چگونه شهيد منتظري را شناختيد؟
قبل از هر چيز راجع به شهيد محمد منتظري مقدمه اي را عرض مي كنم. پس از انقلاب در كميته استقبال از حضرت امام با شهيد منتظري آشنا شدم. اين زماني بود كه در بخش امنيتي و نظارت بر اوضاع نظامي ـ سياسي فعاليت مي كرد. ايشان فردي مؤمن، متقي، فداكار، ايثارگر و نترس بود و ضمن اينكه يك روحاني بود، با مسائل نظامي، امنيتي و اطلاعاتي آشنايي كاملي داشت و در اين زمينه كاملا هوشيار بود. شهيد منتظري دوره هاي مختلف نظامي را ديده بود و راجع به مسائل و نكات اطلاعاتي و امنيتي ديدگاه هاي وسيعي داشت و بخش استقبال از حضرت امام را به خوبي اداره مي كرد. ايشان دشمن شناسي قوي بود و به خاطر دارم هيچ گاه با اعضاي نهضت آزادي، جبهه ملي و گروهك ها سازش نكرد و سر ناسازگاري عجيبي با جبهه ملي و نهضت آزادي داشت و مي دانست بالاخره آنها ضربه شان را به نظام وارد مي كنند. همان طور كه ملاحظه مي كنيد، تا امروز بعد از آنكه حدود 58 گروه و سازمان متلاشي شده اند، هنوز دو، سه نفري هستند كه فعاليت هاي سياسي و ارتباط خود را با كشورهاي خارجي حفظ كرده اند. در حقيقت محمد منتظري دست اينها را خوانده بود و مي دانست آنها بسيار خبيث و كثيفند. همواره در كنار شهيد بهشتي به ايشان كمك مي كرد و راجع به آنها به ايشان خط مي داد. ضمن اينكه شهيد بهشتي هم نسبت به اين گروه ها آشنايي كامل داشت.
در روز بيست و سوم يا بيست و چهارم بهمن 57، قرار شد به همراه برخي از دوستان به تعدادي از پادگان ها سركشي كنيم و بر اعمال آنها نظارت داشته باشيم. وقتي به پادگان لويزان رسيديم، متوجه شديم چون خانه سازماني شان نزديك آنجا بود، تعداد زيادي از افسران ارشد نظام در آنجا حضور دارند. وقتي وارد پادگان شديم سرگردي خيلي به ما كمك و با ما همراهي كرد و ما هم كارت كميته استقبال را به او داديم. تعدادي هم آمده بودند كه مي خواستند كارهايي را انجام دهند و سلاح ببرند كه اجازه نداديم و آنها را با كمك همين سرگرد بيرون كرديم. اين سرگرد ذائقه توده اي داشت و بعدها مشخص شد از اعضاي حزب توده بوده، ولي در مورد گرفتن پادگان لويزان كمك زيادي به ما كرد.
ما خدمت شهيد بهشتي رفتيم و عرض كرديم، با افسران پادگان لويزان صحبت كرده ايم و قرار بر اين شده كه روز بيست و چهارم يا بيست و پنجم، اين افسران با شما در محل پادگان ديداري داشته باشند. ايشان گفتند: «من آمادگي دارم. برويد با محمد آقاي منتظري هماهنگ كنيد.» من خدمت محمد آقاي منتظري آمدم و به ايشان مطالب را گفتم. ايشان سرهنگي را به من معرفي كرد و گفت: «اگر خواستيد وارد آن پادگان شويد، اين سرهنگ را هم با خودتان ببريد.» معلوم بود كه ارتباط محمد آقاي منتظري با دستگاه ها و نيروهاي انتظامي و نظامي قوي بود كه آن شخص را به من معرفي كرد. با آن سرهنگ قرار گذاشتم و در ساعت معين به منزل شهيد بزرگوار بهشتي رفتم و ايشان را از در منزلشان سوار كردم. طبق قراري كه با آن آقا كه سرهنگ 2 بود گذاشته بودم، ايشان را سر قلهك سوار كردم. عقب ماشين هم تعدادي اسلحه بود. من پشت فرمان بودم و آقاي بهشتي كنار من جلو و اين جناب سرهنگ هم صندلي عقب، پشت سر من نشسته بود.
وارد پادگان لويزان كه شديم، همان سرگرد جلو آمد و در را باز كرد. وارد سالن شديم. در طبقه پايين، سالن اجتماعاتي قرار داشت و ما را به طبقه بالا كه سالن ديگري بود، بردند. تمام افسران ارشد پادگان لويزان آمده بودند و عده اي سرهنگ تمام، سرتيپ، سرتيپ تمام و سرتيپ دو و... حضور داشتند. مرحوم بهشتي حدود 10 دقيقه براي آنها صحبت كردند كه ناگهان به ساختمان تيراندازي شد. در اين ميان سرهنگي كه آقاي منتظري به ما معرفي كرده بود، سريعا مرا كه در راهرو ايستاده بودم، صدا كرد و گفت: «آقاي بهشتي را از ساختمان پايين ببريد.» من سريع آمدم و وسط صحبت آقاي بهشتي به ايشان گفتم كه مابقي بحث ها را در طبقه پايين ادامه دهيد. ايشان هم گفتند: «اشكالي ندارد» خلاصه آقايان بلند شدند و به سالن پايين كه كوچك تر بود رفتيم. در آنجا آقاي بهشتي به نكات خوبي اشاره كردند كه در بعضي از خاطراتم از شهيد بهشتي و انقلاب به اين خاطرات اشاراتي كرده ام. به طور كلي محمد آقاي منتظري در اين قضيه و هماهنگ آن جلسه براي بنده، آقاي بهشتي و اين نيروهاي مسلح توسط آن سرهنگ نقش خوبي داشت و ايشان هم خيلي به ما كمك كرد. وقتي بحث تمام شد، جناب سرهنگ به ما گفت: «در حال حاضر بيرون رفتن از پادگان در اين موقعيت خطرناك است. اگر بشود شما سلاحي را آماده كنيد.» گفتم: «عقب ماشين اسلحه هست.» يك اسلحه ژ.3 با خشاب پر به ايشان دادم و ايشان پشت سر من نشست و صندلي شهيد بهشتي را مقداري خوابانديم، طوري كه تقريبا سر آقاي بهشتي پيدا نبود و به سرعت از پادگان لويزان بيرون آمديم. آن سرهنگ را در خيابان دولت پياده كردم، شهيد بهشتي را هم به منزلشان در قلهك رساندم و برگشتم.
به اين دليل به اين موضوع اشاره كردم تا بگويم محمد آقاي منتظري نفوذ جامع و كاملي در برنامه هاي ارتش و ارتشي ها داشت. اين يكي از مواردي بود كه شهيد محمد منتظري راهنمايي خوبي به ما كرد، ضمن اينكه آن جناب سرهنگ هم كمك زيادي به ما كرد. متأسفانه نام ايشان را به خاطر ندارم. ايشان از سرهنگ هاي ارتش و بسيار زبده، فعال و قابل توجه بود. لازم مي دانم به مطلبي اشاره كنم. شهيد منتظري با آيت الله رباني شيرازي ارتباط تنگاتنگي داشت و سرهنگي كه آن روز آقاي منتظري به ما معرفي كرد، در واقع از طريق آيت الله رباني شيرازي معرفي شده بود، چون تيم نفوذي در ارتش از طرف آنها بود.
نظر شهيد منتظري راجع به نهضت آزادي، جبهه ملي و... چه بود؟
همان طور كه عرض كردم، ايشان نسبت به نهضت آزادي و گروهك ها موضع گيري خاص و هجمه فوق العاده اي داشت. زماني كه دفتر جبهه ملي و نهضت آزادي در خيابان مطهري گرفته شد و بعد كه آنها دستگير شدند و آقاي قطب زاده كه در آنجا چه در مرحله اول و چه در مرحله دوم دستگير شد، محمد منتظري بر اوضاع نظارت داشت. او همراه شهيد مظلوم دكتر بهشتي در حزب جمهوري اسلامي به درجه رفيع شهادت رسيد. ولي بعد از سال 60 كه آن برنامه هاي قطب زاده صورت گرفت، واقعا هدايت اين بزرگوار در قبل از سال 60 يعني در سال هاي 57، 58 و 59 كمك بزرگي به دادستاني كرد و بسيار مؤثر بود. مثلا در مورد پرونده همين سازمان و همراهي با آقاي لاجوردي نقش به سزايي داشت و راجع به اميرانتظام و دادگاه او بسيار كمك كرد. اميرانتظام از دست او خيلي ناراحت بود.
آيا از ارتباط شهيد منتظري با شهيد اندرزگو مطلع بوديد؟
مي دانستم ارتباطاتي وجود دارد، چون محمد منتظري با همه گروه هاي مبارزاتي ارتباط و شهيد اندرزگو هم ارتباطات زيادي با لبنان و دوره هاي خارج از كشور داشت؛ از اين رو يقينا اين دو با هم ارتباط داشتند، اما چندان از ارتباطاتشان مطلع نبودم.
آيا با دادستاني انقلاب هم همكاري داشت؟
محمد آقاي منتظري در مورد گروه هاي فلسطيني و كمك به آنها توسط شهيد دكتر بهشتي نقش موثري داشت. در برهه اي از زمان تا آنجا كه به خاطر دارم و آن موقع در سمت معاونت اجرايي دادستاني بودم. شهيد منتظري با گروهي كه داشت از سفارت ليبي گذرنامه گرفته بود كه گذرنامه شان هم درست بود. بليط هم تهيه كرده بودند. دقيقا نمي دانم قرار بود به ليبي بروند يا به لبنان، ولي دولت بازرگان اجازه پرواز به هواپيما را نداد، لذا آنها در فرودگاه تحصن كردند. دو، سه روزي در فرودگاه بودند و سروصداي زيادي در آنجا به وجود آمد. بالاخره شهيد دكتر بهشتي وساطت كرد و يك هواپيما آماده شد و آنها سوار شدند و رفتند. منظورم اين است كه محمد آقا روپا نبود و واقعاً تلاش بسيار زيادي مي كرد كه كاري براي نظام جمهوري اسلامي بكند و تا آنجا كه من اطلاع دارم، زياد به دادگاه انقلاب و دادستاني مي رفت و با آقاي لاجوردي هم همكاري هاي بسياري داشت. من شخصا در دادستاني ارتباط تنگاتنگي با ايشان نداشتم، ولي تا آنجا كه اطلاع پيدا كردم، ايشان با دادستاني، ارتباطاتي داشت و به آنجا سر مي زد و به آنها كمك و خصوصا در مورد گروهك ها برنامه ريزي مي كرد. همين امر سبب شده بود، گروهك ها از او كينه به دل بگيرند و در نهايت توانستند ضربه شان را به ايشان و يارانشان بزنند. نكته ديگري كه بايد عرض كنم، پيرامون حضور ايشان در دادگاه هاي اوين بود، مخصوصا در دادگاه كودتاي نوژه كه در اين مورد همكاري ها و افشاگري هاي خوبي كرد. با توجه به تسلطي كه به ارتش داشت، فكر مي كنم اگر محمد آقا زنده بود، از افراد نخبه اي بود كه نظام مي توانست از ايشان بهره ببرد.
در مقطعي شايع شده بود كه سعادتي و ديگران در زندان شكنجه شده اند، به همين دليل بحث شكنجه در زندان هاي جمهوري اسلامي مطرح شد و شهيد محمد منتظري به نمايندگي از امام و به سرپرستي كميته اي از زندان اوين بازديد كردند. آيا در اين باره اطلاعاتي داريد؟
همان طور كه اشاره كردم، شهيد منتظري با شهيد لاجوردي و سايرين ارتباط و به دادستاني و دادگاه انقلاب تردد داشت. در مورد دادگاهي كه براي سعادتي تشكيل شد، شايد حدود بيست جلسه دادگاه بود. در حال حاضر نزديك به 20 تا 30 نوار از جلسات دادگاه سعادتي موجود است. پرونده سعادتي خيلي پيچيده بود و تحت هيچ شرايطي راه نمي داد، با اين حال شهيد منتظري با بينشي قوي خود باعث مي شد كه وقتي در دادگاه شركت مي كرد، همگي بلرزند و سعادتي و امثال اينها وحشت خاصي از ايشان داشتند. تعدادي از اين آقايان در بيرون جوسازي مي كردند كه مجبور شدند اين هيئت را تشكيل دهند، ولي در ريز كارهاي آن هيئت نبودم.
اما يكي از توطئه هاي منافقين براي از بين بردن مشروعيت مردمي دولت و زمينه سازي براي براندازي نظام نوپا و ضدامپرياليستي جمهوري اسلامي ايران، طرح شايعه شكنجه زندانيان بود .اين شايعه در آن شرايط حساس كه دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامي ايران در حال پيشروي و غصب قسمت هاي وسيعي از خاك جمهوري اسلامي ايران بودند، حائز اهميت خاصي بود، به طوري كه اذهان را از مسئله اصلي كه جنگ بود، به سوي مسائل و شايعات دروني متوجه ساخت و تا مدت هاي مديد، تمامي مشكلات كشور را تحت الشعاع خود قرار داد و تمامي رسانه هاي گروهي حول اين محور در گردش بودند .
بني صدر نيز بي شرمانه بر فعاليت خود افزود و در اين باره نيز بسيار گفت و نوشت، از جمله در ستون كارنامه رئيس جمهور روزنامه انقلاب اسلامي نوشت: «گفتن اينكه اقتصاد ما فلج است، گفتن اينكه شكنجه هست .... و بسياري گفتن هاي ديگر نيست كه به سود آمريكاست، بلكه نگفتن اينها به سود آمريكا ست .» در صورتي كه هيچ مدركي دال بر شكنجه در زندان ها وجود نداشت. شوراي عالي قضايي، «هيئت رسيدگي به شايعه شكنجه و وضع زندانيان» براي بررسي صحت و سقم مسئله تشكيل داد و امام امت نيز شهيد بزرگوار محمد منتظري را به عنوان نماينده خود در هيئت مذكور منصوب كردند كه او رياست هيئت را نيز به عهده گرفت و آن گونه كه روزنامه هاي آن زمان از قول آيت الله موسوي اردبيلي نوشتند، امام فرموده بودند: « اين هيئت بايد با قاطعيت از تمام زندان ها بازديد نموده و در صورت ثبوت شكنجه، شكنجه گر قصاص گردد .» هيئت پس از مدت ها بررسي و تحقيق، پرده از اين توطئه شوم برداشت و در تاريخ 29/1/1360 شايعه شكنجه در زندان ها را با دلايل كافي تكذيب كرد. حجت الاسلام محمد منتظري نيز در مصاحبه اي با رد شكنجه اعلام كرد: «اتهام وارده از سوي بني صدر به روش بازجويي و بازپرسي به هيچ وجه صحيح نمي باشد.»
شهيد منتظري اطلاعات ويژه اي را در دادگاه امير انتظام مطرح كرد كه بعدها مشخص شد اين اطلاعات كاملاً صحيح بوده اند. در مورد نوع روابط اميرانتظام با بيرون و موارد بسياري از اين قبيل در اسناد لانه جاسوسي نظر شما در اين باره چيست؟
همان طور كه قبلا هم عرض كردم، اشراف اطلاعاتي و امنيتي شهيد منتظري بسيار بالا بود. محمد در جهت انقلاب، ولي آنها در مخالفت با انقلاب با خارج ارتباط داشتند و ايشان هم دقيقا دست آنها را خوانده بود. به همين دليل اميرانتظام در دادگاه از دست محمد خيلي ناراحت بود و هر موقع كه محمد را در دادگاه مي ديد، اوضاعش به هم مي ريخت. اميرانتظام در ايران كسي را نداشت و زن و دو بچه اش در سوئيس بودند كه خودش هم گفت. او بسيار وضعيت پيچيده اي داشت و هيچ كدام از بستگانش در ايران نبودند. يك روز به آقاي قدوسي گله كرده بود كه كم كم حرف زدن دارد يادم مي رود. آقاي قدوسي هم به بنده گفتند: «شما برو و هفته اي دو روز با او صحبت كن!» من هم مي رفتم و با اميرانتظام صحبت مي كردم. به تدريج متوجه شدم پاسدارها به اين موضوع حساس شده اند، چون وقتي من به آنجا مي رفتم و با او صحبت مي كردم، نيازي به حضور پاسدار نبود؛ از اين رو به آقاي قدوسي گفتم: «كم كم اين مسئله دارد براي من گران تمام مي شود و پاسدارها نسبت به اين قضيه حساس شده اند.» ايشان به من گفتند: «از او بپرس آيا كسي را در ايران دارد؟» وقتي از او پرسيدم، جواب داد: «من هيچ كس را در ايران ندارم.»
همين موضوع مشخصه وابستگي او به خارج و جاسوس بودنش بود. محمد منتظري اينها را مي شناخت و مي دانست كه اعضاي نهضت آزادي و جبهه ملي چگونه اند. از امير انتظام پرسيدم: «رفيق دانشگاهي داري يا نه؟» گفت: «يك رفيق دانشگاهي دارم كه در هفت حوض نارمك است.» من هم رفتم و او را پيدا كردم و از او خواستم كه هفته اي دو روز بيايد. به اين ترتيب او هم هفته اي دو روز مي آمد و با حضور يك پاسدار مي نشستند، با يكديگر صحبت مي كردند، گپ مي زدند و خاطراتشان را مرور مي كردند. اميرانتظام بعدها در كتاب خاطراتش نوشته بود كه مثلا قديريان معاونت اجرايي، بسيار صميمي و نسبت به من مهربان بود و براي من كسي را پيدا كرد كه در زندان به ملاقاتم بيايد، ولي اينها واقعا نيروها و جاسوس هاي پيچيده و خطرناكي بودند.
در واقع محمد منتظري هم از مبارزان داخل و هم خارج بود. شما مي بايست ارتباط محمد منتظري با مهدي هاشمي را در بياوريد، چون اين موضوع بسيار مهم است و مي تواند كمك زيادي كند. يقينا مبارزات مهدي و هادي هاشمي در پوشش مبارزات محمد منتظري شكل گرفته بود، ولي آنها عاقبت جيره خوار خارجي ها شدند، اما محمد اين گونه نبود.
آيا حضور شهيد محمد منتظري در دادگاه ها به پيشنهاد خودش بود يا به دعوت دادستاني؟
در اوايل انقلاب هر كسي هر نوع كمكي كه مي توانست به انقلاب مي كرد، يعني مسئولان دادستاني يا قوه قضاييه آغوششان باز بود كه اگر كسي اطلاعاتي دارد بيايد و هيچ گونه سد و مانعي براي افراد قائل شوند، نبود. در آن موقع ،هم ايشان و ديگران مانند خيلي از كساني كه مي آمدند و به مرحوم لاجوردي كمك مي كردند، حضور داشتند. همان طور كه ملاحظه مي كنيد، الان هم برخي از اطلاعات و اخبار در جامعه است و كساني كه پيرامون آن اطلاعات انحرافي، خبري دارند، مي آيند و كمك مي كنند. آن موقع هم اين گونه بود. از طرفي محمد آقا يك فرد انقلابي و مورد تأييد بود. ايشان جبهه ملي، نهضت آزادي، اميرانتظام و مهندس بازرگان را مي شناخت. مهندس بازرگان هميشه برخورد شديدي با شهيد منتظري مي كرد و خيلي هم از دستش ناراحت بود. در اين باره به پدرش گله هم مي كردند، البته آقاي منتظري هم با محمد صحبت مي كرد، ولي محمد منتظري ترتيب اثر نمي داد و كار خودش را مي كرد. او مي گفت «من دو سال با بازرگان در زندان در يك اتاق بودم. نماز مي خواند، دروغ نمي گويد، يك سري كتاب هاي اسلامي هم نوشته، خدمت هم كرده، اما بينش سياسي لازم را ندارد. او نه روزنامه مي خواند و نه به راديو گوش مي كرد. بيشتر سير تحول قرآن را مي نوشت. ما دو سال با او بوديم و يك تجزيه و تحليل سياسي از او نديديم.»
وقتي مصاحبه ها و سخنراني هاي شهيد منتظري را بررسي مي كنيم، در مقطعي ايشان مواضع تندي نسبت به شهيد بهشتي داشت. آيا چنين مواضعي را نسبت به شهيد لاجوردي و دادستاني انقلاب هم داشت؟
در مصاحبه اي كه نشريه عروه الوثقي با شهيد منتظري انجام داده و به زمان حيات او نرسيد و پس از شهادتش، در 10 مردادماه سال 1360 منتشر شد، از او پرسيده بودند: «شما در مقطعي نسبت به شهيد بهشتي مواضع تندي گرفتيد. هنوز هم نظرتان همان است؟» شهيد جواب مي دهد: «در مورد آقاي دكتر بهشتي من ايشان را بك فرد لايق و مفيدي مي دانم... ولي در مورد تعبيرهايي كه كرده ام و اهانت هايي كه به ايشان شده، به عنوان مثال من گفته ام كه ايشان در جهت خط آمريكا هستند و امثال اينها، حالا به اين نتيجه رسيده ام كه اينها غلط است. در آن زمان تصور من اين بوده كه در جريان دولت موقت، ايشان همگام با دولت موقت هستند، ولي بعد در عمل و با مسائلي كه من به آنها رسيدم، كشف كردم كه ايشان با دولت موقت همگام نبوده و با آنها اختلافاتي هم داشته اند، ولي به دليل شرايط انقلاب اينها در كنار هم قرار گرفته اند ...به هيچ وجه من راضي نيستم كه برخي از افراد ضدانقلاب كه هم با اسلام و هم با روحانيت و هم با امام مخالفند و درست نقشه هاي آمريكا را در كشور پياده مي كنند، تعابير گذشته من را بگيرند و در جهت خط آمريكا استفاده كنند.»
واقعيت هم همين بود. شهيد محمد منتظري هيچ موقع با شهيد بهشتي درگير نبود، ولي اطرافياني داشت كه مي خواستند او را از شهيد بهشتي يا شهيد بهشتي را از او جدا كنند. هميشه اين كار بوده، هست و در آينده هم خواهد بود. اطرافياني هستند كه نمي گذارند آن كسي كه خالص و انقلابي است، در كنار يك نيروي قوي انقلابي قرار بگيرد. هميشه مي خواهند چنين افرادي را از هم جدا كنند . الان هم چنين مسئله اي هست. آن زمان هم اين طور بود و نمي گذاشتند محمد در كنار آقاي بهشتي كار كند، لذا در برخي مواقع نيروهاي نهضت آزادي و دولتي با محمد درگير مي شدند. حتي يك بار سايرين محمد آقا را از پشت بام بازار فراري دادند. بعدها ايشان فهميد كه اشتباه كرده است و شهيد مظلوم دكتر بهشتي، محمد را در آغوش گرفت. هر دو انقلابي و فداكار بودند و در آخر هم كنار يكديگر به شهادت رسيدند و ضربه منافقين هر دويشان را زير آوار دفن كرد.
بايد توجه داشته باشيم كه در تمام كوران ها و دوران هاي انقلاب اين جريانات هست، ولي محمد هم مرد فهيم، عاقل، بيدار و نترسي بود. روابط شهيد منتظري با شهيد بهشتي بر روابط آقاي لاجوردي و دادستاني با محمد منتظري سايه نينداخت، چون شهيد لاجوردي اصل قضيه را مي دانست و حتي خود شهيد بهشتي هم مي دانست كه محمد منتظري تحت تأثير قرار گرفته است. البته دقيقا نمي دانم كه تا چه حد تحت تأثير هادي و مهدي هاشمي بوده است، چون آنها آدم هاي خبيث و كثيفي بودند، لذا ما ديديم كه در نهايت مهدي هاشمي، حضرت آيت الله رباني املشي را مسموم و شهيد كرد و اين مشخص بود. اينها چنين خبيث هايي در كنار آن عزيزان بودند و نمي خواستند محمد با افكار و ذهنيت قوي انقلابي اش كنار آقاي بهشتي باشد، ولي آقاي بهشتي ايشان را گرفت و توانست از ايشان به عنوان يك ابزار قوي امنيتي ـ اطلاعاتي و اجتماعي استفاده كند.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده