سجده طولاني
شبي در شهرستان شوشتر، هوا سرد و باراني بود، بيشتر چادرها آسيب ديده بودند پيوسته براي بهتر زيستن و محكم كردن چادر، مي رفتيم و مي آمديم مبادا بندها پاره شود.
 آقا مهدي سرماي شديدي خورده بود ولي اصرار داشت در بستن و حفظ چادر به ما كمك كند.
گفتيم: آقا! شما كسالت داريد، خودمان جمع و جور مي كنيم، ممكن است شما وضعتان بدتر شود.
قبول كرد و مشغول نماز شد، من در تمام مدت مواظبش بودم شايد يك سجده اش حدود يك ساعت طول كشيد در حالي كه با زمزمه سوزناكي همراه بود و من به حالش غبطه خوردم، چرا كه اين حال در من نبود!
راوي: محمد عبدالله پور
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده