گروه در روستايي نزديك بازي دراز، مستقر مي شوند. فاصلۀ بچه ها با عراقي ها به قدري است كه گاهي آنها را مي بينند كه براي چيدن ليموشيرين به روستا مي روند.
يك شب بچه ها در حين شناسايي منطقه، متوجه "محمود شهبازي" مي شوند كه با يك چتر منور وارد روستا مي شود. بچه هاي شناسايي با خيال اينكه شايد شهبازي در حال تعقيب چند عراقي است، به دنبالش مي روند.
بعد از كلي جستجو، شهبازي را داخل يكي از خانه هاي روستا و در كنار چند كندوي عسل پيدا مي كنند. او با وجود محاصرۀ زنبورها، به درون كندوها چنگ مي زند و عسل ها را داخل چتر منور مي ريزد. در آن وضعيت حتي يك صداي كوچكِ آخ، باعث لو رفتن حضور بچه ها مي شود.
آن شب بچه ها مهمان حاج محمود هستند و او عسل را ميان همه تقسيم مي كند و با سر و صورت سرخ و متورم كه نتيجه نيش زنبورهاست، به بچه ها مي گويد: عسل درجه يك است، بخوريد تا براي عمليات فردا تقويت شويد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده