شما چگونه با شهيد محمد منتظري آشنا شديد؟
موقعي كه حضرت امام آن اعلاميه معروف انجمن هاي ايالتي ـ ولايتي را دادند، من در هيئت مؤتلفه بودم و همراه آنها به قم مي رفتم. به اين ترتيب خدمت حضرت امام مي رسيدم. بعدا هم با آقاي منتظري، آقاي رباني شيرازي و ساير آقايان آشنا شدم. ضمن اينكه با آقاي منتظري به مدرسه مي رفتم و مي آمدم. طبيعتا چون محمد منتظري هم آنجا بود، به تدريج با او آشنا شدم، طوري كه اولين كار سياسي عملي ام با شهيد محمد منتظري آغاز شد.
فضلا، مدرسين قم و بعضي از آيات عظام و هر كس كه اعلاميه مي داد و چاپ مي كرد، به منزل آقاي منتظري مي آمد و آن را به ايشان مي داد. من هم مي رفتم و مي گرفتم، چون تيم هايي داشتم كه با آنها مرتبط بودم و وقتي اعلاميه مي آمد، آن اعلاميه ها را بين آنها پخش مي كردم. در پخش اعلاميه با محمد منتظري بيسشتر آشنا شدم و يادم هست كه همراه او چند بار به تهران رفتيم و در مجالس عمومي كه آقاي فلسفي سخنراني مي كرد، شركت و بين مردم اعلاميه پخش كرديم.
به اين صورت با شهيد منتظري ارتباط تنگاتنگي داشتم تا اينكه در سال 1342 اول او و بعد هم من و عده اي ديگر را كه يكي از آنها حوزه اي بود و با آنها كار مي كردم، دستگير كردند و به ساختماني در اميرآباد بردند.
اتهامي كه به شما نسبت دادند چه بود؟
اقدام عليه سلطنت مشروطه. بعد از ماجراي 15 خرداد بود و ما با علما و مبارزين ارتباط داشتيم. اعلاميه هاي حضرت امام و همچنين تمام اعلاميه ها و بيانيه هايي را كه در پشتيباني و حمايت از امام و تحريك مردم براي فعاليت سياسي بود، مثل اعلاميه هاي مدرسين بالاي حوزه علميه قم را يا خودم چاپ مي كردم يا در قم چاپ مي كردند و از طريق محمد منتظري مي گرفتم و به تهران مي آوردم و در تهران به وسيله تيمي كه داشتم، پخش مي كردم.
آخرين اعلاميه مربوط به انتقاد از يكي از علما بود كه وقتي شاه به تبريز رفته بود، از او استقبال كرده بود كه به خاطر پخش آن دستگير شدم. پيش از دستگيري من شهيد منتظري را هم دستگير كرده بودند. اين دستگيري ها پس از بازداشت هاي مربوط به 15 خرداد بود. بسياري از آقايان مانند آيت الله منتظري، آيت الله رباني شيرازي، آيت الله نوري همداني و خيلي از آيات عظام ديگر در آن موقع دستگير شدند. از آن طرفي ها هم خيلي ها را بازداشت كردند از جمله داريوش فروهر و....
دوران محكوميت من طويل المدت بود و به پنج سال زندان محكوم شدم. آن موقع پنج سال زياد بود. آيت الله منتظري بار اول از زندان آزاد شدند، ولي پس از مدتي دوباره دستگيرشان كردند. مجموعا در مدتي كه در زندان بودم، افراد مختلفي را دستگير كردند و به زندان آوردند. مانند مرحوم آيت الله طالقاني، شهيد سعيدي كه چند بار دستگير و زنداني شد، دكتر سحابي، دكتر شيباني و.... براي بار سوم آيت الله منتظري را اين بار به همراه پسرش محمد منتظري دستگير كردند و همه ما را به زندان شماره چهار قصر بردند. من و مرحوم محمد منتظري حدود يك سال يا يك سال و نيم در زندان قصر با هم بوديم.
راجع به اتهام شهيد منتظري و فعاليت هاي وي در زندان مواردي را ذكر كنيد.
اتهام او هم پخش اعلاميه و مخالفت با رژيم سلطنت مشروطه بود. لازم به ذكر است بگويم در سال هاي 41 و 42 در مقايسه با سال هاي بعد، زندانيان آزادي بيشتري داشتند و اشخاص مي توانستند با هم صحبت و بحث كنند و بعضي مطالب را به هم درس بدهند. مطالعات شهيد منتظري خوب بود و مانند پدرش هر دو انگليسي هم مي خواندند، يعني در زندان مطالعه زبان انگليسي را بسيار تمرين كرده بود. ضمن آن كتاب هاي متفرقه هم مي خواند طوري كه بعدا وقتي از زندان آزاد شد در قم درس اقتصاد را علم كرد. به خاطر دارم كتاب اقتصادي را كه همايون استاد دانشگاه نوشته بود را در قم درس مي داد. همان طور كه اشاره كردم آن موقع اشخاص مختلفي را دستگير كرده و به زندان آورده بودند، به اين ترتيب اختلاف نظرهاو بحث هايي هم به وجود مي آمد. مثلا دكتر سحابي كتابي راجع به تكامل انسان نوشته و به فرضيه داروين نسبت داده بود كه نسل انسان به ميمون مي رسد. محمد منتظري هم سر اين قضايا با دكتر سحابي بحث مي كرد و همين طور به دكتر سحابي مي گفت كه، آيات قرآن را بد معني مي كند. محمد منتظري با آقاي طالقاني هم در مورد موضوعات علمي و راجع به مسائل منطقي و فلسفي بحث مي كرد. شهيد منتظري در زندان بسيار فعال بود و درس مي خواند. همين طور او در زندان فلسفه و منطق هم درس مي داد. از طرفي چون راجع به مسائل سياسي مختلف به ما اطلاعات زيادي مي رسيد بحث سياسي هم در محيط زندان زياد و بيشتر در مورد موضوعات و مكتب هاي سياسي بود. ضمن آنكه گروه هاي سياسي هم همواره در زندان بودند. مانند آقاي سحابي، افرادي از جبهه ملي هم آنجا بودند، همين طور آقاي پيمان و يا آقاي اسلامي هم كه بعدا در دفتر حزب جمهوري اسلامي در فاجعه هفت تير 1360 به شهادت رسيد آنجا بودند، منظورم اين است كه گروه هاي مختلفي در زندان حضور داشتند. طبيعي بود وقتي گروه هاي مختلف در زندان حضور داشتندراجع به ديدگاه هاي خودشان بحث مي شد. ما در زندان مجلس سخنراني، تحقيق، بحث و تفحص راجع به مسائل مختلف بنيادين معرفتي، فقهي، اسلامي، سياسي و زمينه هاي مختلف داشتيم. افراد ضمن مطالعه مطالب مختلف را به يكديگر درس مي دادند. در مجموع سخت گيري ها مانند زندان بعدي نبود و كميته مشترك هم هنوز تشكيل نشده بود كه فشارها بر زندانيان زياد شود. زندان باعث شده بود خود محمد منتظري بدون واسطه پدر با گروه هاي زيادي آشنا شود. از جمله مرحوم توليت كه او در قم بود و سرمايه دار خوبي بود كه مبالغي را هم در اختيار محمد منتظري قرار داد و ايشان هم با آنها توانست به جاهاي مختلف از جمله لبنان برود و فعاليت هايش را گسترش بدهد. در زندان دوم محمد منتظري نبود و من با پدر ايشان بودم.
آيا شهيد منتظري در زندان معمم شده و اصولا سطح تحصيلات ايشان تا چه حدي بود؟
او پيش از زندان عمامه نداشت. با توجه به اينكه كسي كه درس خارج خوانده باشد معمم هست و ايشان هم درس خارج خوانده ولي معمم نشده بود. اين بود كه كم عمامه به سر مي گذاشت در حالي كه آن موقع اين گونه بود. شهيد منتظري معمولا در زندان لباس روحانيت نمي پوشيد و هنگامي كه از زندان بيرون آمد لباس روحانيت به تن كرد. البته در زندان در جشني كه به اصطلاح خودشان تاج گذاري كه امروز به جشن عمامه گذاري مشهور است، آقاي طالقاني بر سر ايشان عمامه گذاشتند، اما همان طور كه قبلا هم گفتم به ندرت عمامه به سر مي گذاشت و در زندان خيلي كم حتي اصلا نديدم يا شايد يكبار ديدم. وقتي به حوزه مي رفت و آنجا درس مي داد عمامه به سر مي گذاشت ولي گاهي هم عرقچيني بر سرش مي گذاشت. محمد منتظري فلسفه را مطالعه و اسفار را نزد پدر خوانده بود و تدريس هم مي كرد. ايشان منطق را هم خوانده بود اما اعتقاد زيادي به منطق نداشت و نظرش اين بود تا همين حد كه بتوان مطالب را تحليل كرد كافي است نمي خواهد مثل قم، شمسيه و امثالهم را بخوانيم و وقت صرف كنيم. شهيد منتظري سواد فقهي هم داشت و همان طور كه قبلا هم گفته بودم درس خارج را خوانده بود. حكمت متعاليه را هم مي فهميد. مرحوم منتظري معتقد بود بايد از طرف او نوآوري هم بشود. ايشان سهم زيادي در اين باره داشت. همين بس كه در قم غير از زبان عربي زبان ديگري هم ياد گرفت. اينكه در قم زبان انگليسي مطرح و درس داده شود و خودشان هم انگليسي را از آنجا شروع كرده بود. در مورد مباحث جديد هم همان طور كه قبلا عرض كردم مانند مباحث اقتصادي و سياسي و ... را در كنار كتب رايج مطرح مي كرد.
آيا محمد منتظري در زندان كارهاي شبه كارگري و از اين قبيل هم انجام مي داد؟
او انسان ساده زيستي بود، اما اين طور نبود كه به قول شما كارهاي شبه كارگري انجام دهد يعني در ابتدا اين گونه نبود چون هنوز جو تحت تأثير مثل ماركسيست ها قرار گرفتن و اين قبيل مسائل نبود، اما در فعاليت هاي عمومي زندان نظير نظافت و... مشاركت مي كرد. بعدا مسئله اي باب شد و ملغمه اي به نام اسلام ماركسيستي و امثالهم درست كردند.
پس از آنكه شهيد منتظري از زندان آزاد شد، باز هم با شما ارتباط داشت؟
بله، با هم مي رفتيم و مي آمديم. به منزل ما مي آمد و وقتي به قم مي رفتم به منزل آقاي منتظري مي رفتم و شب را آنجا مي ماندم. وقتي آقاي منتظري به تهران مي آمد به منزل ما هم مي آمد. چنين ارتباطاتي را با هم داشتيم و در اين ميان خيلي كارها با هم انجام داديم جنگ پاكستان و هند بود. حضرت امام يك نامه نوشته بودند به مرحوم آشيخ مرتضي حائري. ما خبردار شديم. وقتي با آقاي منتظري، آقاي رباني شيرازي به منزل ايشان رفتيم هر كاري كرديم اعلاميه را به ما نداد. البته بالاخره توانستيم در قم خبري را كه حضرت امام از مسلمانان پاكستان پشتيباني كرده بود پخش كنيم و به تهران آمديم و به سفارت پاكستان رفتيم و با آنها اظهار همدردي كرديم. ولي كم كم كه گرايش ها به سمت مبارزه مسلحانه كشيده شد طبيعتا گروه ها بيشتر مخفي كاري مي كردند. چون مبارزه مسلحانه غير از پخش اعلاميه بود از اين رو ما با هم ارتباط زيادي نداشتيم و ارتباطمان بيشتر ارتباط اطلاعاتي بود و اطلاعات را رد و بدل مي كرديم. بعد از اينكه من به زندان بيفتم تا قبل از قيام حضرت امام اواخر سال 57 كه هنوز انقلاب به پيروزي نرسيده بود ارتباط ما قطع شد. وقتي محمد منتظري به خارج از كشور رفت ارتباطم با ايشان قطع شد. من، آقاي منتظري، آقاي طالقاني و ... دو سه ماه مانده به پيروزي انقلاب از زندان آزاد شديم.
در مورد ويژگي هاي شهيد منتظري بفرماييد.
مرحوم محمد منتظري بسيار مقاوم بود. در زندان او را شكنجه هاي بسياري كردند حتي او را سوزانده بودند، ولي نام كسي را نبرد و بر مباني اعتقادي اش محكم، استوار و پايبند بود. آن موقع محمد منتظري بسيار ساده زيست و بچه متديني بود. او از نظر درسي، فكري و سياسي بسيار فعال بود و خيلي كار مي كرد.
نظر شهيد منتظري راجع به مبارزه مسلحانه چه بود؟
همان طور كه گفتم محمد منتظري با كشورهاي مختلف ارتباط داشت، مثلا به لبنان مي رفت و با شهيد چمران هم ارتباط داشت، چون آن موقع شهيد چمران در لبنان بود. ضمنا افراد زيادي مانند جلال الدين فارسي از ايران به لبنان مي رفتند و عده اي هم در آنجا آموزش مي ديدند. به اين دليل كه اواخر سال 42 جو سياسيون به صورتي شد كه افراد به سمت مبارزه مسلحانه گرايش پيدا كرده بودند چون در آن دوران دنيا هم اين طوري بود. مثلا در ويتنام، كوبا، آمريكاي لاتين جنگ مسلحانه بود و تقريبا بيشتر روشنفكرها ـ اگر اسمشان را روشنفكر بگذاريم، اين اصطلاح آن موقع بود ـ به اين نتيجه رسيده بودند كه فقط با چاپ و نشر اعلاميه و مانند اينها نمي توان اين رژيم را سرنگون كرد و مي بايست رو به مبارزه مسلحانه بياوريم. محمدآقاي منتظري هم براساس همين اعتقاد جلو رفته بود. در اينجا نمي گويم كه حضرت امام با اين فعاليت مخالف بود چون خودم هم اين كار را مي كردم و همان طور كه قبلا هم گفتم باز هم تأكيد مي كنم چون جو آن زمان اين گونه بود. بيشتر اشخاص مبارز به اين رويه كشيده شدند. حتي اعضاي سازمان مجاهدين خلق كه الآن به آنها منافقين مي گوييم، از اول كه به اين صورت نبودند و بچه هاي صاف، ساده و پاكي بودند، منتها مطالعات عميقي نداشتند. حضرت امام هم خوب تشخيص داده بودند و علت بيشتر انحرافاتشان هم اين بود كه به قول معروف مطالعاتشان يك وجبي بود و عمق نداشت. يعني مسائل فرهنگي و معرفتي را خوب نمي فهميدند و از اين رو تحت تأثير جو قرار مي گرفتند. در اين ميان با توجه به جنايات آمريكا و اينكه اشخاص مختلف شكست را از اين طريق مي دانستند و بعضي از مبارزين ديگر كشورها هم از اين طريق موفق شده بودند، ديگران هم تصور مي كردند كه شايد در ايران هم همين طور شود و ديديم كه نشد. حالا هم كه مي بينيم عده اي هنوز چنين تفكري دارند. ولي آن زمان اين طور نبود كه معتقد باشد فقط بايد كار عميق فرهنگي كرد. البته شايد شهيد منتظري ضمن كار تشكيلاتي يا به اصطلاح مبارزه مسلحانه فعاليت فرهنگي هم مي كرد. در واقع هر دو را در كنار هم داشت و يك ملغمه بود. بيشتر مبارزان آن دوران اين گونه بودند و كساني هم كه اين رويه را نداشتند خيلي نادر بودند. اما هنگامي كه انقلاب شد حضرت امام اين خط را نفي كردند و اصل را همان كار فرهنگي و بيداري مردم قرار دادند و از همين طريق هم انقلاب به پيروزي رسيد. محمد منتظري هم پس از پيروزي انقلاب به دنبال كار فرهنگي رفت.
در مورد ارتباط شهيد منتظري با شهيد اندرزگو بفرماييد.
اصولا با شهيد اندرزگو ارتباط تشكيلاتي نداشتيم بلكه چون همديگر را مي شناختيم و نوعي اعتماد بين ما وجود داشت. شهيد اندرزگو واسطه اي بود كه از پاكستان اسلحه مي آورد و در اختيار مبارزاني كه احتياج به اسلحه داشتند قرار مي داد و به اين ترتيب اسلحه هاي آنها را تأمين مي كرد. من هم به صورت غيرمستقيم از ايشان اسلحه مي گرفتم و به گروه هاي مسلحانه مي رساندم.
بعضي افراد مانند شهيد بهشتي با تشكيلات موافق و به آن معتقد بودند و برخي ديگر كلا با تشكيلات مخالف بودند. آيا نگاه شهيد منتظري هم نگاه تشكيلاتي يا نه صرفا انسجامي بود؟
شهيد منتظري بيشتر نگاه انسجامي داشت و نگاه تشكيلاتي نداشت. او با گروهي همكاري مي كرد كه نمي توانم نام تشكيلات بر آن بگذارم. بيشتر آنها طلبه هاي جوان قم بودند كه مرحوم منتظري را بسيار قبول و با او ارتباط داشتند. آنها نزد شهيد منتظري در حوزه درسي كه ايشان دائر كرده بود درس مي خواندند و به فعاليت هاي حوزوي هم علاقمند بودند. ضمن اينكه محمد منتظري هم استاد آنها محسوب مي شد. مانند آقاي دكتر هادي و جعفر سعيدي و... بودند.
راجع به ارتباطات و فعاليت هاي فرهنگي شهيد منتظري برايمان بگوييد.
مي توانم بگويم محمد منتظري اعتقادي داشت كه تحت تأثير جو آن موقع بود. چه گوارا مي گفت: «ما بايستي همه جا را براي آمريكا ويتنام كنيم.» محمد منتظري هم چنين عقيده اي داشت و مي گفت: «ما بايد در همه جاي دنيا فعاليت داشته باشيم و آمريكا را به چالش بكشانيم.» خودش هم در راستاي اين هدف به همه جا مي رفت و تا جايي كه مي توانست كار مي كرد، مثلا مي ديدم با قذافي ارتباط داشت و با او ملاقات مي كرد. حتي خانمش را هم آنجا برده بود و جلسه اي برگزار مي كرد كه از قذافي پول هم مي گرفت، چون قذافي به مبارزين اينچنيني كمك هم مي كرد. محمد منتظري با خيلي ها تماس داشت. حتي برايم تعريف كرده كه به هند رفته بود و آنجا هم فعال بود و بر اين عقيده بود كه بايد انقلاب را فراگير كرد و چنين اعتقادي داشت.
مثلا پس از آنكه از زندان آزاد شدم، خدمت حضرت امام در پاريس رفتم. البته با توجه به اينكه محمد منتظري در مقاطعي در پاريس بودند اما من ايشان را در آنجا نديدم، اما رفقايشان آنجا بودند. سپس از پاريس به تونس، مغرب و كشورهاي ديگر رفتم و با خيلي از مبارزين سياسي ارتباط برقرار كردم. با پيروزي انقلاب با توجه به ارتباطاتي كه پيش از انقلاب داشتم از شهيد منتظري مجله الشهيد مي گرفتم و به تونس و گروه راشد القنوشي و يا به الجزيره و جاهاي ديگري كه با آنها ارتباط داشتم مي فرستادم. ايشان علاوه بر مجله كتاب هاي مختلفي هم به من مي دادند و براي آنها ارسال مي كردم. علاوه بر اين خود شهيد منتظري هم ارتباطات ديگري داشت كه از آنها اطلاعي ندارم.
لطفا درباره مجله الشهيد توضيح دهيد.
همان طور كه گفتم شهيد منتظري پس از انقلاب كارهاي فرهنگي مي كرد و در اين راستا هم روزنامه و هم مجله «الشهيد» را منتشر مي كرد. اين مجله به صورت هفته نامه منتشر مي شد. آن موقع كه من مدير روزنامه اطلاعات بودم و آن مجله را چاپ مي كرد. پس از آن هم آقاي دعايي مسئوليت روزنامه اطلاعات را بر عهده گرفت. من و شهيد منتظري در ارتباط مطبوعاتي خيلي هواي يكديگر را داشتيم. اصولا محمد منتظري مجله «الشهيد» را به خارج از كشور خصوصا كشورهاي عربي مانند بحرين، سوريه، لبنان و... مي فرستاد و در اين راستا با خيلي ها هم آشنا شده بود و همكاري مي كرد. البته در اين فعاليت ها عده اي از كساني كه با شهيد منتظري كار مي كردند مي توانم بگويم به نظر من آدم هاي چندان موجهي نبودند، منتها اطراف ايشان بودند و با او همكاري مي كردند. طوري كه محمد منتظري به خاطر اين مجله به روزنامه اطلاعات خيلي بدهكار شدند. يادم هست وقتي از شخصي كه همه كاره مجله بود، بدهي ها را مطالبه كردم گفت، انقلاب موفق نشده است كه شما چنين خواستي داري. در واقع آنها از نظر ايماني چندان قوي نبودند و به موضوع حق الناس و بيت المال توجه چنداني نداشتند. به هر حال پس از انقلاب علاوه بر ارتباطات فرهنگي با شهيد منتظري ارتباطات سياسي هم داشتيم، تا اينكه ايشان در دفتر حزب جمهوري اسلامي شهيد شد.
آن موقع شهيد منتظري اطلاعاتي در اختيار داشت كه بعدها برخي از آنها مانند اطلاعات مربوط به عباس اميرانتظام صحتش و در مورد برخي ديگر مثل عدم ربايش امام موسي صدر توسط ليبي هم غلط بودنشان اثبات شد. آيا شما از منابع اطلاعاتي ايشان خبر داشتيد؟
محمد منتظري با عده اي از گروه هاي مبارز تماس داشت و بخشي از منابع او آنها بودند. شايد هم ضمن ارتباط با گروه لبناني از جمله شهيد چمران اطلاعاتي كسب مي كرد. البته محمد منتظري آن موقع با قذافي هم فعاليت مي كرد و او هم به مرحوم منتظري اطلاعات مي داد. طبق گفته سايرين ايشان با گروه هاي مختلف شايد با اخوان المسلمين تماس داشت. به غير از آنچه گفته شد از جاهاي ديگر هم اطلاعات كسب مي كرد. ضمنا محمد منتظري خودش هم فعال بود و با توجه به اينكه بيشتر اين گروه ها به منزل پدرش مي آمدند، اين رفت و آمدها بابي شد تا ميداني برايش باز شود و شخصا با آنها ارتباط بين المللي داشته باشد.
اگر راجع به شهيد منتظري مطلبي ناگفته مانده كه صلاح مي دانيد بفرماييد.
قبل از هر چيز در مورد رابطه محمد منتظري با حضرت امام به عنوان يك مقلد بايد بگويم او مقلدي صرف نبود، بلكه مقلدي بود كه خود را صاحب نظر مي دانست.
همان طور كه مي دانيد ماجراي سيد مهدي هاشمي پس از انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي اتفاق افتاد. آقاي محمد منتظري قبل از زندان با سيد مهدي هاشمي و گروه آنها ارتباط داشت. آن موقع سيد هادي هاشمي داماد آقاي منتظري هنوز شخصيتي نشده بود و به تدريج به منزل ايشان رفت و آمد مي كرد و با عباس زماني كه بعدا نامش ابوشريف شد و زماني نيز فرمانده سپاه بود، تماس داشت. مي خواهم نه به عنوان نكته انحرافي بلكه به عنوان مطلبي كه به نكته اصلي نزديك است بگويم غالبا اشخاصي كه سپاه آنها را كنار مي گذاشت به بيت آقاي منتظري مي آمدند و با ايشان ارتباط داشتند. البته آقا هادي و سايرين آنها را تحويل مي گرفتند و طبيعتا محمد منتظري هم با آنها تماس داشت. مضاف بر اينكه سيد مهدي هاشمي در روابط عمومي سپاه بود و در سپاه نفوذ داشتند. اين بود كه قصد داشتند در قم به قول خودشان نوعي هژموني ايجاد كنند و حوزه علميه قم را تحت تأثير افكار خود قرار دهند و آنها را دنبال خود بكشانند. در اينجا اشتباهات زيادي هم مرتكب شدند و بعد هم قضيه سيد مهدي هاشمي پيش آمد و ... اما تاوقتي كه محمد منتظري بود، اينها در اين مقطع بسيار با احتياط رفتار مي كردند و اين طور نبود كه او هم مانند آنها باشد. با پدرش هم اختلاف نظر داشت. البته نه اختلاف نظر سياسي بلكه از اين جهت كه چنانچه آقاي منتظري فكر مي كرد قضيه به اينجا كشيده نمي شد. از آن اسارت هاي انتسابي خودش به آن اطرافيان رها كند. محمد اينگونه نبود كه در اسارت روابط انتسابي باشد و يك چنين اخلاصي را داشت. البته وقتي محمد منتظري چند بار كارهايي انجام داد كه برخي به او مي گفتند، ديوانه است و چنين افتراها و اتهاماتي به او زدند. پس از آنكه محمد منتظري به قم نزد پدرش رفت، مقداري ساكت شد و فعاليت هايي از اين قبيل كه موجب شده بود بر سر زبان ها بيفتد و مردم چنين اتهامي به او نسبت دهند از او سر نزد. پس از آنكه دوباره به تهران آمد هنگامي كه نماينده مجلس شد جو مجلس هم اين طور بود و دوباره نامش مطرح بود. خودش هم مي خواست نامش مطرح باشد. البته اواخر همان طور كه شما هم اشاره كرديد روابط ايشان با شهيد دكتر بهشتي اگر حسنه نبود اما روابط عادي اي بود و حداقل مي توانم بگويم عادي شده بود.
در پايان اگر بخواهم تحليلي از ايشان كنم بايد بگويم محمد منتظري مي خواست در انقلاب تأثيرگذار باشد و آرزوي موفقيت انقلاب را مي كرد و در عين حال مي خواست خودش هم به اصطلاح از جمله مؤثرين باشد. محمد منتظري در انقلاب سهم زيادي داشت و نمي توان آنچه را كه براي اين انقلاب انجام داد كتمان كرد. حداقل فعاليت او رساندن پيام حضرت امام (ره) به دنيا و ايران تحت لواي چاپ و نشر اعلاميه، صحبت هاي امام خصوصا هنگامي كه ايشان در نجف بودند. مرحوم منتظري نامه هاي بسياري را به قم مي فرستاد. آقاي روحاني ـ كه آن موقع به ايشان آقاي زيارتي مي گفتيم ـ آن اعلاميه ها را به من مي دادند و من آنهارا چاپ مي كرديم. بسياري از آنها را من چاپ كردم. چاپخانه نداشتم، اما با چاپخانه ها و كساني كه با آنها همكاري مي كردند در ارتباط بودم. سپس آن اعلاميه ها را حوزه به حوزه مثلا حوزه اردكان، حوزه همدان و... مي فرستاد. محمد منتظري در اين قضايا بسيار فعاليت مي كرد همين طور مي توانم بگويم در نشر معارف اسلامي در سطح دنيا سهم داشته اند. بالاخره انسان جايز الخطاست و اشتباهاتي مي كند، اما در نهايت هم در دفتر حزب جمهوري اسلامي به شهادت رسيد. ان شاءالله خداوند از خطايش و خطاي ما هم بگذرد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده