد كه چند بار چاپ شد. الان فرصت ندارم جزئيات مسئله را بگويم، فقط قسمتي از آن را مي خوانم. در آن روزنامه نوشته است: آقاي آيت، دانشجوي فوق ليسانس رشته علوم اجتماعي اظهار داشت: ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا. چند روز ديگر روز 16 آذر است. 8 سال پيش در چنين ايامي به دستور سپهبد زاهدي و به منظور تجديد رابطه ننگين و اسارت آور با انگلستان، سه تن از رزمندگان راه راستي و آزادي را در صحن مقدس دانشگاه به ضرب گلوله از پاي درآوردند. دولت زاهدي مانند سايرين تصور مي كرد كه با شكنجه مي شود رستاخيز عظيم ملت را متوقف ساخت، ولي اكنون پس از 8 سال هم آنها و هم ما به راي العين مي بينيم كه نه تنها آن كشتار وحشيانه نهضت ملي را متوقف نساخت، بلكه نيروي جديدي به آن داد. هر سال شور و هيجاني در اين ايام برپا مي شود و به نهضت ملي قدرت مي بخشد. اين درسي است كه تاريخ به ديكتاتورها داده است كه هيچ گاه قتل و شكنجه از سير جبري تاريخ كه به طرف آزادي و گستتن زنجيرهاي اسارت پيش مي رود، نمي تواند جلوگيري كند. جا دارد كه در اينجا به روان پاك آن شهداي راه آزادي درود بفرستيم و از كشندگان آنها اظهار تنفر كنيم.
«آقاي سلامتيان ديروز فرمودند كه آيت در روزهاي 16 آذر سر كلاس مي رفته و براي دانشجوياني كه سركلاس نمي رفتند، غايب مي گذاشته است. نظر آيت در 1340 راجع به 16 آذر، يعني آن روزي كه جبهه ملي دوم اصلا بلد نبودند آيه قرآن بخوانند، مطلبي بود كه خواندم، البته حالا گاهي مطالبشان را با آيه قرآن شروع مي كنند! يكي از دانشجويان من، آقاي بشارتي اينجا هستند و مي توانند سوابق را بگويند. مي توانيد بپرسيد، ولي اساساً تنها كسي كه سركلاس هاي دانشگاه حضور و غياب نمي كرد، من بودم. اگر احيانا هم حضور و غياب مي كردم، هميشه اعلام مي كردم كه من كسي را به علت غيبت از امتحان محروم نمي كنم. حضور و غيابي نمي شد. و اگر براي خالي نبودن عريضه كه دانشكده اعتراض نكند، گاهي غيبتي گذاشته مي شد آن هم محسوب نمي شد و نمي گذاشتم به حد نصاب برسد».
در اين لحظه بشارتي كه خود از نمايندگان حاضر در مجلس بود، گفته هاي شهيد آيت را تأئيد كرد. آيت ادامه داد:
«از بنده سئوال كرده اند كه صريحا بگوئيد آيا انقلاب سفيد تدريس مي كرديد يا نه؟ نه بنده انقلاب سفيد تدريس نمي كردم».
در پاسخ به اتهام فساد اخلاقي مي گويد:
«يكي از رذل ترين دستگاه هاي ما ساواك بود. ما فكرش را هم نمي كرديم كه رذل تر از ساواك هم پيدا مي شوند كه تفاله هاي آنها را ببلعند و نشخوار كنند. حالا ماجراي دامغان را براي شما شرح مي دهم تا ببينيد چه كساني قي كرده هاي ساواك را مي بلعند. وقتي من به دامغان وارد شدم، وضعيت فرهنگي آنجا را مثل همه شهرهاي ايران و از يك جهاتي بدتر از ساير شهرهاي ايران ديدم. من در فرهنگ بودم و از نظر امور مالي وضع بسيار بدي وجود داشت. از نظر امور امتحاني هم وضع بسيار بدي بود و خويشاوندان كارمندان مدارس از اطراف مي آمدند و در دامغان امتحان متفرقه مي دادند و راحت قبولشان مي كردند. منتفذين سئوالات را براي ايشان مي نوشتند. حتي سئوالات امتحانات نهائي كه همه اش در پاكت لاك و مهر و موم شده بود، با بازرس مي ساختند و پاكت ها را باز مي كردند و سئوالات را مي نوشتند.
از نظر سياسي هم دامغان وضع بسيار ناجوري داشت. مي دانيد كه ارتشبد نصيري اهل سمنان بود و آن منطقه را شديدا تحت كنترل داشت. من از نظر اداري و مالي و همچنين تا حدودي از نظر سياسي، دبيران را متشكل كردم و ديگر نمي شد افراد را بي خودي قبول و يا دزدي كرد. دبيراني كه جرئت نمي كردند پيش رئيس فرهنگ بروند، دسته جمعي تهديد مي كردند كه دست از كار خواهند كشيد و خواسته هاي مشروع خودشان را به كرسي مي نشاندند.
آن موقع شاه قرآني را چاپ كرده بود و به همه جا مي فرستاد، البته پولش را هم مي گرفت. اين قرآن را به دبيرستان آوردند. من عضو شوراي مالي دبيرستان بودم و يكي از كارهائي كه كردم اين بود كه با خريد اين قرآن مخالفت كردم. آقاي سلامتيان آن موقع در پاريس بودند و نمي دانند در ايران چه خبر بود و اينكه يك دبير توي دامغان با خريد قرآن آريامهر مخالفت كند، يعني چه. اين توي پرونده ساواك منعكس است. يادتان هست كه به هر مناسبتي از مردم پول مي گرفتند. يك روز خرج جشن هاي شاهنشاهي، يك روز خرج تاج گذاري... در پرونده منعكس است كه آيت صريحا پول نداد.
در چهارم آبان، يعني روز تاج گذاري من به تهران برگشتم و در دامغان نماندم، چون جشن هاي تاج گذاري بود و فقط كساني به سفر مي رفتند كه نمي خواستند در جشن ها شركت كنند. برحسب اتفاق من آن زمان مريض خيلي سختي شدم. درد كليه كه 2 ماه طول كشيد و اينها حقوق مرا قطع كردند و تا چند ماه بعد هم حقوق مرا ندادند تا بعد مجددا حقوقم را پرداختند. حقوق آبان يا آذر را من به كسي وكالت داده بودم كه در غيابم بگيرد. ايشان حقوق را گرفته و از ترسش يك كمي از آن را به عنوان خرج جشن تاج گذاري داده بود. من رفتم و اين پول را پس گرفتم.
توجه داشته باشيد كه اين جور كارها آن موقع خيلي دل و جگر مي خواست. در هر صورت اينها همه انباشته شد. بعد از آن عناصر ناپاك طاغوتي خواستند از زمينه ناجور من پيش ساواك حداكثر استفاده را ببرند. ساير افرادي را كه با من بودند تهديد مي كردند كه برايتان پرونده مي سازيم و آبرويتان را مي بريم. بعد از عيد كه من به دامغان رفتم، شنيدم دانش آموزي كه وابسته به ساواك بود گفته بود كه من براي اينكه آبروي فلاني (آيت) را ببرم، سر كلاس بين جمع او را خواهم بوسيد! اين به گوش من رسيد و من مراقب خودم بود. به هرحال او نتوانست چنين كاري بكند و چنين اتفاقي هم نيفتاد، اما در شهر شايع كردند كه اين اتفاق افتاده! البته همان موقع هم نه مردم و نه دبيرها قبول نكردند. مردم تظاهرات كردند و در خيابان ها براي اولين بار اعلاميه پخش و از من دفاع كردند. دبيرها هم اكثرشان به نفع من اعتصاب كردند». (14)
شهيد شاهچراغي، نماينده دامغان در مجلس در اين زمينه اعلام كرد:
«در مورد جريان دامغان بايد عرض كنم كه بيش از يك شايعه نبود و همان زمان هم اختلاف شديدي بين عده اي كه هوادار آقاي آيت بودند با مخالفان ايشان كه عناصري نبودند كه بشود به آنها اعتماد كرد، پيش آمد. من در موارد كلي آقاي آيت نظري ندارم، نه ايشان را رد مي كنم و نه تائيد، اما جريان بيش از يك شايعه نبود و آنهائي كه اين شايعه را راه انداختند، بيشتر از دروغ پردازها و عناصر رژيم بودند». (15)
در همان زمان علي معلم دامغاني، شاعر عرصه انقلاب و دفاع مقدس، نامه سرگشاده اي بدين مضمون منتشر ساخت:
«اي امت رسول خدا! نويسنده اين سطور شاهد و شاعر اين شايعه (اتفاق دبيرستان دخترانه دامغان) است و در پراكندن اين خبر نقشي سزاوار توجه داشته است. آن روزها دوره اول دبيرستان را مي گذراندم. خانمي از اولياي دبيرستان پروين اعتصامي در رهگذري به من برخورد و شايعه را به من تلقين كرد. ما شعرا هم كه گاهي پيرو گمراهانيم. من شعري ساختم در واقعه مشكوك و به يكي از آشنايان دادم و غروب آن روز همه آن را زمزمه مي كردند و خبر فاش شد، در حالي كه هيچ گوينده اي حتي خود من كه در اشاعه آن مرد اول بودم، نسبت به اصل خبر مطمئن نبودم. سه روز بعد خانم ديگري از دبيران همان دبيرستان با من صحبت كرد و قضيه را توطئه خانم... و تحريك... قلمداد نمود و ما دريافتيم كه چه ناجوانمردي اي شده است و شعري در رد شعر اول نوشتيم كه بله كار فلاني است و فلاني را غدر كرده اند كه البته اين شعر رواج چنداني نيافت؛ و ليكن عوام بر اثر اين شايعه كه بزرگ شده بود غوغا كردند و كار به سياست كشيد كه آن روز ما را از آن خبري نبود و امروز اسناد ملي كه ما خيال مي كرديم از اين اسناد فقط آنهائيش اهميت دارد و معتبر است كه دلالت ربط كسي يا مثلا دولت سرائي يا دولتمردي باشد و مي بينيم كه نخير حتي پرونده سازي هاي طاغوت تا آن درجه اهميت دارد كه شخصيت موجهي را كه حداقل سلامت او را مردم در اين چند گاه پس از انقلاب كه فصل فرو افتادن ميوه هاي كرم زده اين باغ است، امتحان كرده و دانسته اند كه در فرهنگ و اطاعت اسلامي بر بسياري رجحان دارد، مورد تهمت و بازخواست و بي آبرويي قرار مي دهند. من آيت را جز يك بار نديده ام و به ياد هم ندارم كه با او سخن گفته باشم و چون اهل شعرم از چهره عبوس و جدي او هم لذتي نمي برم. اين نامه را به خاطر خدا و براي امت مسلمان نوشتم، با آرزوي اينكه بر مجلس شوراي اسلامي، اگر اخلاق اسلامي سايه نخواهد افكند، ان شاءالله حريت و جوانمردي حاكم شود». (16)
آيت دفاعيات خود را با اين جملات به پايان مي برد كه:
«بنده از سال 50 با دكتر بقايي اصلا ارتباط نداشتم. از سال 42 تا 50 من با بقايي رابطه سياسي نداشتم. رابطه من با بقايي در سال 40 و موقعي است كه آيت الله كاشاني زنده بود. من در جناح آيت الله كاشاني بوده ام و با بقايي و به اتفاق آيت الله كاشاني بودم كه بر ضد آن دستگاه مبارزه مي كرد». (17)
در پايان جلسه و بعد از 3 ساعت و 10 دقيقه از 199 نفر نماينده حاضر در مجلس 170 نفر در راي گيري شركت كردند. از اين تعداد 114 نفر راي موافق و 30 نفر راي مخالف و 26 نفر راي ممتنع دادند. بدين ترتيب اعتبارنامه سيد حسن آيت به تصويب رسيد. (18)
از چهره هاي شاخصي كه در جريان راي گيري به آيت راي منفي دادند مي توان به اين افراد اشاره كرد:
محمد مجتهد شبستري، احمد صدر حاج سيد جوادي، محسن مجتهد شبستري، مهدي بازرگان، محمدجواد حجتي كرماني، ابراهيم يزدي، احمد سلامتيان، يدالله سحابي، هاشم صباغيان، كاظم سامي، عزت الله سحابي. (19)
و سرانجام روز موعود فرا رسيد. در حالي كه كمتر از 40 روز از جنايت هولناك و دهشتناك انفجار 7 تير و شهادت يارانش در حزب جمهوري اسلامي نگذشته بود كه پرستوي جا مانده از قافله دلدادگان كوي دوست نيز به كاروان شاهدان كربلاي سرچشمه پيوست.
ساعت 6:50 صبح چهارشنبه 14 مرداد 1360، هنگام خروج از منزل براي عزيمت به محل كارش (مجلس شوراي اسلامي) مورد آماج حدود 60 گلوله نفاق قرار گرفت و روح سترگش در دم از قفس جان رها گشت و به سوي دلدار عروج كرد.

پي نوشت:
1- آيت حسن – درس هائي از تاريخ سياسي ايران ص 1
2- همان ص 4
3- همان ص 73
4- همان ص 6
5- همان ص 8
6- همان ص 8
7- همان ص 8
8- شهروند امروز، سال سوم، شماره 51، يكشنبه 2 تير 87 ص 65
9- درس هائي از تاريخ سياسي ايران ص 10
10- صورت مشروح مذاكرات مجلس بررسي نهايي 11- قانون اساسي – ج 2 ص 1084
12- درس هائي از تاريخ سياسي ايران ص 17
13- كيهان شماره 1054 شنبه 4 مرداد 57
14- درس هائي از تاريخ سياسي ايران صص 50 تا 58
15- همان 58 تا 74
16- همان ص 74
17- همان ص 77 و 78
18- همان ص 73
19- همان ص 75 و روزنامه كيهان شماره 1105
20- درس هائي از تاريخ سياسي ايران ص 76
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده