افسوس كه آفت «هم عصري» هاله حجاب بر چهره «جانان» مي كشد و انسان هر «عزيزي» را هنگامي از دست مي دهد و «بي وقت» او را مي جويد و «مي بيند كه نيست!» و اين آفت زدگي و غفلت از شناساندن «چهره هاي نوراني» و بهره يافتن از چشمه فياض فضيلت آنان، در گذر زمان بارها اتفاق افتاده است و آن گاه كه افراد به حكم «ضرورت زبان در كشيده اند»، براي ما فقط «گفتن» مي ماند و «جويبار اشك» و «سينه آتش آلود» و «ناي دردمند» و «دود آه!»
اين به حسب ظاهر، يك سوي قضيه است و به راستي دردآور كه چرا مشعلداران را در حياتشان ارج نمي نهيم و در ممات به سوك آنان مي نشينيم؟ و چرا شخصيت ها را تا زنده اند نمي شناسيم و نمي شناسانيم و حمايت نمي كنيم و از زبان و بيان و توان آنان، بهتر بهره نمي گيريم، تا بهتر به جامعه بهره برسانند؟ و اين آفتي است دردناك كه بايد آفت زدائي كنيم و به ترميم اين نقيصه برخيزيم؟
اما سوي ديگر قضيه كه مي تواند در بعد معنوي، خلاقيت حياتي را به وجود آورد و تا حد چشمگيري، اين نقيصه و كوتاهي هاي ما را جبران كند، مقام رفيع شهادت است، چه اينكه شهيد، آن گاه كه در آئينه جمال الله نظر مي كند، چنان قداست و نورانيتي مي يابد كه عالم ملك و ملكوت را نوراني مي سازد و چنان شوكت و قدرتي مي گيرد كه موج زمان و مكان را مي شكند، زيرا شهيد در ارتباط با «وجه الله» كه هميشگي است، فروغ جاودانه مي گيرد و در اين قلمروست كه حركت و حيات معنوي او، احيانا كاستي ها و كمبودهائي را نيز كه گاهي در مقام معرفي او از ما سر مي زند، مي پوشاند و جبران مي كند و به خاطر لقاء الهي او، حيات مجدد و تعالي او و آثار گسترده و پرمحتوائي را كه بر شهادت او مترتب مي گردد، راه تاسف و تاثر بسته مي شود و فرصت بهره گيري از مرام و مكتب و مقصد او فرا مي رسد.
بدين لحاظ است كه در اين فراز، از استاد توانمند، مجاهد اسوه، شهيد عالي قدر، حجت الاسلام محمدمنتظري، سخن به ميان مي آوريم و تصويري را مجسم مي كنيم و شمه اي را مطرح مي سازيم و مگر مي شود حق كسي را كه بيش از بيست سال مبارزه و آوارگي را تحمل كرده و به بيان امام خميني: «براي پيشبرد هدف سر از پا نمي شناخت!» در اين سطور اندك ادا كرد؟ اما به هرحال، پيرامون معرفي شهيد محمد منتظري، بايد گفت كه او روحاني وارسته و مجاهد نستوه و تلاشگر آگاهي بود كه مبارزات و رزمندگي هاي بيست ساله او، با اين خصلت ها تصوير مي شد:
1- اصالت مكتبي
او در شيوه هاي مبارزاتي خود، در خارج و داخل كشور و قبل و بعد از انقلاب، اصالت مكتب را كه ميراث قرآن و سنت درخشان پيامبر اسلام و بر اساس ايمان به مبدأ و معاد و مفاهيم عالي اسلامي استوار بود، هرگز تحت الشعاع امر ديگري قرار نمي داد و محور اصلي حركات مبارزاتي او را آيات قرآن و روايات معصومين (ع) تشكيل مي داد، به همين دليل در طول مدت بيست سال مبارزه، با توجه به شرائط خاص و پرهيجاني كه در كوران هاي داخل كشور و هجرت هشت ساله در كشورهاي مختلف، براي او پيش آمد، در همه بحران ها مقاوم بود و استوار و پابرجا، تفكر و منش اسلامي را حفظ مي كرد و در مقابل، التقاطي انديشيدن و تفكيك ايدئولوژي از استراتژي را محكوم و شيوه هاي منافقانه گروه هاي سياسي داخل و خارج را افشاء مي كرد، او به هيچ وجه چيزي را بر اسلام مقدم نمي داشت.
2- موضع ضد امپرياليستي
ويژگي ديگر سيستم مبارزاتي قهرآميز و قهرمانانه شهيد محمد منتظري، ضد امپرياليستي بودن بود، چه اينكه او منشاء همه فسادها و همه مظالم و تجاوزاتي را كه در همه جا بر پيكر ملل مظلوم و جوامع اسلامي روا مي رفت، امپرياليسم مي دانست و از همان روزهاي نخستين قيام ملت غيور ايران (سال 41) براي اين معني دلائل و شواهد فراواني داشت، از اين روي مشاهده مي كنيم، در هر نامه، اعلاميه، سخنراني، درس، جلسه و مصاحبه، در ايران قبل از انقلاب، در سوريه و لبنان و فلسطين و اروپا، در همه جا لبه تيز شمشير خشم او متوجه امپرياليسم و در راس آن آمريكاي آدمخوار است و در همه جا و هميشه، به افشاي جنايت هاي صهيونيسم و عوامل داخلي و خارجي آن مي پردازد و سرانجام هم قبل از شهادت، به دست همان عناصر وابسته، ترور شخصيت مي شود كه همه ديديم و امام امت هم فرمود: «او عمري در زجرها و شكنجه ها، و از آن بدتر شكنجه هاي روحي، از طرف بدخواهان به سر برد!» او كه خود پيوسته اين خطر را احساس مي كرد و براي حفظ شخصيت هاي اسلامي و خدمتگزار انقلاب از تروز شخصيتي آمريكا، هشدار مي داد!
3- شيوه انترناسيوناليستي
شهيد منتظري، از همان آغاز مبارزه (سال 41) هيچ گاه مبارزه را قومي و ناسيوناليستي نمي دانست و آن را در مرزهاي قوميت و نژاد و جغرافيا محدود نمي كرد، بلكه مبارزه را اسلامي و اسلام را از آن همه مسلمانان و بلكه حق همه ملل دربند و مستضعف مي شمرد و با همه وجود مي كوشيد كه همه محرومان را با جاذبه اسلام، تحت لواي دين خداوند، عليه همه مستكبران جهان برآشوبد، به همين خاطر پس از نجات از چنگال خون آلود «ساواك شاه» در پاكستان، افغانستان، عراق، فلسطين، سوريه، لبنان، كويت، بحرين، قطر، كشورهاي حاشيه خليج فارس، لندن، پاريس و اروپا، مدت هشت سال، مسافرت و آوارگي كشيد و در برخي از اين كشورها نهضت هاي آزادي بخش را به وجود آورد و آنان را به هم متصل و مرتبط كرد و حتي در كليساي «سنت مري» پاريس، براي آزادي آيت الله منتظري و مرحوم آيت الله طالقاني، در سال 56 اعتصاب غذاي مؤثر و افشاگرانه اي را عليه رژيم سفاك شاه به وجود آورد.
مسئله اينكه «كل ارض» سرزمين خداست و كل مردم بندگان خدا و همه بايد به ريسمان دين خدا چنگ زنند، و در اين قلمرو بايد، همه تلاش ها مبذول گردد، شهيد منتظري با چنين طرز تفكري مي جوشيد و مي خروشيد و «سر از پا نمي شناخت» . حضور وي آن در مسير انقلابي، چنان بعد حساس و چشمگيري داشت كه امام خميني هم بدان اشارت دارند و در پيام تبريك و تسليت خود به آيت الله منتظري به مناسبت شهادت «محمد» بيان مي دارند: «او با ديد وسيعي كه داشت، سعي در گسترش مكتب و پرورش اشخاص فداكار مي نمود».
«منير شفيق» تئوريسين فلسطيني درباره وي مي گويد: «اين مجاهد پاك خدا، در اين پندار خود به جائي رسيد كه مي گفت: يكي از معيارهاي شناخت انسان انقلابي موضع او در برابر مسئله، جهاني بودن اسلامي و رد مرزهاي تجزيه طلبانه است! او مي گفت: هر انقلابي در ديار مسلمين، اگر باروح و فكر و سياست و حتي قافله هاي پيكارجويان و انقلابيونش، از مرزها تجاوز نكند و در راه خدا، پيشروي خود را به جاهاي ديگر آغاز نكند، پيروزي مستمري نخواهد داشت.»
آري، بدين جهت بود كه شهيد منتظري، اين فريادگر خستگي ناپذير، مرزهاي زمان و مكان را بي مهابا در هم مي شكست، و در راه رهائي مستضعفين پيكار مي كرد.
4- اخلاق اسلامي
در زمينه اخلاق عملي اسلامي، نمونه و ممتاز بود و با وجود اين كه بحران هاي حاد سياسي و اوضاع پرهيجان انقلابي، گاهي موجب مي شود كه جزئيات به فراموشي سپرده شوند، او با تعهد و زيركي و روح باصفائي كه داشت، هرگز به چنين عارضه اي دچار نشد و تحولات، اصالت اسلامي اخلاقي او را دستخوش تغيير قرار نداد. او در دو مرحله زير همچنان اسوه بود:
الف: اخلاق فردي و خودسازي او به نحوي بود كه كم مي خورد و كم مي خوابيد و مطالعه و تلاش مبارزاتي زيادي داشت. در زهد و پارسائي بدان پايه بود كه به ساده ترين لباس و خوراك قناعت مي كرد و در تواضع و فروتني چنان وارسته بود كه اين خصلت او، ديگران را به سازندگي وا مي داشت.
در قم سال 48 هرگاه در سفره جمعي دوستان شركت داشت، حتي از استفاده از غذاهاي عادي هم سر باز مي زد و مي گفت: «تا حكومت اسلامي در جامعه برقرار نشود، خوردن غذاي معمولي هم بر ما روا نيست. بايد بكوشيم گرسنگان را نجات دهيم و آنگاه خود غذاي سير و معمولي صرف كنيم.»
در سال 49 كه جمعي از ياران به همراهي آيت الله جنتي، به منظور ديدار آيت الله منتظري در نجف آباد اصفهان حضور يافتند، فراموش نمي كنم كه «محمد» از غذاي معمولي سر سفره استفاده نكرد و با نان خشك و سبزي سدجوع كرد!
آري، او تجسم عيني پارسائي اصيل، تقوي، تواضع، توكل، تعهد، و خلاصه حسن خلق عملي بود.
ب: اخلاق اجتماعي و روابط انساني او، تبلور چشمگيري از يك روحاني مبارز و يك سمبل انقلابي بود. او فردگرائي را عملا به شدت محكوم مي كرد. به راستي خود را براي مبارزه و مقاومت و اسلاميت آماده ساخته بود و ديگران را نيز به اين سازندگي جذب مي كرد، نيروهاي مثبت را زود مي شناخت و با آنها گرم مي گرفت و به آنها مسئوليت مي داد و به كار وامي داشت و در اين قلمرو از «قدرت جاذبه» فوق العاده اي برخوردار بود. به مطالعه عميق دروس اسلامي و در كنار آن خواندن روزنامه كه آن روزها در حوزه علمي بهائي نداشت، دعوت مي كرد، ميان افراد اتصال و ارتباط شايسته برقرار مي كرد و به هرحال در زمينه اخلاق اسلامي و روابط اجتماعي، به دور از خودبيني ها، از چنان سلامت فكر و شرح صدر و بينش بلندي برخوردار بود و در افق اعلائي سير مي كرد كه امام خميني عظيم، او را «فرزند اسلام و فرزند قرآن» ناميد و به حق لقب شايسته اي بود.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده