بي پيرايه و پرخروش بود...
شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۱۳
از چه زماني با شهيد محمد منتظري آشنا شديد؟
من از سال 42، 43 با شهيد منتظري آشنا شدم. اين مربوط به زماني بود كه پس از جريان هاي 15 خرداد و قضاياي بعدي از تهران به قم رفتم و با دوستاني كه در زمينه تكثير و توزيع اعلاميه ها و ساير مسائل مبارزاتي فعاليت داشتند از جمله شهيد منتظري برخورد كردم. ما در قم با ايشان كمتر ارتباط نزديك داشتيم، زيرا پس از آنكه امام به تركيه و بعد نجف تبعيد شدند، چون پرونده هاي ما هم رو مي شد، مجبور شديم مدتي بعد مخفيانه به عراق برويم. يكي از مبارزاني كه در اين جريان ها ناچار شد به صورت قاچاقي و مخفيانه از ايران خارج شوند و به نجف بروند شهيد منتظري بود كه در نجف به ايشان آقاي سميعي مي گفتيم.
آيا شهيد منتظري به قصد مبارزه به نجف آمده بودند يا در آنجا تحصيل هم مي كردند؟
ايشان گاهي اوقات آن اوايل كه آمده بود، در كلاس هاي درس و بحث شركت و مطالعه هم مي كرد، اما اغلب وقتش صرف فعاليت هاي مبارزاتي مي شد. وقتي شهيد منتظري به نجف آمد، فعاليت هاي مختلفي را آغاز كرد. ايشان نزد امام مي رفت و با حضرت امام صحبت هايي مي كرد و سپس به مدارس مي رفت و با طلبه هاي افغاني و طلاب جاهاي ديگري جلسه مي گذاشت. حتي با طلبه هاي عراقي براي شكل گيري و سامان دادن به كارهايشان صحبت مي كرد. ما همراه ساير دوستان تشكلي به نام «روحانيون مبارز خارج از كشور» ايجاد كرديم كه شهيد منتظري (به اصطلاح آقاي سميعي) در آن تشكل هم حضور داشت. منزل ما در كوچه اي بود كه در آن كوچه بازاري قرار داشت. با توجه به اينكه شهيد منتظري دائما در تحرك بود و به جاهاي مختلف مي رفت و به عبارتي شب وروز نمي شناخت، وقتي آخر شب به منزل ما مي آمد، دو مرتبه و آن هم تند در مي زد و همگي از نحوه در زدنش متوجه مي شديم ايشان پشت در است. چون شهيد منتظري معمولا لباس مبدل به تن داشت، مي بايست لباسش را عوض مي كرديم و به او قبا و عمامه مي داديم. مواقعي كه موهايش كمي بلند مي شد، با ماشين اصلاح مي كرديم و شهيد منتظري بلافاصله پس از پوشيدن قبا و عمامه، صبح به نجف مي رفت و با امام تماس مي گرفت و فعاليت هايش را دنبال مي كرد. بعضي مواقع قبا و عمامه را پيش كسي مي گذاشت و براي ادامه كارهايش جاي ديگري مي رفت. ما هم بايد مي رفتيم و آن شخص را پيدا مي كرديم تا لباس ها را از او بگيريم. معمولا هم موفق نمي شديم.
يك بار در فرودگاه بغداد به ايشان مظنون شدند و دستگيرش كردند و برايش مشكلاتي ايجاد شد كه با كمك دوستان حل شد. به خاطر دارم يك بار كه به عراق آمده بود، مطالعات زيادي درباره نهج البلاغه داشت و به دوستان هم مي گفت: «درس بخوانيد و مطالعه كنيد، چون وقتي نهضت پيروز شد و ما به ايران رفتيم احتياج به علم و برنامه ريزي داريم و همه بايد آگاه و عالم باشند.» يعني چنين برنامه ريزي هايي هم مي كرد. با توجه به اينكه نجف محيطي منحصر به فرد بود، ما در آنجا كتابخانه هايي را تشكيل داديم و در آن كتاب هاي انقلابي و مختصري قرار داديم كه در آوردن آنها شهيد منتظري هم نقش داشت. هدف از تأسيس اين كتابخانه ها اين بود كه طلبه هاي جوان و فرزندان علما از آن كتاب ها استفاده كنند تا با اوضاع و احوال انقلاب و تهران آشنا شوند.
آيا از فعاليت هايي كه شهيد منتظري در كشورهاي ديگر انجام مي دادند، اطلاعي داريد؟
شهيد منتظري سفرهايي به لبنان، افغانستان و هندوستان داشت و همه اين سفرها را با گذرنامه هايي كه خودش با همكاري عده اي از دوستان تهيه مي كرد، انجام مي داد. ايشان با طلبه هاي شيعه كه در افغانستان بودند جلسه مي گذاشت و با آنها صحبت مي كرد. مي توانم بگويم پايه گذار انقلاب حركت اسلامي در افغانستان بود و جرقه هاي اين حركت را با فعاليت هايش زد. نطفه هاي حركت هاي مذهبي و انقلابي اي كه در افغانستان انجام مي شد، در نجف توسط شهيد منتظري شكل گرفت، چون اين تربيت شدگان محمد منتظري بودند كه به افغانستان رفتند و در آنجا برنامه ريزي و مبارزه كردند. البته در افغانستان در زمان ظاهر شاه حركاتي آغاز شد كه مسائل و قضاياي مربوط به خودش را داشت و بعد هم تبديل به رژيم ماركسيست، كمونيستي شد. خود ايشان هم سفرهاي زيادي به افغانستان مي كرد.
شهيد منتظري ضمن سفرهايي كه براي چاپ اعلاميه ها و آشنايي با مبارزان به لبنان داشت با مبارزان ديگري كه از ايران به آنجا آمده ارتباطاتي را برقرار كرده بود. ايشان به پاريس هم مي رفت و با دوستان انجمن اسلامي آنجا همكاري مي كرد و با افراد زيادي كه آنجا بودند جلساتي مي گذاشت و آنها را هدايت مي كرد و ضمنا اعلاميه ها را به آنجا هم مي برد. شهيد منتظري يكي دو جلسه از جلسات تحصن در كليساي فرانسه را نيز با همراهي اعضاي انجمن اسلامي زمينه سازي كرد.
وقتي امام در فرانسه بودند، شهيد منتظري خدمتشان مي رسيد و در آنجا هم فعاليت هايي از جمله ضبط مطالب و سخنراني ها را انجام مي داد. در فرانسه هر جا كه لازم بود با لباس رسمي رفت و آمد مي كرد، ولي در انجام فعاليت هايش لباس مبدل به تن داشت تا شناسايي نشود. سميعي يكي از اسامي مستعارش بود. البته با در اختيار داشتن گذرنامه هاي مختلف، اسامي متفاوتي هم داشت كه متأسفانه در خاطرم نيست. در مجموع زياد فعاليت مي كرد و براي فرستادن كارها با مبارزان تهران ارتباطاتي داشت. قرارهايي هم با مبارزان در كشورهاي ديگر مي گذاشت و با آنها در ارتباط بود. در حقيقت شهيد منتظري رابط بسيار قوي، بزرگ و خوبي براي انقلاب بود و در اين زمينه نهايت تلاشش را مي كرد. لازم به ذكر است پس از انقلاب هم مانند قبل از انقلاب در مورد نهضت هاي آزادي بخش با افراد بسياري ارتباط و رفت و آمد داشت و با آنان گفتگو مي كرد.
شما به ارتباط شهيد منتظري و ملاقات هايش با حضرت امام اشاره كرديد. معمولا در اين ديدارها چه مي گذشت و ايشان از ارتباط با امام دنبال چه بود؟
شهيد منتظري ضمن اين ديدارها گزارش كارها و فعاليت هايش و همين طور اخبار ايران را به امام مي داد. امام هم سفارش هايي مي كردند كه مثلا در چه زمينه اي چه فعاليت هايي انجام شود. شهيد منتظري از امام دستوراتي مي گرفت. گاهي اعلاميه ها و نامه هايي را از حضرت امام براي جوانان و دوستاني كه در انجمن هاي اسلامي خارج از كشور فعاليت مي كردند، مي گرفت و ارتباطات انقلابي را برقرار مي كرد و بعضي مواقع هم عده اي از دوستان را نزد حضرت امام مي برد.
آيا از گزارش هايي كه شهيد منتظري به حضرت امام و همچنين دستورات و رهنمودهايي كه امام به ايشان مي دادند، مطلبي به خاطر داريد؟
اصولا در جلسات عمومي مربوط به تشكل روحانيون مبارز خارج از كشور شهيد منتظري هم حضور داشت و گزارش هايي را به اين جلسه مي داد و وقتي نزد حضرت امام مي رفت، همان گزارش ها را تسليم ايشان مي كرد، اما حضرت امام دستورهاي خاصي را هم به ايشان مي دادند و راهنمايي و نصيحت هايي به ايشان مي كردند كه بعضي از آنها مربوط به شهيد منتظري بود و ما اطلاعي از آن نداشتيم.
به نظر شما آيا حضرت امام از فعاليت هاي شهيد منتظري راضي بودند؟
امام ضمن عنايت و دقت به مواردي كه فعاليت لازم نبود، اشاره مي كردند كه حداقل بعضي از آنها بايد به سبك و شيوه ديگري انجام شود. مثلا راجع به جلسه تحصني كه قرار بود در پاريس برگزار شود و همگي تصميم گرفته بوديم همراه دوستان به آنجا برويم، حضرت امام به محمدآقا فرمودند كه فلاني ها نيايند، مصلحت نيست. چون ايشان پيش بيني كرده بودند ممكن است دوستان را دستگير كنند كه همين طور هم شد. البته شهيد منتظري كمي از حرف امام ناراحت شد كه چرا چنين حرفي زده اند، اما امام محكم بر سر حرفشان ايستادند و گفتند: «نه! اينها نبايد بيايند و آنجا يك فكري كنيد.» بعد هم ديديم پيش بيني ايشان صحيح بود و مصلحت نبود ما چند نفر به پاريس برويم، چون احتمال داشت ضمن هماهنگي با دستگاه شاه ما را دستگير كنند و تحويل دهند.
از جمله فعاليت هاي شهيد منتظري تربيت چريك و آموزش نظامي بود. آيا اين مسائل را هم خدمت حضرت امام گزارش مي دادند. در مواردي كه احساس مي كردند نظرشان ممكن است با نظر امام تفاوت داشته باشد آيا نظر امام را امتثال مي كردند؟
شهيد منتظري اين فعاليت ها را در سوريه و لبنان به همراه عده اي از دوستان انجام مي داد و حضرت امام را هم در جريان امور مي گذاشت. البته شهيد منتظري بعضي از كليات مسائل را مطرح مي كرد، ولي برخي جزئيات و ريز مسائل را نمي گفت. در حقيقت در برخي از موارد، شهيد منتظري معتقد بود امام رهبر مبارزه هستند و ما مي بايست در بعضي فعاليت ها از ايشان راهنمايي بگيريم، اما در كارهاي جزئي كه به نفع انقلاب و مبارزه است، بايد خودمان تصميم بگيريم و آن را پيش ببريم و نبايد امام را در اين قضايا درگير كنيم. از اين رو شهيد منتظري برنامه ريزي مي كرد و كليات را به اطلاع حضرت امام مي رساند. گاهي اوقات امام با آن موافق بودند و آن كليات را تأئيد مي كردند، اما گاهي هم دستوراتي مي دادند كه چه كار بايد بكنند. البته حضرت امام با حركت چريكي و مسلحانه كه آن زمان به عنوان گروه هاي مسلحانه شكل گرفته بود، موافق نبودند. حتي شهيد منتظري هم مخالف اين حركت ها بود. آن اوايل مانند بعضي از آقايان به اين گروه ها توجه مي كرد و حتي كمك هايي هم از جانب ايشان به اين گروه ها مي شد، ولي بعدها كه متوجه شد حضرت امام در اين باره نظر مساعدي ندارند و ضمنا مواضع اين گروه ها هم تغيير كرده بود، شهيد منتظري و ساير دوستان هم خود را از اين مجموعه كنار كشيدند.
تشكل روحانيون مبارز در خارج از كشور چه فعاليت هايي را انجام مي داد؟
ما تقريبا ده پانزده نفر بوديم و يك هسته مركزي داشتيم. سه تن از اعضا پيرامون امام و در ارتباط با ايشان بودند. تعهد ما اين بود كه هيچ حرف يا كاري را برخلاف نظر و خواسته و بدون اجازه ايشان انجام ندهيم و طبق دستور ايشان عمل كنيم. شهيد منتظري هم در اين تشكل فعاليت داشت. اعضا اعلاميه ها را تكثير و تنظيم و نوارهاي سخنراني را پياده مي كردند و به خارج مي فرستادند. ما همگي تلاش مي كرديم دستورات حضرت امام را اجرا كنيم و حركت هايمان بر مبناي نظرهاي ايشان باشد. از جمله فعاليت هاي اين تشكل مي توان به نوشتن برنامه براي تنظيم حكومت اسلامي، برنامه ريزي براي تدوين وقايع انقلاب، اداره راديو روحانيون مبارز در بغداد، تهيه مقالات و ارائه كمك و برقراري ارتباط با انجمن هاي اسلامي و دوستان مبارز خارج از كشور و هماهنگ كردن آنها با امام اشاره كرد.
شهادت حاج آقا مصطفي خميني يكي از نقاط عطفي بود كه مبارزه را دچار تحول كرد. شهيد منتظري در اين قضيه چه فعاليت هايي را انجام داد؟
البته شهيد منتظري آن زمان در نجف نبود، ولي پس از آنكه به نجف آمد، در برنامه ريزي ها و كارهايي كه مي بايست انجام مي شد و همين طور مجالس و محافل و بيان اين قضايا و بهره گيري از آن براي پيشبرد نهضت و انقلاب مؤثر بود.
با توجه به آنچه شنيده ايم، شهيد اندرزگو گاهي در نجف خدمت حضرت امام مي رسيد. آيا شهيد منتظري با مبارزاني چون شهيد اندرزگو هم ارتباط داشت؟
نه، خيلي كم. البته به خاطر ندارم. من با شهيد اندرزگو حين جريان 15 خرداد در تهران بودم و حتي نزديك بود هدف گلوله قرار بگيريم، ولي ايشان خيلي كم به نجف مي آمد. ارتباطات در خارج از كشور با واسطه هاي بسيار مخفي صورت مي گرفت و افراد پنهاني رفت و آمد و ارتباط داشتند و گزارش هاي خود را مي آوردند.
به نظر شما تعامل و ارتباط شهيد منتظري با گروه هاي نهضت آزادي و ملي گرا چگونه بود؟
البته قبل از انقلاب هنوز آن سبك ها و عقايد رونق خاصي نداشت و تقريبا همه مبارزان درصدد پيروزي انقلاب بودند. با اين حال، خدا رحمتش كند، محمد با نظرات و بسياري از فعاليت هاي آنها مخالف بود و با آنها درگير مي شد. پس از انقلاب هم وقتي به تهران آمد در مواردي دوباره با آنها درگيري پيدا كرد. اصولا آنان به دليل عقايد ليبراليستي اهل مماشات بودند و روحيه انقلابي نداشتند و به حركت هاي انقلابي فكر نمي كردند و بيشتر حركت هايشان اصلاحي بود. در واقع محمد از امام گرفته تا حركت هاي انقلابي و مسائل حكومت اسلامي و موضوع رفتن شاه، كاملا بر عكس آنها فكر مي كرد، زيرا براي آنان رفتن شاه مسئله نبود و از اين موضوع راضي نبودند، بلكه مي گفتند شاه بماند، ولي سلطنت كند نه حكومت و اين يكي از موارد اختلاف نظر آنها بود. اصولا در اكثر مسائل شهيد منتظري صد در صد با آنها مخالف و درگير بود.
آيا پس از انقلاب هم با شهيد منتظري ارتباط داشتيد؟
اوايل انقلاب بله، ولي پس از مدتي به دستور حضرت امام براي استقبال آيت الله صدوقي به يزد رفتم. از آن زمان با شهيد منتظري ارتباط نداشتم. البته قبل از شهادتش گاهي كه به تهران مي آمدم، سري هم به ايشان مي زدم و ايشان ناراحت بود و مي گفت: «شما تا ايران آمديد امام را رها كرديد و هر كدام به جايي رفتيد. دور و بر امام را خالي كرديد تا اينها اطراف امام را بگيرند.» از مرحوم بازرگان و امثال ايشان ناراحت بود و هر چه به ايشان مي گفتيم: «آرام باش!» ،قبول نمي كرد و به مخالفت عليه آنها ادامه مي داد. در مورد شهيد منتظري بسيار توطئه مي كردند.
راجع به نوع ارتباط شهيد منتظري با حضرت امام پس از انقلاب چه نظري داريد؟
شهيد منتظري با حضرت امام روابط خوبي داشت و به منزل ايشان رفت و آمد و با ايشان صحبت و مشورت مي كرد. به نظر مي رسيد بعضي مواقع نظر شهيد منتظري با ساير نيروهاي انقلابي متفاوت بود، مثلا در آن مقطع ايشان پيشقراول مخالفان دولت موقت بود. امام گرچه به توصيه عده اي، اشخاصي چون مهندس بازرگان را بر سر كار گذاشتند، اما هيچ گاه از مواضع و حركت هايشان راضي نبودند و ضمن سخنراني شان در مدرسه فيضيه از مردم به دليل اين موضوع عذرخواهي كردند و گفتند: «من در اينجا انقلابي عمل نكردم.» امام از شجاعت شهيد منتظري خوششان مي آمد.
نظر شما راجع به اختلاف بين شهيد منتظري و شهيد بهشتي چيست؟
شهيد منتظري با شهيد بهشتي به صورت مستقيم اختلاف نظر نداشت، ولي چون آن اوايل شهيد بهشتي با اعضاي نهضت آزادي و ملي گراها ارتباط داشت، شهيد منتظري نگران بود، از اين رو سخنراني هاي اعتراض آميزي عليه ايشان كرد. اما شهيد بهشتي باتدبير و اخلاق پسنديده با ايشان برخورد كرد و حتي در جلسه اي ايشان را بغل گرفت و بوسيد و بسيار مورد احترام قرار داد. ايشان مرتبا به شهيد منتظري «محمد ما» مي گفت و خطاب به شهيد منتظري مي گفت: «چرا پيش ما نمي آييد؟» همين اخلاق پسنديده، حلم و بردباري شهيد بهشتي سبب شد تا به رغم اعتراضاتي كه شهيد منتظري به ايشان كرده بود، جذبشان شود، با ايشان ارتباط و رفت و آمد داشته باشد، مسائل حزب جمهوري اسلامي را همراه ايشان دنبال كند و در نهايت هم همراه شهيد بهشتي در دفتر حزب شهيد شود.
آنچه درباره ويژگي ها و خصوصيات شهيد منتظري به نظرتان مي رسد بفرماييد.
ايشان بسيار ساده، بي پيرايه، خوب و مخلص بود. با وجودي كه اواخر زندگي اش عده اي بعضي حرف ها را به ايشان نسبت مي دادند و در حقش ظلم مي كردند و تحمل آن حرف ها هم براي شهيد منتظري و ما دشوار بود، ولي او مبارزي بي توقع، كم معونه، مقاوم، پايدار، خستگي ناپذير و پرتحرك بود. آنچه در مورد شهيد منتظري به خوبي مشهود بود اين بود كه ايشان يك جا ثابت نبود و آرام و قرار نداشت. يعني مدتي در جايي فعاليت مي كرد و موجب حركت هايي مي شد، سپس به جاي ديگري مي رفت و فعاليت هايش را ادامه مي داد و نهضت را دنبال مي كرد. بحمدالله عاقبتش هم به خير شد و همان طور كه همواره مي خواست، به درجه رفيع شهادت نايل شد و مقامات عالي را نصيب خود كرد.
چگونه از شهادت ايشان مطلع شديد؟
هنگام فاجعه هفت تير در يزد بودم و آخر شب نزديك سحر باخبر شدم. نمي دانستم شهيد منتظري هم آن موقع در دفتر حزب حضور داشته است. از طرفي نگران شهيد بهشتي و سايرين بوديم. بعد كه متوجه شدم شهيد منتظري هم آنجا بوده، بسيار ناراحت شدم و قبول آن برايم دشوار بود. سريعا صبح خودم را به تهران رساندم.
نام شهيد منتظري در تمام اين سال ها تا حدي به دليل تحت الشعاع قرار گرفتن نام شهيد بهشتي و ديگران مهجور و مغفول مانده است. به نظر شما براي احياي شخصيت هايي چون ايشان چه بايد كرد
من معتقدم افراد علاقمند در اين زمينه ها مي بايست از طريق آثاري چون كتاب ها يا نوشته ها يا نوشتن فيلم نامه ها و ساخت فيلم هايي راجع به اين شخصيت ها، آنان را به نسل حاضر و نسل هاي بعدي معرفي كنند. در جايي كه بودم به چشم خود تلاش همراهان امام را مي ديدم. خود من شخصا بيشتر به درس و بحث هايم مي پرداختم و با ساير روحانيون مباحثات و مناظراتي داشتم. البته يك بار به دليل همراه داشتن اعلاميه به مدت دو سه سال در عربستان سعودي زنداني بودم. افرادي چون شهيد منتظري، آقاي دعايي و مرحوم فردوسي از كساني هستند كه پا به ركاب ايستاده بودند و در راه نهضت و انقلاب زحمت كشيدند و رنج هاي فراواني را تحمل كردند. بايد آنها را احيا كرد. به قول حاج احمدآقا خميني «شما يار امام در غربت بوديد.» در حقيقت آن روزها دوران غربت امام بود و آنها در آن زمان با حضرت امام كار مي كردند و همراه و همگام ايشان قدم بر مي داشتند و تحت تأثير جو و شرايط قرار نگرفتند.
نظر شما